جنگ عراق;
پيوند ميليتاريسم و نئوليبراليسم
نویسنده :
منينگ مارابل- برگردان: بابك
پاكزاد
سرمايه::چند هفتهء پيش، كميتهء جيمز
بيكر-لى هميلتون گزارش مشترك دو حزب پيرامون جنگ آمريكا در عراق را به
پرزيدنت جورج دبليو بوش تسليم كرد. گزارش به شكلى كه توازن برقرار بماند و
آبروى بوش نيز حفظ شود استراتژى خروج تمام نيروهاى رزمى آمريكا تا آغاز سال
2008 را در دستور كار قرار داده بود. گزارش بيكر-هميلتون نظر مساعد خودنسبت
به افزايش مشاوران آمريكايى در ارتش عراق و مذاكرات مستقيم با قدرتهاى
منطقهء (ايران و سوريه) را ابراز داشته بود.
با اين حال، بوش فوراً از توصيههاى كليدى گزارش بيكر-هميلتون فاصله گرفت.
حال به نظر ميرسد كه او خود را به شكل وقيحانهاى براى تحقير اكثريت
رايدهندگان آمريكايى مهيا كرده است. اكثريتى كه در نوامبر گذشته، سنا و
مجلس نمايندگان را از دست اكثريت جمهوريخواه خلاص كرد و آنها را پاكسازى
كرد. چرا بوش با ادامهء اين جنگ غيرمردمى به افكار عمومى اعتنا نميكند؟
پاسخ اين سوال نه در نياز آمريكا به ,نبرد با تروريسم اسلامى, بلكه در
ضرورتهاى اقتصادى ايالات متحده براى كنترل بازارهاى بينالمللى و منابع
طبيعى آسيبپذير نظير نفت نهفته است.
استراتژى اقتصادى بوش برآمده از ,نئوليبراليسم, است-كه مدافع براندازى دولت
رفاه، ريشهكن ساختن برنامههاى اجتماعى بازتوزيعى براى اقشار فقير و محو
مقررات دولتى محدود كننده در برابر شركتهاست.
در يكى از شمارههاى اخير New york Times
، پروفسور تامس.بى. ادسال از مدرسهء روزنامهنگارى دانشگاه كلمبيا به شكل
صريح و روشنى فرآيند ارتجاعى سياستهاى نئوليبرالى در ايالات متحده را چنين
تشريح ميكند: ,اكنون رفتار جمهوريخواهان طى 25 سال گذشته- حركت بيملاحظه
در جهت كنار گذاشتن تور تامين اجتماعي، حمايت از خشونت هم در عرصهء دفاع
ملى و هم از سوى پليس، حمايت از نظام مالياتى پس رونده، مخاطرات زيستمحيطى
و مقرراتزدايى به سود شركتها و دادن مجدد ,اعتبار اخلاقى, به نفس كسب
ثروت- توسط رايدهندگان مورد قضاوت قرار گرفته است كه براى جايگاه آمريكا
در جهان ضرورى است و قطعاً نسبت به هزينهها، مزاياى بيشترى با خود به
همراه خواهد داشت.
ادسال معتقد است يكى از تبعات اين دستور كار سياسى و اقتصادى مرتجعانه،
مسابقهء تسليحاتى دولت ريگان طى دههء 80 بود كه ,به شكل قابل بحثى به
ورشكستگى اتحاد شوروى منتهى شد.,
ادسال يكى ديگر از اين تبعات را تهاجم نظامى فاجعهبار آمريكا به عراق
ميداند.
وى ميگويد: ,اين اقدام در حالى كه تخريب و ويرانى را براى عراقيها به
ارمغان آورد دشمنان ايالات متحده را چند برابر كرد و ارتش، سلامت اقتصادى
و موقعيت بينالمللى آمريكا را به مخاطره افكند. ما شاهد اقدام به ريسك،
بدون مديريت آن بودهايم بوش به طور مكرر از ارزيابى صحيح تبعات اقداماتش
عاجز بوده است.,
آنچه در تحليل ادسال از اهميت فراوان برخوردار است اين است كه وى تهاجم
ايالات متحده به عراق در سال 2003 و اشغال نظامى را همچون يك ,اشتباه
سياسى, يا ,قضاوت نادرست, ارزيابى نميكند بلكه او منطق ,جنگ عليه تروريسم,
را درون بافت سياستهاى نئوليبرالى و سياستهاى داخلى ايالات متحده جاى
ميدهد. ادسال ميگويد: ,تهاجم به عراق يك انحراف نيست بلكه اين سياست
برآمده از اصول بنيانى حزب جمهوريخواه است كه ميتوان هم طراز آن را در
جبههء داخلى نيز مشاهده كرد.,
پرسش عميقتر در حوزهء اقتصاد سياسى كه از سوى ادسال و بيشتر تحليلگران
مغفول مانده رابطه ميان ميليتاريسم آمريكا در خارج از مرزها، نئوليبراليسم
و روندهاى اقتصاد جهانى است. همان طور كه اقتصاددانانى چون پل سوئيزي، هرى
مگداف و ديگران چند دههءپيش مطرح كردند گرايش عمومى اقتصاد در يك نظام
سرمايهدارى بالغ به سوى ركود است. دهههاست كه در ايالات متحده و اروپاى
غربى با كاهش مداوم سرمايهگذارى در بخش توليد مواجهيم كه به كاهش ظرفيت
صنعتى و رشد پايينتر در آينده منتهى ميشود.
مگداف ميگويد: ,از دههء 70 به اين سو، موسسات مالى و شركتهاى آمريكايي،
به منظور گسترش رشد اقتصادى داخلى عمدتاً به استقراض و بالا آوردن بدهى
تكيه كردهاند. در سال 1985 كل بدهى ايالات متحده به دو برابر توليد ناخالص
داخلى رسيد اما در سال 2005 كل بدهى ايالات متحده به تقريباً سه و نيم
برابر توليد ناخالص داخلى كشور رسيد كه دست كمى از 44 تريليون دلار توليد
ناخالص داخلى كل جهان نداشت.,
در نتيجه، شركتهاى آمريكايى ناگزير از صادرات محصولات و سرمايهگذارى در
خارج شدهاند تا از مزيت دستمزدهاى پايينتر، فقدان استانداردهاى ايمنى و
محيطزيست و يا استانداردهاى ضعيف در اين زمينه و امتيازات ديگر جهت كسب
حاشيهء سود بيشتر بهرهمند شوند. امروز حدود 18 درصد سود كل شركتهاى
آمريكايى از محل سرمايهگذارى مستقيم در خارج از كشور تامين ميشود و بعضاً
به دليل حمايت از اين سرمايهگذاريهاى فزاينده، ايالات متحده يك سياست
خارجى مداخلهگر و تهاجمى را در سطح جهان دنبال كرده است. تا پايان سال
2006، ايالات متحده در 59 كشور از پايگاه نظامى برخوردار بوده است.
برخوردارى از پتانسيل براى آرايش نيروهاى نظامى در هر بخش از جهان براى
سلطهء سياسى و اقتصادى يك ضرورت است.
بنابراين جنگ كنونى در عراق ضرورتاً يك اشتباه فاحش نظامى به دليل ,جستوجو
براى سلاحهاى كشتار جمعى, نيست بلكه تلاشى امپرياليستى است براى در دست
گرفتن كنترل دومين ذخيرهء بزرگ ثابت شدهء نفت در جهان. بوش همچنين عراق را
به منظور برداشتن گام نخست دولت نومحافظهكار براى ,بازسازى خاورميانه, از
طريق نابود كردن دولتهاى عراق، ايران و سوريه به اشغال خويش درآورد.
منبع: MRZINE
برگردان: بابك پاكزاد
|