نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2019-05-26

نویدنو  05/03/1398 

 

 

  • آیا چپ  منحصر به جریانات و احزاب سیاسی متشکل و شناسنامه دار است،  یا چپ های غیرمتشکل و پراکنده و غیرمرتبط با احزاب و سازمان های چپ که تعدادشان می تواند به مراتب بیش از چپ‌های مرتبط با این سازمان ها و احزاب باشد، نیز چپ محسوب می شوند؟

 

 

در برآیش چپ :

 حضور در برابر «حضور»-2

نویدنو : در ادامه طرح بحث « حضور در برابر"حضور" - در بر ایش چپ » برآن بودیم تا در مرحله اول میز گردی بین رفقای خودمان  برگزار کنیم و در مراحل بعدی به دیگران رجوع نموده و زوایای مختلف موضوع را مورد بحث قرار دهیم . در اولین گام به خاطر نبود بسیاری از امکانات - که خود یکی از محدود کننده های حوزه عمل چپ است - تشکیل میز گرد عملا مقدور نشد . از این رو پرسش اول را با تعدادی از رفقا ، از جمله احمد سپیداری ، مهربان و مهران ماهور در میان گذاشتیم و نظر آن ها را به صورت کتبی دریافت کردیم . در این قسمت پاسخ این رفقا را به اولین پرسش می خوانید . امیدواریم در ادامه بتوانیم با استفاده از امکانات بهتر شرایط مساعد تری برای گرفتن و انعکاس نظر رفقا داشته باشیم .

در برآیش چپ :2

حضور در برابر «حضور»[1]

 

ضرورت به روز بودن فعالان چپ در علوم اجتماعی و دانش کاربردی  مهربان

 

پرسش : رفیق گرامی ، گفتگو را با یک پرسش سر راست و کوتاه اغاز می کنیم . چرا همه تلاش و کوشش چپ به حوزه سیاسی منحصر شده است و توجه به حوزه های دیگر مثلا فرهنگی ، اجتماعی و سبک زندگی یا وجود ندارد یا بسیار اندک است؟

 

پاسخ : در بخش اول پرسش فرض بر این است که همه‌ی تلاش و کوشش چپ به حوزه‌ سیاسی منحصر شده و حوزه های فرهنگی ، اجتماعی و... از سوی چپ مورد بی توجهی قرار گرفته اند ، اما با قید "بسیار اندک " در انتهای پرسش به نظر می رسد که رفقای نوید نو نیز در نسبت دادن "همه" تلاش و کوشش چپ به حوزه سیاسی دچار تردید هستند و ترجیح می دهند حداقل سهم کمی را برای آن در نظر بگیرند. این نکته از آن رو اهمیت دارد که می تواند در بردارنده‌ی توجه به برخی واقعیت‌ها در ارتباط با شرایط و کنشگری چپ  باشد.

برای پاسخ گفتن به این پرسش لازم است پیش از هرچیز با این موضوع تعیین تکلیف شود که وقتی از چپ سخن گفته می شود، در واقع کدام نیروی اجتماعی و سیاسی مد نظر است؟ آیا چپ  منحصر به جریانات و احزاب سیاسی متشکل و شناسنامه دار است،  یا چپ های غیرمتشکل و پراکنده و غیرمرتبط با احزاب و سازمان های چپ که تعدادشان می تواند به مراتب بیش از چپ‌های مرتبط با این سازمان ها و احزاب باشد، نیز چپ محسوب می شوند؟ با این تعریف ، چپ های زیادی داریم  که کار سیاسی و تشکیلاتی به معنای خاص کلمه نمی کنند اما در گروه های کوهنوردی، انجمن های مدنی ، نهادهای زیست محیطی، انجمن های فرهنگی و هنری ، نهادهای ورزشی، عرصه رسانه و مطبوعات ، برگزاری و مشارکت در شب های شعر و حتی فضاهای مختلف کسب و کار و... حضور دارند و فعالند ، شعر می سرایند، داستان می نویسند، ترجمه می کنند ، در فضای موسیقی ، سینما و تئاتر و... کار می کنند و...

نمی توان از جنبش کارگری موجود مشخصا به عنوان بخشی از جنبش چپ سخن گفت اما بر این امر چشم پوشید که فعالان چپی هستند که در سازماندهی و هدایت این جنبش اجتماعی و کارگری به صورتی فعال مشارکت دارند، این حقیقت را از روی شعارهایی  مانند "نان، کار، آزادی " که در بسیاری از این اعتراضات کارگری  مشاهده می شود، می توان دریافت.

بدین ترتیب پیش فرضی که بخش نخست پرسش بر آن اتکا دارد، به نوعی مبتنی بر تعریف محدودتری از چپ است که ظاهراَ این افراد و فعالیتهایشان را پوشش نمی دهد. در اینجا یک نکته کلیدی وجود دارد و آن اینکه آیا این طیف غیر متشکل و عملا موجود اجتماعی را که خود را چپ می داند، نوستالوژی گذشته را با خود حمل می کند، و...و به اقتضای زیست در جامعه ای با این محدودیت ها، ناگزیر از تعامل با مناسبات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و سیاسی آن بوده و همزمان بدش نمی آید که خود را نیز متعلق به چپ جساب کند و به همین دلیل نیز اقدام به برخی فعالیت های فرهنگی و اجتماعی  در این زمینه هم می کند، باید از تعریف چپ خارچ کرد یا آن را هم بخشی از چپ محسوب کرد؟ در پاسخ به این پرسش باید به این نکته نیز توجه داشت که بورژوازی و مدافعان و نظریه پردازان آن بدشان نمی آید که دامنه تعریف فعالان چپ به طیفی بسیار کوچک از فعالان چپ  که اساساَ  از فرصت عرض اندام در فضاهای اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی برخوردار نیستند و به همین دلیل نیز نتوانسته اند در این حوزه ها گفتمان خود را به عنوان آلترناتیو و به شکلی مؤثر مطرح کنند، محدود شود و اگر هم بتوانند این طیف را در صفر ضرب کنند.

اهمیت موضوع بحث از آن روست که طیف نیروهای چپ از نظر اجتماعی گسترده است و حاملان این گرایشات توسط بخش هایی از جامعه ، به عنوان  نمایندگان چپ شناخته می شوند! اتفاقاَ این بخش از نیروی چپ نه تنها بر کار سیاسی متمرکز نیست بلکه آشکارا از آن اجتناب نیز می کند . اگر هم گاه در حوزه ی سیاسی اقدام به کنشگری می کند، در واقع این کنشگری اساسا در حوزه رویکردهای اصلاح طلبانه موجود (که به دلیل فضا و ساختار سیاسی بسته کشور از پارلمانتاریسم نیز فاصله بسیار دارد ) عمل می کند. به هر صورت در کنار چپ انقلابی ، طیفی از چپ نیز در داخل و خارج کشور داریم که  خود را نماینده نوعی سوسیال دموکراسی و بلریسم در ایران می دانند و....

در طیف گسترده و متنوعی که خود را چپ تصور می کند، البته کار اجتماعی ، فرهنگی و... نیز انجام می شود. اما اگر تعریف چپ را محدود به چپ انقلابی کنیم، موضوع  پرسش بیشتر به چشم می‌آید و کاستی های جدی در حوزه های فرهنگی و اجتماعی در فعالیت آن بیشتر جلب توجه می کند که به نظر نمی رسد مختص به جامعه ایران هم باشد.

دستاورد چپ در هنر و ادبیات جهانی نیز قابل قیاس با دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم نیست . اگر آن توازن قوای اجتماعی و سیاسی از یک سو محصول کار سیاسی و فرهنگی دامنه دار چپ در آن دوران درخشان از فعالیت چپ انقلابی بوده است،  از سوی دیگر آثار درخشان و غول های آن دوره نیز به نوعی محصول آن شرایط سیاسی و اجتماعی و توازن قوای اجتماعی آن دوران بوده اند. ما امروز دیگر در جهان نیز به راحتی شاهد آثاری چون جان شیفته و ژان کریستف و نویسندگان نامداری چون رومن رولان نیستیم!

از این رو توجه نوید نو به این کاستی از این زاویه دارای اهمیت است که چپ برای کسب هژمونی نظری بر گفتمان بورژوایی و خرده بورژوایی و به عبارت درست تر و امروزی تر فرهنگ نئولیبرالی یا نئولیبرالیسم فرهنگی نیازمند آن است که گفتمان متقابلی را در حوزه های اجتماعی و فرهنگی ارائه دهد که نه تنها برای کارگران بلکه برای توده های وسیع مردم زحمتکش یعنی اکثریت عظیم جامعه جذاب باشد. در واقع نمی توان امیدوار به برتری یافتن بر بورژوازی در حوزه سیاسی بود اما حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی را به آن ها واگذاشت! اگر چه بر این حقیقت نیز نباید چشم پوشید که بدون برخورداری از قدرت سیاسی ، چپ از ابزار ، منابع و امکانات لازم و کافی برای خلق آثار فرهنگی و هنری و فعالیت های اجتماعی و چیرگی بر گفتمان فرهنگی و اجتماعی  بورژوازی برخوردار نیست.

مختصات امروز چپ در ایران را می توان متاثر از مجموعه عواملی دانست که در دهه های گذشته در سطح جهانی و ملی بر آن تاثیرگذار بوده اند. بحران نظری و فکری ایجاد شده پس از فروپاشی در بین فعالان چپ در سراسر جهان ، در ایران نیز کاملا مشهود شد. همزمانی این واقعیت با جهت گیری نئولیبرالی حاکمیت در ایران که به ترویج گسترده آثار فرهنگی و رویکردهای اجتماعی نئولیبرالی در تمام عرصه ها از طریق خلق و توزیع آثار فرهنگی و اجتماعی و جریان سازی های فکری  بسیار فراوان با ویژگی مشترک ضد کمونیستی همراه شد، فضایی را ایجاد کرد که بر خلاف سال های ابتدایی پس از انقلاب که تعلق به اندیشه چپ نوعی نماد روشنفکری و...تلقی می شد، به نشانه ای از تحجر و ارتدوکسیسم و ...  در محافل علمی و آکادمیک، هنری و فرهنگی و اجتماعی تبدیل گردید.

به این وضعیت باید واقعیت دردناک چپ کشی در دهه ۶۰ در ایران را افزود که بسیاری از برجسته‌ترین نویسندگان و هنرمندان و فعالان چپ را از جامعه گرفت. البته این سرکوب به دهه ۶۰ نیز محدود نشد و در دهه های بعد نیز با ترور و زندان و اخراج و... فعالان چپ ادامه پیدا کرد. این مجموعه شرایط  ضربات سنگینی به چپ وارد کرد و گسستی در اندیشه و گفتمان فرهنگی و اجتماعی و نیز سیاسی چپ ایجاد کرد که به  نظر نمی رسد در هیچ جای دیگر جهان در این دوره رخ داده باشد. و این در حالی است که بورژوازی در سطح جهانی به گسترده ترین شکل به استفاده از دستاوردهای علوم انسانی و اجتماعی در راستای تامین منافع خود اقدام کرد . استفاده از دانش مدیریت به طور کلی و به ویژه مارکتینگ، برندینگ و... بر بستر پیشرفت های چشمگیر و درخشان فناوری اطلاعات و ارتباطات و سایر پیشرفت ها در حوزه های علوم انسانی و اجتماعی به صورت کاربردی و نیز حاکمیت انحصاری بر رسانه های جریان اصلی  که دامنه تأثیر گذاری آن در این بستر ارتباطی جدید بسیار افزایش یافته است، بورژوازی و چپ ستیزان را قادر به تاثیر گذاری  گسترده بر اذهان توده های مردم کرد.

با این وجود اگر بخواهیم به صورت خلاصه به عوامل موثر بر چرایی عدم توجه و تمرکز چپ بر حوزه های فرهنگی و اجتماعی  اشاره کنیم، موارد زیر را می توان مورد توجه قرار داد:

-      بحران نظری و سیاسی چپ در سطح جهان

-   سرکوب گسترده چپ در ایران و حذف فیزیکی بسیاری از اندیشمندان ، نویسندگان و فعالان چپ که عملاَ نوعی گسست  در کنش گری سیاسی و نیز فرهنگی و اجتماعی چپ در کشور ایجاد کرد.

-   ترکیب بد اهنگ نظری ولایی – مذهبی و نئولیبرالی حاکم بر کشور که به عامل بازدارنده جدی برای حضور نیروهای چپ در حوزه های فعالیت های اجتماعی، آکادمیک ، هنری و.... تبدیل شد. و این در حالی است که طی دهه های گذشته انواع آثار فرهنگی و گرایشات اجتماعی بورژوایی ضد چپ نه تنها با محدودیت مواجه نشدند، بلکه حاملان این گرایشات از فرصت ها ، منابع و امکانات قابل توجهی نیز به ویژه در فضاهای  آکادمیک وهنری کشور برخوردار بوده اند.  این شرایط  فضای مناسبی  را برای ترویج و تسلط  اندیشه ها و ارزش های فکری و فرهنگی نئولیبرالی در حوزه های مختلف اجتماعی ، فرهنگی و ....فراهم کرد و برای چند دهه چپ را در موضع تدافعی  و استراتژی بقا قرار داده بود که البته اینک این فضا در حال برگشتن است.

-   سکتاریسم مزمن و ریشه دار به عنوان یک ویژگی عمومی و رایج در بین نیروهای سیاسی و حاملان اندیشه چپ و عادت به کلیشه های سنتی ای که مانع  کمترین هماهنگی نه تنها در حوزه های سیاسی بلکه در حوزه های اجتماعی و فرهنگی در بین فعالان چپ بوده و فضاهای عمومی را به راحتی در اختیار نئولیبرالیسم فرهنگی و ضدارزش های اجتماعی  آن قرار داده است.

-   به روز نبودن بسیاری از فعالان چپ در حوزه علوم اجتماعی و دانش های کاربردی در این حوزه ها و اصرار آن ها بر رویکردهای تبلیغی و ترویجی متعلق به گذشته که از کارایی و اثربخشی مناسبی برای فضاهای زندگی اجتماعی و فرهنگی و رسانه ای و ارتباطی امروز برخوردار نیستند. و این واقعیت، این ذهنیت را تقویت می کند که چپ به کار اجتماعی  و فرهنگی بها نمی دهد. چپ در این حوزه نیاز شدید به آموختن و به  روزکردن خود و نیز آموختن از بورژوازی دارد. البته این تلاش آغاز شده است اما به هیچ وجه تناسبی با نیازمندی ها و الزامات کنونی ندارد.

-   وجود فضای دیکتاتوری که عملا  به هر فعالیت اجتماعی و فرهنگی ، جهت گیری سیاسی می دهد.

-   عدم توجه و تمرکز کافی  از سوی چپ به برخی از مسائل دموکراتیک چون جنبش زنان و برابری طلبی اجتماعی آن ها به تصور بورژوایی بودن این مطالبات که ضربه شدیدی به پایگاه اجتماعی چپ وارد می کند. چپ در این زمینه نیاز به بازنگری جدی و تغییر نگاه خود به مسائل دموکراتیک دارد. هیچ منافاتی ندارد که هم بتوان بر مسائل مبارزه طبقاتی و عدالت‌خواهانه ، مطالبات دموکراتیک و آزادی خواهانه و هم  ملی و صلح دوستانه به صورت همزمان تمرکز نمود. در واقع این ها حوزه های واقعی جنبش ملی-دموکراتیک کنونی کشور ما هستند و هیچ یک را نمی شود فدای دیگری کرد و تمرکز بر هیچ کدام نمی تواند سبب بی‌توجهی به سایر جنبه ها گردد. همین کم توجهی چپ به مطالبات دموکراتیک به ویژه جنبش زنان سبب شده است تا بورژوازی و امپریالیسم  از بیشترین فضا برای کار تبلیغی و ترویجی و تاثیرگذاری در این عرصه ها برخوردار باشند.

-   عدم وجود انسجام نظری و تشکیلاتی در چپ و عدم برخورداری چپ از یک رهبری کاریزماتیک و برجسته که بتواند نقش تاثیرگذاری در هدایت فعالان چپ ایفا کند. در زمینه مقوله رهبری در یک سده گذشته و پس از انقلاب اکتبر  به ویژه در دهه های پس از جنگ و پس از فروپاشی اتحاد شوروی ، پژوهش های گسترده و ارزشمندی در چارچوب دانش مدیریت انجام شده است که فعالان چپ اساساَ اطلاع چندانی از آن ها ندارند. چرا که این مطالعات را به نوعی دانش بورژوایی تصور می کنند. با قاطعیت می توان گفت که چپ با نوع نگاه محدود به دانسته های یک قرن پیش در حوزه تحولات اجتماعی به ویژه مقوله‌ی رهبری از هیچ شانسی برای افزایش وزن سیاسی و اجتماعی خود برخوردار نخواهد بود، چه رسد به کسب هژمونی !

-   رواج روحیه عافیت طلبی در بخشی از چپ تازه به دوران رسیده که دغدغه های کسب و کارش به مراتب بیش از دغدغه های اجتماعی و آرمانی و ایدئولوژیکش است. این بخش از چپ گرچه ممکن است از فضای اجتماعی و فرهنگی نسبی برای طرح برخی مسائل فرهنگی و اجتماعی برخوردار باشد، اما آگاهانه به دلیل محافظه کاری شدید و عافیت طلبی از کمترین ریسک در این زمینه پرهیز می کند. جالب است که این ها را نمی توان به جریان خاصی از چپ نیز منتسب نمود. این ویژگی عافیت طلبی ، محافظه کاری  و توجیه بی عملی،  تاثیری بسیار منفی بر نگاه جامعه نسبت به چپ و کاهش شانس موفقیت فعالیت های چپ انقلابی در حوزه های مختلف از جمله فرهنگی و اجتماعی که موضوع پرسش است، داشته است.

-   تاثیرات مخرب چپ رفورمیست که تحولات اجتماعی را نه از طریق کنش گری انقلابی و فعالیت اجتماعی و تغییر توازن قوای اجتماعی  بلکه  اساسا از طریق سیاست ورزی در محدوده تعارض ها و اختلافات جناح های حکومتی دنبال می کند، در حالی که از کمترین شانس در تاثیر گذاری بر این تضادها برخوردار نیست. این چپ رفورمیست بر خلاف چپ انقلابی که در معرض بیشترین محدودیت ها برای کنشگری اجتماعی و فرهنگی قرار دارد، از فضای نسبی مناسبی برای نه تنها کنشگری اجتماعی و فرهنگی بلکه سیاسی نیز برخوردار است که البته در استفاده از این فضا به هیچ وجه نیز موفقیت چندانی نداشته اما در زمینه در حاشیه قرار دادن فعالیت چپ انقلابی در فضای عمومی تاثیر گذار بوده است.

-   به نظر می رسد چپ نیازمند رویکرد جدیدی به مبارزه طبقاتی و کنشگری اجتماعی است که  نوعی بازگشت به پرنسیپ های مبارزه انقلابی گذشته و رمانتیسیسم انقلابی  را بازتاب داده و با توجه به الزامات ، شرایط،  امکانات، فرصت ها ، تهدیدها، نقاط قوت و ضعف چپ در جهان امروز اقدام به کنشگری اجتماعی و سیاسی کند. این رویکرد انقلابی و کنشگرانه چپ از نظر مفهومی بازتاب همان تعبیر دیالکتیکی و لنینی  تحلیل مشخص از شرایط مشخص است. اما از نظر ابزارها و روش های مبارزه و کنش اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی و... باید دقیقاَ مبتنی بر دستاوردهای علوم اجتماعی  و انسانی ، ارتباطات و فناوری های امروز باشد. بخشی از چپ هنوز نتوانسته است خود را با تغییرات چشمگیر و دستاوردهای گسترده فناوری و علوم انسانی در دهه های اخیر به روز کند. این کاستی ، آن را از فرصت‌ها و امکانات زیادی برای کنش گری در حوزه های فرهنگی و اجتماعی بازمی دارد.

-   نکته مهم دیگری که در ارتباط با این پرسش باید مد نظر قرار گیرد، به دیالکتیک انسان تراز نوین و انقلاب سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیسم بر می گردد. از یک سو بدون کنشگری انقلابی و اجتماعی انسان های آگاه و فداکار ، دستیابی به سوسیالیسم امکان پذیر نیست و از سوی دیگر همین انسان آگاه و انقلابی و فداکار و... محصول سوسیالیسم است. و در شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه ای چون جامعه ما نیز که مورد اشاره قرار گرفت ، فعالان چپ نیز نماد همین انسان اجتماعی هستند و طبیعی است که آن ها نیز به نوعی تحت تأثیر محیط قرار گیرند. تأثیری که به ویژه در شرایط حاکمیت فرهنگ نئولیبرالی از یک سو و رواج اندیشه های مختلف رفورمیستی از سوی دیگر  ، همراه با دلایل مختلف دیگری که مورد اشاره قرار گرفت، بر چابکی، پیگیری ، رادیکالیسم  و فداکاری و  کنشگری انقلابی و اجتماعی چپ تأثیرات منفی بر جای گذاشته است. منظور این است که ضعف و قوت کنشگری اجتماعی و فرهنگی چپ را باید در تعامل دیالکتیکی با سایر عوامل موثر بر روند مبارزه طبقاتی و... دید. نمی توان نگاهی تقلیل گرایانه به ضعف در کنش اجتماعی و فرهنگی چپ داشت و با نوعی اراده گرایی در صدد غلبه بر این کاستی برآمد  بلکه باید با نگاهی گسترده به دلایل و زمینه های مختلف نظری و عملی آن،  چه در سطح ملی و چه در سطح جهانی توجه داشت. از این منظر چرایی حضور کم رنگ  چپ در عرصه های اجتماعی و فرهنگی موضوع با اهمیتی است،  چرا که بدون  دستیابی به یک درک  درست از  دلایل این کاستی ، نمی توان برنامه ریزی و اقدام مناسبی را برای رفع آن به انجام رساند.  

با درودهای رفیقانه

مهربان

اول خرداد ۹۸

اهمیت پژوهش در چپ -احمد سپیداری

 اهمیت ارائه بدیل در فعالیت چپ -مهران ماهور

 

 

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: