نویدنو:06/10/1387                                                                     صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

نویدنو: متاسفانه در میان برخی از نویسندگان "سرخ" ما رسم بر آن است که یا مستقیما و دربست از چیزی الگو بگیرند و آن را تایید کنند و یا نظرات غیر منطبق با جداول متقاطع باورهایشان را یکجا رد کنند و برچسب هایی به آن بچسبانند که کسی هم جرات مطالعه و بهره گیری از آن را نداشته باشد. "نوید نو" باز هم قصد دارد نقطه نظراتی از سام وب رهبر حزب کمونیست آمریکا انتشار دهد که به نظر ما پر از درس های ارزنده از پراتیک چپ اگر چه در جامعه ای کاملا متفاوت با کشور ماست. همه را به خواندن دقیق آن دعوت می کنیم. شاید بتوان پاسخ بسیاری از سئوال ها و شبهاتی را در آن یافت که این روزها با یک یورش تبلیغاتی راست و نیز بعضا و به ظاهر "چپ" فضای رسانه ای جهان و کشور ما را فرا گرفته است.

 

بهار فرصت

تحلیلی از انتخابات آمریکا- بخش دوم

نویسنده : سام وب - برگردان: مینا آگاه

 

 

بحران اقتصادی جاری   

 

اگر چیزی به نام سونامی اقتصادی وجودداشت، می گفتم که به تجربه کردن آن نزدیک هستیم. بحران مسکن ادامه یافته و هیچ نشانی حاکی از به پایان رسیدن آن هم دیده نمی شود. بازار اعتبارات و پولی هنوزکساد است. بازارسهام چرخ زنان سقوط می کند. بیکاری ( بویژه در مناطقی که از تبعیض نژادی و قومی رنج می برند) افزایش یافته و روز به روز بدترمی شود. حقوق ها اندک و فقر بالاست، و کاهش رقم بدهی های نجومی در آینده ای نزدیک بسیار بعید است. مصرف که موتور رشد اقتصادی در دهه ی 1990 بود، کاهش می یابد . دولت های ایالتی و ولایتی به شدت از میزان خدمات و شغل ها کاسته اند. رکود همراه با کاهش قیمت در بخش مهمی از اقتصاد به شکلی خزنده فرا می رسد و به خطری دهشتناک تبدیل می شود. مشکلات سیتی گروپ حاکی از این است که بازارهای مالی باید هنوز تثبیت شوند. از زمان رکود بزرگ تاکنون، هیچگاه از هم پاشیدگی اقتصادی به این سرعت و گسترده گی نبوده است. چنین وضعیتی موجب شده که بسیاری از اقتصاددانان پیش بینی کنند رکود اقتصادی به شکل L، یعنی عمیق و مستمر خواهد بود.

 

و مهمتر این که، اقتصاد جهان بر روی هم تاثیر می گذارد. زمانی واحد مهم تحلیل اقتصادی، اقتصاد ملی بود، اما حوادث و روند ها اشاره به اشتباه بودن این نکته دارد. نگاه کردن به اقتصاد و چشم اندازهای آن از یک منشور کاملا ملی، از نظر مفهومی، اشتباه است و منجر به تحلیل ناکافی و پیش گرفتن سیاست های بی اثر می شود.

 

مالی کردن-  شمشیری دولبه   

 

درحالیکه ماشه ی آشفتگی موجود را سقوط بازار مالی کشیده است، اما این آشفتگی دردرجه ی اول ریشه در رشد فرایند طولانی مدت تر سرمایه داری دارد که به اواسط دهه ی 1970 و دستورات سیستماتیک به حد اکثر رساندن سود از طریق کاهش و استثماردستمزدها برمی گردد.

 

30 سال قبل، سرمایه داری آمریکا با مسائلی متناقض و کنترل نشدنی- تورم بالا و بی کاری، کاهش اعتماد به دلار به عنوان ارزی بین المللی، حضور رقبای جدید در اروپا و آسیا، کاهش رشد اقتصادی، و بالاتر ازهمه کاهش میزان سود- احاطه شده بود.  و تمام این مشکلات نتیجه ی  مازاد تولید در سطح بین المللی بود.

 

برای مقابله با فروپاشی اقتصادی، تضعیف قدرت امپریالیستی آمریکا و بحران سوددهی، رئیس بانک فدرال رزرو آمریکا، پل ولکر[1]، قدم به پیش گذشت و نرخ بهره را تا حد بی سابقه ای بالابرد. این جهش در نرخ بهره، نرخ بیکاری را به بالاترین حد پس از رکود بزرگ رساند، و موجب تعطیلی بسیاری از کارخانه ها و کارگاه ها و توقف فعالیت تعداد زیادی از مزرعه داران کوچک شد، و فشار وحشتناکی به طبقه ی کارگر، به خصوص آمریکائیان آفریقائی الاصل، لاتین تبارها و سایر کارگران تحت ستم قومی، وارد آورد، و براقتصاد جهانی، بخصوص کشورهای درحال توسعه در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین، تاثیر منفی گذاشت. 

 

و همانطور که همه ی ما خوب می دانیم، این عمل شرایط لازم برای بسیاری حملات جانبی به طبقه ی کارگر و متحدان آن را ایجاد کرد که بعد از دوران رکود بزرگ دیده نشده بود.

 

همزمان ( و دردرجه ی اول اهمیت برای ولکر)، این عمل تورم اقتصادی را ازبین برد، اعتماد به دلار را بازگرداند (زمانی که فشارهای تورمی، ارزش پول سرمایه گذاران را کم می کند، آن ها حق دارند که دلار نگه دارند) و سرمایه های داخلی و خارجی را بطور ناگهانی و انبوه از اقتصاد "واقعی" به کانال های مالی که سود بالائی داشت، سمت و سو داد و جذب کرد. ولکر بعنوان یک بانکدار با تجربه، می دانست که مشکل نه کمبود سرمایه ی پولی که وجود سرمایه زیاد، و وجود فرصت های اندک برای جذب آن ها و سودهی در اقتصاد " واقعی" است.

 

سرمایه ی پولی یکباره درکانال های مالی جمع شد، اما بیکار نماند. موسسات مالی سرمایه ( بانک ها، موسسات سرمایه گذاری در بخش مسکن، صندوق های تامین سرمایه گذاری، موسسات خرید و فروش اوراق مشارکت و نظایر آن ها) به روشی بسیار رقابتی شروع به بالابردن سود خود کردند. آن ها با سرعت جنون آمیزی مقررات را ساده کرده، به خرید و فروش وام های انبوه و مصرف ولنگارانه ناشی از آن در طی سه دهه دامن زدند. نتیجه چنین اقداماتی به شرایطی انفجاری از نظر اشتغال و داد و ستد، و نیز محصولات، بازیگران و سودهای پرمخاطره در بخش مالی منجر شد.

 

به زبانی دیگر، مالی کردن (جرالد اپستین[2] اقتصاددان آن را مرحله ای می داند که درآن "محرک ها ، بازارها،  بازیگران و موسسات مالی نقش فزاینده ای در اقتصاد داخلی و بین المللی اجرا می کنند"[3])) تب بازار را به سرعت بالا برد و سریع هم به عرق نشاند.

 

سرمایه ای با تولید اندک و تخریب زیاد

 

اگر علت مالی سازی را رکود در بخش کالاهای مادی اقتصاد آمریکا و تضعیف نقش امپریالیستی آمریکا در سطح بین المللی بدانیم، تولید و بازتولید و انباشت بی پایان استقراض- چه شرکت ها، چه مصرف کننده گان و چه دولت- آن را روانکاری می کند. باید توجه داشت که استقراض به قدمت خود سرمایه داری است. اما تفاوت در این دوره از مالی سازی آن است که بدهی بالاآوردن همراه با مازادهای صوری و حباب های  مالی ماهیت تجمع در پایان یک چرخه را نداشته بلکه برای ثبات تقاضای مصرف کننده و سرمایه گذاری در هر نقطه از چرخه اساسی است. در واقع مالی سازی به نقطه ای می رسد که تعیین کننده ی اصلی شکل چارچوب، ساختار، روابط داخلی، تطور و تحول اقتصاد ملی و جهانی می شود.

 

بدون حباب های صوری، که طی 15 سال گذشته توسط دولت فدرال و بانک فدرال رزرو در تکنولوژی اینترنت و بعد در بازارسهام، و اخیرا، در مسکن ایجاد شد، عملکرد اقتصاد آمریکا و جهان بسیار بدتر از این می شد. اما، همانطورکه ما متاسفانه متوجه شدیم، مالی سازی شمشیری دولبه است. درحالیکه محرک اقتصاد ملی و جهانی است، و به قدرت امپریالیسم آمریکا تحرک می بخشد، برای کشور ما بدهی با ارقام نجومی بالا می آورد، در شاهرگ های اقتصاد آمریکا و جهان بی ثباتی شدید ایجاد می کند، سرمایه را از بخش های خصوصی و دولتی خارج می کند، به روش های بهره برداری بدون ایجاد اشتغال و همچنین استثمار شدید در بخش تولید مادی کالا در اقتصاد تمایل دارد، بزرگ ترین بازتوزیع ثروت به سوی بالاترین قشر سرمایه داری مالی آمریکا در طول تاریخ را طرح و اداره می کند، و برای جذب میزان انبوهی از دیون به فرم اوراق بهاداردولتی کوتاه مدت، اقتصاد امریکا را وابسته به سرمایه گذارهای خارجی می کند؛ و نهایتا زمینه را برای شرایط سخت اقتصادی و بحران های بسیار عمیق تر درسیر نزولی چرخه ی اقتصادی، آماده می سازد.

 

به عبارتی دیگر، رشد بخش مالی اقتصاد انگلی بود برای برپا نگهداشتن اقتصادی در حال رکود و قدرت امپریالیستی رو به سقوط.

اما همانطور که سیر رویدادها نشان داد، این کار نمی توانست تا ابد ادامه یابد و برای رشد اندک، صنعت زدائی، دستمزدهای ثابت، راه حل های بدون ایجاد شغل و استثمار بسیاربالا جوابی باشد. یک اقتصاد وال مارتی با حقوق پائین، که منافع را کاهش می دهد و بدهی ها را افزایش، حتی اگر همراه با هزینه ی بالای نظامی باشد، بی ثبات است و سرانجام منجر به بحران می شود.

 

البته این چیزی بیش ازشوک درمانی به صورت نرخ بهره ی بالا و بعد مالی سازی برای تاثیر گذاری بر تغییرات به این میزان و هدایت به دور تازه ای از حملات بی رحمانه بر طبقه ی کارگر، نژادهای تحت ستم، زنان و سایر گروه های اجتماعی بود. هرچند اولین قدم را  ولکر برداشت، اما این هیئت حاکمه ی ریگان بود که کمتر از یکسال بعد به کاخ سفید وارد شد، و هیئت حاکمه های بعدی بودند که ماموریت سیاسی اصلی برای این تغییر فاحش در ایدئولوژی، سیاست و اقتصاد را اداره کردند.

 


 

[1] Paul Volcker

[2] Gerald Epstein

[3]   درباب مالی کردن و اقتصاد جهان، مقدمه، 2005

 

بهار فرصت-1

 

 

بازگشت به صفحه نخست         

                            

Free Web Counters & Statistics