نویدنو - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها -  -دیدگاه نظری - ویژه نامه

 درباره نفت – مصدق و کودتا

نویدنو:11/11/1385

توضیحی بر گفتگوی آقای پرویز بابائی

 درباره نفت – مصدق و کودتا

رسول مهربان

فرهنگ توسعه

گفتگوئی با آقای پرویز بابائی در مورد نفت ، مصدق و کودتا – در شماره ویژه نوروزی 85 مجله وزین نقد نو ، منتشر شده است که قبول و تائید مطالب آن جای بسی تامل است . این گونه بررسی کردن مهم ترین وقایع وحوادث تاریخی کشور بسیار عجولانه و سطحی است . موضوع نفت و تشکیل جبهه ملی و مسئله ای تاریخی بنام ( ملی کردن صنعت نفت در سراسر ایران ) و دولت مصدق و کودتای 25 مرداد و حادثه ای شوم بنام کودتای 28 مرداد که در حقیقت جریان تسلیم خود خواسته و داوطلبانه اکثریت رهبران جبهه ملی و وزرای کابینه دکتر مصدق به کودتاچیان و دربار پهلوی است ، مسائلی نیستند که به صورت خاطره گوئی آن هم پس از 53 سال ، در خاطره کسی به درستی و دقت باقی بماند و بازگوئی شود . گفتگو درباره تاریخ باید مستند باشد و متکی به اسناد . آقای پرویز بابایی در آن سال ها که عضو حزب توده ایران بود ، جوان بود ، دسترسی به رهبران و شخصیت های جبهه ملی نداشت...

از درون خانه نخست وزیری و جبهه ملی بی خبر بود . بعد از کودتا هم با وزرای دکتر مصدق و جبهه ملی ارتباطی نداشت پس از خواندن گفتگوی ایشان با آقای علیرضا ثقفی فهمیدم که آقای پرویز بابائی حداقل به کتاب های ( در محکمه مصدق ، خاطرات مرحوم مهندس احمد زیرک زاده و دکتر کریم سنجابی و اسناد وزارت امور خارجه بریتانیا و اسناد وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا و کتاب هائی مانند نوشته سرهنگ سررشته و خواب آشفته نفت و کتاب هائی که محققین ایرانی و خارجی مانند مصطفی عِلم و جیمز بیل و گازیورسکی و خاطرات منسوب به زنده یاد دکتر نورالدین کیانوری و به بسیاری از کتابها و اسنادی که بعد از انقلاب 57 درباره نفت – کودتا مصدق نوشته شده است  و مسلماً بسیاری از آنها مورد مطالعه شخصیت فرهیخته و دانشمندی چون پرویز بابائی قرار گرفته است ، در این گفتگوی عجولانه و سریع مورد عنایت قرار نگرفته است .

وارد بحث سابقه تاریخی و خونین و حادثه آفرین امتیاز نفت جنوب و شرکت سابق نفت ایران و انگلیس و تشکیل جبهه ملی نمی‌شوم که خود بحث مستوفا و مستندی را می‌طلبد . اما آن‌چه خود درک کرده ام و بدست آورده ام که آن دست آوردها نتیجه سال‌ها عضویت و مسئولیت در حزب ایران وجبهه ملی و معاشرت با بسیاری از وزراء و رجال جبهه ملی دوم می باشد این است که آن شخصیت ها و احزاب ملی فاقد هرگونه طرح و برنامه ای مدون و تفصیلی در مسئله نفت و مقابله با استبداد سلطنتی وحکومت ها و دولتهای دست نشانده دربار وامپریالیسم انگلیس بوده اند و پس از فرار دیکتاتور بزرگ در شهریور 1320 ، مرحوم دکتر محمد مصدق دارای نظریه ای مدون و قابل انتشار برای استقرار سیستم دموکراسی در ایران نبوده و توجهی به ساختن و ایجاد اندام های سیاسی حامی دموکراسی مانند سندیکا و حزب نداشته است . حداکثر می توان گفت که دکتر مصدق نسبت به استعمار انگلیس وعوامل و مظاهر آن مانند شرکت نفت جنوب ، دست به افشاگری و انتقاد و مخالفت گاه و بی گاه می زد اما به امپریالیسم آمریکا که همدست تازه نفس و قدرتمند و در زرق پیچیده آزادی و دموکراسی بود توجه علمی  نداشت . و به ضرس قاطع می‌توان گفت به مقوله ای به نام امپریالیسم منکر بود  پس از جنگ جهانی دوم که اتحاد استراتژیک و ناگسستنی مابین آمریکا و انگلیس ومجموعه دول سرمایه‌داری  بوجود آمده بود شناخت لازم را نداشت و از مطالعه کتاب خاطرات و تالمات دکتر مصدق این معنی به وضوح بدست می آید که خود بحث دیگری است . جبهه ملی و دکتر مصدق علت اصلی عقب ماندگی ایران را در امتیاز 1933 شرکت نفت جنوب می‌دانست و در صدد ملی کردن نفت و استیفای حقوق ملت ایران بود ، اما توجه نداشت که ملی کردن صنعت نفت مانند ( ملی کردن یک معدن زغال سنگ ) که در انگلستان ملی شد نیست و ماهیتاً فرق دارد ، ملی کردن راه آهن انگلستان و معادن ذغال سنگ اختلاف ماهوی با ملی کردن صنعت نفت ایران دارد زیرا ملی کردن صنعت نفت در سراسر ایران و خلع ید از کمپانی نفت جنوب بمثابه یک انقلاب بزرگ ملی و در حکم یک جریان ( نهضت رهائی بخش استعماری ) است که قبل از اقدام به طرح آن الزماً می بایست به تاسیس اندام های سیاسی و ایجاد سندیکاهای متحده کارگران و دهقانان و استقرار یک تشکل سیاسی واحد و جبهه متحد متشکل از همه نیروهای مترقی و ضد استعمار، چه قانونی وچه به اصطلاح غیر قانونی به رهبری دکتر مصدق در دستور کار قرار   می گرفت و پس از آن کار مبارزه با شرکت نفت جنوب و خلع ید از کمپانی انگلیسی نفت جنوب که حامی بزرگی مانند دولت انگلستان در پشت سرش قرار داشت ، شروع می شد حتی بر پایه چنین اتحاد گسترده ای شرکت در انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی می بایست دستور کار قرار می گرفت .

حضور قدرتمند ارتش و دستگاه سلطنت و دربار مطیع و سرسپرده استعمار که بر خلاف روح قانون اساسی دارای اختیارات وسیع حتی حق انحلال مجلسین را داشت . می بایست مورد توجه قرار گیرد و قانون انتخاباتی به تصویب می رسید که در آن حق دخالت شاه و ارتش در انتخابات سلب شود و عملا شاه از اِعمال قدرت توسط ارتش محروم گردد این راه سخت و دشوار بود ، اما می بایست قبل از طرح ملی کردن نفت پیموده می شد و نتیجه آن بدست       می آمد و پشت جبهه از دشمن خالی می شد زیرا دولت انگلستان قبل از تجدید و تمدید امتیاز دارسی ، سلطنت و ارتش و دستگاه حاکمه ای در این مملکت مستقر کرد که پشتیبان کامل امتیازات مکتسبه بود دربار و ارتش حافظ اجرائی قدرتمند شرکت نفت بود و تا این دستگاه در اختیار ملت قرار نمی گرفت ملی کردن صنعت نفت فقط در روی کاغذ ممکن بود بهرحال چنین مقدمات لازم و مطمئنی بوجود نیامد و به جای آن یک سازمان سیاسی با سر و صدای فراوان و در زیر مصاحبه ها و اخبار خبرگزاری های آمریکائی متولد شد بنام ( جبهه ملی ) متشکل از شخصیت های مشکوک و ملکوک که ارتباط بسیای از آنان در همان موقع با سفارت آمریکا  و دربار معلوم و مشخّص و محرز بود . و پس از سقوط دکتر مصدق اسناد  وابستگی اکثر آنان به دربار و سفارت آمریکا و نگلیس متشر شد و علاوه بر آن اولین حمله و هجوم به شخص دکتر مصدق از همین جبهه ملی شروع واول خنجر مهلک را همین گردانندگان اصلی جبهه ملی به شخص مصدق و به نهضت ملت ایران فرود آوردند که اسناد آن موجود است . کار مبارزه برای پیروزی در انتخابات دوره شانزدهم با یک سری زد و بندها و قهر و آشتی به پایان رسید که شرح آن طولانی است و اسناد آن موجود است و قابل طرح در یک میز گرد .

با یک سری زد و بند ، دولتی به ریاست و رهبری دکتر مصدق به روی کار آمد چنین دولتی حتی مورد تایید جبهه ملی هم نبود چه آنکه هنوز دولت شروع به کار نکرده مخالفت عبدالقدیر آزاد اعلام شد و اولین ترک و شکاف در جبهه ملی نمایان گردید . این عجله و شتاب موجب صدها جر و بحث و توجیه و تعلیل و تحلیل قرار گرفت و هر روز که می گذشت دعوای گردانندگان اصلی جبهه ملی با دکتر مصدق بیشتر می شد . مسئله دیگری که در حکومت ودولت ملی مصدق مورد توجه قرار نگرفت دخالت دادن دولت آمریکا بنام میانجی در امر ملی کردن صنعت نفت بود . دولت مصدق شاید نمی دانست که پس از جنگ جهانی دوم مجموعه کشورهای امپریالیستی مانند انگلستان و آمریکا و فرانسه در اتحادی تنگاتنگ و یکپارچه قرار دارند و اعمال قدرت می کنند و مبادله اطلاعات از اصول اساسی وزارت خانه های دفاع و امور خارجه و دارائی آنها است و مبادلات اطلاعات وجاسوسی و ضد جاسوسی آنها به شدت و دقت بهم وابسته است در چنین حالتی بر جبهه ملی لازم و واجب بود که به اصل سیاست موازنه منفی که همان اصل استقلال است و جوهره اصلی آن اِعمال سیاست مستقل ملی بود وفادار بماند و اگر چنین اصلی را مراعات می کرد نمی بایست دولت ایالات متحده آمریکا را که ماهیتاً یک دولت امپریالیستی بود و به صورت حامی درجه اول همه دول استعماری عمل می کرد بنام یک دولت دموکرات و دوستدار آزادی و دموکراسی و حامی ملل تحت ستم معرفی کند و به عنوان یک میانجی بیطرف در امر ملی کردن نفت مورد قبول  و احترام و مشورت قرار دهد ، مطالعه اسناد وزارت امور خارجه آمریکا و خاطرات مرحوم دکتر مصدق که بنام خاطرات و تالمات منتشر شده است ثابت می کند که سفیر آمریکا در ایران بنام لوی هندرسن همیشه مشیر و مشار دکتر مصدق بود و هم او بود که ضربه نهائی کودتا را فرود آورد .

دکتر مصدق پس از سالها زندانی شدن و تحمل یازده سال تبعید و محاصره در افراد ساواک و ژاندارمری به حقیقت امر واقف شد ونتیجه آن را در کتابش نوشته است که عبرت آور و جان سوز و جگر خراش است که خود بحثی است مفصل و داستانی است پرآب چشم که برای نمونه نامه مرحوم دکتر غلام حسین مصدق را که به آقای دکتر نورالدین کیا دیپلمات معروف وزارت امور خارجه نوشته است عیناً قسمتی از آن را می نویسیم ( نوری عزیزم را قربان دلم برایت خیلی تنگ شده است . . . مادامی که آمریکائی ها را دوست داشتیم که سیاست شان برخلاف انگلیسی ها بر ضد استعمار بود . حالیه یک سیاست در ایران دارند با انگلیسی ها برای ما فرقی ندارند حتی بدتر هستند زیرا که با انگلیسی ها انسان تکلیف خود را می داند و می فهمد که دشمن ایران هستند اما آمریکائی ها که لاف دوستی می زنند ( و باطناً جاسوسی می کنند برای آمریکائی ها ) مرده شورشان را ببرد ایران احتیاجی به کمک خارجی ندارد خودش قابل است و می تواند کار  کند . اگر روزی مجبور شویم از خارجی کمک بگیریم . از همسایه شمالی خواهد بود چرا سراغ آمریکائی های تاجر برویم . ) [1]

و این خلاصه نتیجه ای بود که دولت مصدق پس از قریب 28 ماه مراوده دوستانه و مشتاقانه و امیدوار و آرزومند از آمریکا داشت که در نوشته پسر مصدق که همیشه در کنارش بود بدست آورد و عجیب تر آنکه نامه بعدی دکتر غلامحسین مصدق سوزناک تر است ( نوری عزیزم . . . . از وضع حال و زندگی من کم و بیش خبر داری که هر چه مدت 20 سال زحمت و کار اندوخته بودم و دارائی زنم را تماماً تاراج کردند و منزل را خراب و آتش زدند این بود نتیجه خدمت بمردم این آب و خاک ، از منزل من جز  4 دیوار سیاه چیز دیگری باقی نمانده است. . . عزیزم ارتش شاهنشاهی با تانک شرمن وارد منزل من شد وتماماً را چاپید الی آخر [2]

با توجه به اقاریر دکتر مصدق در محکمه نظامی و کتاب خاطرات وتالمات ونامه های پسرش مرحوم دکتر غلامحسین مصدق و اسناد دیگر معلوم می شود که سرّاصلی شکست دولت ملی مصدق در همین امیدواری به دولت ایالات متحده آمریکا بود و این خود یک بحث مستقل وحساس وکلیدی است که دکتر مصدق در آرزوی استیفای حقوق ملت ایران از شرکت نفت ، به کمک های همه جانبه دولت آمریکا امید بسته بود و گمان می کرد که می تواند به کمک آن دولت هم حقوق ملی ومادی ملت ایران را از شرکت غاصب نفت جنوب بگیرد و هم آزادی و دموکراسی را در ایران مستقر نماید دلایل قطعی و مسلمی در اسناد وزارت امور خارجه آمریکا موجود است که جبهه ملی کاملاً مستظهر به کمک های آمریکا بود  طرح این مسئله روشن گر و اساسی و بررسی آن اسناد تشکیل میزگردی را می طلبد که امیدوارم مجله نقد نو در فراهم کردن آن همت کند چه آنکه بسیاری از مسایل مجهول و غلط مشهور می تواند در آن مجلس علمی مطرح شود و صاحب  این قلم نکته های جالبی را که از مرحوم اللهیار صالح و مرحوم محمود نریمان شنیده ام و اسناد منتشر شده بعد از انقلاب صحت و درستی آنها را تائید کرده است و طرح و بررسی آن اسناد به اثبات این واقعیت منجر می شود که شکست دولت مصدق ربطی به حزب توده ایران نداشته است . این خلط مبحث آشکاری است که آقای پرویز بابائی مدعی می شود که ( عصر روز 27 مرداد 32 . . . سروان در میشیان آمد و گفت کدام یک از  شماها مردید که بگوئید ما توده ای هستیم و یک و دو نفر بلند  می شوند و سروان در میشیان می گوید بروید به این رهبران فلان فلان شده جزب توده بگوئید که دارند تدارک می چینند و تمام چاقو کش ها را تجهیز کرده اند بروید اطلاع دهید)[3]

این گونه خاطره گوئی موجب ایجاد ابهام و ایهام در حافظه بسیاری از مردم ایران می شود ، مردمی که به علل گوناگون پس از 53 سال هنوز از موضوع اصلی و حقیقت ماجرا بی خبرند و برای آنکه ثابت شود این نوع خاطره گوئی ها چقدر از حقیقت و واقعیت امر فاصله دارد به یک قسمت از اظهارات دکتر مصدق و سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش دولت ملی مصدق توجه می دهم . این را به آقا [ رئیس محکمه سرلشکر مقبلی ] عرض بکنم که ما نگرانی از احزاب چپ نداشتیم . احزاب دست چپ نمی توانستند با قوه دولت مخالفت کنند . همیشه به طوری که رئیس شهربانی و فرماندار نظامی همین امروز در این جا اظهار کردند دستور من این بوده که از هر گونه اخلال جلوگیری کنند . نگرانی بنده در این دادگاه به شما عرض می کنم که از کودتای سوم بود . [4]

« در این هنگام  عده ای از مامورین برای احضار آقای نریمان از دادگاه خارج شدند » رئیس خطاب به سرتیپ ریاحی چنین گفت . تیمسار سرتیپ ریاحی به طوریکه الساعه آقای دکتر مصدق اظهار داشتند صریحاً گفتند از دستجات وعناصر چپ ( حزب توده ایران ) هیچ گونه نگرانی نداشتند در صورتی که در ابلاغیه ستاد ارتش برای جلوگیری از تظاهرات می نویسد عده ای از عناصر چپ تحت عنوان شاه پرستی تظاهراتی می خواهند بکنند آیا اطلاع آقای دکتر مصدق راجع به عدم نگرانی از عناصر چپ صحیح است یا خیر یا نظر تیمسار سرتیپ ریاحی . بنده چه روی اطلاعاتی که شخصاً به دست آورده و چه در تماسی که به معیت فرماندار نظامی روز 27 مرداد با آقای دکتر مصدق گرفتم یگانه دلیل نگرانی را احزاب چپ تشخیص دادم . چنانچه روز 27 مرداد ساعت 8 یا 9 بعدازظهر فرماندهان تیپ های مرکز را به دفتر خود احضار کرده و راجع به شدت عمل بر علیه توده ای ها دستورات صریح دادم همان روز عصر 27 مرداد ماه تعداد زیادی از اخلال گران توده ای به وسیله فرمانداری نظامی و  کلانتری ها جلب و بازداشت شدند . تمام این اطلاعات بود که به طور واضح ثابت می کرد دستجات چپ قصد اخلال دارند بنده به هیچ وجه از این نظر و طرز تفکری که الان آقای دکتر مصدق بیان کردند اطلاعی نداشتم .

رئیس دادگاه ، پس به نظر شما از حزب توده و عناصر چپ نگرانی نداشتید .

دکتر مصدق نگرانی قطعی خیر نگرانی بنده از همین پیش آمدی بود که روز 28 مرداد شد و چون لازم نیست بیش از این عرض بکنم . سکوت اختیار می کنم . باز تکرار می کنم که نظر بنده این بود که حزب توده نمی توانست دولت را از بین ببرد قدرت نداشت ، اسلحه نداشت ، هیچ نداشت . [5]

اما سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش دولت مصدق که تمام فرماندهان تیپ ها و کلانتری ها و فرمانداری نظامی در اختیارش بودند خطر را از حزب توده ایران می دانست و برای آنکه جاده را برای اجرای کودتای شاه آمریکا وانگلیس صاف و آماده کند تا آنجا که می توانست از عصر روز 27  مرداد الی ساعت 11 شب حزب توده ایران را متلاشی کرد و کادرهای فعال آن حزب را دستگیر کرده و گروه کثیری بشدت زخمی شدند و در همان حالت جراحت های سنگین توقیف و زندانی و چند نفر کشته شدند . سرتیپ ریاحی به این اندازه  هم رضایت نداد و به همه اجزاب ملی دستور داد که از روز 27 مرداد به بعد به ویژه روز 28 مرداد به هیچ وجه در خیابان ها حاضر نشوند یعنی حمایت از مصدق را به بهانه واهی ، شناختن طرفداران شاه ممنوع کرد این مسئله مورد تائید آقای پرویز بابائی می باشد . ایشان سال ها قبل به درستی در مجله ( اندیشه جامعه ) نوشتند ( روز 27 مرداد فرماندار نظامی سرهنگ اشرفی مسئولان اجزاب و جمعیت ها را از جمله جمعیت وابسته به جزب توده را به دفتر خود فراخوانده و دستور مصدق را مبنی بر منع حضور و تظاهرات اعضا و هزاران احزاب در وز چهارشنبه 28 مرداد ابلاغ کرد .[6])

 این مصاحبه جدید آقای پرویز بابائی با نقد نو ، تکذیب آن داوری های قبلی است که در مجله اندیشه جامعه نوشته اند . سخنان سروان درمیشیان اگر صحت داشته باشد نمی تواند منطقی باشد . زیرا چرا یک توده ای باید به رهبران ( فلان ، فلان شده حزب توده ) پیغام برساند ، شخص سروان در میشیان می توانست به خانه دکتر مصدق ( حتی با لباس مبدل ) مراجعه کند و همان دانسته های خود را در اختیار سروان فشارکی که از بهترین یاران مصدق بود و محافظت از خانه و دفتر کار مصدق را به عهده داشت در میان بگذارد و چاره اندیشی کند رهبران ( فلان فلان شده حزب توده ) که قادر نبودند در آن وانفسای کشت و کشتار و ضرب و شتمی که سربازان سیاه مست سرهنگ هبیت الله پهلوان ( عموزاده شاه ) در نهایت بی رحمی و خشونت براه انداخته و خشونت افسار گسیخته قداره بندان حزب سومکا و مزدوران سرلشکر ارفع که علیه جوانان و کارگران حزب توده ایران اعمال می کردند ، اقدامی بکنند و به دکتر مصدق خبر دهند که دارند شاه پرستان و چاقوکشان را برای سقوط مصدق تدارک می چیند با این همه رهبران جمعیت ملی مبارزه با استعمار از روز 25 مرداد الی 28 مرداد بطور مرتب و مکرر چه از طریق روزنامه های بسوی آینده ، و شهباز و چه ملاقات حضوری مرحوم قدوه ، خدابنده لو با مرحوم مصدق در خانه نخست وزیر همه توطئه ها را با اسم ومشخصات کامل توطئه گران به اطلاع مصدق می رساندند اما مصدق می گفت دولت بر اوضاع مسلط است . در آن روزها حتی یک اعلامیه ای از جانب دولت مصدق در رادیو دائر بر فراخوان کلیه احزاب وجمعیت ها و توده مردم اعم از گروه های ملی  و چپ به حمایت از دولت منتشر نشد . حتی یک پیام کمک و استمداد از مردم می توانست به نحو قاطع کارساز باشد . آقای علیرضا ثقفی و دوست عزیزم آقای بابائی باید توجه فرمایند که رادیکالیسم دکتر مصدق که از جریان پافشاری مصدق برای برگزاری رفراندوم و مراجعه به آراء ملت و خلاص شدن از مجلسی که اکثریت نمایندگان آن خریداری شده بوند ، تظاهر و تجلّی یافت ، با مخالفت صریح رهبران جبهه ملی مواجه شد . دکتر عبداله معظمی قهر کرد واز تهران خارج شد . خلیل ملکی به شدت به مصدق اعتراض کرد و به تندی به مصدق گفت که این راه به جهنم است و شما دارید ما را به جهنم  می برید سنجابی مخالفت کرد که شرح آن طولانی است و در این مقاله نمی گنجد و صاحب این قلم قسمت هائی از آن مخالفت ها را در کتاب بررسی احزاب بورژوازی لبیرال در سال 1359 نوشته ام و منتشر شده است .

عضویت سالیان متمادی در حزب ایران وجبهه ملی و معاشرت  طولانی با  رجال جبهه ملی به ویژه در سال هائی که منشی مرحوم الهیار صالح بوده ام و بعد از انقلاب به عضویت کمیته مرکزی حزب ایران در آمدم به بسیاری از حقایق نهضت ملی ایران و مسئله کودتا و نفت دست یافتم که مجموعه آن را در کتاب ( گوشه هائی از تاریخ معاصر ایران ) نوشتم که در سال 1361 در آلمان منتشر شد که خود بحث جالبی است از جریان ظهور و سقوط نهضت ملی ایران و تا کنون نیز به بسیاری از اسناد و مدارک و کتاب هائی که در این باره منتشر شده است دسترسی داشته ام و مورد مطالعه قرار داده ام و حاصل آن این است که حزب توده ایران هیچ گونه سهم و دخالتی در حوادث اسف باری که علیه نهضت ملی ایران و به ویژه در کودتای 28 مرداد بوجود آمده است . نداشته است و مسئولین فاجعه آمیز و فضیحت بار کودتای 28 مرداد رهبران جبهه ملی به ویژه خلیل ملکی بوده است که موانع بلندی در راه وحدت نیروهای طرفدار نهضت ملی ایجاد کردند [7]

 علاوه بر آن پس از رد درخواست وام دکتر مصدق از طرف ژنرال ایزنهاور رئیس جمهوری ضد آزادی آمریکا ودریافت اولتیماتوم ایزنهاور که در اظهارات مداخله جویانه اش در مورد رفراندوم و اراده ملت ایران بیان شد اکثریت قریب به اتفاق رهبران جبهه ملی و نمایندگان فراکسیون نهضت ملی و اعضای کابینه دولت مصدق آن چنان پریشان شدند که هر یک سعی در بیرون کشیدن گلیم خود از حوادث داشتند و همت و تلاشی برای جلوگیری از سقوط نهضت ملی و دولت مصدق نکردند و صدور فرمان عزل مصدق توسط شاه سرسپرده به آمریکا و چرچیل و انتشار فرمان انتصاب سرلشکر زاهدی به نخست وزیری آن چنان وضع متزلزل و بی سامانی در اعضای کابینه مصدق به وجود آورد که مرحوم دکتر مصدق مصلحت ندانست فرمان عزل را در جلسه کابینه مطرح کند و آنرا مورد بررسی وتجزیه و تحلیل قرار دهد و راه مقابله با آن فرمان را با توسل به خلق مشخص کند و خنثی نماید فقط اصل ماجرا را با دکتر غلامحسین صدیقی محرمانه مطرح کرد که همان امر محرمانه وسیله ایشان در بین وزراء شایع شد و بسیاری از وزرای کابینه پریشان و تعدادی هم خوشحال شدند که شرح آن پریشانی و خوشحالی در جلسات دادگاه مصدق علنی شد که خود بحث شرح آزار دهنده ای است از ماهیت کابینه ای که می بایست امر ملی کردن نفت و به سامان رساندن نهضت ملی را به بدوش بکشد . همه این رجال و شخصیت های ملی را می توان در جلسات دادگاه مصدق و بازجوئی های لجوجانه و بی ادبانه سرتیپ آزموده شناخت .همه مدیران شهربانی و روسای آگاهی شهربانی مانند سرهنگ نادری ، و شیادی به نام سرتیپ سیاسی مسئول رکن 2 ارتش را که برابر حکم مصدق وزیر جنگ و نخست وزیر و سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش ، مسئول حفظ و سیطره حاکمیت نهضت ملی بودند می توان تماشا کرد و شناخت که چه گونه به خدمت امپریالیسم در آمده بودند و به نهضت ملی خیانت کردند آن هم عالماً و عامداً و از روی قصد و برنامه ریزی قبلی و تماشای قیافه محزون و گاه عصبانی و مستاصل دکتر مصدق از آن همه نامردی و پستی و پلشتی های را می توان دید و نیز خیانت افسران عالی رتبه ارتش شاهنشاهی و خیانت بسیاری از نمایندگان مجلس هفدهم را که هر کدام به مبلغ یکصد هزار تومان خریدار شدند که اسناد آن موجود است . و حالا نقش مخرب و ضد انسانی و ضد ملی سرتیپ ریاحی خود بحثی است طولانی که به آن خواهیم رسید . مصدق خود از اظهارات اغلب وزاء و سرتیپ ریاحی بشدت دچار تعجب و یاس و آزردگی شد ، انتظار نداشت که آن مسئولین تا این حد به سرسپردگی به شاه و امپریالیسم مقید و متعهد باشند و تا این حد بی مقدار و ناچیز و حقیر جلوه کنند . سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش دولت مصدق که می بایست حافظ نهضت ملی باشد و نیروهای مسلح را در خدمت مردم و نهضت ملی نگهدارد و مردم به پا خواسته و رها شده از سلطنت پهلوی را که به شادی  و پایکوبی به وجد آمده بودند با دیده احترام و سپاس نگاه کند و خود به توسعه و پویائی و سرزندگی آن نهضت همت کند و به شادی مردم احترام بگذارد . در نهایت حیله گری به اغوای مصدق می پردازد و به حد بی شرمانه ای شخصاً به سرکوب آن تظاهرات و پایکوبی و همدلی و اتحادی که در آن شب بوجود آمده بود اقدام می کند و جلاد مآبانه فرمان سرکوبی صادر می کند و کار آن سرکوب خشن و جنایت بار را به عهده سرهنگ هیبت اله پهلوان پسر عموی شاه واگذار می کند که متاسفانه آن خیل بزرگ از جوانان وطن بنا به امر و فرمان سرتیپ ریاحی به خاک و خون کشیده می شوند و طرفه آنکه آن جنایت را بنام مصدق انجام می دهد و آن وقت پس از شکست نهضت حرف هائی در دادگاه گفت که موجب تاسف شدید دکتر مصدق شد . عجز و لابه ای که سرتیپ ریاحی در گفته ها و حرکاتش بروز داد بیش از همه برای مرحوم دکترمصدق و طرفداران اصیل نهضت ملی تاثر برانگیز بود . توجه کنید .

(دادگاه محترم بنده عرایض مختصری دارم که لازم می دانم در این موقع به عرض دادگاه برسانم . بنده از روز اول که تحت تعقیب قرار گرفتم استدعای شرفیابی حضور تیمسار  وزیر دفاع ملی [ سپهبد عبدالله هدایت ] کردم و عرض کردم بنده سرباز و فدائی شاهنشاه و خاطی ، با ارتش طرف نیستم و نبوده ام که برای رسیدگی این امر در محکمه حاضر شوم . هر نوع محکومیتی را مثل یک سرباز که در حین خدمت هر بلائی ممکن است سرش بیاید بدون محاکمه می پذیرم) [8]

وکلای سرتیپ ریاحی در دادگاه ، دسته جمعی به دکتر مصدق حمله کردند و می گفتند پرونده سرتیپ ریاحی باید از پرونده مصدق جدا بشود . (دریادار نصیری زند که خود در روزهای 27 و 28 مرداد جوانان بندر انزلی را به خاک و خون کشید و همراه سرهنگ بهزادی دزد معروف در کودتا شرکت داشت ضمن حمله به مصدق گفت ( من روح رضاشاه بزرگ را در این دادگاه ناظر فکر و رای شما می دانم . سرتیپ ریاحی اگر عامل چشم و گوش بسته آن هسته مرکزی بود همان گروه اصلی همکاران مصدق که بقول آقای لطفی وزیر دادگستری سیاست های جیک وپیک ( محرمانه ) داشتند و سرباز شاه نبود و اگر خیالاتی خام در مغز می پرورانید واگر خدای نخواسته در آن موقع بحرانی تصمیم می گرفت بر علیه مصالح شاهنشاه و کشور خود وارد عمل شود آن وقت معلوم نبود سرنوشت این کشور به کجا منتهی می شد . سرتیپ ریاحی نشان داد که پشتیبان فرماندهان شاه دوست و وطن پرست است    ( و سرلشکر عریزی را حفظ کرد ( مقصود سرلشکر زاهدی است . ن ) و سایر افسران شاه دوست را در کارهای حساس گمارد سرتیپ ریاحی می گوید من شخصاً مردود و محکوم این هسته مرکزی [ مصدق و نمایندگان وزرای طرفدار مصدق ] بودم گناه من فشار بی رحمانه به حزب خائن و منحله توده و دفاع از حیثیت ارتش بود . ارتش ایران این را قبول ندارد که شما سرتیپ ریاحی را خائن معرفی کنید ) [9] و سرتیپ ریاحی خائن در ادامه این سخنان ضد مصدقی وکلای خود بلند می شود و می گوید ( دادگاه محترم – وکلای محترم مدافع اینجانب هر یک اطلاعات خود را از اوضاع و احوال روز و یا خدمات و فعالیت ها یا اطلاعات قضائی خود را از لحاظ قانونی و یا اطلاعات اداری خود را از لحاظ وضع خدمتی اینجانب به عرض رساندند . . .  ولی من موظف هستم آن چه عقیده خودم هست به دادگاه محترم برسانم بنده یک فرد ارتشی هستم ، گوشت و پوست و استخوان خود را متعلق به ارتش می دانم یک افسری که پرورده مکتب رضاشاه کبیر است و فدائی شاهنشاه است ، سرنوشت خود را در دست دادرسان محترم و قضاوت شخص شخیص اعلیحضرت همایونی واگذار           می کنم .)[10]

با این چنین رئیس ستادی می توانست نهضت ملی موفق شود ؟ ! چنین موجود زبون و بزدل و سر سپرده ای همراه خائنین بزرگی مانند سرهنگ نادری رئیس کل آگاهی شهربانی و سرتیپ سیاسی رئیس رکن 2 ارتش که منصوب سرتیپ ریاحی بودند و با همه قدرت و توان خود در صدد نابودی حزب توده ایران و نهضت ملی ایران برآمدند چگونه است که آقای پرویز بابائی آدرس غلط می دهد و از حزب توده ایران انتظار دارد که بدون تائید و هم آهنگی با دولت مصدق قدم به میدان مبارزه مسلحانه بگذارد و دولت دکتر مصدق را حفظ کند اگر شخص دکتر مصدق کمترین موافقتی برای اقدام مسلحانه بر علیه او با شان و فواحش و چاقو کشان شعبان بی مخ و عشقی و امیر موبور  و ملکه اعتضادی و پری آژ دان قزی و چاقوکشان حزب مظفر بقائی و قداره بندان میدان امین السلطان و بقایای هنگ گارد جاویدان شاهنشاه که عقبه داران این اوباش بودند،رضایت می داد و به مقابله بر می خاست بطور حتم و مسلم حزب توده ایران در پیشاپیش صفوف مدافعان دولت مصدق حرکت می کرد و وارد میدان نبرد می شد و جان فدا می کرد . مسئول حکومت و دولت وقت یعنی دکتر محمد مصدق نخست وزیر ایران که وزیر جنگ بود ، قدرت قانون گذاری داشت وبا داشتن آن همه اختیارات قانونی و نفوذ کلمه و قدرت خواستار عدم دخالت حزب توده ایران بود و مدعی بود که دولت بر اوضاع مسلط است و نفت به آتش نپاشید . رئیس قوه نظامی اش دستور سرکوب حزب توده ایران را می دهد و همه عوامل احزاب ملی و طرفداران شاه را به کمک می گیرد ، در چنین اوضاع و احوالی دخالت مسلحانه حزب توده ایران یعنی قرار گرفتن مشتی گندم در میان دو کفه سنگین سنگ آسیاب . نظر هیت اجرائیه حزب با نظر دکتر کیانوری هم آهنگ بود نظر آقای عموئی در کتاب درد زمانه در همین راستا است و اگر جزئی اختلاف و مغایرتی داشته باشد اکنون در راستای کامل نظر زنده یاد دکتر کیانوری است و صاحب این قلم چگونگی این اختلاف نظر را شخصاً از جناب آقای عموئی سوال کرده ام پاسخ صریح ایشان در حضور جمعی از حاضران این بود که اکنون هیچ مغایرت و اختلافی با نظر دکتر کیانوری ندارم و در کتاب خود شرط دخالت افسران نظامی حزب را هم آهنگی و موافقت دکتر مصدق اعلام کرده است بهرحال آنچه مسلم است ، عقل و خرد جمعی این گونه حکم می کرد که شرط موافقت دکتر مصدق رکن اصلی هر گونه دخالت مسلحانه سازمان نظامی حزب توده ایران می باشد اگر تبیین و تشریح حقایق تاریخی هدف باشد اصل بر آن است که نوشته ام و اگر پای جدل و مناقشه و مشوه کردن کردن حزب توده ایران هدف مصاحبه کننده و جناب آقای بابائی باشد آن مسئله دیگری است .

بحث سازمان نظامی حزب توده ایران اگر برای حقیقت یابی باشد احتیاج به بحث مستقل و مجزائی دارد و با توجه به اینکه این سازمان نظامی بمنظور خدشه وارد کردن به سابقه تاریخی حزب توده ایران خیلی بزرگ جلوه داده شده اشت جای آن دارد که به طریقه آماری آنالیز شود که خود بحث مستقلی است و امیدوارم در یک میز گردی در مجله نقد نو مورد رسیدگی قرار گیرد . آری حزب توده ایران می نوشت و اعلام می کرد که کودتا را به ضد کودتا تبدیل می کنیم و این همان کاری بود که در شب 25 مرداد یعنی غروب 24 مرداد 32 انجام داد اما از فردای آن روز گردانندگان اصلی جبهه ملی و دولت مصدق ( نه شخص مصدق و نه دکتر فاطمی و نه محمود نریمان و مهندس احمد رضوی و دکتر شایگان ) قدم به قدم به طرف سازش و تسلیم حرکت کردند و دکتر مصدق را برای اعلام استعفا در فشار گذاشتند و بهیچ وجه به خلع شاه و مقابله با عقبه کودتاچیان راضی نشدند و روی به سازش و تسلیم و مدارا آوردند که همه اسناد آن موجود است . مهندس احمد زیرک زاده دبیر کل حزب ایران ، حزبی که در حکم ستون فقرات دولت مصدق بود و سرتیپ ریاحی هم تعرفه و منصوب آن حزب بود می نویسد ( روز 27 مرداد [ مهندس زیرک زاده اشتباه می کند روز 25 مرداد    بود . ] متینگ بزرگی درمیدان بهارستان برگزارشد . . . . دکتر شایگان ، دکتر فاطمی ، مهندس احمد رضوی نطق های جنجال برانگیز و شامل حملاتی به اقدام شاه ایراد کردند . از طرف حزب ایران قرار بود دکتر سنجابی ×× صحبت کند ولی در آخرین لحظات کسالتی به او دست داد و من بجای او صحبت کردم . . . . به هر حال بیشر از چند دقیقه صحبت نکردم و نطق بی جان و بی حرارت و بی محتوا ایراد کردم . [11]

آیا مردم تهران در آن روز حساس و سرنوشت ساز ، در میدان بهارستان و زیر آفتاب سوزان مرداد ماه برای این جمع شده بودند که یک نطق بی محتوا و آبکی از دبیر کل یک حزب بزرگ به اصطلاح ملی بشنوند ؟

آیا این احتیاط های عمدی و آن تمارض دکتر کریم سنجابی ناشی از زد و بندی نبود که با عوامل سرلشکر زاهدی و شاه داشتند ؟ آیا عافیت طبی موجب این همه مماشات و تسلیم نبوده است ؟

بهر حال زیرک زاده به عنوان دبیر کل یک حزب با سابقه که وزرای متعددی در کابینه مصدق داشت و سرتیپ ریاحی هم با معرفی این دبیر کل به ریاست ستاد منصوب شده و هم مدرسه و هم گرمابه و هم خانه بوده اند و در یک خانه مشترک با مهندس حق شناس وزیر راه زندگی می کردند با هر گونه مقاومت در برابر فرمان عزل مصدق بشدت مخالف بودند . این مسئله بارها در جلسات حزب ایران بعد از کودتا مطرح شده است و مدعی بودند که فقط از راه حمایت از فرمان شاه و عزل مصدق مملکت از کمونیسم نجات می یافت من به عنوان یکی از کادرهای فعال حزب ایران و جبهه ملی بارها در این بحث ها شرکت داشته ام اما لازم است در همین جا تاکید کنم که منشاء تائید دکترین ایزنهاور  توسط حزب ایران در سال 1335 از همین طرز فکر رهبران حزب ایران و جبهه ملی ناشی می شد که بحث جداگانه ای را می طلبد و کمتر کسی از جریان این سازش و مقدمه آن با خبر است . زیرک زاده ، پس از سالها از آمریکا برگشت جریان مخفی شدن و سپس تسلیم خود را به فرمانداری نظامی شرح می دهد و تصریح می کند که با حمایت سرلشکر آتابای در مخفی گاه می ماند و دچار توهم بوده است و با حمایت و در معیت سرلشکر آتابای و دکتر شاپور پوربختیار به سرلشکر بختیار تسلیم می شود و با آن همه دعاوی مبارزات دور و دراز فقط 5 ماه در توقیف و بازجوئی سرتیپ آزموده می ماند و بدون محاکمه آزاد می شود و پس از مدتی به آمریکا می رود و کتاب خاطراتی می نویسد که سراپا تحریف و قلب حقیقت است و بحث های آن کتاب گنگ و بی محتوا است با این همه تمام مماشات و تسلیم را به گردن دکتر مصدق می اندازد توجه کنید می نویسد ( باری روز 28 مرداد فرا رسید . من از همان ساعات اولیه روز در خانه مصدق بودم در حدود ساعت 10 یا 11 خبر حرکت دسته هائی از جنوب شهر که زنده باد شاه گویان بطرف خانه نخست وزیری به حرکت درآمدند ، دکتر مصدق در اتاق خودش بود . . . البته اخبار به او می رسید به نظر می آمد که سرتیپ ریاحی خود را مسلط بر اوضاع می داند و نگران نیست ولی رفته رفته خبرها بدتر شد و مخصوصاً چند نفر از آقایان حاضر به مصدق پیشنهاد و اصرار کردند که با رادیو پیامی بدهد و مردم را دعوت کند که به کمک او بیایند ، امری که دکتر مصدق حاضر نشد انجام دهد و در طبیعت او هم نبود هم چنان که در وقایع 30 تیر هیچ گونه استمدادی از مردم نکرد منتها در آن موقع مجلس بود . فراکسیون نهضت ملی بود واین فراکسیون مرتباً مردم را از حوادث مطلع می کرد و آنها را به مقاومت و مبارزه تشویق می کرد[12] .

سوال اصلی این است مگر فراکسیون نهضت ملی که به جای جبهه ملی کار می کرد منحل شده بود ؟

در حالی که ترتیب برگزاری متینگ در 25 مرداد 32 از سوی فراکسیون نهضت ملی داده شده بود فراکسیون در همان روزهای 25 و 26 و 27 و 28 مرداد وجود داشت چرا فراکسیون نهضت ملی که گردانندگان اصلی اش مهندس احمد زیرک زاده ، دکتر کریم سنجابی ، دکتر عبدالله معظمی و علی اصغر پارسا و دکتر شایگان و مهندس احمد رضوی و مهندس حبیبی بودند اعلام خطر نکردند و مردم را به حمایت از نهضت ملی و دولت مصدق فرا نخواندند . در این فاصله 4 روزه چه اقدامات و زدو بندهایی صورت گرفته بود که فراکسیون نهضت ملی به حال زوال و انفعال و خموشی درآمد سوال اساسی این است که مهندس زیرک زاده ودکتر کریم سنجابی دبیران درجه یک حزبی ایران از روز اول صبح در خانه مصدق چه می کردند آنها و همکاران حزبی اش و کادرهای غربی و گروه فروهر و رهبران اصناف و بازار تهران مانند کریم آبادی و حاج محمود مانیان و غیره و خلیل ملکی و نیروی سوم که می بایست در ستاد و کلوپ احزاب ملی حاضر می شدند و به میان بازار و مردم می رفتند و افراد احزاب ملی را و طرفداران دکتر مصدق را بسیج می کردند در خانه مصدق چه می کردند آن افسران ملی که مدت ها تحت عنوان ( گروه افسران ملی ) کرّو فّری داشتند و خودنمائی می کردند و تمام پست های کلیدی ارتش و شهربانی و ژاندارمری را بین خود قسمت کرده بودند کجا بودند آن افسران سازمان ( افسران ناسیونالیست ) که سرهنگ نجاتی در کتاب تاریخ 25 ساله ایران با لاف و گزاف می نویسد ( ب . تصفیه و پاک  سازی ارتش به وسیله هیت های منتخب از سوی افسران که مفهوم آن عدم اعتماد کادر افسری به سیستم فرماندهی و تائید وجود فساد در ارتش بود یک اقدام انقلابی بود . در این انتخابات که با رای مخفی افسران و با نظارت آنها صورت گرفت همه نامزدهای سازمان افسران ناسیونالیست برنده شدند . و سازمان نظامی حزب توده را شکست دادند . و در ادامه می نویسد گفتنی است که موفقیت سازمان افسران ناسیونالیست و هم گامی آنها با نهضت ملی و دولت مصدق ، بحث های جنجال برانگیزی را میان افسران سازمان نظامی حزب توده و رهبران آن برانگیخت . . . به همین دلیل ده ها تن از افسران سازمان حزب توده که شاهد پیروزی های مردم وطنشان بودند از همکاری با حزب [ توده ] دست می کشیدند جمعی هواخواه نهضت شدند و چند تن به سازمان افسران ناسیونالیست و گارد نهضت ملی پیوستند[13] .

صاحب این قلم این دعاوی را که معلول ذهن سرهنگ نجاتی است قبول ندارم و به این همه کلّی گوئی و بزرگ نمائی باور ندارم اما فرض را بر این می گذاریم که چنین سازمان افسران ملی قدرت مندی وجود داشت آن وقت سوال اساسی این است که این آقایان افسران نهضت ملی کجا بودند و چرا در مقابل فواحش و چاقوکشان قد علم نکردند آیا جنگ جهانی دوم بود که گروه گروه از ترس قشون متفقین با لباس زنانه و دهاتی فرار کنند}،  نه آمریکا نیرو پیاده کرده بود و نه انگلیس ، این همه افسر ملی و مصدقی کجا بودند و چرا حرکت نکردند فراکسیون نهضت ملی می بایست خود را به رادیو می رسانید و از ساعات اولیه صبح بجای جمع شدن در خانه مصدق در صدد مقابله با اوباش و عقبه مسلح آنها که همان گارد شاهنشاهی به ظاهر خلع سلاح شده قرار داشتند ، بر می آمدند و بقول سرهنگ نجاتی آن همه افسران ملی – مصدقی هم که وجود داشتند حتما به کمک می آمدند و احتیاجی هم به سازمان نظامی حزب توده ایران نبود !! اما حقیقت قضیه این بود که دکتر مصدق می دانست همه شخصیت ها و اکثر رجال جبهه ملی و فراکسیون نهضت در حال تزلزل و سازش با عوامل زاهدی و شاه بودند و از محتوای ملی و مبارزه تهی شده بودند و به مصدق توصیه پشت توصیه آن هم با اصرار و تاکید ، که تسلیم شود و آتش بیاران معرکه و مشوقّان به تسلیم سخت فعال بودند که در این میان نقش حشمت الدوله والاتبار برادر ناتنی مصدق توسط دکتر غلامحسین صدیقی مسلم است . زیرک زاده در کتاب خاطراتش می نویسد ( در روز 28 مرداد پس از آنکه یاران مصدق او را راضی کردند که از خانه [ مقر نخست وزیر ] بیرون برود شادروان مهندس احمد رضوی و من ماموریت یافتیم که با فرمانده گروه مهاجم سرهنگ فولادوند مذاکره کرده متارکه ای برقرار کنیم ، من سرهنگ فولادوند را از دوران تحصیل در فرانسه می شناختم و در نتیجه مذاکراتمان با نرمش انجام گرفت .

زیرک زاده ادامه می دهد ( ولی آن روز واضح بود که دکتر مصدق مردم را در صحنه نمی خواهد از همان ساعات اولیه که خبر آشوب به نخست وزیری رسید تمام آنهائی که در آن روز در خانه نخست وزیر بودند ، بارها و بارها ، تک تک ، و یا دسته جمعی از او خواهش کردند اجازه دهد مردم را به کمک به طلبیم موافقت نکردند وحتی حاضر نشدند اجازه دهد با رادیو مردم را با خبر سازیم . من هنوز قیافه خشمناک دکتر فاطمی را در خاطر دارم که پس از آنکه اصرارش برای باخبر کردن مردم به جائی نرسید از اتاق دکتر مصدق خارج شده و فریاد زد ( این پیرمرد آخر همه ما را به کشتن می دهد ) مصدق با تقاضای او برای باخبر ساختن مردم مخالفت کرده بود او نقشه خود را داشت و حاضر نبود در آن تغییری بدهد بر فرض که دکتر مصدق نمی خواست مردم را به کمک بطلبد و یا به طغیان کمک کند ، قاعدتاً نمی بایستی از اینکه مردم مطلع شوند جلوگیری نماید . اما اصرار دکتر مصدق از خبر ندادن به مردم به خوبی نشان می دهد که نمی خواست درگیری روی دهد ) [14]

من نمی خواهم نسبت دروغ نویسی به زیرک زاده بدهم اما حقیقتی را که از مباحثات محکمه مصدق بدست می آید این است که در میان وزرای مصدق فقط یک نفر موافق مبارزه مسلحانه و مقاومت نظامی با کودتاچیان و فواحش بوده و او دکتر حسین فاطمی بود که نامش همیشه جاویدان است . کلمه ( طغیان ) را که مهندس زیرک زاده در مورد  اعمال جنایت بار افسران کودتاچی و فواحش و چاقوکشان وابسته به دربار پهلوی دوم بکار می برد روحیه و تلقی او را در مسئله مقابله و دفاع از حکومت و نهضت ملی ایران می رساند که سخت به مدارا و مماشات و سازش و تسلیم اعتقاد داشت و از نطق آبکی بی محتوایی که به اقرار وی در میدان بهارستان ایراد کرد روحیه محافظه کاری و تسلیم او را می رساند . آنچه مرحوم زیرک زاده نوشته است بجای خود شاید درست باشد و اگر این نوشته او را قبول کنیم می خواهد همه جریان شکست و سقوط نهضت ملی را به گردن مصدق بار کند . ( اما نکته مهمی که از مرحوم الهیار صالح شنیده ام این است که در بین رهبران جبهه ملی و فراکسیون نهضت ملی و وزرای کابینه مصدق دو دستگی و اختلاف و قهر و کشمکشی شدید در گرفته بود در مقابله با شاه و کودتای 25 مرداد و مسئله اجرای فرمان شاه مبنی بر عزل مصدق که علی رغم میل مصدق که می خواست آن فرمان مخفی بماند اختلاف بود دکتر عبدالله معظمی و سیف الله معظمی و مهندس حبیبی و در راس آنان دکتر غلامحسین صدیقی و خلیل ملکی و دکتر کریم سنجابی و دکتر مهدی آذر و مهندس احمد زیرک زاده بشدت با هر گونه مقاومت در برابر شاه و کودتاچیان و انجام هر گونه اقداماتی که منجر به خلع شاه از سلطنت شود ، مخالف بودند ، آنها حتی با رفراندوم و مراجعه به ملت مخالف بودند و ریشه اصلی اختلاف در همین قضیه بود ) همان حرکت مختصر دکتر مصدق در مقابله با توطئه های شاه و آمریکا و هندرسن که به رادیکالیسم تعبیر شده است موجب هزاران ضدیت و مخالفت با مصدق شده بود به طوری که دکتر عبدالله معظمی با حالت قهر از مصدق جدا شد . و تهران را ترک کرد و در روز 28 مرداد در تهران نماند و خلیل ملکی هم به نوشته مسعود حجازی بعد از متینگ 25 مرداد و مسئله رفراندوم بکلی از مصدق قهر کرده بود و در منزل خود را به روی همه بسته بود . مرحوم محمود نریمان که سالهای آخر عمرش را در خانه الهیار صالح می گذراند و با صاحب این قلم در یک اتاق زندگی می کردیم و سپس به موسسه کودکستان مرحوم شهنواز در خیابان سلسبیل به سمت مدیریت آن موسسه قانع و تسلیم شد و در بالا خانه آن موسسه منزل و مأوا گرفت و در تنهائی توام با قناعت و عزت در گذشت ، می گفت من پیشنهاد خودکشی دسته جمعی دادم که هفت تیر را از دستم گرفتند حقایقی را که از مرحوم اللهیار صالح درباره دکتر غلامحسین صدیقی و ارتباطش با شاه شنیدم و آن حرف های عجیب و نفرت آورش در دادگاه مصدق ، مسئله ای است که در تصمیم مصدق برای ماندن در زیر بمباران خانه خود موثر بود و به مرگ شرافتمندانه تصمیم گرفته بود دکتر غلامحسین صدیقی که به عنوان نایب نخست وزیر امور را هدایت می کرد نفوذ کلامی سخت موثر در مصدق داشت و هم او بود که پیام حشمت الدوله و الاتبار برادر مصدق و همه کاره دربار شاه را به مصدق رسانده بود و در تسلیم و انفعال مصدق سخت موثر بود و به استعفای مصدق از نخست وزیری پافشاری می کرد . سخنانی که دکتر صدیقی در دادگاه گفت موجب شادمانی رئیس محکمه و سرتیپ آزموده شد ، اما مصدق را رنجیده خاطر کرد و باعث تاثر شدید مصدق گردید انتظار نداشت وزیر کشور و نایب نخست وزیری که در کسوت استادی دانشگاه قرار داشت و خود را مدافع نهضت ملی معرفی می کرد تا این حد سرسپرده به شاه باشد .   

حداقل برای این استاد جامعه شناس و وزیر کشور کابینه روشن شده بود که شاه بعد از توطئه نهم اسفند ماه 31 تا کودتای 25 مرداد 32 و شورش اوباشان در روز 28 مرداد ، در راس همه توطئه ها قرار داشته است و او است که حکم عزل مصدق و انتصاب سرلشکر زاهدی را به نخست وزیری صادره کرده و فرمان اجرای آن را علیه یک نخست وزیر ملی و مبارز صادر کرده است و عامل اجرائی امپریالیسم انگیس و آمریکاست و مزدوران او آن پایگاه و ستاد نهضت ملی و قلب تپنده نهضت ملی را با توپ و تانک کوبیده اند و خانه مصدق و پسرش را به آتش کین سوزانده اند و او را در نهایت ستم وجور به دادگاه کشانده اند و در آن بی دادگاه فرمایشی بدترین اهانت ها به آن مرد بلند آوازه وارد کرده است و ثمره 12 سال مبارزات سیاسی – احتماعی ملت ایران علیه امپریالیسم و استبداد را محو و نابود کرده است و در نتیجه فاقد مشروعیت و مقبولیت می باشد با این همه سابقه جنایت و ننگ و نفرتی که شاه بدنبال داشته است وزیر کشور مصدق با بیانی شمرده و فصیح و بلیغ که از مزایای دکتر غلامحسین صدیقی بود ، سخنانی گفت که مورد تائید و تمجید سرلشکر مقبلی رئیس دادگاه و سرتیپ آزموده قرار گرفت توجه کنید ( اجازه می خواهم از ریاست محترم دادگاه بنده علاوه بر سمت وزیر کشور که داشته ام به دلایلی مختلف با این کار یعنی ( به زیر کشیدن مجسمه های رضا شاه و محمد رضا شاه ) مخالف بودم ، اولاً شغل دائمی من و رشته تدریس من صیانت آثار ملی است و ایجاب می کند . ثانیاً بنده عضو هیئت موسسان آثار ملی هستم ثالثاً عضو هیئت مدیره انجمن آثار ملی هستم یکی از کارهای مهم کمسیون ملی یونسکو حفظ آثار ملی است و نگاهبانی و نگاهداری مفاخر ملی و مآثر ملی ، به این ملاحظات من به رئیس شهربانی گفتم از این عمل جلوگیری کنند و نتیجه اقدام را به من اطلاع دهد در ساعت یازده و نیم تقریباً بار دیگر ایشان تلفن کردند که جمعی از مردم آشوب گر قصد تخریب مجسمه و مقبره اعلیحضرت فقید را دارند . . . رئیس شهربانی وقت گواه است و شاهد این مدعاست بسیار متعجب و متالم شدم [15]. . . . این بود که در هیئت وزیران صادقانه عرض می کنم که عموم آقایان وزراء که بیان مطلبی کردند کمال تاسف و انزجار خود را از عملی که درباره فرود آوردن مجسمه ها شده است اظهار کردند به خدمت جناب نخست وزیر عرض کرده ام حالا هم به آقایان محترم عرض می کنم که عناصر اخلال اگر نظر به مقام و شخص ندارند . . . . من در هیئت دولت گفتم که  نظر من جلوگیری از تظاهرات و اجتماعات است . . . هنگامی که به وسیله تیمسار دادستان محترم ارتش از من بازجوئی می فرمودند بسیار متاسف شدم که چنین تلگرافی مخابره شده است زیرا برای من کلمه شاه آغاز کننده تاریخ کشور من است . یعنی تاریخ کشور من با نام شاهان شروع می شود و کارنامه ملت ایران که سند پرافتخار این ملت است به نام نامی شاهان و شاهنشاه خوانده می شود یعنی در عصر اساطیری داستانی هم حماسه ملی ما نام شاهان را که مظهر و ممثّل کردار سیرت این ملت پرافتخار است معلوم و معین می کند [16].

در مقابل این مداحی تهوع آور آن هم در حضور دکتر مصدق که در همان دادگاه به غارت گری رضاشاه و بی ارزش بودن مجسمه های آن شاه ستم گر سخنان مستدلی گفته بود دهن کجی به مصدق بود به همین دلیل وقتی که رئیس دادگاه خطاب به دکتر مصدق گفت . آقای دکتر مصدق راجع به مجسمه شرح مبسوطی که آقای دکتر صدیقی بیان فرمودند از لحاظ اجتماعی ، اخلاقی ، دینی مخصوصاً بیان کردند که موضوع را به استحضار شما هم رسانده اند آیا تائید می فرمائید یا خیر .

دکتر مصدق هیچ نظرم نیست که ایشان در این باب با بنده صحبتی کرده باشند حالا اگر تیمسار بفرمائید که از این سوال چه نتیجه ای می خواهید بگیرید آن وقت توضیح می دهم .

رئیس عرض کردم ایشان ( دکتر صدیقی ) شرح مبسوطی راجع به مجسمه ها گفتند که منظور بنده اینکه ( دکتر مصدق نمی گذارد رئیس دادگاه به صحبت ادامه دهد و به دنباله اظهارات خود می گوید . ایشان معلم تاریخ هستند ( خنده شدید حضار ) او باید اظهار بکند که فرمودند بنده هم دکتر در حقوق هستم ( خنده حضار ) و بالاخره یک دکتری هستم . بهر حال راجع به مجسمه ها در بازپرسی و در این دادگاه مطالبی عرض کردم که خود آقا از نظریات من در مرحله بازپرسی مطلع هستید . که تکرارش تصور نمی کنم ضروری باشد[17] .

نظر دکتر مصدق درباره رضا شاه و مجسمه شاه فقید که دکتر صدیقی آن را با آب و تاب و تجلیل و مداحی شرح داده بود بطور خلاصه چنین بیان شد ( این پادشاه قبل از اینکه به سر کار بیاید دیناری نداشت . و وقتی که از مملکت رفت غیر از پول هائی که در بانک لندن به ودیعه گذاشته بود پنجاه و هشت میلیون تومان پول به دست شاه فعلی داد این پادشاه ابقاء به جان و مال کسی نکرد و پنج هزار و ششصد رقبه از املاک مردم را بدون آنکه کسی اعلان ثبت آنرا در جراید ببیند بر طبق اوراق رسمی ثبت اسناد به ملکیت خود در آورد آیا اگر ملیّون مملکت ، مردم وطن پرست مملکت می آمدند و این مجسمه ها را که احزاب چپ برده بودند ، مجدداً برپا می کردند ، اینها در دنیا شرمنده و سرافکنده نمی شدند ؟ ملتی به مجسمه اشخاص احترام می گذارد که آن اشخاص هم برای ملت ارزش قابل باشند . شاه فقید برای مملکت و مردم آن ارزش قایل نبود[18] .

این مطالب را بطور خلاصه ومختصر نوشتم تا جناب آقای پرویز بابائی و آقای علیرضا ثقفی بدانند که ( رادیکالیسم ) دکتر مصدق چه در مسئله رفراندوم و چه در مورد تصمیم گیری درباره شاه کودتاچی و چه در مورد مقابله و دفاع از نهضت ملی از تهاجم اشرار و چاقوکشان و فواحش و ارتشیان بازنشسته ومزدور و برنامه ریزان امریکائی ( هیت مستشاری نظامی آمریکا و اصل چهار ترومن ) بابن بست داخلی در هیت دولت مصدق متوقف و بی اثر شده و به حالت انفعال و تسلیم در آمده بود و حزب توده ایران هیچ نقشی در مورد سقوط مصدق نداشت و فراکسیون نهضت ملی و اکثریت قریب به اتفاق کابینه مصدق با رادیکالیسم مصدق مخالفت کرده اند الا مرحوم شهید دکتر حسین فاطمی و مرحوم مهندس احمد رضوی و مرحوم دکتر علی شایگان که نهایت دفاع را از مصدق بعمل آوردند و جزایش را نیز متحمل شدند و الا بقیه وزراء و اعضای فراکسیون از چهار روز تا حداکثر 5 ماه در نهایت احترام توقیف شدند و بدون محاکمه آزاد شدند و به آلاف و الوفی رسیدند که شرح آن مفصل است و در همان میزگردی که درخواست تشکیل آن را از مجله نقد نو دارم با مدارک مثبته مطرح خواهد    شد . اگر مجله نقد نو همتی کند اذهان مردم که هنوز آن رجال ترسو و فاقد شهامت و اعتقاد به نهضت ملی را که به صورت میراث خواران مصدق کباده کشی می کنند و به عالم و آدم فخر می فروشند ، چهره اصلی شان عیان و هویدا می شود که امیدوارم آن میزگرد تشکیل شود تا آقایان بابائی و ثقفی این همه در تلاش شکستن کاسه و کوزه ها به سر حزب توده ایران برنیایند .

بهر حال آن چه مسلم است مصدق با این همه نیرنگ ها و دوروئی ها و بند و بست های پنهانی همکاران و یاران خود کاملاً خسته و منفعل شده بود او می خواست در زیر گلوله های توپ کودتاچیان مزدور امپریالیسم آمریکا خود را فدا کند اما استعفا نامه ننویسد اما عده ای از دوستان مصدق مخصوصاً مهندس احمد رضوی او را کشان کشان از نردبان بالا بردند و از معرکه دور کردند حالا با این همه جریانات اسفناکی که در کابینه مصدق و فراکسیون نهضت ملی بوجود آمده بود شخصیت مورد احترامی مانند آقای پرویز بابائی آدرس غلط می دهد و جزب توده ایران را مسئول فاجعه و بی عملی و سکوت در مقابله با کودتای 28 مرداد قلمداد می کند .

جای بسی تاسف است که آقای بابائی بدون ارائه سند و مدرکی می گوید ( کیانوری در هیات اجرائیه حزب می گوید اجازه بدهید من به خانه مصدق تلفن بزنم . اسنادی که در دست است حاکی از این نیست که با مصدق تماس گرفته باشد . ولی گفته که من با او تماس گرفتم اما مسلماً با توجه به حرفهای کیانوری که می گوید مسایل مهم را با جزب برادر در میان می گذارد ، غیر ممکن بوده با حزب برادر در تماس نباشد احتمالاً آمده به سفارت شوروی تلفن کرده . آن موقع سفارت شوروی نمی توانست نظر بدهد که چکار کند باید      می رفت از مسکو می پرسید آن روزها شوروی نمی توانست نظر بدهد اگر در داخل حرکتی می شد ، ربطی به شوروی نداشت الی آخر ) [19]

اسنادی که دردست آقای بابائی است چرا قابل رویت نیست آن اسناد در کدام کتاب سری یا علنی موجود است ؟ آیا آقای پرویز بابائی همراه مرحوم دکتر کیانوری به سفارت رفته است و یا  پای تلفن بوده است و دیده است که کیانوری با سفارت تماس گرفته است ؟ آیا بر اساس احتمال می توان وارد بحث تاریخ شد آن هم به احتمال متکی به ذهن و نه استنباط   منطقی . استنباط منطقی در چنین شرایطی  این است که همراه مصدق و هم پای دولت نافذ الکلمه مصدق حرکت کرد چه آنکه اگر چنین امری واقع نشود به حکم تجربه آن که بیشتر از همه خسارت می بیند و در معرض نابودی قرار می گیرد حزب توده ایران و در درجه اول رهبری حزب و کادرهای مهم و اعضای حاضر در صحنه مبارزه بود اند . بنابراین باید تلاش کند تا موافقت مصدق را برای همراهی و اتحاد بدست بیاورد . آیا کیانوری اعلام کرده است که به سفارت شوروی رفته و تماس و اجازه گرفته است و منتظر نتیجه بوده است آیا سفیری از سفرای شوروی از آن سالها تاکنون سندی را در این مورد افشا کرده است .

 سر هم بندی یک قضیه تاریخی با کلمه ( احتمالاً ) در شان یک نویسنده و محقق تاریخ نیست . این نوع بررسی کار رمالان و شیادان است و شان آقای پرویز بابائی اجل از این حرفهاست . اما یقین بدانید که موجب بدآموزی و گمراهی نسل جوان و فعالان سیاسی می شود . آقای پرویز بابائی هنوز مقاله های بسوی آینده و شهباز را بیاد دارد و می داند که اراده حزب توده ایران از ماه ها قبل از کودتای 28 مرداد ایجاد مقاومت در مقابل امپریالیسم آمریکا ودربار پهلوی از طریق پل بستن و ابراز دوستی و حمایت با دولت مصدق بوده است اسناد این ادعا در روز نامه های یاد شده موجو است اعلامیه های جمعیت ملی ضد استعمار تلاش دسته جمعی خدا بنده لو و قدوه و رحیم نامور و محمود ژندی همراه بسیاری از مبارزین سیاسی در ایجاد یک اتحاد محکم علیه کودتاچیان و حفظ دولت مصدق جای هیچ انکار نیست و در مقابل هر انکار وعنادی ده سند موجود است اما علاوه بر آنکه آن اراده مقاومت در کابینه مصدق نبود که مورد اقرار آقای آقای بابائی است شوربختی و بدبختی در این بود که خلیل ملکی و زیرک زاده در روزنامه های نیروی سوم و جبهه آزادی اعلام می کردند که حزب توده ایران دست به کودتا زده است و کودتا دست پخت حزب توده ومسکو است و صریح تر از همه مظفر بقائی بود که می نوشت ( توده ای ها قصد کودتا دارند ونظرشان از خبر جعلی کودتا ، انحراف افکار عمومی است اخبار بسیارموثقی که به دست ما رسیده حاکی است که حزب توده در نظر دارد دست به یک کودتای کمونیستی بزند [20].

ارتش ایران چه طرفداران مصدق و چه طرفدار شاه در آن سه چهار روزه 25 مرداد الی 28 مرداد علیه جزب توده ایران متحد وبسیج شده بودند احزاب ملی ( حزب ایران ، نیروی سوم خلیل ملکی و چاقو کشان سایر گروه های طرفدار مصدق همراه سرتیپ ریاحی به سرکوبی حزب توده ایران برخاستند و راه را برای سلطه و استیلای کودتاچیان باز کردند و به همین جهت با کمترین هزینه و جز او عقاب از حادثه جستند دکتر کیانوری نمی توانست یک عده    600 یا 700 نفری سازمان نظامی حزب را که در مراتب مختلف نظامی بودند و اکثراً در شهرستان ها پراکنده وقدرت و بنیه نظامی آنها بسیار ناچیز و ضعیف بود علیه تیپ ها و قوای مکانیزه و تانک هائی که در اختیار سرتیپ ریاحی بود و از قدرت نیروی هوائی ودریائی نیز برخوردار بود ، وارد عمل کند وموجب قتل عام همه اعضای نظامی و غیر نظامی حزب شود ، راه نجات نهضت ملی از صاعقه کودتا فقط از راه اتحاد عمل همه جانبه طرفداران دکتر مصدق وحزب توده ایران میسر بود اما چنین اراده ای در دولت او وجود نداشت .

همه این مسایل در دادگاه نظامی مصدق مطرح شد و مشخص گردید که تلاش دسته جمعی اکثریت کابینه معطوف به مراجعت دادن شاه  بود نه مبارزه با شاه و سلطنت پهلوی .

طرح دعاوی بدون سند و مدرک از جانب آقای پرویز بابائی موجب پائین آمدن شخصیت علمی ایشان می شود و گفتن اینکه ( بعضی افسرانی که همراه این ها رفتند بی سیم را گرفتند توده ای بودند ، حتی تانک هائی که در خیابان ها بود دست توده ایها بود یعنی خیلی قشنگ می توانستند جلوگیری کنند ولی هیچ دستوری نبود ) [21] این دعاوی مغرضانه متکی ومستند به هیچ سندی نیست مندرجات کتاب خاطرات سرهنگ سررشته رئیس دژبانی ارتش ریاحی و مصدق نافی ، مطالب و خاطرات مشّوه و تاریک آقای پرویز بابائی است . و علاوه بر آن آمدن دکتر شریعتی ودکتر پیمان برسر قرار با توده ای ها و آمدن حزب ایرانی ها که چه کار کنیم و تقاضای رهنمود آنها از آقای پرویز بابائی کلا خیال گونه است و شاید بیان آرزوهای خفته در ضمیر ناخودآگاه ایشان باشد و انعکاسی است از یکنوع آرزو و نوسنالژیک زیرا دستور صریح رهبران احزاب ملی این بود که بهیچ وجه با توده ایها همکاری نکنید کتاب خاطرات زیرک زاده وخاطرات دکتر مسعود حجازی با صراحت کامل نافی دعاوی آقای بابائی است کافی است که ایشان مجدداً به روزنامه نیروی سوم ارگان حزب زحمت کشان خلیل ملکی که در صفحه 681 کتاب خاطرات دکتر مسعود حجازی عیناً کلیشه شده است مراجعه فرمایند تا حقیقت موضوع روشن شود .

در آن سال 32 دکتر پیمان و شریعتی جرات نزدیک شدن به حزب توده ایران و به طریق اولی همکاری و استعلام راهنمایی از بابائی را نداشتند تمام حرف ها و تبلیغات بزرگان آنها مانند محمد نخشب و حسین راضی و مرجائی و کاشفی و رضا مکانیک در تکفیر ولعن ملعنت به حزب توده ایران بود با توجه به اینکه آنها در آن زمان نام آور و بلند آوازه و لیدر و شخصیت قابل اعتنا و تاثیر گذاری نبودند که پیش او بیایند که چه کار کنیم ؟!!

انصاف در داوری وقایع تاریخی شرط اول حقیقت گوئی است و رسیدن به واقعیت و حقیقت کاری است که محتاج به تحقیق و پژوهش است اما چه می شود کرد که عده ای از روشنفکران ، حقیقت پژوهی را دنبال نمی کنند و کاری به اسناد ومدارک ندارند و حوصله تحقیق و مطالعه را کمتر دارند و جای بسی تاسف است ، شاید این حالت از عارضه های شکست نهضت های مردمی و ملی است که در این یکصد ساله اخیر دیده شده است . که خود بحث دیگری است وجای آن دارد که دور هم بنشینیم و فارغ از عصبیت آن را بررسی کنیم و این انتظاری است . بجا و شایسته از مجله معتبر وبا انصاف نقدنو که به قصد ایجاد جریان نقد وانتقادی از جنس دیگری است .

 

                                                                        رسول مهربان

                                          رشت – به تاریخ 5/2/85 تلفن تماس 7752896 – 131

 


 


1- ضمیمه کتاب 42 روز با دکتر مصدق در سازمان ملل متحد فضل الله نورالدین کیا کتاب نشر آبی چاپ اول بهار 1379

1- ضمیمه کتاب 42 روز با دکتر مصدق در سازمان ملل متحد فضل الله نورالدین کتاب نشر آبی چاپ اول بهار 1379

1-ص 23 مجله نقد نو ویژه نوروز 85 ستون یک نقل به خلاصه

2-مقصود دکتر مصدق همان کودتای 28 مرداد است زیرا به نظر آن مرحوم واقعه نهم اسفند 1331 هم کودتا بود .

1-ص 573 و 574 کتاب مصدق در محکمه نظامی به کوشش جلیل بزرگمهر چاپ سوم تابستان 1378 – انتشارات دوستان

1-ص 8 ستون دوم و سوم مجله اندیشه جامعه نشر شهریور ماه 1379 تحت عنوان نگاهی دیگر به کودتای 28 مرداد

1- توجه شود به اطلاعیه جزب نیروی سوم خلیل ملکی که در ص 680 کتاب روی دادها و داوری ها نوشته دکتر مسعود حجازی آمده است و نیز نگاه کنید به کتاب خاطرات دکتر کریم سنجابی ص 154 نشر صدای معاصر چاپ اول 1381 و     ص 168

1-ص 748 مصدق در محکمه نظامی

1- ص 786 کتاب مصدق در محکمه نظامی

2- ص 787 کتاب مصدق در محکمه نظامی

1- ص 139 کتاب پرسش های بی پاسخ ( خاطرات مهندس احمد زیرک زاده ) انتشارات نیلوفر چاپ اول

×× دکتر سنجابی تمارض کرد و با میتینگ و اعتراض به کودتا و رفراندوم بشدت مخالف بود و می گفت دکتر مصدق به مصلحت است که کناره گیری کند . این نظرش را بعدها یعنی در سال 40 به نویسنده اظهار کرده است و در خاطراتش به همین سخن آمده است .

1- ص 140 همان کتاب

1-ص ص 56 و 57 و 58 کتاب تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله تالیف سرهنگ غلامرضا نجاتی ناشر موسسه خدمات فرهنگی چاپ ششم 1379 نقل به تخلیص

سرتیپ فولادوند در ارتش به نام قاسم لره معروف بود .

1- کتاب خاطرات زیرک زاده ص 311

1-ص 621 و 632 کتاب مصدق در محکمه نظامی

1-ص 632 همان کتاب

2- ص 633 همان کتاب

1-ص ص 38 و 39 و نیز نگاه کنید به ص 632 و 633  همان کتاب .  

1-ص 23 ستون دوم و سوم مصاحبه آقای پرویز در ویژه نامه نوروز 85 مجله نقد نو

1-روزنامه شاهد 24 مرداد 1332

1- ص 23 مجله نقد نو ستون دوم و سوم

http://www.farhangetowsee.com/1385/11/10/3.htm

منبع فرهنگ توسعه

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست  


Free Web Counters & Statistics