نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2019-11-09

نویدنو  18/08/1398           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • انقلابی که در اکتبر سال ۱۹۱۷ به رهبری حزب بلشویک و لنین در روسیه ‌ی تزاری رخ داد، اولین گام  بزرگ و پیروزمند کارگران و زحمتکشان جهان برای رهایی از نظام‌ های طبقاتی و سرمایه‌ داری در جهان بود. بی ‌شک هوشمندی و نبوغ نظری و سیاسی و چابکی عمل گرایانه‌ ی لنین و حزب بلشویک نقش چشمگیری در مدیریت موفق گذار از تزاریسم و  عبور از دولت موقت به یک حاکمیت کارگری و سوسیالیستی داشت

     

 

در بزرگداشت یکصدودومین سالگرد انقلاب دوران ساز اکتبر

 مسعود امیدی

انقلابی که در اکتبر سال ۱۹۱۷ به رهبری حزب بلشویک و لنین در روسیه ‌ی تزاری رخ داد، اولین گام  بزرگ و پیروزمند کارگران و زحمتکشان جهان برای رهایی از نظام‌ های طبقاتی و سرمایه‌ داری در جهان بود. بی ‌شک هوشمندی و نبوغ نظری و سیاسی و چابکی عمل گرایانه‌ ی لنین و حزب بلشویک نقش چشمگیری در مدیریت موفق گذار از تزاریسم و  عبور از دولت موقت به یک حاکمیت کارگری و سوسیالیستی داشت.

دستاوردهای دوران ساحتمان سوسیالیسم در زمان جنگ داخلی و. مداخلات گسترده ‌ی امپریالیستی و مقاومت شدید ارتجاع داخلی ، جنگ جهانی  و جنگ سرد ، در واقع  به گواه آمارها و اعترافات دشمنان اتحاد شوروی نیز در حوزه های مختلف پیشرفت های اقتصادی، اجتماعی، صنعتی، علمی و فنی ، فرهنگی، ارتقاء استانداردهای زندگی و رفاه ، آموزش و بهداشت و درمان و... درخشان بود. تا آنجا که یکی از بزرگترین دلایل شکل گیری دولت ‌های موسوم به "دولت رفاه" در بخشی از اروپا را  علاوه بر  جنبش عظیم کارگری و  سوسیالیستی در این کشورها،  باید نتیجه‌ ی تأثیرات مستقیم انقلاب اکتبر و دستاوردهای  سوسیالیستی در اتحاد شوروی دانست.  

برای آن ‌ها که از منظری علمی به تحولات اجتماعی می نگرند و منطق عینی و دیالکتیکی تحولات اجتماعی و سیاسی را درک می کنند، تردیدی وجود ندارد که سیستم سرمایه ‌داری به‌ ویژه در دوران جهانی ‌سازی و نئولیبرالیسم با پیامدهای فاجعه بار خود در حوزه‌ های مختلف زندگی اجتماعی، اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی و... نه تنها هیچ پاسخی برای معضلات جامعه‌ ی بشری چون فقر ، فاصله‌ ی طبقاتی، بیکاری، توسعه ‌ی نا متوازن و نابرابری، نا بسامانی‌ های اجتماعی، نابودی گسترده ‌ی محیط زیست ، خطر جنگ و ... ندارد ،  بلکه با منطق سود محورِ خود دقیقاَ عامل همه ‌ي فجایع و مخاطراتی است که بر زندگی بشر تحمیل شده است.

سرمایه‌ داری نه به دلیل اینکه مارکس و انگلس ، نابودی آن و ایجاد جامعه ‌ی سوسیالیستی را پیش بینی کرده اند و لنین امپریالیسم را مرحله ‌ی احتضار آن نامیده است، بلکه به دلیل تضادهای دائماَ تشدید شونده و عمق یابنده ‌ی درونی خود و بر اساس الزام تاریخی محکوم به نابودی است. البته این تحول تاریخی و اجتماعی به خودی خود و بدون اراده و دخالت  آگاهانه ‌ی بشر نیز رخ نمی دهد و جای خود را به یک حاکمیت انسان محور و  دوستدار محیط زیست و صلح نمی دهد، بلکه تا هر جا که بتواند در برابر چنین تحولی مقاومت می ‌کند و می‌ کوشد تا با تحمیل هزینه ‌های سنگین به جامعه ‌ی انسانی ، اراده ‌ی نیروهای خواهان تحول سوسیالیستی را دجار تردید و ناامیدی کرده و زمان مرگ خود را به تأخیر بیاندازد. علی ‌رغم آنچه عمدتاَ در دوره ‌ی کوتاهی از دهه‌ ی هفتاد میلادی در تعداد معدودی از کشورهای اروپا منجر به شکل گیری دولت ‌های رفاه و ارائه برخی خدمات اجتماعی به جامعه شد، مسئله این است که این سیستم اساسا غیر قابل اصلاح بوده و قدرت سرمایه ‌ی مالی در آن تا آن حد افزایش یافته است که  از طریق شرکت‌ های فراملیتی و در همکاری تنگاتنگ و سازمان‌ یافته با نهادهای بین‌المللی مالی، تجارت بین‌الملل و دولت ‌های امپریالیستی ، بازگشت به سرمایه‌ داری تنظیم شده ‌ی جان مینارد کینز و دولت رفاه را غیرممکن کرده است.  دولت‌ های امپریالیستی در عصر جهانی ‌سازی و نئولیبرالیسم  نه تنها در همدستی و هماهنگی با شرکت‌ های چند ملیتی در برابر  نیروهای اجتماعی  خواهان رفورم  مقاومت می ‌کنند، بلکه با استفاده از اهرم ‌های مالی، سیاسی، حقوقی و... و رویکردهای نئوفاشیستی اساساَ در تلاش برای تبدیل بساط دموکراسی بورژوایی و پارلمان و انتخابات به امری نمایشی بوده و به دنبال ایجاد فاشیسم در قرن بیستم ، اینک در صدد تحمیل نئوفاشیسم به مردم جهان ‌اند. همانگونه که در آثار مارکس و لنین آمده است و تجربه نیز آن را تایید می ‌کند، بدون قاطعیت انقلابی و اعمال قدرت بر طبقات سرنگون شده و طرفداران ابقا و احیای نظام سرمایه ‌داری، نه پیروزی انقلاب در سال ۱۹۱۷ ممکن بود و نه تحکیم دولت کارگری برآمده از انقلاب و نه ایجاد زیر ساخت های سوسیالیسم. دوران جهانی‌ سازی و نئولیبرالیسم در واقع با ظهور نئوفاشیسم و نشانه ‌های پایان لیبرال دموکراسی همراه است. شواهد بسیار زیاد از رویکرد سرمایه ‌داری جهانی به نئوفاشیسم حکایت دارد، در دهه ‌های اخیر ایالات متحده آمریکا به ‌عنوان مرکز قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی سیستم سرمایه ‌داری جهانی از یک سو مداخلات خود را در کشورهای مختلف جهان از آمریکای جنوبی گرفته تا حوزه ‌ی بالتیک، شرق اروپا، شرق آسیا، خاورمیانه و... افزایش داده، نهادهای بازرگانی ، مالی و حقوقی و سیاسی بین‌المللی را یا تحت تسلط و فرمان خود در آورده و یا آشکارا قوانین بین المللی شکل گرفته در دوران توازن قوای ناشی از وجود اتحاد شوروی را به صورت مکرر نقض می ‌کند و هیچ  وقعی هم به مقررات و سازمان ‌های بین‌المللی نمی ‌گذارد  و در امور سایر کشورها چون چین، ونزوئلا، جمهوری دموکراتیک خلق کره ، کوبا ، افغانستان ، عراق، سوریه، ایران و.... مداخله می کند،  توافقات بین‌المللی در زمینه ی حفاظت از محیط زیست را زیر پا می ‌گذارد ، از قراردادهای بازدارنده و منع گسترش مسابقه ‌ی تسلیحاتی خارج می‌ شود، علی‌ رغم ادعای خود در زمینه ‌ی توسعه ‌ی تجارت آزاد،  تحریم ‌های ویرانگر را بر کشورهای مختلف تحمیل می‌ کند و نئوفاشیسم را به عنوان نماینده ‌ی سیاسی سرمایه‌‌ی فراملیتی نمایندگی می ‌کند. سایر کشورهای سرمایه ‌داری نیز اساساَ علی رغم تضادها و مرزبندی ‌هایی که در برخی موارد با ایالات متحده دارند، با این کشور همراهی می‌ کنند. روند عمومی تحولات ساختاری در حوزه های سیاسی، اقتصادی، حقوقی و... در کشورهای سرمایه ‌داری به گونه ‌ایست که به هیچ وجه امکان بازگشت دولت ‌های رفاه را ندهد . از این رو انقلاب که در بعد سیاسی به مفهوم براندازی حاکمیت طبقه‌ ی سرمایه ‌ار و ایجاد حاکمیت مدافع توده های کار و زحمت است، به امری اجتناب ناپذیر تبدیل می ‌شود.  شکل آن در جوامع مختلف، متأثر از عوامل مختلف تاریخی، فرهنگی، سیاسی،  و... می‌ تواند متفاوت باشد. اما بی ‌تردید بدون برخورداری از یک انسجام نظری، سیاسی ، برنامه ریزی و سازمان ‌دهی مؤثر توسط یک  رهبری عمل‌گرا و چابک و ... این اتفاق نخواهد افتاد. احزاب سیاسی متعلق به طبقه ‌ی کارگر بدون به ‌روز کردن خود در زمینه‌ ی بهره برداری از امکانات و شیوه ‌های نو در مبارزه ، روش‌ های نوین برنامه‌ ریزی و سازمان ‌دهی به ‌ویژه با بهره ‌بری روزافزون از دستاوردهای فناوری اطلاعات و شبکه ‌های اجتماعی برای ترویج آگاهی طبقاتی و بسیج توده ‌های زحمتکش در دنیای امروز قادر به کسب هژمونی سیاسی نخواهند بود. تحولات فناوری البته دیالکتیک مبارزه ‌ی طبقاتی ،  ضرورت تشکیل دولت و مدیریت کارگری و اجتماعی را به جای دولت سرمایه داری تغییر نخواهد داد. و  بدون جلب حمایت توده‌ های کار و زحمت ، احزاب چپ و کارگری و  کمونیست نه تنها قادر به رهبری تحولات انقلابی نخواهند بود، بلکه حتی توان کسب کرسی در پارلمان را نیز نخواهند داشت. باید تمام رویکردها و روش ‌های مبارزه ‌ی سیاسی که طی دهه‌ ها احزاب کمونیست را منزوی کرده و در حاشیه تحولات سیاسی جوامع قرار داده است، بدون تعارف و آشکارا مورد بازاندیشی و نقد قرار گرفته و روش ‌های موثر و چابک کنش‌ گری سیاسی و اجتماعی جای  روش ‌های کهنه و سترون سنتی را در این احزاب بگیرد. برای این منظور باید رهبران این احزاب ضمن درس گرفتن از تجارب تاریخی و از جمله مهم ‌ترین آن ‌ها انقلاب اکتبر، در حوزه ‌های مفاهیمی  جون برنامه ‌ریزی، استراتژی ، ساختار، رهبری و... از دستاوردهای علوم اجتماعی در دهه ‌های اخیر در این حوزه ‌ها وسیعاَ بهره بگیرند. به نظر می ‌رسد احزاب کمونیست در این زمینه ‌ها چندان به روز نیستند و این در حالی است که سیستم سرمایه ‌داری جهانی بیشترین بهره ‌برداری را از دستاوردهای علوم اجتماعی می ‌کند. برای براندازی سرمایه ‌داری باید توده ‌های مردم را سازمان داد و به زیر رهبری یک حزب انقلابی درآورد. لنین نیز بدون وجود شوراهای کارگران و سربازان ، هیچ ‌گاه نمی ‌توانست شعار "همه ‌ی قدرت به دست شوراها" را مطرح کند و محال بود بتواند بدون جلب حمایت این نهادها موفق به رهبری رویداد دوران ساز اکتبر گردد. از این رو، آن‌ ها که به صورت جدی به انقلاب به عنوان یک ضرورت اجتناب‌ ناپذیر سیاسی و اجتماعی در جامعه ‌ی سرمایه ‌داری  باور دارند ،  حتماَ باید به دنبال ایجاد تشکیلات صنفی ، نهادهای اجتماعی  و... باشند. نمی ‌توان فر مولی برای تقدم و تأخر این مسائل تعریف کرد. در واقع بین میزان سازما‌ن یافتگی توده های کار و زحمت در نهادها و سازمان‌ های صنفی، سیاسی، نهادهای مدنی و... با پیشرفت مبارزه ‌ی انقلابی ارتباط دیالکتیکی وجود دارد و کار همزمان در حوزه ‌های مختلف صنفی، اجتماعی و سیاسی را الزامی می ‌کند. واقع بینی انقلابی حکم می ‌کند که دریابیم که یک حاکمیت برآمده از انقلاب و با جهت ‌گیری سوسیالیستی در دوران جهانی ‌سازی و نئولیبرالیسم از فورماسیون سرمایه ‌داری به راحتی نتواند به صورت جزیره ‌ای پا گرفته و استحکام یابد و ... این امر اهمیت آموزش ‌های مارکس در باره ‌ی انترناسیونالیسم پرولتری را بیش از هر زمان دیگری مورد توجه قرار می ‌دهد. تنها در سایه ‌ی همبستگی انترناسیونالیستی است که می توان امیدوار بود با پیروزی کارگران در یک کشور و همبستگی و حمایت کارگران و زحمتکشان سایر کشورها از آن ، سیستم سرمایه‌ داری دومینو وار شروع به فروریختن در سایر کشورها کند. البته نباید در این مورد نیز با ساده اندیشی به موضوع نگریست . سیستم سرمایه داری به راحتی میدان را واگذار نخواهد کرد و از تمام توان خود برای بقا بهره خواهد گرفت . به همین دلیل است که قهر انقلابی به امری ناگزیر تبدیل می ‌شود و در واقع طبقه ‌ی سرمایه ‌دار و دولت‌ های مدافع آن، این قهر را به کارگران و زحمتکشان و نیروهای خواهان ترقی تحمیل می ‌کنند. تجربه ‌ی ورژن ‌های مختلف سوسیال دموکراسی نشان داده است که راه سومی برای گذار دوستانه و متمدنانه و مسالمت آمیز از سرمایه‌ داری به سوسیالیسم وجود ندارد.

نباید فراموش کرد که طبقه‌ ی ‌کارگر تنها به مثابه ‌ی "یک طبقه جهانیِ برای خود" می ‌تواند سرمایه داری را شکست دهد و برای رهایی به عنوان یک طبقه باید به فراتر از مرزهای ملی بیاندیشد. حاکمیت ‌هایی چون ونزوئلا و سایر دولت ‌های مردمی در گوشه و کنار جهان که با توطئه ‌ها و مداخلات  آشکار و پنهان امپریالیسم  در جهت فروپاشی اقتصادی، تحریم ، اعمال فشار ، خرابکاری و ... مواجه هستند،  نمونه ‌هایی از تلاش و اراده ‌ی امپریالیسم در جهت ممانعت از شکل ‌گیری و استحکام چیزی به نام  "اقتصاد ملی و مردمی" در این کشورها هستند. همزمانی جنبش‌ های ضد امپریالیستی و ملی و مردمی در کشورهای مختلف جهان می ‌تواند امپریالیسم را برای مقابله با این جنبش‌ ها و سرکوب آن‌ ها با اتکا بر پایگاه ‌های اجتماعی سرمایه‌ داری (و پیش سرمایه ‌داری) مرتجع در این کشورها  با چالش و ناتوانی مواجه کند. به ‌ویژه همبستگی طبقه ‌ي کارگر و جنبش های مترقی اجتماعی در کشورهای مرکز چون جنبش جلیقه سبزها در فرانسه ، جنبش های ضد جهانی ‌سازی و ....می ‌تواند جبهه نیروهای مدافع سیستم سرمایه ‌داری را به عقب براند. از این رو برای تحقق یافتن اهداف ملی ، دموکراتیک و عدالتخواهانه در هر کشوری باید توجه ویژه‌ ای به دیالکتیک مسائل ملی و بین‌المللی داشت. به نظر می‌ رسد پس از تخریب و نابودی اتحاد شوروی که زمانی نماد بزرگترین دستاورد تاریخی و اجتماعی کارگران و زحمتکشان جهان در مبارزه علیه سیستم ضد انسانی سرمایه ‌داری بود، یکی از بدترین پیامدهای آن (هم در حوزه‌ ی تئوری و هم در حوزه ‌ی پراتیک)، تضعیف باور و روحیه انترناسیونالیستی در جنبش کمونیستی بوده است. و البته این وضعیت را باید محصول پروپاگاندای گسترده از سوی رسانه ‌های مسلط و دولت‌ های سرمایه ‌داری، همراه با کار تئوریک فراوان از سوی نظریه ‌پردازان مدافع این سیستم  و انواع نظریات انحرافی ارائه شده از سوی چپِ رام شده و بی ‌خطر تحت عناوین مختلف نیز دید که به صورت همزمان در محافل اجتماعی ، آکادمیک، رسانه ها، مراکز سیاسی و نهادهای اجتماعی و... تزریق می ‌شوند.

اینک نزدیک به سه دهه پس از تخریب و نابودی اتحاد شوروی به عنوان دستاورد انقلاب اکتبر که البته در دهه‌ های پایانی عمر خود از آموزش‌ های مارکسیسم و لنینیسم به ویژه ضرورت جلب و تأمین مشارکت سیاسی و اجتماعی کارگران و توده ‌های وسیع مردم فاصله گرفته بود، می گذرد. واقعیت آنچه در روسیه و سایر جمهوری‌ های  به جا مانده از اتحاد شوروی می ‌گذرد، در پیش چشم همگان است. اتفاقاَ با بهره ‌گیری از توسعه‌ ی فناوری اطلاعات و شبکه ‌های اجتماعی ، هیچ دیوار آهنینی نیز مانع از دیدن این واقعیات اجتماعی ، اقتصادی، سیاسی و... نمی ‌شود. امروز این رسانه ‌های مسلط در اختیار سرمایه ‌داری هستند که دوربین‌ هایشان یا از تصویر کردن واقعیات فاجعه‌ بار وضعیت این کشورها باز می ‌مانند و علاقه ‌ای به تصویر کردن آن از خود نشان نمی ‌دهند و یا بیشرمانه تلاش می ‌کنند تا آن ‌ها را به تجربه و پیشینه ‌ی سوسیالیستی این جوامع مرتبط کنند.  شواهد روشن و آشکار حتی به تأیید بسیاری از رسانه ‌های مسلط  بیانگر عمق و ابعاد وسیع  پیامدهای ویرانگر فروپاشی و تخریب دستا.ورد های سوسیالیستی در حوزه ‌های اقتصادی، اجتماعی ، حتی سیاسی و فرهنگی ، شکل گیری الیت و طبقات نوظهور در سایه ‌ی خصوصی ‌سازی ، آزادسازی،  مقررات زدایی و سایر موارد دستور کار نئولیبرالی در این کشورهاست . سه دهه پس از نابودی دستاوردهای سوسیالیستی در اتحاد شوروی و شرق اروپا نه تنها هیچ انسان واقع‌ بین و منصفی نمی ‌تواند ادعا کند که کارگران و توده ‌های  وسیع زحمتکش در این کشورها  از وضعیت بهتری برخوردار شده اند، بلکه  با اطمینان می ‌توان گفت که  منحنی شاخص ‌های توسعه ‌ی اجتماعی و  انسانی در این کشورها اساساَ نزولی بوده و سطح رفاه ، امکانات زندگی ، مشارکت اجتماعی و سیاسی ، برخورداری از نعمت‌ های مادی و معنوی ، آموزش و فرهنگ و ...در این جوامع با دوران درخشان ساختمان سوسیالیسم قابل قیاس نیست. خود روسیه بهترین نمونه در این مورد است. به گواه نظرسنجی ‌های متعدد از سوی مراکز پژوهشی غرب ، درصد فزاینده ‌ای از مردم  روسیه در مقایسه ‌ی وضعیت زندگی خود با شرایط  اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی کشور در دوران اتحاد شوروی ، آشکارا آرزوی بازگشت به گذشته را مطرح می ‌کنند. بی ‌جهت نیست که بر اساس برخی نظر‌ سنجی ‌ها بیشتر مردم روسیه همچنان استالین را محبوب ‌ترین رهبر کشور خود می ‌دانند.

بسیاری از شواهد حاکی از آنند که در نتیجه پیامدهای ناشی از نابودی زیرساخت های سوسیالیستی در ویرانه های به جا مانده از نابودی اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی و شکل گیری و به قدرت رسیدن طبقه ‌ی سرمایه دار نوخاسته و برخوردار از رانت در این کشورها و باندهای متنفذ ، ماهیت واقعی ساختار سیاسی به مراتب با انسداد بیشتر مواجه شده و میزان مشارکت واقعی توده های مردم در اداره امور کشور نیز به تبع آن کاهش یافته است. 

در بزرگداشت سالگرد انقلاب اکتبر باید به موارد زیر توجه ویژه ای داشت:

·    دستاوردهای درخشان دوران ساختمان سوسیالیسم در این کشور در کلیه‌ ی حوزه ‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی ، علمی و آکادمیک، بهداشت و درمان و...

·    تلاش مستمر و برنامه ‌ریزی شده ‌ی سرمایه ‌داری جهانی برای نابودی دولت شوراها و تحمیل هزینه ‌های بسیار سنگین از طریق جنگ ‌های گرم و سرد به اتحاد شوروی در جهت نابودی این کشور با کمک ارتجاع داخلی این کشور طی کل دوران موجودیت آن

·    خطاها و کاستی ‌های عمدتاَ اجتناب ناپذیر و گاه پرهزینه  در مسیر شناخته نشده ‌ی ساختمان سوسیالیسم

·    نقش عظیم و یگانه ی اتحاد شوروی در نابودی فاشیسم و یاری به جنبش‌ های رهایی بخش در سراسر جهان و نقش بازدارنده ‌ی منحصر به فرد آن در برابر خطر جنگ افروزی ‌های امپریالیستی

·    فاصله گرفتن تدریجی نخبگان حاکم بر حزب و دولت ، کاهش تدریجی مشارکت کارگری و تضعیف دموکراسی مشارکتی

·    شکل ‌گیری قشری از بوروکرات ‌ها و تکنوکرات ‌های دارای نفوذ در مراکز قدرت به‌ عنوان پایه ‌های اجتماعی یک نیروی مادی با جهت ‌گیری ‌های نظری و سیاسی انحرافی و غیر کارگری

·    تخریب زیر ساخت‌های اجتماعی ، اقتصادی و خدمات عمومی این جوامع در نتیجه‌ ی پیاده ‌سازی دستور کار نئولیبرالی که با مقررات‌ زدایی گسترده ، خصوصی ‌سازی و... منجر به فقر، فاصله ‌ي طبقاتی، نابسامانی ‌های اجتماعی چون بیکاری ، فحشا ، مهاجرت گسترده ، شکل ‌گیری باندهای اقتدار گرا و شبه ‌مافیایی ، حذف خدمات بهداشت و درمان و کاهش سطح استاندارد زندگی توده ‌های مردم در این کشورها شده است. (و وقیحانه آنکه رسانه ‌های مسلط می ‌کوشند تا این پیامدها را منتسب به زیرساخت ‌های سوسیالیستی پیشین این جوامع کنند ، نه پیامد منطقی جهت ‌گیری سرمایه ‌دارانه و نئولیبرالی)

·    تغییر توازن قوا در جهان به زیان کشورهای کم ‌توسعه و به زیان نیروهای مترقی و مدافع صلح و به نفع امپریالیسم و نئوفاشیسم.

بی شک می توان به این موارد افزود . و در نگاهی با این گستره است که روشن می‌ شود چرا رویداد اکتبر دوران ساز بود و چرا نابودی اتحاد شوروی نیز به نوعی با برآمد دوران جدیدی به نام نئولیبرالیسم و جهانی ‌سازی و رشد نئوفاشیسم همراه بوده است.

با این وجود ، پیامدهای فاجعه ‌بار جهانی ‌سازی و نئولیبرالیسم و باززایی چپ انقلابی چند دهه پس از فروپاشی ، بار دیگر نویدبخش دورانی نو در جهت آزادی ، سوسیالیسم ، صلح  و عدالت اجتماعی برای کارگران و توده ‌های زحمتکش و یادآوری شبحی ترسناک برای طبقه ‌ی سرمایه ‌دار جهانی و حاکمیت ‌های مدافع آن‌ هاست که پس از نابودی دستاوردهای سوسیالیستی در اتحاد شوروی ، پیروزمندانه و مستانه فریاد می ‌زدند که جهان وارد عصر "پایان تاریخ " و پایان اندیشه ‌ی سوسیالیسم شده و اندیشه‌ ی لیبرال دموکراسی جاودانه است. تنها چند دهه لازم بود تا رویدادهای عینی جوامع و منطق دیالکتیکی مبارزه ‌ی طبقاتی نشان دهد آنچه که عصر پایان آن فرا رسیده است، نه اندیشه‌ ی سوسیالیسم و مارکسیسم لنینیسم انقلابی بلکه لیبرال دموکراسی است که در مراکز و نمادهای مدعی دموکراسی ، جای خود را به نئوفاشیسم داده است. جایگاهی که متعلق به اندیشه انسان محور سوسیالیستم است .

۱۷ آبان ۹۸

برگرفته از فیس بوک نویسنده

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: