نویدنو - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها -  -دیدگاه نظری - ویژه نامه

تشنج در روابط خارجی ایران

نویدنو:12/11/1385

تشنج در روابط خارجی ایران

عباس عبدی

وبلاک آینده

 

اين روزها مسأله تندتر شدن مواضع آمريكا عليه ايران و بحث احتمال درگيري نظامي مهم‌ترين مسأله جامعه ايران است. و اين يادداشت نيز به همين مناسبت تقديم مي‌شود.

 

چند روز پيش در جمع دوستانه‌اي بحث اوضاع ايران شد، يكي از حاضرين كه معمولاً لطيفه‌هايش موجب انبساط‌خاطر جمع مي‌شود، گفت من خاله‌اي داشتم كه همه نوع بيماري داشت، از مرض قند و فشار خون گرفته تا درد مفاصل و معده و ... يك بار كه پرسيدم كجات درد مي‌كند، پاسخ داد: «آي، همه‌ام». حالا قضيه ما هم همين طور شده نمي‌دانيم به بي‌ساماني فرهنگ عمومي بايد پرداخت، يا به اختلالات رفتار اجتماعي يا مسايل شهري مثل دود و ترافيك و... يا به معضلات اقتصادي چون تورم و مسكن، سياست‌گذاري‌هاي غلط، يا به ازهم‌گسيختگي ساخت قدرت يا به انفعال نيروها و يا به مسايل خارجي و هسته‌اي و قطعنامه‌هاي بين‌المللي و هولوكاست و يا... كه همه اينها كم بود، اعدام صدام و دعواي شيعه و سني و عرب و عجم و اخيراً نيز تندي‌هاي آمريكا و حضور ناوها و موشك‌هايشان در خليج فارس هم به آنها اضافه شده است. اما اين آخري به هر دليلي متفاوت با بقيه است و مستلزم آن است كه بجز فرياد «آي همه‌ام» به اين مورد نيز به صورت ويژه رسيدگي شود.
1ـ اولين نكته‌اي كه بايد به آن توجه كرد اين است كه براساس گزارش رسمي و پذيرفته شده در دولت ايالات متحده، ايران در رأس كشورها و عوامل تهديدكننده امنيت ملي اين كشور قرار دارد. توجه كنيم كه اين استراتژي هر دو حزب است، بنابراين طبيعي است كه برخورد آنها با ايران كنوني از همين منظر شكل مي‌گيرد، و در نتيجه نبايد اختلافات تاكتيكي ميان دو حزب آمريكا را در خصوص نحوه برخورد با ايران کنونی چندان پايدار و اصولي دانست،این اختلافات عموما جنبه تاکتیکی و کسب قدرت دارد.
قرار گرفتن ايران در صدر تهديدات امنيتي ايالات متحده را هنگامي كه در كنار اين واقعيت قرار مي‌دهيم كه دولت ايران به صورت ضمني يا صريح نظام بين‌المللي موجود را نيز قبول ندارد و خواهان تغيير آن است، به اين نتيجه مي‌رسيم كه راهي جز تقابل براي طرفين باقي نمي‌ماند و تحقق اين تقابل فقط نيازمند «زمان» و «رويداد» مناسب است. «زماني» كه هميشه آبستن "رويداد"هاي مناسب از اين نوع است. «زمان»هائی كه مستعد پذيرش نطفه اين رويدادها هستند و اكنون بيش از هميشه «مرداني» در دو طرف قضيه يافت مي‌شوند كه اين نطفه‌ها را در زهدان «زمان» بكارند.
2ـ اگرچه روابط ميان ايران و ايالات متحده محدود به قضيه هسته‌اي نمي‌شود، و حتي مسأله هسته‌اي به دليل وجود مسايل ديگر اهميت يافته و به خودي خود واجد اهمیت برای اين همه تمركز بر آن نبوده است، اما از آنجا كه ايالات متحده توانسته از مواضع دولت ايران به نحو مناسبي استفاده و اجماع جهاني عليه ايران را شكل دهد، بنابراين موضوع هسته‌اي بهترين زمينه را براي انجام اقدامات احتمالي عليه ايران فراهم كرده است. اما بحران هسته‌اي موجود به گونه‌اي است كه ظاهراً راهي براي برون‌رفت از آن بدون شكست يك طرف متصور نيست. به عبارت ديگر بازي صفر و يك شده است، و به قول معروف مثل دو خودرويي كه در حال حركت روي يك خط مستقيم و به سمت يكديگر هستند و پرهیز از تصادف مستلزم کنار کشیدن یک یا هر دو خودرو است.
چرا راه‌حلي وجود ندارد؟ شايد دو سال قبل راه‌حلي ديپلماتيك وجود داشت، به این صورت که ايران با تأخير يا صرف نظر كردن از غني‌سازي، اين حق خود را با قيمت مناسبي به غرب واگذار مي‌كرد و به‌ازاي آن چيزهاي ديگري به دست مي‌آورد. اما از آنجا كه در ايران مفهوم منافع ملي شكل نگرفته و بقاي در قدرت و رسيدن به آن اصل است، عده‌اي غني‌سازي را درّ گرانبهايي معرفي كردند كه هيچ چيزي ما به‌ازاي آن نيست و كم‌كم قضيه پيچيده‌تر و در نهايت به شوراي امنيت رفت و به صدور قطعنامه منجر شد. اما اكنون ديگر نمي‌توان حتي آن روند را بازسازي كرد، زيرا دستورات شوراي امنيت لازم‌الاتباع است و هيچ پيش‌شرطي را نمي‌پذيرد، و كميته تحريم هم به راه خود ادامه مي‌دهد. راه‌هاي موجود به لحاظ منطقي يا پذيرش قطعنامه و وارد شدن به مذاكرات بي‌سرانجام است كه به معناي تعليق اجباري و هميشگي و نيز بقاي برخي تحريم‌ها تا گزارش نهايي آژانس (كه معلوم نيست تا چند سال بعد تهيه شود) است يا ادامه وضع فعلي و تحميل قطعنامه‌هاي بعدي سازمان ملل عليه ايران است.
3ـ پذيرش تعليق و قطعنامه از نظر دولت ايران، هزينه‌هايي نقد و جدي دارد، هم در عرصه بين‌المللي و افكار عمومي آن عقب‌نشيني مهمي تلقي مي‌شود و هم در عرصه داخلي، حاكمان فعلي را با چالش و پرسش‌هاي جدي مواجه مي‌كند كه چرا اين كار را قبل از رفتن به شوراي امنيت انجام ندادند و اصولاً اگر حق مسلم ماست چرا آن را از دست داده‌اند؟ حكومت از چند سو با فشار مواجه خواهد شد، و يكي از دلايل فشار اصلاح‌طلبان هم به پذيرش اين واقعيت(قطعنامه) از سوي دولت، اين است كه آنان را به لحاظ سياسي در داخل به چالش كشيده و با بحران مواجه كنند، البته اصلاح طلبان اين را هم مي‌دانند كه بحراني‌تر شدن روابط آمريكا و ايران و احتمالاً انجام اقدامات نظامي، مشكلات زيادي را ايجاد خواهد كرد، لذا از اين نظر هم خواهان كوتاه آمدن حكومت هستند.
اما حكومت ايران قطعنامه‌ها را جز با اعلان شكست نمي‌تواند بپذيرد. اين كه عده‌اي فكر مي‌كنند مي‌شود مثل صدام، عقب‌نشيني كرد و سرود پيروزي نواخت، در ايران عملي نيست حتي اگر تمامي رسانه‌هاي صوتي و تصويري و مكتوب هم در اختيار حكومت باشد.
4ـ ادامه وضع موجود علي‌الاصول به نفع آمريكاست، تا قطعنامه بعدي را تصويب كند. فراموش نكنيم، تصويب قطعنامه دوم (فارغ از مضمون آن) به لحاظ سياسي به معناي الصاق مارك «سركش» (كه موردنظر آمريكا است) به دولت ايران خواهد بود و اين موضوع براي وجهه سياسي ايران بسيار خطرناك است و زمينه‌ساز مشروعيت‌يابي اقدامات احتمالي عليه ايران خواهد بود. به همين دليل به نظر مي‌رسد كه دولت ايران چندان علاقه‌مند نباشد كه اوضاع مذكور به صورت آرام تا ماه‌هاي بعد نيز ادامه يابد. اما دست دولت ايران براي دادن پاسخ چندان هم باز نيست.
در لبنان اين دست بسته‌تر از قبل است، زيرا تشديد شكاف شيعه و سني به نفع شيعيان لبنان نيست و منطقي‌ترين راه پيوند ندادن سرنوشت شيعيان لبنان به مسايل كلان منطقه‌اي است و عقب نشینی (ولو موقتی)حزب الله در لبنان معرف این واقعیت است. در عراق هم معلوم نيست بتوان اوضاع را از گذشته بدتر کرد، جناح مقتدي صدر هم پس از اوضاع اخير و حتي دستگيري برخي از رهبران و بسياري از اعضايش، تحريم خود را از حضور در مجلس و دولت لغو كرد و به اين دو نهاد بازگشت، ضمن اينكه انفعال حكومت ايران در قضيه اربيل هم قرينه ديگري بر بسته بودن دست ايران در آنجاست. مشكل دولت ايران اين است كه دستاوردهاي منطقه‌اي‌اش چون عراق و افغانستان، محصول عملكرد مستقيم خودش نيست، بلكه به علت حضور آمريكايي‌ها حاصل شده است و طبعاً اين دستاوردها را نمي‌توان در تقابل با منشا شكل‌گيري آنها تحكيم بخشيد و حفظ كرد.
گسترش نفوذ ايران در منطقه منجر به آن نشده است كه ایران از اين نفوذ بتواند بهره‌برداري يا آن را تثبيت كند و همين امر نقطه ضعفي براي حكومت ايران شده است، زيرا وقتي كه كسي ثروتمند باشد (به هر دليل، ارث يا ثروت بادآورده، يا ثروت حاصل از كوشش شخصي) اما نتواند آن را حفظ يا تثبيت كند، چشم طمع ديگران به اين ثروت موجب از ميان رفتن امنيت وي خواهد شد.
5ـ يكي از نقاط قوت ايران در مواجهه اخير، قيمت نفت بود كه طي ماه‌هاي گذشته كاهش يافت و اين امر از دو جهت بر ايران اثر منفي گذاشت. از يك سو منابع مالي دولت ايران را ضعيف كرد، دولتي كه با هجوم بي‌محاباي خود در دو سال اخير به منابع ارزي كشور، اقتصاد را در چنان ورطه‌اي كشانده است كه وزير اقتصاد آن سفارش بستن كمربندها را براي سال آينده نموده است. دولتي كه پاشنه آشيل آن در داخل نيز همين امر است، به طوري كه رييس آن هنگام ارايه لايحه بودجه، كاهش قيمت‌هاي نفت را توطئه‌اي عليه ايران!! معرفي كرده است، گويي كه دنيا بايد اجازه دهد قيمت نفت سر به فلك بزند تا آقايان مانعي در دسترسي به منابع ارزي نداشته باشند.
اثر منفي ديگر هم اين است كه ترس جهان را از افزايش قيمت نفت بر اثر بروز يك بحران منطقه‌اي كاهش داد. زيرااقتصاد جهان با قيمت 25 دلار بالاتر از قيمت فعلي هم سازگار بوده و بعيد است هرگونه بحران جديدي بتواند به صورت بلندمدت بيش از اين رقم بر قيمت نفت بيافزايد. ادامه كاهش قيمت به دليل پايان يافتن زمستان و نيز به نتيجه رسيدن سرمايه‌گذاري‌هاي جديد برای توليد نفت در جهان، اين متغير را بيش از پيش به ضرر ايران تغيير خواهد داد.
6ـ در اين ميان مسأله مهم استراتژي جديد آمريكا در عراق است، استراتژي كه برخلاف راهبردهاي پيشنهادي گزارش بيكر ـ هاميلتون اتخاذ شده. در واقع اگر بوش مي‌خواست نتايج آن گزارش را بپذيرد، لزوماً بايد پيش از آن به شكست خود اعتراف مي‌كرد و اين مورد پسند بوش نبود. به علاوه مخالفان بوش، استراتژي او را نه به دليل خطا بودن مباني آن، بلكه به دليل منجر به نتيجه نشدن آن مورد هجوم و سوال قرار داده‌اند. بنابراين بوش راهبرد جديدي را اتخاذ كرد كه با يك گام به جلو گذاشتن و پيوند دادن مسأله ايران به عراق آخرين شانس خود را براي تغيير دادن روند امور در منطقه آزمايش كند، و از اين رو فشارها را بيش از پيش متوجه ايران نموده و گرچه شوراي امنيت سازمان ملل مسير اصلي او براي فشار بر ايران است، اما در عين حال تحقير ايران (قضيه اربيل)، مستند كردن اتهامات عليه ايران (اظهارات خليل‌زاد درباره اسناد دخالت‌هاي ايران در عراق) و منتظر فرصت بودن جهت به دست آوردن بهانه‌اي (به بند «1» اين يادداشت مراجعه شود) براي حملات محدود به ايران نيز در دستور كار دولت بوش قرار دارد.
نکته دیگر این است که ایران هم سیاست جدید آمریکا در عراق را به نحوی زمینه سازی می کند بدین معنا که می خواهد نشان دهد شکست آمریکا در عراق پیروزی ایران است و بر عکس. واز این طریق خود را جانشین آمریکای شکست خورده در عراق معرفی می کند و همین تصور است که تمام کشورهای منطقه را به حمایت از طرح جدید بوش واداشته است.در واقع ایران به غرب می فهماند که بدون حل مساله ایران مساله عراق هم حل شدنی نیست.
7ـ در اين ميان حكومت ايران بجاي پرداختن به مسأله سعي مي‌كند با شعار و حتي قدرت نمائی موضوع را ناديده بگيرد و حمله احتمالی را نا ممکن و کوچک جلوه دهد، اما به چند مسأله توجه ندارند:
الف‌ـ فرض كنيم كه پيش‌بيني دولت ایران درست باشد و هيچ حمله‌اي هم صورت نگيرد، اما نمي‌توانيم اين واقعيت را انكار كنيم كه یک كشور در تيررس هستيم و همين واقعيت آثار منفی اش كمتر از حمله نظامي نيست. در كشوري كه همواره احتمال حمله به آن وجود دارد، ثبات سياسي و اقتصادي و مهمتر از همه بين‌المللي شكل نمي‌گيرد و ضررهاي سياسي و اقتصادي آن بسيار است.
ب‌ـ آيا تا به حال مرد عنكبوتي را ديده‌ايد كه از ساختمان‌ها بدون تجهيزات ایمنی بالا مي‌رود؟ مي‌دانيد چرا اين مسأله تا اين حد عده‌اي را به خود جذب مي‌كند، در حالي كه وي تاكنون هم سقوط نكرده؟ علت اين است كه اگر سقوط كند (ولو به احتمال يك درصد) تكه بزرگش گوشش است، و تركيب اين نتيجه و آن احتمال است كه قضيه را جذاب مي‌كند. آيا احتمال وقوع حمله‌اي (ولو محدود) به ايران در شرايط كنوني از احتمال سقوط مرد عنكبوتي هم كمتر است كه هيچ نگراني در دل عده‌اي ايجاد نكرده است؟ اگر نداشتن نگراني از شجاعت باشد، بحث ديگري است، اما اگر از چيز ديگري باشد، فاجعه‌بار است.
ج‌ـ گفته شده است كه در آمريكا آدم‌هاي عاقل زيادي وجود دارند كه اين كار را صورت ندهند.
اتفاقاً مشكل قضيه همين جاست. زيرا آنان هم فكر مي‌كنند كه در ايران هم افراد عاقل زيادي وجود دارند كه مانع بحراني‌تر شدن اوضاع دو طرف شوند و چون معمولاً مباني عقلانيت طرفين متفاوت است يا اين كه به احتمال زياد عقلاي قوم تصميم گيرنده نهايي نيستند، قضيه به شكل تراژيكي رقم خواهد خورد. قضيه دو اتومبيل در حال حركت به سوي هم را فراموش نكنيد، اگر هر طرف فكر كند كه من به راه خودم مي‌روم،زیرا در خودروي طرف مقابل آدم‌هاي عاقل براي كنار كشيدن وجود دارد، سرنوشت قضيه معلوم است. سرنوشتي كه بازنده اصلي مردم ايران‌اند، حتي اگر آمريكايي‌ها هم خسارت‌هاي زيادي ببينند. خسارت‌هاي آنها نفعي براي ما محسوب نمي‌شود.
بوش كه جلوي دموكرات‌ها و حتي هم‌حزبي‌هايش ايستاده حتماً اهدافي را در سر مي‌پروراند. بسيار محتمل است كه عملي برخلاف خواست عمومي فعلي در آمريكا انجام دهد.
سوالی که وجود دارد این است که چرا دولت ایران احتمال حمله را قاطعانه رد می کند؟ روشن است اگر دولت چنین احتمالی را ولو اندک بپذیرد در این صورت دو راه در پیش دارد، یکی این که باید بگوید چه اقداماتی برای جلوگیری از بروز این حادثه در دست انجام دادن است.پاسخ معلوم است،هیچ.نه تنها هیچ بلکه اقدامات تشدید کننده مثل هولوکاست هم انجام داده اند.دیگر این که باید بگوید ما برای دفاع از غنی سازی آماده پذیرش تبعات و مقابله نظامی با ایالات متحده هم هستیم.طبعا چنین سخنی را هم نخواهد گفت چون قبول آن به مردم بسیار سخت و در واقع غیر ممکن است.
اگر تا اينجاي تحليل با من موافق باشيد، خواهيم ديد كه روابط دو طرف به سوي بحراني‌تر شدن است، ساخت بازي هم صفر و يك است. منافع دو طرف هم در تشديد بحران است، سازش و پذيرش واقعيت هم هزينه‌هاي جدي بويژه براي طرف ايراني دارد، شرايط ناپايدار است، متغيرهاي منطقه‌اي و اقتصادي (چون نفت، لبنان، عراق و...) به ضرر ايران در حال تحول است، و كفه ايران در حال تضعيف شدن است و قطعنامه دوم هم در راه است، در اين ميان كافيست اتفاقي يا رويدادي پيش‌بيني نشده رخ دهد و آمريكا و متحدانش آن را مستمسك و بهانه قرار دهند، ...روشن است كه چه خواهد شد. ممكن است اين اتفاق هم نيفتد، اما كشوري كه تا سال هاي متمادي در تيررس جنگ تصور شود، روزگار اقتصادي و سياسي آن چگونه خواهد بود؟ در هر حال مساله فقط این نیست که چگونه از حمله نظامی جلوگیری کنیم بلکه پیش از آن ضروری است که از وضعیت موجود يعني تحت حمله احتمالی بودن خارج شویم که آثار منفی این وضع بسیار زیاد و ضمنا نقد است.
چه مي‌توان كرد؟ اميدوارم كه مشكلات داخلي (مشخصاً اقتصادي به ويژه تورم) قبل از مشكلات بين‌المللي و خارجي در ايران عمده شود و موجب آن شود كه همه نيروها براي رفع اين خطر مقدر از كشور و مردم ايران با يكديگر همدست شوند. تنها اميد به كاهش بيشتر و بيشتر قيمت نفت است. تا به موازات زمين‌گير شدن سياست‌هاي موجود، نيروهاي مخالف نيز جان تازه‌اي پيدا كنند و قبل از اوج‌گيري بحران خارجي، اوضاع داخل سر و سامان يابد، و راه را بر بحراني‌شدن روابط خارجي مسدود كند.

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست  


Free Web Counters & Statistics