نویدنو:25/11/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

درد دلی کوتاه

نگاهی به مباحث مطرح شده توسط آقای ناصرزرفشان و نقد آن توسط علیرضا جباری

احمد سپیداری

 

آقای ناصر زرفشان وکیل مبارز و یکی از شخصیت های سیاسی ارزنده ی ما اخیرا مطلبی را نوشتند با نام "طعنه ی تیرآوران" که برخوردهای بسیار متفاوتی را با آن شاهد بودیم. برخی بسیار از آن استقبال کردند، برخی ترجیح دادند آن را ندیده بگیرند و کسانی هم همچون آقای علیرضا جباری به گونه ای به نقدش کشیدند.

اگر به روح نوشته ی "طعنه ی تیر آوران" توجه شود، آن مطلب یک مقاله ی بسیار مهم و تاریخی ست که می تواند آغازگر بحث بسیار مهمی شود که بطور خلاصه "فضای مجازی و مبارزات واقعی" نام با مسمایی برای آن است.

اینکه فضای مجازی برخی سایت های اینترنتی طیف چپ دچار یک بیماری مهلک و مخرب است یک بدگویی و بدخواهی نیست، بلکه واقعیتی ست که از سر دلسوزی گفته می شود. در مقاله ی هفت صفحه ای آقای زرفشان پنج صفحه به این مبحث اختصاص یافته که من هرچه کردم بخش هایی از آن را جدا  و اینجا بازگو کنم نتوانستم، چرا که آن را مطلبی یافتم یکپارچه و مستدل که آن را باید در آینده ی پیش رو بارها خواند و از آن درس گرفت. کمتر از دو صفحه ی دیگر هم به بررسی یک مصداق پرداخته شده که بیشتر نظر آقای جباری را به خود جلب کرده است، اگرچه به نظر نمی رسد محور اصلی صحبت های ایشان باشد.

این یک واقعیت است که بسیاری از گردانندگان سایت های اینترنتی چپ متاسفانه بیشتر چپ نویس و چپ خوان تربیت کرده اند تا مبارزان اجتماعی چپ (برای ارزیابی این قضاوت می شود به مضامین ایمیل های رسیده خوانندگانمان نگاهی بیندازیم و ببینیم چه بازتابی از مبارزه را در آن ها می بینیم). بعضی از ما به اسم "رسانه بودن" و لزوم "آزادی گردش اطلاعات" در حجم زیادی "نام های تجاری" روشنفکری چپ ساخته ایم که نه خود می دانیم و نه معلوم است اصلا کی هستند و در زندگی واقعی خویش چه شخصیتی دارند و در آینده چه خواهند کرد. فضای سایت های ما پر از قهرمان های مجازی شده است. برخی مان ذوق زده از موج چپ نویسان مفت و مجانی تازه به میدان آمده چنان سرمستیم که دیگر حتی حاضر به شنیدن نق نق یاران قدیمی خود نبوده و رفقایمان را به راحتی در زیر پای این خیل "آمدگان از اقصی نقاط عالم" قربانی می کنیم.

اگر در چنین حالتی رفیق گرامیمان زرافشان گوشزد کند که رابطه ی منطقی مبارزه و بازتاب آن در فضای مجازی وب مغشوش شده و یادآوری نماید که هدف از بازتاب، تحلیل و نقد مبارزات، تبادل تجربیات مبارزان برای ارتقاء کمی و کیفی مبارزه است،  ونه چیز دیگر، آیا در زیرجامه و زیر پیراهن کسی دست برده؟ (بهتر است اگر احساساتی شدیم از لباس زیر های جنس خودمان مثال بزنیم که به زنان خواننده ی مطلبمان نیز توهین نشود). صادق باشیم. من که خود دهه هاست در مبارزات اجتماعی هم میهنانم شرکت داشته، و هزینه های زیادی را هم برای آن پرداخته ام، از روز خواندن آن مقاله، نوشتن برایم سخت شده و به خود نهیب می زنم نکند به جای پذیرش مسئولیت در مبارزات اجتماعی به "گنده گویی" مشغولم. در واقع مقاله ی عمیقا ارزشمند آقای ناصر زرفشان این قدرت را دارد که نوشته را به مبارزه تبدیل کند و این همان کار شگفت انگیزی ست که همه باید آرزوی آن را داشته باشیم.

مطلب آقای علیرضا جباری[1] از دیگر سو حاوی دلسوزی دردمندانه ای بر اعتراض به ادامه برخوردهای حذفی و واگرایی ها در جنبش چپ است که درست و به جاست. پذیرش دگر اندیشی، فراگیری کار مسئولانه جمعی و تلاش برای هم افزایی هزاران بار هم که بازگویی شود به سزاست. اما برای مثال، چه کنیم که در جنبش چپ ما سنت گرایانی وجود دارند که کارشان به این خلاصه می شود که ببین اند هر حرف تازه ی ابراز شده ای اپورتونیسم چپ است یا اپورتونیسم راست. شما به ما راهنمایی بفرما چگونه می شود با کسانی که تو را و همفکران تو را اپورتونیست و رویزیونیست می شناسند و هدفشان حذف تو و امثال تو از میدان است، و به صغیر و کبیر هم رحم نمی کنند، وحدت کرد و اتحاد عمل داشت.

بزرگوار عزیز ما که مانده ایم با این خیل رانده شدگان از احزاب و سازمان ها که امروز خود سررشته دار بسیاری از سایت های "بی شناسنامه" روشنفکری چپ شده اند و سخت هم به لابی گری مشغول اند، چه باید کرد؟ به قول حافظ شیرین سخن:

چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم.

 

 

بازگشت به صفحه نخست         

                             blog stats

Free Web Counters & Statistics