نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2019-09-03

نویدنو  12/06/1398 

 

  • اما نکته ی مهمی که نباید از آن غفلت شود آن است که مبارزات ملی حتی در سو گیری مترقی خود حامل عناصر ارتجاعی نیز هستند و در حقیقت به دلیل آن که این مبارزات و مشارکت کنندگان در آنها دارای اهداف و انگیزه های گوناگون و بعضا متضادی هستند و از طرف دیگر تخاصم های ملی همواره می توانند موجب تضعیف و یا جلوگیری از اتحاد و همبستگی کارگران ملل متخاصم شوند لذا حمایت یا عدم حمایت از این جنبش ها و مبارزات کاملا پیچیده است

 

 

مطلب دریافتی

بررسی هایی پیرامون مساله ملی و مبانی موضع گیری مترقی درباره ی آن

  با توجه به رشد مطالبات ملی در ایران و نیز منطقه و همچنین با توجه به مواضع گوناگون و بعضا متضاد احزاب و جریانات چپ در این باره ، این نوشتار می کوشد تا به واکاوی بیشتر این مساله بپردازد و دشواری های موضع گیری پیرامون این موضوع و پارامترهای اساسی در تحلیل مساله ملی را بررسی نماید.

  ملت و ملی گرایی:

   با شکل گیری مناسبات سرمایه داری ، ملی گرایی و میلیتاریسم به عنوان دو عامل اساسی پیشرفت و تفوق نظام جدید بر مناسبات فئودالی عمل کردند.

در حقیقت پدیده ی ملت - دولت و به تبع آن ملی گرایی پدیده هایی متاخرند که تنها پس از شکل گیری نظام سرمایه داری به وجود آمدند و حاصل اتحاد اقتصادی بخش های گوناگون یک محدوده ی جغرافیایی خاص و در تقابل با جدائی پسندی جوامع فئودالی هستند.

کارکرد این پدیده ها درآغاز، در راستای تحقق اتحاد داخلی و آزادی مبتنی بر مناسبات تولیدی نوین بود اما اندک اندک ملی گرایی به جایگزینی برای آرمانهای دوران فئودالیسم، نظیر « شرافت»، «خاندان»  و « وفاداری»  بدل شد زیرا بدون وجود آرمان هایی نظیر غرور و افتخار ملی، امکان بسیج توده ها برای جانبازی در راه رقابت نظامی گروه های سرمایه دارِ واحد های سیاسی – جغرافیایی گوناگون در جهت دستیابی به بازارها و نیز منابع جدید، وجود نداشت.

از سوی دیگر متمرکز کردن توده های مردم بر روی مفاهیمی چون ملیت و ملی گرایی، امکان هدایت ستیز فزاینده ی طبقاتی ناشی از شکاف روز افزون میان طبقات اجتماعی متخاصم را، به مجرای بی خطر و سود آور «مجادلات ملی»  فراهم می کرد و می کند .

اما ملی گرایی مانند هر پدیده ی دیگری دارای وجه دیگری نیز هست : قطعا تلاش در راستای رفع ستم ملی برای ملل تحت انقیاد ، سویه ی مترقی آن است. به بیان دیگر میان ناسیونالیسم استعمارگران و ناسیونالیسم استعمار شوندگان تفاوت جدی وجود دارد: تلاش ملی گرایان فرانسوی برای حفظ الجزایر به عنوان مستعمره و مبارزات رهایی بخش ملی گرایان الجزایری بر ضد استعمارگران نمونه ای از دو سویه ی متضاد ملی گرایی هستند .   

مارکسیست ها و مساله ملی :

 بررسی مواضع بنیان گزاران مارکسیسم در خصوص مبارزات و جنبش های ملی در زمان حیاتشان، می تواند خطوط اساسی دیدگاه مارکسیستی را درباره ی مساله ی ملی معین کند: از محکوم کردن اقلیت اسلاو در جریان انقلاب های 1848-1849 به دلیل تقویت نیروهای ارتجاع تا حمایت قاطعانه از مبارزات جدایی خواهانه لهستانی ها به دلیل تضعیف حکومت مرتجع روسیه .

در حقیقت از منظر مارکس و انگلس موضع گیری در خصوص مبارزات ملی، بستگی تام وتمام با سو گیری کلی و تاثیرات آن مبارزات برجنبش جهانی کارگری داشت، تا جایی که انگلس در نامه ای به کائوتسکی درباره ی آزادی لهستان یادآور شد که این مساله باید در اولویت قرار گیرد زیرا هیچ ملتی تا گریبان خود را از حاکمیت بیگانه رها نسازد نمی تواند ذهن خود را بر هیچ هدف دیگری متمرکز سازد و جنبش جهانی کارگری تنها برپایه ی هماهنگی ملت های آزاد شکوفا می شود. (باتامورو دیگران ،1388 : ص 730)

به بیان دیگر، برای مارکس و انگلس مساله ملی نسبت به مسایل کارگری یک موضوع فرعی و تابعی از آنهاست و البته این فرعی بودن به هیچ وجه نباید به عنوان بی اهمیت بودن آن تعبیر شود.

اما نکته ی مهمی که نباید از آن غفلت شود آن است که مبارزات ملی حتی در سو گیری مترقی خود حامل عناصر ارتجاعی نیز هستند و در حقیقت به دلیل آن که این مبارزات و مشارکت کنندگان در آنها دارای اهداف و انگیزه های گوناگون و بعضا متضادی هستند و از طرف دیگر تخاصم های ملی همواره می توانند موجب تضعیف و یا جلوگیری از اتحاد و همبستگی کارگران ملل متخاصم شوند لذا حمایت یا عدم حمایت از این جنبش ها و مبارزات کاملا پیچیده است و می تواند تاثیرات مخرب دراز مدتی را موجب شود زیرا علاوه بر موارد پیش گفته ، همواره طبقات اجتماعی به صورت عام و طبقه ی کارگر به صورت خاص ، تحت تاثیر تبلیغات « ضد بیگانه» و دشمن سازی دوران جنگ قرار می گیرند و این مطلب می تواند تاثیرات سوء بر مناسبات بین کارگران دو ملت داشته باشد .

دشواری مساله ملی و یک نمونه ی تاریخی :

 برای نشان دادن پیچیدگی و چند لایه بودن موضوع ، مایلم به نمونه ی تاریخی مشهور مجادلات رزا لوکزامبورگ و لنین درباره ی مساله ی ملی اشاره کنم :

رزا لوکزامبورگ در سال 1893 حزب سوسیال دموکرات پادشاهی لهستان را بنیان گذاشت و این حزب برخلاف حزب سوسیالیست لهستان معتقد بود که به دلیل پیوند های کارگران روس و لهستانی و نیز تاثیر صنعت روسیه بر رشد صنایع لهستان  ، استقلال لهستان از روسیه امری خطا است و تنها تامین کننده ی منافع زمینداران و اشراف لهستانی است و در نتیجه لهستان باید به صورت یک واحد خودگردان در امپراتوری روسیه اداره گردد.

لوکزامبورگ در مجموعه ی مقالاتی ذیل عنوان " مساله ی ملی و خودمختاری " با ارجاعات مکرر به نظر متافیزیکی و نادرست انگلس درخصوص " ملت های بدون تاریخ" تز های زیر را طرح نمود( لووی، 1376 :صص 102-103) :

یک . حق خود مختاری حقی انتزاعی و متافیزیکی است .

دو. طرفداری از حق جدایی هر ملت عملا حمایت از ملی گرایی بورژوازی است .

سه. از لحاظ اقتصادی استقلال ملت های کوچک نظیر لهستان ، موضوعی تخیلی است و قوانین تاریخ آن را محکوم می کنند.

این تزها ناشی از چهار خطای اساسی در اندیشه های رزا بود ( لووی، 1376 :صص 104-105):

اول. این دیدگاه اکونومیستی که باور داشت به دلیل وابستگی اقتصادی لهستان به روسیه ، استقلال سیاسی لهستان نمی تواند انجام پذیرد .

دوم. درک لوکزامبورگ از مفهوم " ملت " به عنوان یک پدیده ی فرهنگی که طبیعتا در این دیدگاه بعد فرهنگی مساله به هیچ روی هم تراز بعد اقتصادی و ایدئولوژیک آن نیست و دقیقا به همین دلیل رزا از آزادی فرهنگی دفاع می کند و در عین حال با استقلال سیاسی لهستان مخالف است.

سوم. سومین خطا ناشی از عدم درک صحیح وی از سرشت دوگانه ی جنبش های ملی و آزادی بخش بود و کوچک ترین توجهی به توانمندی انقلابی این جنبش ها بر علیه تزاریسم نداشت . 

چهارم. بی توجهی به این حقیقت که رهایی از بند ستم ملی ، خواسته ی تمام توده های یک ملت و از جمله کارگران است . در نظر نگرفتن کارگران به عنوان بخشی از توده های خواستار رهایی از ستم ملی ، موجب شده بود تا لوکزامبورگ قادر به درک این مطلب کلیدی نباشد که شرط اساسی همبستگی پرولتاریای روس با پرولتاریای لهستانی ، حمایت پرولتاریای روس از به رسمیت شناخته شدن استقلال ملت لهستان بود.    

لنین و حق حاکمیت ملل بر سرنوشت خویش:

 لنین برخلاف لوکزامبورگ درک عمیقی از مساله ملی داشت و استراتژی بسیار ظریف و موثری را برای حل مساله تنظیم نمود. بنیان این استراتژی بر پذیرش حق حاکمیت ملل بر سرنوشت خود و نیز حق جدایی آنان بنا شده بود و وفق درک لنین از انترناسیونالیسم پرولتری ، این همکاری بین المللی تنها بر اساس مشارکت آزاد و داوطلبانه ی ملت ها قوام می یابد و این آزادی فقط می تواند بر پایه ی حق حاکمیت ملل بر سرنوشت خویش بنا گردد.

 لنین در مقاله ی مشهور خود «درباره ی حق ملل در تعیین سرنوشت خویش» نوک پیکان حمله به مخالفان را به سوی لوکزامبورگ می گیرد ( لنین : ص 350): « ... هیچ یک از اپورتونیست های نام برده حتی یک دلیل مستقل هم از خود نیاورده است : همه ی آنها فقط آن چیزی را تکرار می کنند که رزا لوکزامبورگ در مقاله ی مطول خود تحت عنوان « مساله ملی و خود مختاری » در سال های 1906- 1908 به زبان لهستانی نوشته است . همین دلایل نویسنده ی اخیر الذکر است که ما ضمن این رساله بیش از همه به آن توجه خواهیم کرد .»

  لنین در این مقاله لوکزامبورگ را به درک متافیزیکی از مساله متهم می کند و در شرح دقیقی که از مفهوم حق ملل در تعیین سرنوشت خویش به دست می دهد این تعریف را معادل حق آنان در جدایی از ملل دیگر و تشکیل دولت مستقل ملی می داند.

 لنین شرح می دهد که چگونه تفوق سرمایه داری ملی بر فئودالیسم به صورت تسخیر کامل بازار داخلی تجلی نمود و شرط این تسخیر، اتحاد دولتی مناطق جغرافیایی همزبانی بود که طبیعتا  در محدوده خاصی قرار داشتند و از آن جایی که زبان مهم ترین وسیله ی ارتباط انسان هاست لذا وحدت زبانی و تکامل ادبیات آن زبان یکی از اساسی ترین شرایط مبادله بازرگانی در دوران شکل گیری و تفوق مناسبات مبتنی بر سرمایه بوده است و در عین حال وجود زبان مشترک یکی از مهم ترین شرایط گروه بندی آزاد افراد همزبان در ذیل طبقات اجتماعی است و همچنین این وحدت زبانی یکی از  عوامل پر اهمیت در ایجاد ارتباط بین تولید کنندگان ، فروشندگان و خریداران کالاست و لذا هر جنبش ملی مشتاق است تا دولت مستقل خود را تشکیل دهد.

 لنین در این جا دو مرحله ی متفاوت سرمایه داری را ، از منظر جنبش های ملی ، از هم تمیز می دهد ( لنین : ص 352)؛  دوران به وجود آمدن جامعه بورژوا – دموکراتیک که در آن جنبش های ملی برای اولین بار خصلت توده ای به خود می گیرند و مرحله ی بعدی ، که در آن دولت های سرمایه داری به صورت کامل استقرار یافته اند و در این مرحله فقدان جنبش های بورژوا - دموکراتیک را در کشورهای پیشرفته شاهدیم  و اولویت اصلی جنبش کارگری است.

 این تفکیک یکی از پایه های بنیادین راه حل لنین برای مساله ملی است . در حقیقت لنین در عین شناسایی حق حاکمیت ملل بر سرنوشت خویش ، تفاوت ها و نیز شرایط همراهی با جنبش های ملی را چنین بیان می کند : سیاست کارگران تنها به صورت مشروط و فقط در حدود معینی از جنبش های ملی حمایت می کند و این محدوده شامل مساله ی صلح ملی ، برابری حقوق و آماده سازی شرایط برای مبارزه ی طبقاتی است . از سوی دیگر واضح است که سرمایه داران همواره خواسته های خود را به جنبش ملی تحمیل کرده و خواستار حمایت بی چون و چرا و همه جانبه ی تمام توده ها از آنها می شوند اما برای کارگران پشتیبانی از این خواسته ها و یا مخالفت با آنها تنها تابعی از منافع مبارزات طبقه ی کارگر است و در واقع کارگران در کارزار بورژوازی ملت تحت ستم بر علیه بورژوازی  ملت ستم گر ، همواره از دسته ی اول حمایت می کنند اما در جایی که بورژوازی ملت ستم دیده از «ملی گرایی خود» دفاع می کند ، کارگران مخالف آن خواهند بود .

از دیگر سو ، اگر مارکسیست ها از ملی گرایی و حق حاکمیت ملت تحت ستم دفاع نکنند ، عملا به دامان حمایت از بورژوازی ملت ستم گر خواهند غلتید و در واقع هر مقاومت ملی گرایانه بر ضد ملت ستم گر دارای یک مضمون مترقی نیز هست که به تعبیر لنین «ما بی قید و شرط از آن دفاع می کنیم» (لنین: ص 356) و در مقابل نیز با قایل شدن هر نوع امتیاز ویژه برای یک ملت مخالفت خواهد شد.

 

جمع بندی و فرموله کردن مطلب:

1-     مارکسیست ها از منظر انترناسیونالیستی به برابری کامل تمام ملت ها باور دارند.

2-     تمام ملت ها حق تعیین سرنوشت خویش را دارند.

3-     به رسمیت شناختن حق جدایی برای ملل گوناگون لزوما به معنی پشتیبانی از استفاه از این حق در تمام موارد نیست کما این که به تعبیر لنین ، حمایت از حق طلاق زنان به مفهوم تلاش برای جدایی تمام زوج ها نیست !

4-     ملی گرایی دارای دو سویه ی ارتجاعی و پیشرو است و در هر مورد انضمامی باید به این مساله توجه شود.

5-     پشتیبانی کارگران و نیروهای مترقی از جنبش های ملی یک حمایت محدود و مشروط است .

6-     حمایت یا عدم حمایت کارگران از جنبش های ملی ، تابع منافع کارگران آن کشور و نیز منافع جنبش جهانی کارگری است .

 

منابع:

-          سوئیزی، پل (1358)؛ نظریه‌ی تکامل سرمایه‌داری؛ ترجمه حسن ماسالی؛ انتشارات تکاپو

-          لووی، میشل(1376)؛ درباره ی تغییر جهان؛ ترجمه حسن مرتضوی؛انتشارات روشنگران و مطالعات زنان

-          لنین، ولادمییرایلیچ(بی تا)؛مجموعه آثار و مقالات؛ ترجمه محود پورهرمزان؛انتشارات حزب توده ی ایران

-          باتامور،تام و دیگران (1388) ؛ فرهنگ نامه ی اندیشه ی مارکسیستی؛ ترجمه ی اکبر معصوم بیگی؛ بازتاب نگار

 

 

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: