مجلس ملی در 21 آذر 1324 تشکیل دولت ملی را به پیشه وری پیشنهاد و با
پذیرش آن از سوی پیشه وری مقدمات تشکیل هیئت دولت به سرپرستی پیشه وری
مبارز دیرینه آذربایجان آغاز شد، پیشه وری، سلام اله جاوید را به وزارت
کشور، کاویان را به وزارت جنگ، بی ریا را بعنوان وزیر آموزش و پرورش و
افراد دیگری را در مقام وزارت پست و تلگراف، دارایی، دادگستری، بهداشت
و بازرگانی به مجلس ملی معرفی کرد و رای اعتماد گرفت، در ترکیب هیئت
دولت کسی را بعنوان وزیر امور خارجه انتخاب نکرد که نشانگر دولت محلی و
خود مختاری برای پیشبردخواسته های مردم منطقه بود ، در این میان مجلس
ملی « فریدون ابراهیمی » حقوقدان جوان و پژوهشگر کنجکاو آذربایجان را
که در کنفرانس صلح پاریس شرکت کرده بود بعنوان دادستان آذربایجان و «
زین العابدین قیامی » را به ریاست دیوان تمیز انتخاب کرد، در پی آن
پیشه وری برنامه دولت خود را که در راستای بیانیه 12 شهریور و کنگره
ملی تهیه شده بود تشریح کرد که مورد تشویق مردم قرار گرفت.
پیشه وری برنامه دولت خود را در 20 ماده خلاصه کرده بود که با شناساندن
مختاریت داخلی آذربایجان به جهان شروع می شد، در مواد بعدی به توسعه
اقتصادی و عمرانی، تنظیم بودجه ملی، تشکیل قشون ملی با شرکت گروه های
فدایی متشکل از نیرو های مردمی و داوطلب، آموزش به زبان مادری بطور
اجباری و رایگان، رسمیت بخشیدن به زبان آذربایجانی ( ترکی )، تاسیس
دانشگاه، تنظیم لایحه قانونی برای رفع اختلاف بین مالک و دهقان، تقسیم
اراضی خالصه و املاک مصادره ای که صاحبان آنها آذربایجان را ترک کرده
بودند، تنظیم جامع قانون کار، احترام به آزادی عقیده و بیان، قبول حقوق
مساوی برای همه آنهایی ( کرد، ارمنی، آسوری و... ) که در آذربایجان
زندگی می کنند و مشارکت زنان در انتخابات اشاره کرد که برنامه به اتفاق
آراء مورد قبول واقع شد و به تصویب رسید. در این میان هیئتی متشکل از
حقوقدانان جهت تدوین قانون اساسی به سرپرستی پیشه وری انتخاب شد و به
دنبال آن فرماندهی لشگر 3 آذربایجان « سرتیپ درخشانی » در 22 آذرماه
بعد از مذاکره با رهبری فرقه پادگان تبریز را خلع سلاح و سلاح های
موجود را به فرقه تحویل داد، از آن پس حاکمیت فرقه بر آذربایجان برقرار
شد و در مدت کوتاهی بخش مهمی از برنامه فرقه به اجرا درآمد. ( خلاصه
شده و بر گرفته از روزنامه آذربایجان شماره های 78 و80 ، به تاریخ 22 و
27 آذرماه 1324 ).اجرای این برنامه موجی از شادی و خود باوری را در
آذربایجان بوجود آورد، شادی و هیجان آنچنان در جامعه گسترش یافت که
قابل تصور نبود. خبر تشکیل دولت پیشه وری و حکومت ملی به سرعت در
سرتاسر ایران به گردش درآمد، حکومت مرکزی و حامیان مرتجع آن با نگرانی
و ترس به فکر فرو رفتند، برخی از روشنفکر نماها به تخریب، تحریف و
تحقیر ادامه دادند و بار دیگر نوشتند که زبان ترکی تحمیلی از سوی «
مغول های وحشی » است که باید هرکه زود تر از بین برود و برخی دیگر
فریاد برآوردند که فرقه می خواهد آذربایجان را از ایران جدا کند و
تبلیغات مسموم دیگری که هر روز ابعاد وسیعتری بخود می گرفت، پیشه وری
در جواب نوشت: ما زبان مادری خود را با شیر مادر و هوای روح بخش
میهنمان فراگفته ایم، آنهایی که به زبان ما توهین و تحمیلی می دانند،
دشمنان قسم خورده ما هستند... روشنفکران تهران باید درک کنند که آذری (
ترکی ) یک لهجه گذرا نیست، بلکه زبانی خالص با ریشه های عمیق مردمی
است... وظیفه ماست که آن را پرورش دهیم، نوسازی کنیم، افسونگریهایش را
اشکار سازیم. ( پیشه وری، سخنی با روشنفکران فارس )
با آغاز کار حکومت ملی در آذربایجان کارشکنی، تحریم و فشار های اقتصادی
و سیاسی مرکز فزونی گرفت، پول های نقد بانک ها قفل و به مرکز انتقال
یافت، بعلت کاهش قیمت ها در آذربایجان انتقال مواد غذایی از آذربایجان
به مناطق دیگر به سرعت افزایش یافت ولی پول آن به آذربایجان برنگشت، در
این میان از ورود قند و چای و سیگار به آذربایجان جلوگیری کردند. از آن
رو در چند ماه پیش رو آذربایجان را گرفتار کمبود مواد غذایی و افزایش
شدید قیمت ها نمود، پیشه وری برای پیشگیری از بحران به تدابیر
سختگیرانه دست زد که خوشآیند تجار و بازاری ها نبود، در نتیجه ناخشنودی
بین بازار و حکومت ملی افزایش یافت. ولی اصلاحات اجتماعی و عمرانی فرقه
بدون وقفه در حال اجرا بود. اصلاحات ارضی و تقسیم زمین ادامه یافت و شش
هفتم از محصول به نسق داران اختصاص یافت، زنان در انتخابات شرکت کردند،
تنبیه بدنی در مدارس قدغن شد، شوراهایی برای نظارت بر عملکرد بخشداران،
شهرداران و ادارات دولتی تشکیل شد، فروشگاه های دولتی برای تثبیت قیمت
ها افتتاح و مالیات بر مواد غذایی کاهش یافت، فعالیت های فرهنگی،
رادیویی و انتشاراتی به سرعت گسترش یافت، نام شخصیت های برجسته مشروطه
مانند ستار خان و باقرخان زینت بخش خیابان ها شد و کنسول بریتانیا در
تبریز در گزارش خود نوشت: با یک سفر کوتاه به آذربایجان متوجه شدم که
این حکومت محلی هوشیارتر، کارآمد تر و قویتر از حکومت پیشین فارس ها
ظاهر شده است... در پشت عبارات پردازیهای تبلیغاتی و شعار های آنان،
وجود اشتیاق و میهن پرستی محلی راستین را احساس می کنم ( به نقل از
ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، ترجمه احمد گل محمدی و محمد
ابراهیم فتاحی، نشر نی ص 504 ) پیشرفت های سریع فرقه در منطقه و تشکیل
گروه های فدایی برای حفاظت از دستآورد های نهضت، تهران را گرفتار ترس و
وحشت کرد در نتیجه راه مذاکره را با حکومت ملی در پیش گرفتند تا فرصت
لازم را برای حمله به آذربایجان فراهم کنند و از مشاورت نظامیان
آمریکایی و بریتانیایی هم بهره مند شوند.
در بهمن ماه سال 1324 « قوام السلطنه » جایگزین دولت حکیمی شد تا باب
مذاکره با حکومت ملی آذربایجان را باز کند، هرچند حکومت ملی آذربایجان
و خود پیشه وری نسبت به عملکرد قوام بی اعتنا بودند ولی درخواست مذاکره
را که از سوی قوام پیشنهاد شده بود پذیرفتند و هیئتی به سرپرستی پیشه
وری به تهران رفتند.در مسیر راه زحمتکشان آذربایجان فریاد می کردند که
« هشیار باشید، اشتباه نکنید! آزادی ما به حرکت صحیح شما بستگی دارد
این شعار ها به شدت هیئت مذاکره کننده را تحت تاثیر قرار داد، مذاکره
طولانی شد و قوام ابلاغیه ای 7 ماده ای را مبنای مذاکره قرار داد
مذاکرات در 2 اردیبهشت 1325 آغاز شد و هیئت آذربایجانی 33 خواسته خود
را تقدیم دولت مرکزی کردند، نشست هیئت با مرکز و مذاکرات طولانی و نفس
گیر به بن بست رسید و هیئت آذربایجان بدون توافق به تبریز برگشتند و در
پی آن اقدامات دولت بر فشار اقتصادی به حکومت ملی آذربایجان افزایش
یافت، در نتیجه برخورد فرقه با حکومت مرکزی تند تر شد و سخنرانی
های پیشه وری و دیگر اعضای فرقه نسبت به عملکرد حکومت مرکزی رنگ و بوی
خصمانه تری گرفت.
حکومت مرکزی و شخص قوام حاضر به پایان مذاکره با حکومت ملی نبود، 2
هفته بعد هیئتی را به سرپرستی مظفر فیروز معاون نخست وزیر به تبریز
فرستاد و توافقنامه ای در 23 خرداد 1325 بین مظفر فیروز و پیشه وری به
امضاء رسید بر اساس این توافق:
_ دولت مرکزی « نهضت دمکراتیک آذربایجان » را به رسمیت می شناسد.
_ انجمن های ایالتی و ولایتی در آذربایجان و دیگر نقاط کشور تشکیل می
شود.
_ استاندار و روسای ادارات با پیشنهد انجمن ایالتی و با حکم دولت مرکزی
تعیین می شود.
_انجمن ملی آذربایجان بعنوان انجمن ایالتی پذیرفته و شناخته می شود.
_75 درصد از مالیات جمع آوری شده در آذربایجان به خود آذربایجان اختصاص
داده می شود.
_ 25 درصد در درآمد های گمرکی به دانشگاه تبریز اختصاص می یابد.
_ راه آهن میانه – تبریز با هزینه دولت مرکزی ساخته و ارتباط برقرار می
شود.
_ سازمان فدائیان به ژاندارمری تبدیل و نام « نگهبان » بخود می گیرد (
ژاندارمری براساس وظیفه و ساختار باید در امر وزارت کشور قرار گیرد ولی
در زمان رضا شاه بطور غیر قانونی به ارتش وابسته شد )
_تقسیم اراضی خالصه ادامه می یابد و لایحه قانونی آن در مجلس 15 به
تصویب می رسد.
_دولت مرکزی تعهد می کند که برای انتخاب زنان و دمکراتیزه کردن
انتخابات لایحه ای را با دو فوریت به مجلس 15 تقدیم کند.
_تشکیل شورای اداری آذربایجان مرکب از استاندار، روسای ادارات و هیئت
رئیسه انجمن آذربایجان صورت گیرد.
_ تدریس در 5 کلاس ابتدایی به زبان آذربایجانی ( ترکی ) و در سایر
مقاطع فارسی و ترکی پیش برود.
_ زبان فارسی و ترکی هر دو به رسمیت شناخته شود.
_ تا تصویب لایحه انتخابات انجمن شهر، انجمن کنونی بکا خود ادامه می
دهد، و برخی از موارد دیگر که مورد اختلاف و نیازمند بحث طولانی تر بود
مانند تعیین فرماندهان قشون و... به آینده موکول شد
آنچه در این توافقنامه برجسته است، شناسایی نهضت آذربایجان و تعهد دولت
مرکزی برای تهیه لوایح دمکراتیک مانند شرکت زنان در انتخابات و اجرای
تقسیم اراضی خالصه است که سال ها بعد محمد رضا پهلوی آن را دستآورد خود
نشان داد و اجرای آن را انقلاب سفید نامید...
در بخش های پیشین گفته شد که عملکرد حکومت ملی در آذربایجان و استقبال
مردم از آن وحشت در دل ارتجاع مرکز انداخت، در نتیجه تبلیغات گسترده ای
از سوی دربار، ارتجاع حاکم به رهبری قوام شخصیت مرموز و کهنه کار رژیم
به قدری کارگر افتاد که برخی از روشنفکران و روزنامه نگاران وابسطه به
ارتجاع هم زبان به انتقاد و گاهی یاوه گویی گشودند، از کلماتی مانند
متجاسر، بی وطن، اشرار، خائن، اجنبی پرست و.. استفاده کردند ولی قوام
با توجه به شرایط، بویژه پایگاه اجتماعی و گسترده فرقه در میان مردم (
تهی دستان، دهقانان، کارگران، خرده بورژوازی و حاشیه نشین های شهری)
مجبور به پذیرش خواسته های حکومت ملی در مذاکرات تبریز شد ولی همواره
به فکر آن بود که مانع از گسترش آزادی خواهی در سایر نقاط کشور شود،
بنابرین با استفاده از این مذاکرات و موافقتنامه ای که با حکومت ملی
آذربایجان به امضاء رسیده بود و اندکی هم خوشبینی در روابط ایجاد شده
وتنش کاهش یافته بود به فکر راه حل نظامی افتاد و پیش از آن به مسلح
کردن خوانین و عشایری پرداخت که نسبت به فرقه دمکرات آذربایجان دشمنی و
خصومت می ورزیدند، در این راستا نفرات خود را به طور مخفیانه برای
شناسایی افراد فرقه در روستاها و شهر های کوچک به منطقه فرستاد، این
افراد و نفرات مسلح ایلات ذوالفقاری، افشار، شاهسون و... در کشتار و
جنایت افراد فرقه سبعیت و وحشیگری از خود نشان دادند، در برخی روستا ها
گوش، دماخ و ارگان های انسان ها را بریدند و برخی را هم زنده زنده
سوزاندند.
فرقه برای نشان دادن حسن نیت و بر اساس موافقتنامه تبریز تا تقسیم بندی
استانی مجدد که زنجان به استان آذربایجانی ملحق می شد، زنجان را از
نفرات فدایی تخلیه کرد و قرار شد انتظامات شهر را بطور مشترک ( 300 نفر
از فدایی ها و 300 نفر از افراد پلیس وابسته به وزارت کشور مرکز ) به
عهده بگیرند که همراه با آنان نیرو های نظامی با تانک و نفر بر که از
آمریکا در یافت کرده بود وارد زنجان شدند، هنوز قوام سخن از ایجاد نظم
در انتخابات دوره 15 مجلس می گفت ولی نفرات نظامی با همه ادوات جنگی از
چند راه و محور و ستون وارد آذربایجان شدند، در برخی از مناطق نفرات
فرقه به مقاومت پرداختند ولی پراکندگی در رهبری فرقه در روحیه آنها
تاثیر گذاشت و در نهایت ترک مقاومت از سوی سلام اله جاوید و میرزا علی
شبستری صادر شد و برخی از نفرات فرقه برای بازسازی نیروی مقاومت به کوه
ها و اطراف شهر ها پناه بردند. پیشه وری و برخی دیگر از افراد رهبری
فرقه به فکر مقاومت و فرسایشی کردن جنگ و مبارزه با حکومت مرکزی بودند،
که موافقتنامه خود را زیر پا گذاشته بود، ولی شرایط بگونه ای پیش رفت
که آنها هم مجبور به پذیرش شکست شدند و در ساعت های آخر مجبور به گذر
از مرز شده به جمهوری سوسیالیستی آذربایجان پناه بردند..
حمله به آزادی و خاستگاه آن در آذربایجان از ماه ها پیش برنامه ریزی
شده بود و از سوی ارتجاع داخلی و خارجی حمایت می شد و زمینه آن بعد از
موافقتنامه تبریز فراهم آمد، از یک سو بحران اقتصادی که بخشی از آن
ناتوانی حکومت ملی در پیشبرد اقتصاد و بخش دیگری از سوی دولت مرکزی
تحمیل می شد، ناخشنودی را در آذربایجان افزایش می داد و از سوی دیگر
خوش باوری و خوش بینی به وعده های حکومت مرکزی که با عملکرد آن در تضاد
بود مایه دلسردی در بین نفرات فرقه و تهیدستان می شد زیرا اندکی از
حقوق و مزایای نفرات فدایی بعلت بحران مالی و کمبود منابع کاهش یافت و
همزمان دولت مرکزی شرایطی فراهم می کرد که سرمایه های آذربایجان به
مناطق دیگر بویژه به مرکز سرازیر شود و این روند بحران اقتصادی، بیکاری
و تورم را تشدید می کرد، در نتیجه از محبوبیت فرقه و حکومت ملی کاسته
می شد، در این میان جنگ روانی مرکز برای ایجاد یاس و نا امیدی بطور روز
افزون در حال گسترش بود تا به حملات نظامی یاری رساند.
ارتشی که به دستور حاکمان مرتجع تهران برای نسل کشی و جنایت فرهنگی
وارد آذربایجان شده بود جنایت آفرید، کشتار به راه انداخت و کینه
توزانه به کشتار خود ادامه داد، خیلی از روزنامه نگاران بی طرف ابعاد
این کشتار و جنایت را در نوشته های خود منعکس کردند ولی نوشته های «
ویلیام داگلاس » حقوق دان آمریکایی که به گردشگری، کوهنوردی و رابطه با
مردم علاقه مند بود و با تیزبینی خود منطقه را در سال های 1949 و 50
گشته و مشاهدات خود را در سال 1950 به چاپ رسانده، جلب توجه می کند،
داگلاس در کتاب خود بنام « سرزمین های شگفت انگیز و مردمانی مهربان »
می نویسد: آذربایجانی به ترکی سخن می گوید، مردم آذربایجان سخت کوش،
جدی، شجاع و دلگشا هستند...دوستی با آذربایجانی همیشگی در ایام سخت و
شادی است... با همه تبلیغات ضد حکومت ملی پیشه وری هنوز هم پشتیبانی
مردم را دارد ولی در رابطه با ارتشی که آمده بود نظم انتخابات را
برقرار سازد می نویسد: ارتش که وارد آذربایجان شد به غارت و تاراج دست
زد به هیچ کسی رحم نکرد ( در مقایسه با سربازان روس رفتار بسیار
نامناسب داشتند ) بنابرین ارتش نجات دهنده نبود، درنده و اشغالگر بود،
زخم های فراوانی برجای گذاشت، خرمن دهقانان را آتش زد، زنان و دختران
آذربایجان را مورد تجاوز قرار داد، خانه های مردم همراه با احشام آنان
غارت شدند... همراه با ارتش مالکین فراری سر رسیدند، آنان همراه با
کشتار حقوق مالکانه سال پیش را هم از دهقانان خواستند، در سرمای بسیار
سوزان آن سال روستائیان بسیاری همراه با حیوانات از فرط گرسنگی و سرما
تلف شدند، روستائیان برای زنده ماندن علف و ریشه درختان را می خوردند،
در روستای « ندایی » خوی که 300 نفر زندگی می کردند، 50 نفر از فرط
گرسنگی و سرما جان باختند.( گذشته چراغ راه آینده است، پژوهش گروهی
جامی، ص 446 ) از تعداد کشته شدگان ارتش شاهنشاهی در آذربایجان رقم
دقیق و واقعی در دست نیست و آرشیو این جنایات با تغییر رژیم و برقراری
جمهوری اسلامی هرگز باز نشد که نشانگر همسویی دو رژیم در این حادثه و
برخورد با ملیت های گوناگون در ایران است ولی برخی به ارقامی اشاره
کرده اند ( در همان روز های نخست دادگاه های صحرایی 2500 نفر را به
اعدام، 8000 نفر را زندانی، 20 هزار کشته، 36 هزار نفر را تبعید و 70
هزار نفر هم مجبور به ترک کشور شدند ) همراه با آن تعداد زیادی هم برای
حفظ جان خود مخفیانه آذربایجان را ترک کردند که برخی از آنها گمنام و
برخی دیگر در تهران به شهرت رسیدند، از میان آنها به « ویگن » و « کارو
» باید اشاره کرد که ویگن به یکی از خواننده های مهم و مطرح در موسیقی
جاز و کارو وفادار به باورهایش تا آخر عمر از شعرای نامی کشور شد، در
تبریز این دو جوان 17 و 18 ساله به ارتش حکومت ملی به نام « فدایی »
پیوستند، این دو بعد از خاتمه حکومت ملی برای حفظ جان خود به تهران کوچ
کردند ( دکتر علی بهزادی، شبه خاطرات، جلد 2 ، ص 430 )
در پی آن نسل کشی فرهنگی در 26 آذرماه 1325 آغاز شد، کتاب های درسی و
دیگر آثار مکتوب و هنری مانند عکس ها، تابلوها، نشان ها، لوح ها و همه
آنهایی که به زبان ترکی در منطقه نوشته و یا طراحی شده بود ( از
کتابخانه ها، مراکز دانشگاهی و علمی، مدارس، خانه ها و حتا افرادی که
نسخه ای در جیب داشتند ) در جشن کتابسوزان به آتش کشیده شدند این سیاست
رسمی دولت مرکزی در راستای اهداف نژادپرستانه، خودبرتر بینانه و دشمنی
با زبان ترکی بود که می خواست هویت یک ملت را نابود سازد، فرماندهان
نظامی که گویا سرزمینی را به تصرف خود درآورده بودند برای نابودی
فرهنگی کودکان را به صف می کردند تا با شادمانی کتاب های درسی خود را (
آنادیلی ) در آتش بیاندازند و در مقابل شیرینی دریافت کنند که از این
حادثه غم انگیز خاطرات زیادی در دل تاریخ به یادمانده است، فرماندهان
نظامی رادیو تبریز را که به زبان ترکی برنامه پخش می کرد، تعطیل کردند
و در دانشگاه را تا سال بعد بستند، شوربختانه روشنفکران پایتخت نشین
مهر سکوت بر لب زدند و اعتراضی از کسی دیده و شنیده نشد.
کینه ورزی رژیم حاکم در تهران نسبت به فرقه دمکرات آذربایجان پایانی
نداشت، هزاران نفر به مناطق جنوب و خرم آباد ( بدرآباد ) تبعید شدند و
شکار طرفداران فرقه سال ها ادامه یافت تا قانون عفو عمومی با یک ماده و
2 تبصره در 26 مرداد ماه 1327 به تصویب مجلس شورای ملی به ریاست رضا
حکمت رسید.در ماده واحده آن آمده بود: کلیه اشخاص که در غائله
آذربایجان ( 1324 و 25 ) در استان آذربایجان و شهرستان زنجان مرتکب
جنحه و جنایات سیاسی، یا جنحه و جنایات عادی مربوط به غائله مزبور شده
اند ( به استثنای مرتکبین قتل و غارت ) و همچنین شرکاء و معاونین آنها
اعم از اینکه تحت تعقیب بوده و یا به موجب حکم قطعی یا غیر قطعی محکوم
شده اند و یا اساسا تا کنون مورد تعقیب قرار نگرفته اند از تعقیب و
مجازات معاف می گردند و هیچگونه آثار کیفری به عمل آنان مترتب نمی
شود... مقررات این قانون به هیچ وجه در حقوق مدعیان خصوصی موثر نیست،
کسانی که بر اثر خاتمه غائله آذربایجان خاک ایران را ترک کرده اند و
طبق این ماده باید مورد تعقیب قرار گیرند نمی توانند از مقررات مربوط
به مرور زمان استفاده کنند در تبصره یک آمده: عده ای که بنام وزیر در
حکومت پیشه وری شرکت داشتند مشمول این معافیت نخواهند بود، در تبصره دو
هم پرداخت غرامت و استرداد وجوه دریافتی قید شده بود که نشانگر پایان
ناپذیری دشمنی و کینه به افراد فرقه بود.
در تاریخ 30 فروردین ماه 1339 قانون مصادره اموال متجاسرین به تصویب
رسید که نشان می داد که دشمنی با نفرات فرقه با گذشت چندین سال همچنان
ادامه دارد در این جا باید به دستگیری آن گروهی اشاره شود که در پی
مذاکرات با مقامات اتحاد شوروی خواهان برگشت به میهن بودند و به محض
ورود به کشور از مرز عراق دستگیر شدند و لقب « باغ مهرانی ها » گرفتند،
محمد علی عمویی در کتاب خود با عنوان « درد زمانه » می نویسد: در سال
1338 موافقتنامه ای بین دولتین ایران و اتحاد شوروی امضاء شد تا افرادی
که تمایل به بازگشت دارند بدون پرونده سازی به کشور برگردند، تا روز
های پایانی عمر خود را در میان کسان خود سپری کنند ولی به جای آن اسیر
بازجویی های پایان ناپذیر ساواک و ضد اطلاعات ارتش شدند.آنان را یک
راست به باغ مهران بردند، آنان با خود مقداری « روبل »، دوربین عکاسی،
ادوکلن، ابزار پزشگی، سماور ورشوی نیکلایی و... آورده بودند تا با فروش
آنها سال های آخر عمر را بگذرانند، اما افسران و درجه داران ضد اطلاعات
و مامورین حریص ساواک حسرت آن را بر دل آنها گذاردند، با آنان رفتاری
چون اسیران جنگی در پیش گرفتند، کلیه وسایلشان را مصادره کردند و
بازجویی از آنها آغاز شد، سوابق در فرقه، مسئولیت در حکومت ملی، وضع
فرقه در آذربایجان ( شوروی )، همکاری با کا، گ، ب و صد ها پرسش دیگر که
همراه با شکنجه های جسمی و روحی بود تا پرونده آنها سنگین تر شود و
پرونده ها را به دادگاه های نظامی فرستادند، آنان به زندان های طولانی
مدت ( 10 تا 15 سال ) و چند مورد حبس ابد و اعدام بر آنها تحمیل کردند
( محمد علی عمویی، درد زمانه، خاطرات زندان، ص 142 ) دشمنی، خصومت و
کینه ورزی نسبت به فرقه دمکرات آذربایجان هرگز به پایان نرسید و
تبلیغات دشمنانه با هذیان های گفتاری و کرداری مانند روز نجات
آذربایجان همچنان ادامه یافت.
با ورود بخش مهمی از کادر رهبری فرقه و حکومت ملی به جمهوری سوسیالیستی
آذربایجان روز های سخت و دشواری آغاز شد، عیب جویی های غیر واقعی، تنش
های رفتاری و گفتاری که گریبان همه پناهندگان سیاسی را در کشور های
مختلف می گیرد و گاهی با تنش پیش می رود، دامن برخی از نفرات فرقه را
هم گرفت، علل شکست به بحث داغ و روز مره تبدیل شد تا آرامش در کشور
میزبان بدست آید، یگانگی در زبان و فرهنگ مشترک باعث شد تا در شرایطی
که شوروی تازه از جنگ رها شده و با کمبود های مهم روبرو بود، نفرات
فرقه بازسازی خود را شروع کنند، در اینجا هم شخصیت پیشه وری سازنده
بود، پیشه وری در ماه های نخست راه های برگشت و ادامه مبارزه را جستجو
می کرد و به همین دلیل بعد از سازماندهی در باکو به مناطق دیگر نیز
برای دیدار با نفرات فرقه مراجعت می کرد که در یکی از این مسافرت ها
گرفتار سانحه رانندگی شد و درگذشت ( در این باره دروغپردازی های زیادی
منتشر شده است که گویا باقروف و یا شوروی در این حادثه دست داشته است ،
افسر خلبان میرتقی موسوی در این باره می گوید: رابطه پیشه وری با
باقروف خیلی خوب همراه با احترام بود، قابل تصور نیست که مقامات شوروی
یا شخص باقروف در این حادثه دست داشته باشند، من خودم در ارتباط نزدیک
با این حادثه بودم، روز قبل از حادثه ما در گنجه بودیم و مهمان حزب و
در مهمانخانه ای استراحت می کردیم، پیشه وری همراه با غلام یحیی و قلی
اوف که زبان فارسی هم بلد بود برای سرکشی، تبادل نظر و کمک ومساعدت به
افراد فرقه به گنجه آمده بود، این سرکشی چند روز طول کشید،در روز آخر
من « ملیکان » راننده شخصی پیشه وری را صدا کردم و ساعت حرکت را به وی
گفتم و مبلغی هم در اختیارش گذاشتم تا در صورت نیاز در راه هزینه شود و
تذکر دادم که با احتیاط رانندگی کند چون ایشان را از زنجان می شناختم،
من با فروغیان بودم که قرار گذاشتیم پشت سر پیشه وری حرکت کنیم و به
باکو برگردیم، بعد از بازجویی ها نشان داد که ملکیان شب میگساری کرده و
نخوابیده است، هنگام حرکت پیشه وری در صندلی جلو، قلی اوف و غلام یحیی
هم در صندلی عقب می نشینند، با خواب رفتگی راننده ماشین از کنترل خارج
می شود، دو چرخ سمت راست از اسفالت خارج شده با جدول بتونی کنار جاده
برخورد می کند و بخش مهمی از ماشین داغون می شود، ما به موقع رسیدیم و
پیشه وری هنوز زنده بود، به شدت زخمی شده بود و چگونگی حادثه را
پرسیدیم، خواست با آن شرایط توضیح بدهد، از گفتارش چنین استنباط می شد
که راننده ملکیان با سرعت رانندگی می کرد، فردای آن روز برادر پیشه وری
دکتر « جواد زاده » هم به بیمارستان آمد و علت مرگ را خونریزی شدید
تشخیص داد، از کتاب گوشه هایی از تاریخ آذربایجان و گفتگویی با یکی از
سران فرقه، به کوشش دکتر محمد حسین یحیایی ص 362 ) با درگذشت پیشه وری
تنش در رهبری فرقه بالا گرفت، مدتی پادگان صدر فرقه شد و « میر قاسم
چشم آذر » به معاونت رسید تا در نهایت نوبت به غلام یحیی دانشیان برسد
که در مسکو بود، در همه این مدت رادیو فعالیت خود را ادامه می داد و
روزنامه آذربایجان هم منتشر می شد تا وحدت با حزب توده ایران مطرح شد.
بعد از کودتای سال 1332 که به سقوط دولت مصدق انجامید، تعداد بیشتری از
افراد حزب توده ایران مجبور به مهاجرت به اتحاد شوروی و دیگر کشور های
سوسیالیستی شدند، نفرات حزبی بیشتر در مسکو اقامت گزیدند، تا زمینه
وحدت فراهم شود، در هر دو سازمان سیاسی مخالف وحدت کم نبودند، افراد
فرقه تجربه بیشتری در مهاجرت داشتند و جایگاه خود را هم در موسسات
علمی، صنعتی و کالخوز ها پیدا کرده بودند و علائم سالخوردگی هم که با
محافظه کاری همراه است در رفتار آنها مشاهده می شد، حزبی ها جوانتر
بودند و برخی هم به عملکرد حکومت ملی اعتراض و یا نقد داشتند. در پلنوم
4 حزب که در مسکو در تیرماه سال 1336 برگزار شد، موضوع وحدت مطرح شد و
کامبخش و رادمنش از آن به شدت پشتیبانی کردند ولی در پلنوم وسیع 7
اجرایی شد. بعد از آن کنفرانس وحدت در مسکو برگزار شد تا 5 نفر از
اعضای فرقه به عنوان عضو کمیته مرکزی و 4 نفر به عنوان مشاور انتخاب
شوند. 5 عضو کمیته مرکزی عبارت بودند از غلام یحیی دانشیان، علی
لاهرودی، بالاش آذراوغلی، حمید عافیت و اسماعیل پیش نمازی، با وحدت
فعالیت های رادیویی بطور مشترک پیش رفت و روابط فرقه با کشور های دیگر
بیشتر شد.
کنفرانس وحدت در شهریور سال 1338 با شرکت کمیته های مرکزی حزب و فرقه
برگزار شد و برنامه و اساسنامه واحد مورد بررسی قرار گرفت، در اساسنامه
پیش بینی شد که فرقه دمکرات آذربایجان همچنان نام و استقلال تشکیلاتی
خود را حفظ خواهد کرد و مسئله ملی همواره مورد توجه حزب قرار خواهد
گرفت. با انقلاب 1357 در ایران تعدادی از افراد فرقه از جمله «
انوشیروان ابراهیمی » به میهن باز گشتند و در زندان های جمهوری اسلامی
جان باختند.
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی فعالیت فرقه در آذربایجان محدود تر شد،
تا جائیکه دفتر چندین ساله فرقه در مرکز باکو در سال 1992 مورد تهاجم
برخی فرصت طلبان و تازه به دوران رسیده ها قرار گرفت و به تصرف آنها
درآمد، سال ها بعد بار دیگر این ساختمان که متعلق به فرقه دمکرات
آذربایجان بود در اختیار فرقه قرار گرفت ولی دفاتر فرقه در شهر های
گوناگون جمهوری آذربایجان از دست افراد فرقه خارج شد، بعد از لاهرودی،
واله قلی زاده به رهبری فرقه انتخاب شد و در 13 مهرماه سال 1398 در
پلنوم وسیع فرقه خانم « عادله چرنیک بلند » بعنوان صدر فرقه از سوی
نمایندگان انتخاب گردید، بنابرین فرقه دمکرات آذربایجان که در سال 1324
پایه گذاری شده همچنان در دهه هشتم خود ( 74 سالگی ) زنده و پویا به
فعالیت های آزادی خواهانه خود ادامه می دهد و با ارتجاع حاکم بر میهن
می رزمد.
در پایان باید یادآور شد که شکست فرقه دمکرات آذربایجان و حکومت ملی
ضربه سهمگینی به دمکراسی کشور وارد کرد، قدرت متمرکز همه ابزار استبداد
( اقتصاد، نیروی نظامی، سیاست، تبلیغات و... ) را در دست گرفت و رژیم
جمهوری اسلامی همان شیوه و ابزار را در دست گرفته و ادامه می دهد. تنها
راه برون رفت و گذر از استبداد تقسیم قدرت متمرکز و تشکیل قطب های
سیاسی، اقتصادی و اجتماعی گوناگون است که بر عملکرد یکدیگر نظارت داشته
باشند و سرنوشت سیاسی خود را خود تعیین کنند، بنابرین خواسته های فرقه
دمکرات آذربایجان هنوز به قوت خود باقی است و برای تحقق آن مبارزه می
کند.....