نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2019-05-12

نویدنو  21/02/1386 

 

 

  • نویدنو خسروروزبه را صاحب صلاحیت ترین فرد برای گفتگو از روزبه می داند. از این رو با ستردن غبار دهه ها خسرو روزبه را با معرفی خسرو روزبه با خوانندگان محترم در میان می گذارد. بگذاریم که با تن خاکی وتمامیت زمینی خویش از دلایل جانبازی عاشقانه اش در پیشگاه محرومان ایران سخن بگوید .

 

 

خسرو روزبه به روایت خسرو روزبه

نویدنو خسروروزبه را صاحب صلاحیت ترین فرد برای گفتگو از روزبه می داند. از این رو با ستردن غبار دهه ها خسرو روزبه را با معرفی خسرو روزبه با خوانندگان محترم در میان می گذارد. بگذاریم که با تن خاکی وتمامیت زمینی خویش از دلایل جانبازی عاشقانه اش در پیشگاه محرومان ایران سخن بگوید .

رفیق خسرو روزبه قهرمان ملی ایران

تولد: ۱٢۹٤

شهادت: ٢۱ اردیبهشت ۱۳۳٧

 

خسرو روزبه به روایت خسرو روزبه

 

دادرسان محترم ملاحظه ميفرمايند كه اگر عاشق وشيفته ي رژيم سوسياليسم هستم با تمام عقل وشعور ومنطق ودرايت خود برتري اصول آنرا برساير رژيم ها احساس كرده ام ومحرك من در هر عملي كه انجام داده ام ، آرزوي تحقق اين اصول وبالنتيجه ايجاد بناي نوين براي جامعه ي ايران وسرانجام تامين وسعادت ورفاه وسربلندي وآزادي وشرف ملت عزيزم بوده است . ممكن است كساني كه مرا نميشناسند، وقتي اين طومار اتهامات گوناگون را عليه من بخوانند پيش خودشان بگويند اين ديگر چه موجودي است ؟ چرا مرتكب اينهمه جرم شده است؟ ولي وجدان من وشرف من كه سخت به آن پاي بندم ، گواه وشاهد آن است كه هرگز عملي بخاطر تامين منافع شخصي خودم نكرده ام حتي منافع شخصي خودم را در بسياري از موارد زير پا گذاشته ام.

 

من کیستم ؟

پیش از تشریح زندگی خصوصی گذشته خودم یکبار دیگرتاکید می کنم که غرض من از بیان این مطالب فقط وفقط توضیح اوضاع واحوالی است که من را بیک مرد انقلابی تبدیل کرده وآتش نمردنی در دلم افروخته است ، والا قصد جلب کوچکترین نظر مساعدی نسبت بخود را ندارم .اینگونه تشبثات را دون شان خودم ، دون شان یک انسان مبارز وشرافتمند می دانم .بقول مرحوم " قهرمان پاک بین " شاعر بلند همت ملایری :

ناگشته سرم به درگهی خم                                             هر چند که قامتم کمان است

من در خانواده ی متوسطی متولد شده ام ، ولی در شرایط نامساعد مادی پرورش یافته ام. پدر من میراث پدری خودرا در حین خدمت به ارتش ، در طی دوران کارمندی دولت برای جبران کسر مخارج خود از دست داد. مرد با سواد وخوش خطی بود ودر ارتش بسمت ریاست کارپردازی لشکر انجام وظیفه می کرد وبهمین جهت به دریافت لقب " ضیا لشکر" نائل گردید. بعدا نیز ردیس ژاندارمری محلی ولایات ثلاث ملایر شد ومخصوصا در این دوره از زندگی خود از هستی ساقط گردید ودر آخر عمر با رتبه ی چهار اداری در وزارت دارایی انجام وظیفه می کرد. مردی عارف مشرب ودرستکار بود وبهمین جهت نه تنها از طریق مقامات اداری مثل عده ای از همکاران خود چیزی اندوخته نکرد ، بلکه آنچه را نیز به میراث برده بود از دست داد . در پایان عمرخود فقط یک خانه وباغچه در یکی از دهات ملایر داشت که آن هم در گرو بود وبعلت عدم تادیه ی وجه الودیعه به تصرف صاحب پول در آمد .در دورانی که من بزرگ می شدم وبه تحصیل پرداخته بودم وضع مادی پدرم بسیار بد بود، ولی با وجود تنگدستی مفرط خود کوشش داشت که من به تحصیلات خود ادامه دهم ..... من چون به وضع پدرم ودرجه ی فداکاری او واقف بودم سعی می کردم هرچه ممکن است دوران تحصیل را کوتاهتر کنم ونگذارم بیش از این تحمیل به او بشود . باین جهت ... دوران شش ساله ی دبیرستان را در ظرف چهار سال بپایان رساندم .....همواره شاگرد اول بودم امتحان نهایی ...را با معدل 18.55 گذراندم وبدریافت دیپلم علمی نائل شدم. من مخصوصا به ریاضیات عشق وعلاقه وافری داشتم .....بارها اتفاق می افتاد که دبیر از حل مسئله ای عاجز می شد ووقتی من راه حل آن را پیدا می کردم در زیر ورقه می نوشت "صدقنا"..... درکلاس پنجم متوسطه که بودم رساله ای در زمینه حل معادلات درجه ی چهارم ودرجات عالی از طریق تقسیم تسلسل نوشتم وبکمک آن مسائل شیخ بها را که بر معادلات درجه ی عالی منتهی می گردد حل کردم .

نظر به این که شرایط مادی پدرم اجازه نمی داد در شعبه ی ریاضیات دانشکده علوم تحصیل کنم تصمیم گرفتم وارد خدمت ارتش شوم .هیچکس نمی تواند پیش بینی کند که اگر من در رشته ی ریاضی به تحصیلات خود ادامه می دادم اکنون چه سرنوشتی داشتم ، ولی مسلم این است که استعدادی برای پیشرفت در تحصیل ریاصی در من وجود داشت ونا شکفته پژمرده شد وبدون تردید این سر خوردگی ناشی از تضییقات شرایط مادی زندگی نمی توانست درمن ایجاد نفرت نکند ونسبت به اصول سرمایه داری که مادر همه ی بد بختی های کنونی جامعه است بدبین ومتنفر نگردم ..... بطور کلی مجموعه ی تالیفات وترجمه های من از حیث کتب تخصصی نظامی وعلمی وادبی وسیاسی وشطرنج مشتمل بر 36 جلد است .:

 

 الف – کتب تخصصی وعلمی

1- دوره ی ریاضیات تخصصی رشته ی توپخانه (جلد اول ) 2- دوره ی ریاضیات تخصصی رشته ی توپخانه (جلد دوم) 3- بالستیک داخلی 4- بالستیک خارجی ، 5-قنداق ، 6- نقشه ی قنداق ( جلد مکمل قنداق) ، 7-اصول علمی تیراندازی ادوات سبک علیه هدف های متحرک ، 8-دیدبانی ( اصول علمی )، 9- اتوموبیل ، 10-اصول علمی ادوات نوری ( اپتیک توپخانه ضد هوایی "دوربین دیدبانی ، سرعت سنج ، مسافت یاب تجسمی ، استروسکوپ ،) ، 11- محترقه ها ، 12- تیر ساحلی ، 13- رساله ی حل معادلات درجه چهارم ودرجه ی عالی از طریق تقسیم تسلسل ، 14- اصول نظری وعلمی حل مسائل ساختن هندسه

ب- کتب ادبی وفلسفی

15- تاریخ مختصر جنگ جهانی دوم ، 16-اصول فلسفه (جلداول – مقدمه ) ، 17- رز فرانس ، 18- کودک در خانه ومدرسه ، 19- ذهکده ی لجوج ، 20- بازی عشق ومرگ ( اثر رومن رولان ) ، 21- سومیکو دختر هیروشیمایی ،22- رفقا ( کتاب آموزشی کودکان) ، 23- خود آموز زبان روسی – ترجمه از فرانسه وتطبیق با خصوصیات زبان فارسی ، 24- غنچه های پژمرده ، 25- سوسیالیسم علمی وسوسیالیسم تخیلی ، 26- فرهنگ لغات واصطلاحات فلسفی واقتصادی وسیاسی ،27- جنگ کره

ج- کتب سیاسی

28- اطاعت کورکورانه ، 29- کشور شوراها چگونه است وچطور اداره می شود؟ ، 30- خاندان پهلوی

د- کتب شطرنج .....

شرح مبارزه ی من با رشوه خواری وفساد که منجر به انتقال یا بهتر بگویم منجر به تبعیدم به اهواز شد بطور مختصر در پرونده های محاکمات سال 1327منعکس گردیده است ... تا مهر 1324 با سمت مربی وفرماندهی انجام وظیفه می کردم وجمعا قریب دو هزار نفر از افسران ارتش در کلاسهای درس من شرکت داشته اندکه اکنون حداقل درجاتشان سروانی وحداکثر درجاتشان سرهنگی است .... خود من نیز اگر چنین طوفانی در زندگیم پدیدار نمی شد حداقل می توانستم مثل هم دوره های خودم از قبیل سرتیپ اسمعیل اسکویی وسرتیپ فریدون جم درجه سرتیپی داشته باشم ....من نسبت به آن رژیمی تنفر عمیق ودشمنی آشتی ناپذیر پیداکرده ام که بقیمت بدبختی ، فقر، گرسنگی ومحرومیت هجده میلیون نفر از افراد ملت ایران همه ی مواهب زندگی را برای هزار خانواده ی ممتاز تامین کرده است . خسرو روزبه در خانواده متوسطی پرورش یافته وتحصیل کرده است وخاطرات اوتا این اندازه تاثر انگیز است وای بحال میلیون ها خانواده ی دهقان وکارگر مملکت که وضعشان ده بار بدتر از خسرو روزبه است ! این ها قصه نیست ، داستان هزار ویکشب نیست ، بلکه واقعیات زندگی اجتماعی کشور ما وهر کشور سرمایه داری در هر گوشه ی جهانست.ضرباتی که بدینگونه در دوران زندگی بر روح حساس وتاثیر پذیر من وارد آمد فکر وروح من را بکنکاش در باره ی وضع زندگی طبقات محروم وا داشت . من دیگر آن خسرو روزبه ای نبودم که می خواست از طریق تالیف وترجمه واکتشاف بجامعه خدمت کند، بلکه یکباره منقلب شدم. طوفان عظیمی اعصاب وروحم را تحت استیلای خود گرفت. فکر محدود خدمت های جزیی را بکنار گذاشتم وتصمیم گرفتم کار را از ریشه واساس اصلاح نمایم تا به بد بختی میلیون ها نفر از هم میهنانم پایان بخشم .من در عقیده ی خود صادق هستم وهیچگونه کوته نظری وآلایشی در آن دیده نمی شود. من با کمال خلوص نیت وبدون توجه به منافع شخصی وبدون پروا از مرگ جانم را در کف اخلاص نهاده ام تا بمردم خدمت کنم ، مدعیانی نیز بودند که از نیمه راه گریختند ولی فرار از نیمه راه کار مرد نیست .

...این ها جهات خصوصی قضیه بود که من را به حزب توده ی ایران جلب کردوتردیدی نباید داشت که محرومیت های شخصی زمینه ی مساعدی برای پذیرش این افکار ایجاد نموده است، ولی این محرومیت های خصوصی جز نا چیزی از محرک های باطنی من محسوب می شود، زیرا اگر من به خودم می اندیشیدم وفقط منافع خودم را در مد نظر داشتم ، هر گز نمی بایست دل بطوفان سپارم، وارد جریانات سیاسی شوم وخطرات عظیمی را استقبال کنم .برای من دیگر دوران سختی سپری گردیده بود ، بتدریج مشغول بهره برداری از سوابق خدمتی وتحصیل خود شده بودم ....اما به نظر من زندگی فقط این نیست که انسان خوب بخورد ، خوب بیاشامد وخوب بپوشد. انسان فقط کارخانه ی تهیه کوذ حیوانی نیست . زندگی فقط این نیست که بکار بلع اکسیژن وپس دادن انیدرید کربنیک بخورد.بقول

سعدی :

تن آدمی شریف است به جان آدمیت                                     نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

اگرآدمی بچشم است ودهان وگوش وبینی                               چه میان نقش دیوار ومیان آدمیت

خور وخواب وخشم وشهوت شغب است وجهل                      حیوان خبر ندارد زجهان آدمیت

 

به نظرمن فقط در بوته آزمايش مي توان ادعا را از عمل بازشناخت. كساني كه در پشت ميز خطابه افرادي انقلابي هستند وسخنان انقلابي مي گويندولي در پشت ميله هاي زندان به پست ترين اعمال دست مي زنند ، همان سست عهداني هستند كه از ملامت مي رمند وحال آنكه :

گراز مقابله تير آيد ، از عقب شمشير                                  نه عاشق است كه انديشه از خطر دارد.

.....مقصود اينست كه دارسان محترم بدانند كه منافع شخصي ونظرات خصوصي موجب ورود من به حزب توده ايران نشده اندواگر اين قضيه  را در چارچوب تنگ اين منافع ونظرات بنگريم ، مصلحت شخص من در اين بوده است كه بخدمت در ارتش ادامه بدهم واز شركت در احزاب سياسي احتراز جويم و اينكه من عليرغم منافع خصوصي خودم وبا قبول واستقبال هر گونه خطري ، راه حزب توده ي ايران را در پيش گرفته ام فقط دوحالت مي تواند وجود داشته باشد .يا ديوانگي يا حسن نيت . من البته ديوانه نيستم ولااقل باندازه ي يك انسان معمولي ومتوسط عقل وسواد وشعور دارم .سوابق تحصيلي ، كتبي كه تاليف كرده ام ، كشفيات علمي وكارهاي فني وخلاصه همه ي زندگي من نشان مي دهد كه ديوانه نبوده ام ونيستم . واين معني مورد تصديق مراجع قضايي ارتش نيز هست ، زيرا در غير اينصورت چنين دادگاهي نمي بايست تشكيل شود وجاي من در تيمارستان بود .حالا كه در عقل من ترديدي نيست چه عاملي جز حسن نيبت ، بشر دوستي ، جز احساسات پاك وشرافتمندانه مي تواند محرك من در فعاليت هاي سياسي باشد؟....

اينك مي پرسم چه وجه اشتراكي بين آنچه داده ام وآنچه گرفته ام وجود دارد؟طبعا نه تنها وجه مشتركي ندارند ، بلكه درست متضاد ومتناقض ومباين يكديگرند.دادن درجه ي سرتيپي وگرفتن حكم اعدام چه مشابهتي مي توانند داشته باشند؟از اينجاست كه وجود يك عامل محرك نيرومند كه همانا مردم دوستي واحساسات وحسن نيت است ثابت مي گردد.يمقتضاي وجود همين عامل مقدس است كه همه چيزداده ام ، جانم را نيز به زودي خواهم داد وهمه گونه نا ملايمات ومحروميت ها را تحمل كرده ام وخواهم كرد .من اين را يك فداكاري ويك گذشت مي دانم وهر گز نيز متاثر نيستم كه نام خيانت بر آن گذاشته شود.اگر امروز هم من نمي توانم نظر دادرسان دادگاه را به حسن نيت خودم جلب كنم ، محكمه افكار عمومي كه محكمه ي تاريخ است سند برائت من را صادر خواهد كرد، ولو آنكه استخوانم نيز خاك شده باشد .

از آن به دير مغانم عزيز مي دارند                                 كه آتشي كه نميرد هميشه در دل ماست

مطالعه سطحي اوضاع كنوني جامعه ايران ومقايسه شرايط زندگي طبقات مختلف نميتواند موجب تاثر وتالم انسان نگردد. شكاف عميق وعظيمي كه بين طبقات مرفه ومحروم جامعه ديده مي شود وروز بروز نيز ژرفتر مي گردد ، هر انسان صاحب احساس را متاثر وملول مي سازد وبفكر وا مي دارد .

من احتياج زيادي ندارم كه وجود چنين عدم تعادل وبيعدالتي شگفت انگيزي را ثابت كنم . اين چيزيست كه مورد تصديق همه است . وقتي وزير جنگ مملكت فيلم زندگي ساحل نشينان خليج فارس را به معرض نمايش مي گذارد ووزرا ونمايندگان وسناتور هارا به گريه وا مي دارد ، لابد فقر ومحروميت شديدي گريبانگير اكثريت ملت ايرانست .....دادرسان محترم تصديق دارند كه اينها ساختگي وجعلي نيست ومراجع رسمي كشور به صحت آن اقرار دارند واعتراف هم كرده اند . چندي پيش روزنامه ي اطلاعات خبر داد كه در شب جشن تولد حضرت حجت ، در همان شبي كه مبالغ هنگفتي براي تزئينات ومخارج جشن خرج شده است يك نفر مسلمان از گرسنگي مرده است واقاي جواهر كلام نويسنده ي ستون انتقادي اين روزنامه هم مقاله ي موثري در اين باره نوشت . معني اين امر چيست ؟ معني آن آنست كه بر خلاف گفته ي آقاي نخست وزير كساني هستند كه از گرسنگي مي ميرند واگر ايشان صدبار ديگر نيز در پشت تريبون مجلس سنا آنرا تكذيب كنند باز هم اينگونه مرگ ومير ها وجود خواهد داشت .....نظير اين حوادث در هر كجا كه طبقات فقير وغني وجود داشته باشند قهرا روي خواهد داد ... دشمني من با اصول سرمايه داري بهيچوجه يمعني دشمني با تماميت ارضي واستقلال كشور نيست ، بلكه درست معكوس آنست. من به اين جهت با اصول سرمايه داري مخالف هستم كه علاوه بر همه ي بدبختي هاي طاقت فرسايي كه لازمه ي آنست ودامنگير ملت ايران گردده است به اساس استقلال وتماميت  وآزادي كشور وسعادت ملت ايران لطمه ي جبران ناپذيري زده است ومي زند. مخالفت با اصول سرمايه داري بمعني مخالفت با حاكميت ملي نيست ، بلكه بالعكس بخاطر استقرار وتثبيت وقوام حاكميت ملي است .....حكومت حاضر در واقع دموكراسي نيست . حكومت پلوتوكراسي است. حكومت اشراف واعيان ومالكين وسرمايه داران است وهيچگونه مشابهتي با حكومت مشروطه ي واقعي ، حكومت مردم بر مردم ندارد . پس دشمني من با حكومت سرمايه داري كاملا بجا وصحيح وشرافتمندانه است ....

آقاي علي جواهر كلام نويسنده ي ستون انتقادي روزنامه اطلاعات نوشته بود كه در سفر قزوين شخصا اطلاع يافته است كه مالك يكي از دهات پيرزنان وپير مردان را در فصل زمستان از خانه وكاشانه ي خود بيرون مي كند وروانه ي تهران مي سازد تا از طريق گدايي در فصل زمستان هريك صد تومان عيدي براي ارباب تهيه كنند. اين گفته ي خسرو روزبه كمونيست نيست، گفته ي آقاي جواهر كلام رئیس شوراي نويسندگان پرتيراژترين روزنامه ي مملكت است، ...ولي حقايق دردناك بقدري زياد است ، محروميت .بد بختي واجحاف وفقر وگرسنگي باندازه اي فراوان وهمه گير است كه بالاجبار در ستونهاي روزنامه اطلاعات هم منعكس مي شود.... آيا با توجه باين حقايق وحشتناك من حق ندارم به صفوف حزب توده ي ايران ملحق شوم ؟ ودر زير پرچم حزبي كه ويراني اساس سرمايه داري واستقرار سوسياليسم را هدف مقدس خود قرارداده است ، بخاطر پايان دادن به اين همه بدبختي جانفشاني كنم ووجدانم را ارضا نمايم ؟مفاسد رژيم سرمايه داري حاكم بر كشور يكي دوتا نيست واز حد وحدود احصا وشمارش بيرون است . باز چندي پيش در ستون اخبار شهرستان ها ي روزنامه اطلاعات به خبر حيرت آور ازدواج يك دختر سيزده ساله بنام فاطمه با يك مرد شصت وپنج ساله بر خوردم وراستش را بخواهيد سرتاپاي وجودم لرزيد . خلاصه ي داستان از اينقراربود كه پدر ومادر فقير ومستمند فاطمه چند سال پيش خواهر بزرگترش را در سن سيزده سالگي بيك پير مرد ثروتمند شوهر دادند وچون سن دختر مقتضي براي ازدواج نبود  در دفاتر اسناد رسمي ثبت نگرديد. اينك كه چند سال از آن داستان مي گذرد وآنان صاحب دوسه فرزند هم شده اند ، فاطمه نيز بدرد خواهر بزرگتر خود گرفتار شد ودر سن سيزده سالگي به ازدواج پيرمرد ثروتمند شصت وپنجساله اي در آمد. ولي چون همسايه ها قصد داشتند قضيه را به مراجع قضايي گزارش دهند، پدر ومادر اين طفل بيچاره شناسنامه ي خواهر بزرگتر را به محضر بردند واورا عينا به ازدواج شوهر فاطمه در آوردندتا بتوانند يك نوع سند تهيه كنند وجلوي همسايگان را بگيرند. اينك خواهر بزرگتر فاطمه دو شوهر دارد وفاطمه وخواهرش در آن واحد زن يك پير مرد 65 ساله هستند. يكي با قباله ي محضري بطور غيابي وديگري با عقد شرعي وحضوري .....نكته ي اساسي اين مطلب كه موجب چنين ازدواج هاي غير قانوني وشرم آوراست ودر عين حال تاثر انگيز ورقت بارگرديده است همانا فقر خانواده وغناي داماد هاي اوست .... اگر فاطمه ها در سنيني كه بايد گرگم بهوا وقايم باشك بازي كنند به حجله فرستاده مي شوند، اگر كودكاني نظير فاطمه بجاي تحصيل بخانه شوهر مي روند وهمه ي آرزوهاي عزيز ومقدس اين فرشته هاي معصوم پيش از خودشان در گور سرد مدفون مي گردد وخودشان نيز با مرگ نابهنگام وزايمان هاي زودرس بدنبال آرزوهاي مدفون شده خود مي شتابند.... واگر اين غنچه هاي ناشكفته پژمرده مي شوند ، عامل اين جنايت ها بدون نرديد نياز واستغنا ، فقر وثروت وروي هم رفته بيعدالتي اجتماعي ناشي از حكومت سرمايه داريست. هزارها فاطمه پس از اينگونه سر خوردگي ها راه قلعه شهرنو ونظاير آن را درپيش مي گيرند.هزارها فاطمه بعلت فقر شغل كلفتي را انتخاب مي نمايند وپس از آنكه گوهر عفتشان لكه دار شد يا انتحار مي كنند يا به فاطمه هاي شهرنو مي پيوندند......اين خيانت ها محصول رژيم محكوم بفناي سرمايه داريست .در همين رژيم است كه كانون خانواده واساس عفت عمومي در معرض يزرگترين خطر قرار مي گيرد.....وقتي يك حاجي بازاري با ريش حنا بسته ي خود وبزور سيم وزري كه از طريق رباخواري وسفته بازي وگرانفروشي تحصيل كرده است براي خود حرمسرا تشكيل مي دهد ، چهارزن عقدي وده ها صيغه مي گيرد وآن هارا يكي پس از ديگري بدست حوادث ميسپارد، چه ضمانتي براي بقا وحفظ عفت عمومي باقي مي ماند؟ كدام منطق ميتواند قبول كند كه زنان اينگونه حرمسراها ، بشيوه ي فرشتگان ومعصومان ، دست از پا خطا نخواهند كرد؟ اگر چنين بود هيچگونه محدوديتي ضرورت پيدا نمي كرد ، نقش خواجگان در تاريخ منتفي وغير لازم مي شد واين همه بگير وببند ومراقبت ومحدوديت الزام آور نمي نمود.پس چرا از مواجهه با حقيقت وواقع امر بگريزيم ؟چرا اينهمه جناياتي راكه در زمينه ي ناموسي روي مي دهد ناديده بگيريم ؟چرا مخصوصا از ياد ببريم كه هرسال تعداد زيادي از خواهران بدست برادران ، عده كثيري از دختران بدست پدران يا انبوهي از زنان بدست شوهران وهمه بعلت ناموسي كشته مي شونديا مجروح مي گردند؟چرا درباره ي علت اينهمه فجايع فكر نكيم وريشه وعلت العلل آن را نيابيم ؟ بنظر من اساس همه ي اين جنايات وبهتر بگويم ام المفاسد جامعه وجود رژيم سرمايه داريست .....

دادرسان محترم ملاحظه ميفرمايند كه اگر عاشق وشيفته ي رژيم سوسياليسم هستم با تمام عقل وشعور ومنطق ودرايت خود برتري اصول آنرا برساير رژيم ها احساس كرده ام ومحرك من در هر عملي كه انجام داده ام ، آرزوي تحقق اين اصول وبالنتيجه ايجاد بناي نوين براي جامعه ي ايران وسرانجام تامين وسعادت ورفاه وسربلندي وآزادي وشرف ملت عزيزم بوده است . ممكن است كساني كه مرا نميشناسند، وقتي اين طومار اتهامات گوناگون را عليه من بخوانند پيش خودشان بگويند اين ديگر چه موجودي است ؟ چرا مرتكب اينهمه جرم شده است؟ ولي وجدان من وشرف من كه سخت به آن پاي بندم ، گواه وشاهد آن است كه هرگز عملي بخاطر تامين منافع شخصي خودم نكرده ام حتي منافع شخصي خودم را در بسياري از موارد زير پا گذاشته ام. اينك نيز كه جانم در معرض خطر است نه قصد دارم خودم را گول بزنم ونه دادستان محترم ومقامات نحقيق را.

رسم عاشق نيست با يك دل دو دلبر داشتن                             يا زجانان يا زجان بايست دل بر داشتن

شرط مردي نيست چون جانوسيار وماهيار                             يار دارابودن ودل در سكندر داشتن

.... دادرسان محترم ! يكي از مهمترين عللي كه موجب گرائيدن من بطرف حزب توده ي ايران شد ، احتياج شديدي بود كه براي بسط عدالت اجتماعي وازبين بردن تضادها واختلافات طبقاتي احساس مي كردم .اكنون جامعه ي ايران كه با اصول سرمايه داري اداره ميشود داراي طبقات مختلف المنافعي است وخواه ناخواه تصادم منافع متضاد ، مستلزم جنگ طبقاتي است. طبقات حاكم با استفاده از تمام امكانات ونيروهاي موجود وقوانين اساسي ومدني وجزايي كه همه بنفع آن هاست كوشش دارند سود هر چه بيشتر بدست آورند واين امر شكاف موجود بين طبقات را ژرفتر مي كند. امكانات زيست را از طبقات محروم بيشتر سلب مي نمايد ، سرمايه را در دست عده ي محدودي متمركزنر مي سازد ، طبقات بينابيني ومتوسط روزبروز شكسته تر ميشوند وبگروه ارتش بيكاران و مستمندان مي پيوندند. دهقانان كه ديگر نميتوانند با محصول نا چبز خود در برابر ترقي هزينه ي زندگي اعاشه كنند گروه گروه مزارع خود را ترك مي كنند وباميد يافتن كار به شهر ها روي مي آورند، ولي در شهر نيز كاري پيدانمي كنند و روزبروز بر تعداد گدايان اضافه مي شود. اينها حقايقي است كه همه ي ما با چشم خود مي بينيم و شاهد تشديد محروميت هاي مردم نيز هستيم. در حال حاضر همه ي چرخهاي مملكت عملا در جهتي مي چرخند كه منافع طبقات حاكمه را تامين نمايند... براي از بين برده اين بي عدالتي ها دو طرز فكر ودو سليقه ي مخصوص وجود دارد. عده اي ميگويند با حفظ اصول سرمايه داري ميتوان اقداماتي بنفع طبقات محروم كرد وسطح زندگي آنان را اندگي بالا آوردتا از آلام ودردهاي جانكاه بكاهد. عده اي ديگر ميگويند تا وقتي اصول سرمايه داري در كشوري برقرار است محروميت وفقر وبد بختي اكثريت مردم نيز ادامه خواهد يافت واصلاحات جزيي نمي تواند نقش مهمي بازي كند ولذا عقيده دارند كه بايد اساس سرمايه داري از بن واژگ.ن شود واين را آخرالدوا وتنها راه علاج بيماري هاي اجتماعي مي دانند . من از كساني هستم كه راه اخير را پسنديده ام وباين جهت به حزب توده ي ايران وارد شدم كه چنين هدفي را تعقيب مي نمايم . ....

دادرسان محترم !

من باقتضای آتشی که بخاطر خدمت به خلقهای ایران دردرون سیته ام شعله می کشد راه حزب توده ی ایران را بر گزیده ام وباید اذعان کنم که جانم ، استخوانم،خونم ، گوشتم ، پوستم وهمه ی تاروپود وجودم توده ایست. من عاشق سوسیالیسم وعاشق صادق آن هستم. ممکن است من زنده نمانم واستقرار سوسیالیسم را در ایران با چشم خود نبینم ولی علم دارم که بزودی اوضاع تغییر خواهد کرد واصول سرمایه داری منکوب خواهد شد .

... خسرو روزبه وامثال او خواهند مرد ولی بهر تقدیر راه حزب توده ایران تعقیب خواهد شد وبه ثمر خواهد رسید ....آری هرگز حدیث عشق بپایان نخواهد رسید. کسانی عمر خودرا در سر این ماجرا فدا خواهند کرد ولی سرانجام از خون آن ها لاله خواهد دمید ... حزب توده ایران بتوصیف دوست ودشمن بزرگترین ، اصولی ترین ومتشکل ترین حزب دوران 50ساله ی مشروطیت ایرانست. بزرگترین صفت ممیزه ی این حزب جنبه ی انقلابی آنست.حزبی است که بر حسب ضرورت تاریخی بوجود آمده ، بر مبنای اصول علمی تشکیل شده ودارای تئوری وجهان بینی علمی است .حزب توده ی ایران این افتخار را دارد که قائم به نیروی توده های ملت است وبه خاطر منافع مردم تلاش می کند . ... نه تنها من بلکه هیچیک از اعضای حزب توده ایران در هیچ مورد منافع ملت ایران را از مد نظر دور نداشته اند. اگر من بجرات بگویم که چوب مبارزه با استعمار را می خورم مبالغه نکرده ام و فقط حقیقت بارزی را بازگو نموده ام . من اطمینان دارم که اتهامات دشمنان حزب توده ی ایران بی اساس است . تقسیم کمیته مرکزی حزب ما به دوجناح روسی وانگلیسی بهتان بی اساسی بیش نیست ومن از اینکه آقای دکترمصدق نیز در دادگاه به آن اشاره کرده است سخت متاثرم . من بنام یک مقام صلاحیت دار حزبی ، بنام مسئول شعبه ی اطلاعات کل حزب توده ی ایران صریحا اعلام می کنم که در کمیته مرکزی حزب ما چنین جناحینی وجود نداشته وندارد. من آنقدر شرافتمند هستم که حتی افرادی نظیر دکتر یزدی ودکتر بهرامی را از این اتهام مبرا بدانم .آقای دکتر مصدق ضد کمونیست است وازین حیث بین من واو نمی تواند هیچگونه توافقی وجود داشته باشد ، ولی من اورا نخست وزیر شرافتمندی در ردیف خواجه نظام الملک ومیرزا تقی خان امیر کبیر می دانم واقداماتش را در زمینه ی نفت با وجود همه ی کج سلیقگی ها واشتباهاتی که مرتکب شد وبا وجودآنکه رهنمودهای مفید حزب مارا بکار نبست ونهضت ملی کردن صنایع نفت را بطرف شکست سوق داد ، مجموعا مثبت وبنفع ملت ایران تشخیص می دهم .حالا دادرسان محترم قضائت بفرمایند که کمونیست ها وضد کمونیست ها چگونه مردمی هستند وطرز قضاوتشان چیست ؟من از شخصیتی نظیر آقای دکتر مصدق هر گز انتظار نداشتم که چنان نسبت توهین آمیزی به بزرگترین حزب دشمن استعمار بدهد.حزب ما حزب استعمارشکن ومدافع استقلال وتمامیت ارضی خاک کشور است. مقاصد اجتماعی حزب ما همه از منبع بشر دوستی واحترام به انسانیت وخدمت به مردم آب می خورد. ما می خواهیم برای همیشه به استثمار انسان از انسان که مادر همه ی مفاسد اجتماعی است خاتمه دهیم .    

 

تلخیص وبازنویسی از متن دفاعیات خسرو روزبه در دادگاه تجدید نظر نظامی

 

 

 

Comments System WIDGET PACK

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: