نویدنو:20/10/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

حرکت از نو- بخش سوم 

گزارش به کمیته ی ملی - نوامبر 2007

نوشته ی: سام وب - برگردان: هما احمدزاده

 

بخش دوم 

بخش نخست 

نه به 1992                  

 

ساده است که به نقاط مشترک بین انتخابات درپیش و انتخابات 1992 اشاره کنیم که بیل کلینتون را به کاخ سفیدآورد، اما بهتر است از تفاوت ها صحبت کنیم. در آن زمان، توافق بین اصول جناح راست و نئولیبرالیسم هنوز نا مشخص بود. بیش از 50 درصد از رای دهندگان نمی توانستند بین جرج بوش و راس پروت تصمیم بگیرند. طبقه ی کارگر هنوز درسایه ی فرهنگ جنگ سرد بسرمی برد. جریان های مستقل و مترقی سیاسی، ازجمله در حزب دمکرات، رشد چندانی نداشت. جنبش حقوق آمریکائی های لاتینی تبار و دیگر مهاجران هنوز یک قدرت سراسری قدرتمند نشده بود. و تجربه ی زندگی و درک سیاسی ده ها میلیون نفر از مردم حتی شباهتی به امروز نداشت.

 

شاید لازم به گفتن نباشد. ما از مرحله ی غیرانقلابی وارد مرحله ی انقلابی نمی شویم، اما مرحله ی دوم می رود که آغاز شود، به زبان لنین: "زمانی که روبنای قدیمی از بالا به پائین ترک می خورد، زمانی که حرکت سیاسی آزاد در طبقات و توده هایی که برای خود روبنائی جدید می سازند، به یک واقعیت کامل تبدیل می شود." ( لنین، دوتاکتیک سوسیال دمکراسی.) با چنین نشانه هایی ست که روند آغاز به حرکت کرده و جنبشی با دامنه و پتانسیل بسیارزیاد در حال شکل گرفتن است.

اینکه این مرحله سرشار از تردید و سرخوردگی ست جای تعجب نیست. دوره ی انتقالی بنا بر ماهیتش عوامل گذشته و آینده را درهم می بافد. این راه نه هموار است و نه برنامه ریزی شده. منطق و تاریخ دو چیز متفاوت بوده و هستند.

 

هنوز آنطور که انتظار می رود، انتقال اجتماعی مطمئنی جامه عمل به خود نپوشانده است. این می تواند به علت ضعف جنبش و یا شتاب علیه نیروهای ارتجاعی قدرتمند باشد ( یا به احتمال قوی به هر دو علت). و این تحولات نتیجه ی اجتناب ناپذیر و مستقیم تشدید تضاد بین نیروها و روابط تولیدی نیست. آن ها را سیاست به پیش می برد و شامل عواملی خود بخودی است. اما همزمان، این تضادها و فرایندها عینی ست که ویژگی های صحنه، سناریو، بازیگران، و تاثیرات شگفت انگیز نمایشی را رقم می زنند که توسط مردم آفریده می شود.

 

اگرچه هیچ جنبش واقعی بدون تلاطم های خود بخودی صورت نمی گیرد، اما توده های مردم نیز نمی توانند بدون رهبری مترقی و چپگرا ظرفیت های کامل خود را تشخیص دهند. برای مثال خیزش توده ای در دهه ی 1930 و 1960 ، ازنظر روابط سیاسی، اقتصادی، و ایدئولوژیکی دارای جهتگیری مترقی بود، زیرا عنصر رهبری را با حرکت خود بخودی توده ای ترکیب کرده بود. جنبش ها در هر دو این دوران های اوجگیری، تمامی امتیازات در خواست شده را از طبقه ی حاکم گرفتند، و دمکرات ها به پیروزی بزرگی در انتخابات رسیدند.

 

انتخابات 2008    

 

همه مبارزات دارای اهمیت یکسان سیاسی نیست. بعضی اثر کمی بر چشم انداز سیاسی می گذارند، و برخی آن را بطور گسترده ای زیر و رو می کنند. شکست قطعی حزب جمهوریخواه درسال آینده از نوع دوم است. درست همانند انتخابات در سال های 1936 و 1964، پیروزی بزرگ در انتخابات 2008 می تواند چشم انداز سیاسی، و تعادل بین نیروهای سیاسی را در جهت مثبت تغییر دهد و با نیرو و اعتماد به نفسی تازه، امید به جنبش های مردمی با رهبری کارگران بر انگیزد و زمینه را برای پیشرفت و اصلاحات بنیادی آماده کند.

و مهمتر اینکه، شکست جناح راست نه تنها ارتجاعی ترین بخش طبقه ی سرمایه دار، بلکه کل طبقه ی سرمایه دار را تضعیف می کند.

بنابراین این انتخابات را نباید به سطح مبارزه ای بین جمهوریخواهان و دمکرات ها، و یا بین دو جناح ازطبقه ی حاکم، یکی ارتجاعی و دیگری میانه رو تر و واقع بین تر تقلیل داد. 

 

 

پاکسازی فضای سیاسی

 

آیا  پاکسازی فضای سیاسی بوسیله  حزب دمکرات می تواند تمامی مسائل جامعه را حل کند؟ به هیچوجه - چرا ما باید اینطور فکر کنیم؟ اما این به جنبش مردمی به رهبری کارگران اجازه می دهد که درشرایط بهتری برای خواسته های فوری و عمق بخشیدن به مرحله ی جدید،  مبارزه کند و بجنگد. همانطور که هیچ راهی به سوسیالیسم نیست که از مرحله ی مبارزه ی ضد شرکتی نگذرد، هیچ راهی به مرحله ی مبارزه ی ضد شرکتی نیست که از مبارزه ی انتخاباتی 2008 عبور نکند.

 

شاید این هدف سیاسی برای برخی زیادی سخت باشد، اما باوردارم که اگر ما باید چیزی از قرن بیستم یاد بگیریم این است که مبارزه ی طبقاتی از فازها و مراحل مختلفی می گذرد، و جنبش با نفی این واقعیت خطربزرگی را برای خود می خرد.

 

اجازه دهید این بحث را با گفته ای از لنین به پایان برسانم:

"یک سوسیال دمکرات، هیچگاه حتی برای لحظه ای، نباید فراموش کند که مبارزه ی طبقه ی کارگر علیه ... بورژوازی و خرده بورژوازی برای رسیدن به سوسیالیسم اجتناب ناپذیر است. در این شکی نیست. به همین دلیل وجود حزبی جداگانه، مستقل و  واقعا طبقاتی سوسیال دمکرات ضرورت مطلق دارد. این منطق حکم می کند که خصلت موقت تاکتیک مبارزه ی مشترک با بورژوازی درک شود و وظیفه ی مراقبت دقیق از "متحدانی که انگار دشمن ما هستند" و ... نتیجه گرفته شود. در این ها نیز شکی نیست. اما این مضحک و ارتجاعی است اگربه این استنباط برسیم که باید این وظایف اگرچه گذرا و موقتی، اما حیاتی و با اهمیت در شرایط موجود را فراموش کنیم، نادیده بگیریم، و یا به آن بی توجهی کنیم. مبارزه علیه خودکامگی یک وظیقه ی موقت و گذرای سوسیالیست هاست، اما نادیده گرفتن و فراموش کردن این وظیفه می تواند معادل خیانت به سوسیالیسم و خدمتی به مرتجعین باشد." ( دو تاکتیک سوسیال دمکراسی)

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics