نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2019-10-13

نویدنو  20/07/1398           Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

انگار باز - چیزی در قلب زمین

می شکند،

و هیولایی از ماورای قرون

سر بر می آورد

و گهواره کودکان را ؛

به گودال‏های زمین پرتاب می کند

 

 

برای روژئاوا ،

رحمان

 

همیشه شادمانیم کوتاه بود

همیشه پشت پلکهای خسته ام

اتفاق تازه ای

خواب از چشمان پرنده ربوده است

 

انگار باز - چیزی در قلب زمین

می شکند،

و هیولایی از ماورای قرون

سر بر می آورد

و گهواره کودکان را ؛

به گودال‏های زمین پرتاب می کند

 

و گلوله ها....

سینه های سرخ را نشانه رفته است

 ( شلیک به شقیقه آزادی ...)

و مرگ...

 در چشم اندازی از غبار و سیاهی,

از مقابل چشمانم دور نمی شود

 

هیچ جای جهان ؛

دور از من نیست

اما از دیروز ...

خودم را گم کردم؛

نمی دانم به کدام سو باید بروم

به دریا می زنم

که این دنیا سراب است.

 

خسته ام ,

در این شب تنهایی ,

 بی کسی ...

که آوایم از سیاهی می گذرد

آیا به صبح می رسد !؟

 

رحمان - ا 

 ۲۰/07/ ۱۳98

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: