نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2019-08-28

نویدنو  06/06/1398 

 

  • فیلم تفکربرانگیز و زیبای " کارل مارکس جوان "، اثر " رائول پک " که در سال 2017 آفریده شده، اثری درخشان است که می توان آن را چندین بار دید، لذت برد و از آن آموخت. رائول پک (1953) زاده هائیتی و دانش آموخته دانشگاه " فرهنگ و هنر برلین " و خالق آثاری چون " لومومبا، مرگ یک پیام آور" (1992)، " قتل عام روندا " ( 2005) ، " من کاکا سیاه شما نیستم" () و سرانجام فیلم به یاد ماندنی " کارل مارکس جوان" است که نخستین بار در 67 مین جشنواره سینمایی برلین به نمایش درآمد.

 

 

توضیح نویدنو : دوستان زحمتکشی برفیلم مارکس جوان زیر نویس فارسی گذاشته اند.نویدنو به محض تکمیل این کار که به هشت قسمت تقسیم و زیرنویس گذاری شده است ، آن را تقدیم خوانندگان خواهد کرد .

" کارل مارکس جوان"،

فیلمی درخشان از زندگی نظریه پرداز و مبارزی بزرگ

 خسرو باقری

فیلم تفکربرانگیز و زیبای " کارل مارکس جوان "، اثر " رائول پک " که در سال 2017 آفریده شده، اثری درخشان است که می توان آن را چندین بار دید، لذت برد و از آن آموخت. رائول پک (1953) زاده هائیتی و دانش آموخته دانشگاه " فرهنگ و هنر برلین " و خالق آثاری چون " لومومبا، مرگ یک پیام آور" (1992)، " قتل عام روندا " ( 2005) ، " من کاکا سیاه شما نیستم" () و سرانجام فیلم به یاد ماندنی " کارل مارکس جوان" است که نخستین بار در 67 مین جشنواره سینمایی برلین به نمایش درآمد. رائول پک، علاوه بر کارگردانی، فیلمنامه این اثر را به همراه پاسکال بونیترز- نمایشنامه نویس و سینماگر برجسته و چپ گرای فرانسه- نوشته و همراه با روبر گدیکیان، تهیه کنندگی فیلم را به عهده داشته است.

آگوست دیل، در نقش کارل مارکس، اشتفان کونارسکه در نقش فردریش انگلس، ویکی کریپس در نقش ینی همسر مارکس ، اولیویر گورمت در نقش پرودون و هانا اشتیل در نقش ماری برنز، کارگر مبارز ایرلندی و دوست انگلس، بازی های درخشانی را ارائه کرده اند. هنرنمایی آگوست دیل در نقش شخصیت هوشمند، نازک طبع، پرشور و انقلابی مارکس و اشتفان کورسکه در نقش فریدریش انگلس، رفیق و همکار وفادار مارکس، که با قاطعیت به طبقه سرمایه دار خود پشت کرده، درخشان است. بازی ویکی کریپس در نقش ینی، زنی آگاه، جسور و فداکار که به طبقه اشرافی خود با غرور پشت پا زده تا شریک خردمند سرنوشت یک طغیان گر بی نظیر باشد و حتی لحظه ای در درستی تصمیمش تردید نکند، بسیار قابل پذیرش است. او در فیلم چند بار- که مارکس تحت شرایط هولناک زندگی اقتصادی و نگرانی نسبت به زندگی همسر و فرزاندانش دچار تردید می شود؛ از جمله هنگامی که از او دعوت می شود به " انجمن عدالت "  در لندن بپیوندد، با قاطعیت از مارکس می خواهد به مبارزه قلمی و عملی خود ادامه دهد. این زن خردمند در سکانسی دیگر از انگلس می خواهد که به عنوان دوست مارکس، او را به میگساری دعوت نکند، زیرا بدن او به علت زندگی سخت مادی و کار فکری عظیم، توانایی تحمل ندارد و در سکانسی دیگر مری برنز را به خاطر سهل انگاری و بی مسئولیتی در مناسبات زناشویی مورد نقد قرار می دهد. ینی در صحنه ای از فیلم که انگلس با ستایش از او، تنها یک زندگی اشرافی و فارغ از دغدغه را شایسته او می داند با غرور می گوید: " من از آن زندگی کسل کننده فرار کردم. برای خوشبختی لازم است که یاغی باشید؛ سرکشی در برابر تشکیلات کهن، این چیزی است که من به آن معتقدم. " هانا اشتیل نقش مری برنز را عالی ایفا می کند؛ زنی شورشی، پرشور و جسور که همواره به عنوان همسر و رفیق - تا هنگام مرگ زود هنگام - در کنار انگلس می ماند؛ هر چند بر خلاف روایت داستان سندی وجود ندارد که به عنوان کارگر شورشی کارخانه پدر انگلس، با او آشنا شده باشد. دیگر هنرمندان نیز در نقش های خود درخشیده اند: اولیویر گورمت در نقش پرودون فاضل مآب اصلاح طلب و الکساندر شر در نقش ویلهلم وایتلینگ، مردی پرشور که ضرورت تدوین نظریه انقلابی مارکس و انگلس را درک نمی کند.     

فیلم رویدادهای یک دوره 4 ساله از سال های پرشور 1844 تا 1848 را در بر می گیرد. با پیروزی و رشد نظام سرمایه داری، انگلستان نخستین کشوری بود که شاهد ظهور دستگاه ها و ماشین های صنعتی بود. ماشین به سرعت، کار دستی را از صحنه بیرون می راند. بین سال های 1820 تا 1844 شمار بافندگان دستی از 240 هزار نفر به 60 هزار نفر و تا سال 1860 به 8 هزار نفر کاهش یافت؛ در عوض شمار نساجان و بافندگانی که با دستگاه های مکانیکی کار می کردند در همین سال ها از 10 هزار نفر به 150 هزار نفر رسید. مکانیزه کردن صنعت، رشد ناگهانی تولید را به همراه آورد. در سال 1755 تولید ماهوت، به 5 میلیون لیور پنبه نیاز داشت در حالی که در سال 1841 این نیاز به 528 میلیون لیور افزایش یافت. تولید مواد مذاب که در سال 1800، 193 هزار تن بود در سال 1840 به 1.4 میلیون تن رسید. رشد صنعت به دگرگونی های بزرگ در توزیع جمعیت منجر شد. مردم به سوی شهرهایی چون بیرمنگام و منچستر که به مراکز صنعتی تبدیل شده بودند، هجوم آوردند. به تدریج ساختار جامعه انگلستان تغییر کرد و دو طبقه اصلی یعنی رعیت ها و مالکان جای خود را به کارگران و بورژواها دادند.

اما سرمایه داری در این رشد شتابان خود، نه تنها توجهی به حقوق کارگران نداشت، بلکه آنان را با خشونت تمام استثمار می کرد. کارگران برای دریافت پشیزی که سرمایه داران آن را مزد می نامیدند، 16 تا 18 ساعت بی رحمانه استثمار می شدند. در کارخانه ها، سرمایه داران برای کسب سود بیشتر، زنان و کودکان را جایگزین مردها می کردند. در یکی از صحنه های نخستین فیلم، سکانسی از کارخانه ای که مالک آن پدر انگلس است – او همراه شریکش سه کارخانه نساجی در منچستر و ده کارخانه در بارمن آلمان دارد - به تصویر در آمده که در آن صدها کارگر زن مشغول کارند. در همین سکانس است که کارگران به رهبری ماری برنز به وضعیت کارگران و از جمله قطع سه انگشت یک کارگر اعتراض می کنند. در این اعتراض، انگلس جانب کارگران را می گیرد و همین همدردی با کارگران است که زمینه آشنایی و مبارزه مشترک او و ماری برنز را فراهم می آورد. در این سال ها، زنان و کودکان دو سوم نیروی کار در واحدهای صنعتی را تشکیل می دادند. در سکانس دیگری از فیلم، سرمایه دار دیگری به نام نیلر که دوست پدر انگلس است، می گوید که که از هر 30 کارگرش 20 نفر کودک هستند. او این پدیده را طبیعی و عادی می داند و می گوید که آن ها ارزان تر و در نتیجه برای واحد تولیدی او سودمندترند و با بی شرمی اضافه می کند که شیفت های کاری شب بر سلامت کودکان اثری ندارد. مری برنز در میان حیرت این کارفرما، با جسارت و به کنایه می گوید: " فکر کنم منظورتان این است که کار شبانه کودکان تاثیر سوئی بر سلامت شما ندارد." او در کمال صراحت می گوید که او کار ارزان کودکان و زنان را ترجیح می دهد زیرا به سود اوست. مارکس در ادامه سخنان مری برنز می گوید " جناب نیلر آنچه شما سود می نامید ما به آن بهره کشی می گوییم. " شرایط محیط های کار هولناک و رقت آور است. کارگردان با گرفتن قاب های بزرگ از فضای کارخانه ها، بیننده را در فضای دهشتناک محیط های کارگری قرار می دهد.

کارگران انگلستان برای مبارزه با این شرایط هولناک، به ناچار نخستین جنبش سیاسی خود، یعنی جنبش چارتیستی، را بوجود  آوردند و انتخابات عمومی و رای گیری همگانی را خواستار شدند. در این جنبش جناح های گوناگون فعالیت می کردند، جناحی به رهبری لووت، به همکاری مشترک با بورژوازی باور داشت و در اعتراض به انقلاب کارگری می گفت: " ما خصم تمام آن چیزهایی هستیم که با انقلاب پیوند دارد. ما مخالف کاربرد زور و خشونت هستیم. باید همه طبقات را به حقانیت خویش متقاعد سازیم و برنامه خود را با رفتاری مسالمت آمیز بر کرسی پیروزی بنشانیم." اما جناح دیگری، به رهبری جورج هارنی، که سوسیالیست بودند، تحت تاثیر مارکس و انگلس قرار داشتند. مارکس و انگلس، چارتیست ها را به مبارزه پیگیر، برای دست یافتن به خواست های خود دعوت می کردند. لنین با تاکید بر اهمیت این جنبش می نویسد: " انگلستان اولین جنبش بزرگ پرولتاریایی را به جهان عرضه کرد که حقیقتا توده ای و از لحاظ سیاسی توانا و کارآمد بود. جنبشی به نام چارتیسم."

در چنین شرایطی است که فیلم به مبارزات مارکس و انگلس می پردازد. کارل مارکس که در پنجم ماه مه سال 1818 در تریر واقع در جنوب غربی آلمان، در ناحیه صنعتی رن، در خانواده ای فرهیخته متولد شده و در سال 1841، دکترایش را در فلسفه گرفته است، اکنون با همسرش ینی زندگی می کند و مقاله های آتشینی در روزنامه " راینیش الگماینه تسایتونگ " می نویسد که در آن هم انقلابیونی چون مارکس و هم دمکرات های خرده بورژوایی چون هگلی های جوان قلم می زنند. فیلم با صحنه تکان دهنده ای آغاز می شود که در آن ، پلیس و ارتش، کودکان، زنان و مردان دهقان را به جرم جمع آوری هیزم های خشک درختان، قتل عام می کنند و مارکس در آثار قلمی خود با جسارت و دلیری این جنایت ها را محکوم می کند. او در مقاله ای پرشور ضمن بیان گفتاوردی از مونتسکیو که " دو چیز جامعه را فاسد می کند؛ یکی این که مردم قوانین را رعایت نمی کنند و دیگر این که قوانین خودشان مردم را فاسد می کنند، در مقام سردبیر می نویسد:" این مردم مجازات را می بینند، اما جرمی را مشاهده نمی کنند؛ و از آنجا که در محل مجازات جرمی نمی یابند، پس باید از آن ها بهراسید؛ چرا که آتش انتقام آن ها سرانجام دامن شما را خواهد گرفت." در سال 1843 دستگاه های امنیتی پروس، این روزنامه را بستند و مارکس و همکارانش را بازداشت کردند. هگلی های جوان تعطیلی روزنامه را ناشی از تندروی های مارکس می دانستند، اما مارکس به تندی به آن ها پاسخ داد که : " همه دغدغه شما این است که بر سر واژه ها مو را از ماست بکشید. بازنگری های گنگ و خلاصه نویسی های گنگ از عقاید گنگ. این است تمام کار شما. شما هگلی های جوان، خود را آزاد اندیش می دانید، اما تنها به دنبال تایید حکومت هستید. از اینکه به جای شمشیر با سوزن بجنگم خسته شده ام؛ از ریاکاری خسته شده ام. روزنامه ما توقیف شد، بگذار چنین باشد! " مارکس 16 سال بعد در باره این دوره زندگی فکری اش، نوشت: در سال های 1842-1843 به عنوان سردبیر راینیش تسایتونگ، برای نخستین بار خود را در موقعیت شرم آور اجبار به بحث در باره منافع مادی دیدم. در همین حال، بررسی های مجلس ایالتی راین در باره دزدی از جنگل و تقسیم مالکیت اراضی در درجه نخست مرا واداشت که به مسائل اقتصادی توجه کنم."    

 مارکس و همسرش ینی ناچار به پاریس مهاجرت کردند. اقامت در این شهر تاثیر بزرگی بر مارکس گذاشت. او در آنجا تاریخ فرانسه را مطالعه کرد و با انقلابیون فرانسه و انقلابیون تبعیدی سایر کشورها از جمله پرودون و باکونین _ آنارشیست روسی آشنا شد. فیلم " کارل مارکس جوان" به این آشنایی ها و بحث های پرشور مارکس و ینی و پیر پرودون و الکساندرباکونین پرداخته است. در سال 1844 مارکس به انتشار " سالنامه آلمانی- فرانسوی" همت گماشت و در مقاله های آن به این نتیجه رسید که انقلاب کارگری اجتناب ناپذیر است و پرولتاریا با مجهز شدن به یک نظریه و دانش انقلابی تبدیل به طبقه ای خواهد شد که می تواند بشریت را از استثمار برهاند.

فردریش انگلس که در 28 نوامبر سال 1820 در شهر بارمن نزدیک دوسلدورف در منطقه روهر آلمان در خانواده ای ثروتمند متولد شده بود، در کارخانه پدرش در منچستر با زندگی سخت و دردناک کارگران آشنا شد. در همین دوران است که انگلس همکاری اش را با جنبش چارتیست ها در روزنامه " ستاره شمال " آغاز می کند. در فیلم شاهد آن هستیم که انگلس پس از همدردی با کارگران کارخانه پدرش به جمع کارگران انقلابی ایرلندی می پیوندد و به کمک مری برنز و دوستانش با زندگی واقعی کارگران آشنا می شود و کتاب " وضعیت طبقه کارگر در انگلستان " را می نویسد. پیش از انگلس، بارها در باره اوضاع نابسامان و اندوهبار کارگران سخن رفته بود، اما هیچکس به مقابله با آن نپرداخته و راه محو این فقر عظیم را نشان نداده بود. آنچه به قول لنین در کتاب انگلس جدید بود، نه صرفا " یک اتهام سنگین علیه سرمایه داری و بورژوازی، بلکه توصیف پرولتاریا بود، به عنوان طبقه ای که از سرمایه داری رنج می برد و یگانه نیرویی است که قادر است تسلط بورژوازی را براندازد و خود و دیگر زحمتکشان محروم را نجات دهد." با این نتیجه گیری، انگلس هم به همکاری با " سالنامه آلمانی - فرانسوی " روی آورد.

در سال 1844 انگلس چند روزی به پاریس آمد و با مارکس آشنا شد. این آشنایی به دوستی رفیقانه این دو مبارز انجامید که تا پایان عمر ادامه داشت. فیلم با تمرکز بر همکاری نزدیک مارکس و انگلس، رویداد های این سال ها را دقیقا به ترتیب تاریخ به تصویر می کشد و بویژه به نقش شگفت آور انگلس در تشویق مارکس به نگارش مانیفست کمونیست اشاره و همراهی ژرف و رفیقانه همسر مارکس، ینی فون وستفالن و مری برنز، کارگر ایرلندی و همسر انگلس را ستایش می کند و نشان می دهد چگونه این دو آموزگار کبیر کارگران، الهام بخش یکدیگربودند و در پدید آوردن نظریه رهایی کارگران و زحمتکشان جهان، با چه پشتکار و شوری کوشیدند. رائول پک کارگردان فیلم، در دهه 1970، وقتی در برلین غربی دانشجو بود، با مارکسیسم آشنا شد. او در این فیلم، بر خلاف محافل " مارکسیسم غربی " از هرگونه تلاش برای القای نوعی تقابل میان مارکس " رمانتیک " و " باطنا ایده آلیست " و انگلس ماتریالیست اجتناب می ورزد و مارکس را به عنوان " ماتریالیستی بزرگ " ارزیابی می کند که بنیان دوستی خدشه ناپذیرش با انگلس بر دو اصل بنیادی قرار دارد: آشتی ناپذیری بی تزلزل در مقابل استثمار کارگران و زحمتکشان و رد قاطعانه تردیدها و دودلی های دمکرات های خرده بورژوا.

در سال 1845 به تقاضای حکومت پروس، مارکس از فرانسه هم اخراج شد و با همسر و کودک خردسالشان به بروکسل در بلژیک پناه آورد. صحنه ای از فیلم که در آن پلیس نیمه شب به خانه آن ها می آید و تنها 24 ساعت مهلت می دهد تا کشور را ترک کنند، دردناک و تلخ است. گریه کودک بینوا بر تلخی این رویداد می افزاید. اما مارکس در بلژیک هم آرام نگرفت و به فعالیت در میان کارگران پرداخت. در همین سال، به دعوت انگلس به لندن و منچستر رفت تا از نزدیک زندگی در انگلستان را، که صنعتی ترین کشور جهان بود، مطالعه کند.

مارکس و انگلس در آستانه انقلاب های بورژوا-دمکراتیکی که در سال 1848 اروپا را در هم نوردیدند، از گذر بحث های پرشور با نمایندگان گرایش های گوناگون بورژازی و خرده بورژوازی، نقد سرمایه داری و راه مقابله با آن را نشان دادند که به نظر آن ها تنها از مسیر اتحاد و تشکل طبقه کارگر می گذشت. فیلم رائول پک در سکانس های مختلف به این بحث ها می پردازد: از بحث های پرشور و در عین حال قاطع با جناح چپ هگلی های جوان از جمله دیوید اشتراوس، برونو باوئر گرفته، تا ادگار باوئر و لودویگ فویر باخ؛ از آرنولد روگه سردبیر سالنامه آلمانی - فرانسوی، پیر ژوزف پرودون، سوسیالیست فرانسوی، و موزز هس و کارل گرون از جریان سوسیالیست های حقیقی، تا ویلهلم وایتلینگ، سوسیالیست خیال پرداز. فیلم " کارل مارکس جوان " کوشش می کند که تصویری واقعی از مارکس و انگلس و جنی و مری و بحث های آن ها ارائه کند. در فیلم این شخصیت ها قدیس نیستند. آن ها عشق می ورزند، عصبانی و نا امید می شوند و در فقر، تنگدستی – در صحنه ای از فیلم مارکس در اوج تنگدستی از مدیر پست خواهش می کند او را استخدام کند زیرا همسر و فرزندش در شرایط مرگ و زندگی هستند اما مدیر به بهانه خط بد مارکس او را نمی پذیرد - و وحشت از بازداشت پلیس به سر می برند، اما در عین حال با کمک هم در مبارزه ای دشوار هم از نظر نظری و هم عملی ، لحظه ای از پای نمی نشینند.

ضرورت های سینمایی اثر ایجاب می کند که کارگردان در بخش هایی از فیلم از زندگی واقعی مارکس و انگلس فاصله بگیرد که اجتناب ناپذیر است. به عنوان نمونه در زندگی واقعی، آشنایی مارکس و انگلس، در یک دوره طولانی، به دوستی ژرف و رفیقانه انجامید. انگلس پیش تر مارکس را در کلن دیده بود، زمانی که مارکس سردبیر راینیش تسایتونگ بود و انگلس برای این روزنامه مقاله می نوشت. نخستین ملاقات آن ها در کلن در جوی سرد برگزار شد، چون مارکس از هگلی های جوان گسسته بود اما انگلس هنوز از آن ها حمایت می کرد. با این وجود،  تا پیش از آغاز دوستی و پیوند جاودانه این دو در پاریس، مارکس و انگلس ارزش آثار یکدیگر را عمیقا درک کرده بودند. اما در جریان فیلم، مارکس و انگلس با یادآوری ملاقات تصادفی خود در برلین، در دفتر آرنولد روگه در پاریس با یکدیگر آشنا می شوند که در آن مارکس تحت شرایط دشوار اقتصادی با خشم از سردبیر مجله می خواهد که حق تحریر او را بپردازد. ملاقات مارکس و انگلس - که تصادفی به دفتر مجله آمده -، با مشاجره کلامی آغاز می شود، اما به سرعت برطرف می شود و دوستی عمیقی شکل می گیرد. گرچه این روند پرشتاب تا حدودی غیر طبیعی است اما از ضرورت های یک اثر سینمایی است که باید تنها در دو ساعت مسائل خود را پیش ببرد. با این همه صحنه ای از فیلم که در آن مارکس و انگلس در یک بدمستی شبانه به این نتیجه می رسند که " فلاسفه به شیوه های گوناگون، تنها جهان را تفسیر می کردند در حالی که مسئله بر سر تغییر آن است. " تقلیل مبتذلانه یک بحث علمی شگرف است. این جمله تاریخ ساز و بنیادی نتیجه سال ها مطالعه و رزم مشترک این دو دانشمند طبقه کارگر است و در آن، سخن تنها هم بر سر تغییر نیست ، بلکه بر سر تغییر آن بر شالوده نظریه ای رهایی بخش است که در این روند کارگران و زحمتکشان چیزی جز زنجیرهای خود را از دست نمی دهند.

 چندین صحنه از فیلم به مجادله های مارکس و انگلس با پرودون اختصاص دارد. پرودون در سال 1840 کتاب خود را با عنوان " مالکیت چیست " انتشار داد. در این کتاب، پرودون مالکیت خصوصی را نوعی دزدی می دانست اما کتاب از نظر علمی سطحی بود. هدف حمله نویسنده مالکیت خصوصی وسایل تولید نیود، چرا که ریشه های تاریخی آن را در نیافته بود و در نتیجه متوجه نبود که مالکیت در اثر رقابت و سپس انحصار هر چه بیشتر به طرف تمرکز و تراکم می رود. پرودون در حالی که سودجویی، رباخواری و استثمار سرمایه داری را محکوم می کرد، اما مخالف مالکیت جمعی و سوسیالیستی هم بود. مارکس عبارت مشهور پرودون را نقد می کند که می گوید " مالکیت دزدی است" و می نویسد که " سخن پرودون چرخیدن به دور خود است زیرا اگر مالکیت دزدی است، پس خود دزدی چیست؟ غصب مالکیت؟ " اما وقتی پرودون در سال 1846 اثر خود به نام " فلسفه فقر" را می نویسد، مارکس با انتشار کتاب " فقر فلسفه " به شدت واکنش نشان می دهد و از جمله می نویسد: " مقولات اقبصادی را باید در رابطه با تکامل تاریخی  – اجتماعی آن ها و در چارچوب رشد نیروهای مولد و روابط تولید همساز با آن دید؛ در حالی که پرودون این مقولات را به طور تجریدی و جدا از تکامل تاریخی آن ها می بیند؛ در حالی که پرودون از رشد سرمایه داری و صنایع بزرگ وحشت دارد و خواهان بازگشت به تولید خرد و مبادله منصفانه " ارزش های نهفته در کالاهاست " و در همان حال هم می خواهد مالکیت خصوصی و روابط سرمایه داری را حفظ کند، ما با استناد به واقعیات ملموس جامعه، رشد صنایع بزرگ و گسترش سرمایه داری را روندی ترقی خواهانه می بیندیم." دلیل مترقی بودن بودن رشد سرمایه داری، صنایع بزرگ و تولید در مقیاس وسیع از نظر مارکس، آماده شدن واقعی و عملی گذار از نظام سرمایه، تغییر بنیانی و ریشه ای کل روابط تولیدی موجود و بنیان گذاری روابطی عادلانه نه در خیال بلکه بر پایه واقعیات و با توسل به اقدامات عملی و شدنی است.مارکس در رد قاطعانه سازشکاری پرودون در کتاب " فلسفه فقر " می گوید: " آشتی ناپذیری بین پرولتاریا و بورژوازی به دلیل تضاد منافع فقط می تواند به یک انقلاب تمام عیار منتهی شود. "

 

 در سال 1847 مارکس و انگلس به انجمن عدالت پیوستند که در سال 1836 در پاریس، توسط کارگران تبعیدی ایجاد شده و تحت تاثیر سوسیالیسم تخیلی قرار داشت. هدف انجمن گسترش انقلاب سیاسی و اجتماعی و ترویج برادری همه مردم بود و در چندین کشور شعبه هایی داشت. مارکس و انگلس می خواستند که فعالیت اتحادیه مبتنی بر یک نظریه علمی و سازماندهی کارگران و زحمتکشان باشد، اما این کار مستلزم مبارزه ای دشوار و دقیق با گرایش های متعدد خرده بورژوایی بود که از نفوذ قابل ملاحظه ای در اتحادیه برخوردار بودند. فیلم " کارل مارکس جوان " این مبارزات و چالش های سیاسی را که به شدت جریان دارد بازسازی می کند. البته انتقال این بحث ها در فیلم، با محدویت های سینمایی و عنصر ضرور ایجاد جذابیت همراه است که در بیش تر موارد ناگزیر است. امید است که این صحنه های هیجان انگیز، بیننده کنجکاو را وادارد که این بحث های مهم و دقیق را در کتاب ها دنبال کند. در نشست انجمن عدالت، انگلس رو به نمایندگان کارگر و خرده بورژوای چندین کشور می گوید: " آیا سرمایه دارها و کارگرها با هم برادرند؟ نه آن ها دشمن یکدیگرند " و مارکس اضافه می کند: " بورژواها عاشق سخن گفتن در باره آزادی اند اما همانطور که می دانید آن آزادی فقط منافع آن ها را تضمین می کند نه منافع شما را که نیروی کارتان را مجبورید بفروشید."  در فیلم زمان زیادی به بحث های مارکس و انگلس با ویلهلم وایتلینگ اختصاص می یابد. او خیاطی است که نقش برجسته ای در بنیان گذاری انجمن عدالت داشته و از عقاید کمونیستی دفاع می کند اما قادر به درک علمی پدیده ها نیست و در چنبره سوسیالیسم تخیلی گرفتار است. مارکس و انگلس می کوشند او را متقاعد کنند که طبقه کارگر به تئوری انقلابی نیازمند است و نمی تواند خود را با تبلیغات اساسا اخلاقی و احساسی راضی کند. در پایان وقتی وایتلینگ مدعی می شود که " یک صد پرولتر مسلح با کمک چهل هزار مجرم برای پایان دادن به سلطنت استبدادی بورژوایی کفایت می کند،" مارکس پاسخ می دهد: " فراخواندن کارگران بدون داشتن دیدگاهی منسجم و علمی و یا نظریه های سازنده، معادل بازی ناصادقانه ای است که از یک سو موعظه گری هوشمند و از سوی دیگر یابوهایی بهت زده را مفروض می گیرد." وقتی وایتلینگ به هزاران نامه ای اشاره می کند که به او نوشته شده و به او اثبات می کنند که کار پیش پا افتاده او به مراتب وزن بیشتری برای رسیدن به هدف دارد تا نظریه های انقلابی مشتی روشنفکر مبل نشین و بی خبر از زندگی واقعی مردم و نظریه پردازانی بی تفاوت نسبت به رنج مردم؛ مارکس با تندی پاسخ می دهد که " جهالت هیچ وقت به هیچ کس کمک نکرده است! هرگز!" مارکس در این نشست در رد نظر نمایندگانی که تضاد فقر و ثروت را ابدی می دانند خروش بر میآورد که " مفهوم از ازل تا ابد یک مفهوم بورژوایی است. سرمایه می خواهد ما این جوری فکر کنیم. ولی همه چیز در سیلان حرکت است. همه چیز در حال تغییر است."

در کنگره سال 1847 این سازمان که در لندن تشکیل شد، مارکس و انگلس با رد شعار تخیلی این سازمان " همه مردمان برادرند"، بر شعار " کارگران جهان متحد شوید " تاکید و خاطر نشان کردند که " امروز انقلاب صنعتی برده داری مدرن را بوجود آورده است. این برده همان پرولتاریاست که با آزاد کردن خود تمام بشریت را آزاد خواهد کرد." در نتیجه بحث های پرشوری که در گرفت اکثر اعضای اتحادیه به مارکس و انگلس پیوستند و نام سازمان " انجمن عدالت " به اتحادیه کمونیست ها " تغییر یافت. در دومین کنگره " اتحادیه کمونیست ها " که در پاییز 1847 در لندن و با حضور 130 نماینده از هفت کشور از جمله آمریکا تشکیل شد، نمایندگان کارگران ضرورت تدوین برنامه مبارزاتی کارگران را تایید کردند و از مارکس و انگلس خواستند نگارش این برنامه را به عهده بگیرند. در این لحظه سرنوشت ساز، مارکس که زیر شرایط هولناک فشار اقتصادی قرار دارد دچار تردید و دودلی می شود. دریای متلاطمی که در پس زمینه بحث تند مارکس و انگلس می خروشد دنیای این درخشان ترین فرزند طبقه کارگر را به تصویر می کشد؛ عشق پرشور به رهایی طبقه کارگر و زحمتکشان از یک سو و تازیانه های بیرحمانه فقر و تنگدستی و احساس مسئولیت عاشقانه نسبت به همسر خردمند و کودکان بی گناه. در این لحظه دشوار انگلس به یاری رفیقش می شتابد و با سخنانی تسکین بخش مارکس را ترغیب می کند که با هم این وظیفه تاریخی را به انجام برسانند. این برنامه که نام " مانیفست کمونیست " را به خود گرفت، در فوریه 1848 در لندن منتشر شد. در سکانس پایانی فیلم که بسیار زیبا و گویاست مارکس، انگلس جنی و مری  با همکاری یکدیگر در حال تدوین مانیفست کمونیست هستند. گرچه مارکس برای نوشتن مانیفست از دو متن پیش نویس انگلس به صورتی گسترده استفاده کرد اما هم انشای این سند و هم تفکر بنیانی مانیفست از آن مارکس است. انگلس با فروتنی کم نظیری می نویسد " ایده های بنیادی مانیفست از آن مارکس است؛ این که در هر یک از اعصار تاریخ، شیوه مسلط تولید و مبادله اقتصادی و آن نظام اجتماعی، که ناگزیر از این شیوه ناشی می شود، شالوده ای را می سازند که بر اساس آن تاریخ سیاسی و فکری آن عصر بنا می شود و فقط از طریق آن شالوده می توان این تاریخ را توضیح داد، از آن مارکس است."

 فیلم " کارل مارکس جوان " با گفتاوردهایی از این اثر فناناپذیر و تصاویری از مبارزات کارگران  پایان می یابد:

" شبحی در حال تسخیر اروپاست- شبح کمونیسم. تمام قدرت های اروپای کهن، پاپ و تزار، مترنیخ و گیزو، رادیکال های فرانسوی و جاسوسان پلیس آلمان- برای تاراندن این شبح در اتحادی مقدس شرکت جسته اند... تاریخ همه جوامع تا کنون موجود، تاریخ مبارزات طبقاتی بوده است: آزاد و برده، اعیان و عامی، ارباب و رعیت، استاد کار و شاگرد و در یک کلام، ستم گر و ستم کش در تقابل با یکدیگر ایستاده و به مبارزه بی وقفه، گاه پنهان و گاه آشکار، ادامه داده اند... حالا تماما وقت آن رسیده است که کمونیست ها نگرش، اهداف و گرایش های خود را آشکارا بیان کنند و در مقابل افسانه شبح کمونیسم، مانیفست خود را قرار دهند. سراسر جامعه به دو اردوگاه متخاصم، به دو طبقه بزرگ که مستقیما رودرروی یکدیگر ایستاده اند، تقسیم می شود: بورژوازی و پرولتاریا. بورژوازی قابلیت انسان را به ارزش مبادله فروکاست و به جای بیشمار آزادی فرادست آمده و تثبیت شده، تنها آزادی عاری از وجدان تجارت و سود را برگماشت. بورژوازی پوشش عاطفی و احساسی مناسبات خانوادگی را از هم درید و آن را به مناسبات صرفا مالی تنزل داد. بورژوازی فلسفه ملکوتی، جوش و خروش شوالیه گری و سوز و گدازهای عامیانه را در آب های یخ زده حساب گری های خودپرستانه خویش غرق ساخت. بحران تجاری با تکرار ادواری خویش هستی جامعه بورژوازی را با تهدید مدام زیر سئوال می برد.  نیاز به فروش دائما فزاینده کالاها و محصولاتش، بورژوازی را در سراسر کره خاکی می تازاند. یک جامعه تجارت جهانی با وابستگی همگانی مالی ظهور کرد. جامعه نوین بورژوازی یادآور آن جادوگری است که دیگر از عهده اداره و مهار ارواح زیرزمینی، که با افسون خود احضار نموده، برنمی آید. سلاح هایی که بورژوازی با آن فئودالیسم را واژگون ساخت، اکنون به طرف خود او چرخیده اند..."

جالب است که انقلاب های 1848یک ماه پس از انتشار مانیفست ناگهان آغاز شد. در اروپای غربی رژیم های قدیمی در مواجهه با طبقات پیشرو، سرنگون شدند. جنبش جهانی کارگری از زیر این ویرانی ها سر برآورد. مارکس بعد از تبعید به انگلستان با حمایت بی دریغ ینی و انگلس، توانست روی کلیدی ترین اثرش یعنی " سرمایه " کار کند. اثری بی نظیر و آگاهی بخش که به خاطر حرکت پیوسته و دائمی سرمایه و نقد همواره مارکس، هرگز به پایان نرسید.

تیتراژ پایانی فیلم از زبان باب دیلن، خواننده، شاعر، آهنگساز و نویسنده آمریکایی، بحران ژرفی را توصیف می کند، که نظام سرمایه داری کنونی جهان را، در سراشیب سقوط قرار داده است:

یه روزایی بود خیلی شیک و مرتب

لباس می پوشیدی و با فخرفروشی

سکه ای واسه گداها پرتاب می کردی

مردم بهت می گفتن، حواستو جمع کن عروسک

داری سقوط می کنی

تو اما فکر می کردی همه این ها

دارن باهات شوخی می کنن.

عادت داشتی به همه دور و بری هات

با صدای بلند بخندی.

 اما الان دیگه بلند بلند حرف نمی زنی و

دیگه اونقدر مغرور به نظر نمی یای.

وقتی مجبوری

نیازمند وعده غذای بعدی خودت باشی

چه حسی داری؟ چه حالی داری؟

وقتی خونه نداری، مثل یه بی نام و نشون

مثل یه خونه به دوش.

چه حسی داری؟ چه حالی داری؟

 

سرچشمه ها:

1. تاریخ عصر جدید از انقلاب انگلستان تا کمون پاریس؛ آ. افیموف، ایلیل گالکین، لئوزوبوک، آلکساندر مانسه ویچ، وسوالد اورلوف، ولادیمیر خوستوف؛ ترجمه فریدون شایان؛ انتشارات شباهنگ؛ 1359؛ تهران

2. کارل مارکس، زندگی و دیدگاه های او؛ دکتر مرتضی محیط؛ نشر اختران؛ 1382؛ تهران

3. نگاهی به فیلم " کارل مارکس جوان "؛ پیتر شوآرتس؛ ترجمه آرام نوبخت؛ سایت میلیتانت؛ 2017

  برگرفته ازگاهنامه  دانش ومردم شماره 18 بهار 1398

        

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: