برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2020-02-01

نویدنو 11/11/1398           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • امروزه بخشی از نیروهای چپ جوگیر سلطنت طلبی شده، آنها هم ترجیح می دهند تا با سکوت از کنار بهمن کبیر پنجاه و هفت عبور کنند، انگار که کاشکی این اتفاق تاریخی نمی افتاد. پیشنهاد من برای تشکیل میزگردی جهت بحث و بررسی اهمیت واقعه بیست و دو بهمن، از طرف همین دوستان چپ شهرمان با سردی مواجه می شود. چرا که تحت تاثیر پروپاگانداهای امپریالیسم رسانه ای، نوعی سمپاتی داشتن به مرده های تاریخی “سلطنت طلبی” جزئی از فشن و مد سیاسی روز گردیده است.

     

 

 

 

 

 

 

بهمن کبیر پنجاه و هفت

دنیز ایشچی

 

باز هم در این باره که آیا  22  بهمن ۱۳۵۷ یک انقلاب سیاسی بود یا نه، جای بحث و سوال فراوان موجود است. همچنین آیا ۲۲ بهمن یک واقعه بود، یا اینکه این اتفاق بزرگ تاریخی از ۱۹ بهمن ۱۳۵۶ آغاز و تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به طول انجامید؟  هنوز مردم به زبانی عامیانه میگویند، “اگر تبریز بلند نشود، در ایران اتفاقی نمی افتد”. ۱۹ بهمن ۱۳۵۶ تبریز بلند شد و کل ایران را به مرحله ای انقلابی ارتقاء داد. این دوران خیزش های انقلابی و سرتاسری تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، به مدت یکسال ادامه داشت تا آن واقعه بهمن کبیر پنجاه و هفت به وقوع پیوست.

رژیم شاهنشاهی پهلوی، زیر سایه دلارهای نفتی بشکه ای ۳۵$ نه تنها قادر شده بود تا طبقه سرمایه داری  مالی، صنعتی، خدماتی، تجاری کلان را که عمدتا دست هزار فامیل بود در کشور شکل بدهد، بلکه طبقه متوسط تحصیل کرده قابل توجهی را هم در جامعه سامان بدهد که در این موسسات و موسسات دولتی اشتغال داشته باشند. به موازات آن اصلاحات ارضی شاهنشاهی منجر شده بود تا حدود هفتاد درصد جمعیت کشور که روستائیان بودند، زیر سایه واردات  سیب های لبنانی و پرتقال اسرائیلی و گندم آمریکائی و گوشت استرالیائی چندان از این نعمت بهره مند نگردند که هیچ، میلیون ها روستائی به شهرها سرازیر شده و در خیابان ها بخوابند، یا برای خود آلونک هایی در حلبی آباد ها درست بکنند و در بهترین حالت خود به دست فروشی در کوچه و خیابان و یا کارگری ارزان در هر جائی که شد، اگر کاری پیدا می کردند، بپردازند.

از طرفی دیگر، حکومت شاهنشاهی عضوی از دولت های  کشورهای وابسته به بلوک غربی در دوران جنگ سرد بود. یکی از ویژگی های اصلی این حکومت ها، از سوهارتو  در اندونزی، مارکوس در فیلی پین گرفته، تا ایران و آرژانتین و شیلی پینوشه، همگی از دم دیکتاتوری های خشنی بودند که هرگونه صدای آزادیخواهی را به شدت سرکوب و نابود می کردند.

بنابراین، اگر یکی از ویژگی های دوران قیام کبیر از ۱۹ بهمن پنجاه و شش تا ۲۲ بهمن پنجاه و هفت، عدالت خواهی میلیون ها حلبی آباد نشین ها و کسانی که در خیابان ها می خوابیدند بود، ویژگی و بعد دیگر آن آزادیخواهی، رهایی طلبی و برچیدن پایه های هرگونه ستم و تبعیض بود. به خاطر همین بود که شعار قیام ۱۹ بهمن بر پایه های برچیدن پایه های استبداد و خفقان ستم شاهی بود. شاه با سرکوب های خیابانی و کشتار آزادیخواهان و تظاهرکنندگان در زندان ها و خیابان ثابت کرد که نه تنها بر رستاخیز تک حزبی “جاوید شاهانه” خویش با حمایت چاپلوسان دور و بر هزار فامیل ادامه می دهد، بلکه چاره ای برای مردم به غیر از عبور و گذار از کلیت نظام ستم شاهی باقی نمانده است.

اپوزیسیون آزادیخواه غیر سلطنتی داغون شده بود. اپوزیسیون چپ رادیکالی که به دنبال نفی دیالکتیکی سیاست های حزب توده ایران تحت غالب جنبش چریک های فدائی ایران شکل گرفته بود، کشتار، قتل عام شده و عده معدودی از بازماندگان آنها در گوشه های زندان ها باقی مانده بودند. حزب توده ایران تقریبا تشکیلاتی در داخل ایران برای فعالیت نداشت*. به موازات کشتار و متلاشی کردن تمامی اپوزیسیون سکولار، دموکرات و بالاخره چپ ایران، تنها شبکه وسیع سرتاسری غیر حکومتی موجود که مورد حمایت نسبی سلطنتی نیز قرار داشتند، شبکه سرتاسری طلبه ها و روحانیون مساجد بودند، که بوسیله سلسله مراتب سنتی ساختاری خویش از قم یا نجف و غیره مدیریت می شدند.

بار سنگین هدایت جنبش توده ای بر دوش های کارگران و دانشجویان استوار شده بود. فارغ التحصیلان موسسات آموزشی که به دنبال جنبش های دانشچوئی و کارگری به آن پیوسته بودند، عملا بعد از شاغل شدن به طبقه متوسطی پیوسته بودند، که خود مایل نبودند تا مانند “دانکو” سینه خود را در برابر گلوله های تفنگ های شاهنشاهی سپر نمایند. جنبش کارگری و دانشجوئی، بدون رهبری سیاسی موثر از طریف احزابی که خود داغون شده بودند، به این پیکار سترگ پیوسته بودند. جوانان بیست تا سی ساله ای که باید خود از بطن انقلابی که در حال نزج گرفتن بود آموخته ، خود سازماندهی کرده، تاکتیک های مبارازتی خویش را به روز کرده و در راستای استراتژیک عبور از نظام ستم شاهنشاهی پیکار می کردند.

فیروز، دانشجوی سال های آخر دندانپزشکی تهران بود، “من” اقتصاد می خواندم، قلی و بهمن حقوق می خواندند، محرم ادبیات تهران بود و رحمان اقتصاد تهران درس می خواند. ما، کمیته مبارزان چپ هوادران فدائیان خلق در شهر کوچک خودمان بودیم که از طریق دستگاه چوبی تخته ای “استنسل”، اعلامیه چاپ کرده و منتشر و پخش می کردیم و در نقاط حساس شهر به دیوارها می چسباندیم.  شبکه های دانشجویان و دیپلمه ها و معلمان و کارمندان چپ بر دور و بر ما  جمع بودند و بواسطه تجمع های رسمی و غیر رسمی خویش تاکتیک های مبارزاتی و تظاهراتی مدارس، ادارات و خیابانی خویش را توسط آنها  تنظیم و اجرا می کردیم.

وقتی که زمان امتحانات دانشگاهی نزدیک می شد، همه ما به تهران و تبریز بازگشته و یکی دو ماه را در جمع دانشجویان پیشگام، به مبارزه در کلان شهر ها ادامه می دادیم. تجربیات و آموخته های ما در شهرهای کلان، خصوصا ارتباطاتی که در آنجاها با رفقایمان داشتیم، تاثیرات جدی بر پیشبرد مبارزات ما در شهرستان ها می گذاشت.

خفاش های سیاه تاریکی که مبارزات ضد سلطنتی خویش را از مساجد آغاز کرده بودند، بر طبل های آزادی، عدالت، دموکراسی و رهایی از قید و بندهای تبعیضات می کوبیدند. آنها می گفتند که تمامی اصول و خواسته های جامعه سوسیالیستی در کتاب های مقدس آنها آمده است. ما در استراتژی گذار مان از استبداد ستم شاهی، به آزادی، دموکراسی، رهایی از هر گونه تبعیض و عدالت، با تمامی نیروهایی که چنین خواسته هایی را مطرح کرده و به میدان می آوردند، آماده همکاری بودیم، تا این راه را با همدیگر به پیمائیم. چه غافل که لزوما همه آنهایی که دم از “آزادی”، “عدالت” ، “رهایی از بند تبعیضات” می زنند، آزاده و عدالت جو نیستند. درس های تلخی  که امروزه هم با قوت فراوان در پیکار امروز ما مطرح می باشد. ما نیروهای چپ ازادیخواه، عدالت جو و ضد تبعیض، با شبکه ولایتی حوضه های علمیه، و انجمن های اسلامی تازه بصورت قارچ از زمین برآمده، جهت حفظ یکپارچگی صفوف ضد سلطنتی در پیکار برای گذار از نظام ستم شاهی همراه هم به خیابان ها می آمدیم.

مهمتر اینکه آیا این جنبش متعلق به فعالین سیاسی چپ، هواداران مجاهدین و یا شبکه های انجمن های اسلامی بوده باشد، پیکار توده ای در خیابان ها متعلق به میلیون ها کارگران و زحمتکشانی بود که به خیابان ها آمده، سینه های خویش را در مقابل گلوله ها سپر کرده و خواهان گذار و عبور از نظام ستم شاهی بودند. قیام کبیر متعلق به “یوسف حلبی ها”  و اسفندیار شفق ها”، دو تن از نزدیک ترین دوستان و همکلاسی های من بود که در خیابان با گلوله های ستمشاهی کشته شدند. کسی نیست که در آن روزها از دست دادن عزیزی را بخاطر نداشته باشد. آنها خواهان گذار به آزادی، رهایی از ستم تبعیضات و بر قرار عدالت اجتماعی بودند. آنها در این راه قادر شدند تا زانوهای نظام ستم شاهی را خم کرده و بر زمین بیاورند. آنها توانستند به قیمت خون هزاران هزار کشته، از نظام ستم شاهی عبور کنند.

تنها وسیله های خبر رسانی عمده، از طریق تلفن های اداره مخابرات بود که بصورت سکه انداختن در آنها باید در صف های طولانی می ایستادی تا می توانستی از آن طریق با دوستان و آشنایان در تهران و تبریز و شهرهای دیگر تماس گرفته و از آنها خبر می گرفتی، یا اینکه باید تا فردا صبح صبر می کردی تا روزنامه های کیهان و اطلاعات خبرهای روز قبل را به اطلاع ما برسانند.آنهایی هم که تلویزیون سیاه و سفید داشتند، خبرهای رسمی دولتی را از آن طریق می شنیدند. در غیر این صورت باید  غالبا از طریق رادیو صدای بی بی سی فارسی، که یکی دو ساعت در روز بیشتر نبود، اخبار شهرهای ایران را تعقیب می کردیم. خیلی ها را می دیدیم که موقع آغاز صدای بی بی سی فارسی، رادیو های آنالوگ خود را به گوش گرفته و به گوشه ای می خزیدند. صدای فارسی رادیو مسکو را هر موقع که گوش می کردیم، از ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ صحبت می کرد، انگار شهر امن و امان است و هیچ اتفاقی نمی افتد.

در یک چنین شرایطی بود که صدای رادیو تلویزیون رسمی دولت ایران، شب بیست و یکم بهمن پنجاه و هفت اعلام کرد که “رادیو و تلویزیون ایران بدست انقلابیون و مردم قهرمان کشور افتاده است”. در ادامه پخش سرود های انقلابی، از “چریک های فدائی خلق” و “مجاهدین خلق” می خواست که به کمک انقلابیونی که در صدد فتح نهادهای امنیتی، سیاسی دولتی بودند، بشتابند. رادیو و تلویزیون به شبکه خبررسانی انقلابیون تبدیل گردیده بود.  موتورسوارن فدائی، مجاهد و جوانانی که به صفوف انها پیوسته بودند، نهادهای حکومتی را یکی بعد از دیگری فتح می نمودند. نظام سلطنتی از هم می پاشید. برای جایگزینی آن آلترناتیو سیاسی منسجم آزاده، دموکراتیک وجود نداشت.

در یک چنین شرایطی بود که در جلو دانشگاه تهران، در دانشگاه ها و دانشکده ها، ادارات و کارخانه ها، مدارس و خیابان ها، بحث های سیاسی ایدئولوژیک داغی در جریان بود. در شرایطی که کتاب های ممنوعه زمان شاهی هر روز انتشار یافته و توزیع می شدند. در شرایطی که احزاب نوپای مختلف هر روز به میدان آمده و  روزنامه های خود را به تازگی منتشر می کردند. در شرایطی که روزنامه های غیر وابسته به نهادهای قدرت های سیاسی منتشر می شدند، عده ای که دور و بر آقای خمینی جمع شده بودند، به فکر تشکیل مجلس موسسان، تدوین و تصویب قانون اساسی، تشکیل دولت موقت، به راه انداختن انتخابات آزاد و تشکیل کابینه منتخب مردمی بودند.آنها منظورشان از مردم خودشان بود، به قیمت حذف غیر خودی ها. همان طور که دموکراسی در یونان قدیم، متلعق به شهروندان یونان بود، به قیمت حذف دیگران.

اگر خفاشان شب پرست در فردای بهمن پنجاه و هفت، توسط همین دولت موقت، مجلس موسسان، تنظیم قانون اساسی شان، بالاخره انتخابات کذایی و دولت قانونیشان (را درست کردند) به مدت چهل سال است بر کشور ما حاکم گردیده اند، از همان روز اول شمارش معکوس روز عدمشان آغاز گردیده است. اگر انقلاب کبیر بهمن پنجاه و هفت در جنین خودش سقط شد، چیزی از اهمیت توانمندی های عظیم مردمی در قابلیت گذار از نظام ستم شاهی ضد آزادی و بشریت نمی کاهد. مهمتر از همه چیزی از اهمیت قهرمانی ها و فداکاری های مردمی در به گورستان تاریخ سپردن نظام ستمشاهی نمی کاهد.

اگر چهل سال پیش خفاشان مرگ توانستند به هر دلیلی و توسط هر کسانی هر قدرت خارجی که می خواهد بوده باشد به قدرت رسیده و حاکمیت سیاسی را در ایران بدست گیرند، امروزه نظام سلطنت هم همزمان با نفی تاریخی جمهوری اسلامی ایران می خواهد تا از قبرستان تاریخ به پا خاسته و به کمک اربابان آمریکائی خویش دوباره در ایران قدرت سیاسی را بدست گیرد. آنها عملا با این پیغام به میدان می آیند که بگوئیم “صد بار غلط کردیم که انقلاب کردیم”. باز می گردیم به همان نظام سابق. آنها با این پیغام که زندان های “عادل آباد”، “قصر”، “اوین”، “کرج”، “تبریز”، “اورمیه” و ده ها زندان زمان شاه ساخته ی  دیگر که آزادیخواهان در آنها سلاخی می شدند، حلبی آباد ها و میلیون ها نفری که در خیابان های شهرهای بزرگ می خوابیدند، در حالی که آنها همان موقع ها صدها میلیون، بلکه میلیاردها دلار هزینه عظمت طلبی فاشیستی جشن های دوهزار و پانصد ساله خویش می کردند، همه چیز عالی بود و مردم ما اشتباه کردند که انقلاب کردند.

امروزه بخشی از نیروهای چپ جوگیر سلطنت طلبی شده، آنها هم ترجیح می دهند تا با سکوت از کنار بهمن کبیر پنجاه و هفت عبور کنند، انگار که کاشکی این اتفاق تاریخی نمی افتاد. پیشنهاد من برای تشکیل میزگردی جهت بحث و بررسی اهمیت واقعه بیست و دو بهمن، از طرف همین دوستان چپ شهرمان با سردی مواجه می شود. چرا که تحت تاثیر پروپاگانداهای امپریالیسم رسانه ای، نوعی سمپاتی داشتن به مرده های تاریخی “سلطنت طلبی” جزئی از فشن و مد سیاسی روز گردیده است.

در هفتاد و پنجمین سالگرد ” آشویتس“، در آئینه نگاه کرده و اشتباه تاریخی مرتکب شده را یکبار دیگر و به نوعی دیگر تکرار نکنیم. اگر یکبار اجازه دادیم تا خفاشان خون آشام شب پرست به مدت چهل سال بر ما حکمرانی بکنند، با به پایان رسیدن تاریخ مصرف آنها و خط پایان شمارش معکوس عمر آنها، فاشیسم آفتاب پرست دیگری را از قبرستان تاریخ با همان شیوه “دولت موقت”، “مجلس موسسان”، “تنظیم قانون اساسی”، “انتخابات به اصطلاح مردمی” بر سر کار نیاورده و قانونی ننموده و دوباره ایران را به قصال خانه مافیاهای دیگری تبدیل ننمائیم.

یازده بهمن نود و هشت.

* - توضیح نویدنو- در آستانه انقلاب بیش از 250 هسته چند نفره در سراسر کشور در کنار سازمان نوید در امر فعالیت سیاسی حزب توده ایران فعالیت داشتند . بعلاوه سازمان نوید بیش از 5 سال فعالیت مستمرسیاسی - انتشاراتی داشت .

از این قلم :

آیا چپ ایران به وظیفه تاریخی خویش عمل می کند؟

شانتاژ در منش سیاسی روز

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست