|
||
نویدنو:3/11/1386 صفحه قابل چاپ است |
||
نویدنو:دوم بهمن مصادف بود با بزرگداشت روز هفتم در گذشت احمد عاشور پور. بنا به خبر رسیده این مراسم در مسجد الغدیر واقع در خیابان میر داماد بر گزار شد. جمعیت انبوهی از سراسر کشور آمده بودند ومسجد مدام پر وخالی می شد . از نکات جالب این مراسم بازدید دوستان ورفقای قدیمی با یکدیگر بود که شاید پس از سال ها وماه ها فرصتی دوباره برای تجدید دیدار یافته بودند.مجلس بزرگداشت عاشور پور به راستی حکایت مردمی بودن این هنرمند فرهیخته را نشان می داد.اما افسوس بزرگی نیز بر لب ها وذهن ها سایه انداخته بود که چرا جوان ها با این هنرمند ارزشمند آشنایی ندارند. جایی که رپ رو زمینی وزیر زمینی غوغا می کند ، جایی که ده ها وصد ها خواننده وبه ظاهر هنرمند تقلبی غربی به جوانان حقنه می شود ، اثری از شناخت عاشور پور ها نیست . یکی از بزرگترین عوامل این بی خبری انقظاع فرهنگی است که جمهوری اسلامی با حذف وسانسور انسان ها ایجاد کرده است . در زیر به درج دو نوشته از دو استاد فرهیخته دیگر در باره احمد عاشور پور می پردازیم ، با این امید که فردا یی دیگر توان خود را برای ابلاغ حضور ونقش فرهیختگان دیگری از این بوم وبر افزونتر سازیم وگامی در پیوستگی حافظه جمعی خود بر داریم . یادش گرامی باد
به بهانه
هفتمین روز در
گذشت
احمد عاشورپور؛ محمدرضا طاهريان
استاد احمد عاشورپور هنرمند خلاق و ترانهخوان مردم گيلان در آستانه نود و يكمين سال زندگي درگذشت. زندگي مهندس احمد عاشورپور جلوههاي گوناگوني دارد و نشانگر مجموعهاي از ويژگيهاي بارز و برجستهاي در شخصيت والاي اوست. در عرصه هنر عاشورپور، آهنگساز، ترانهپرداز و خوانندهاي با صداي گرم و رسا بود. ترانههاي او را نهتنها مردم گيلان كه بسياري از مردم در ساير نقاط ايران ورد زبان داشتند. ترانههاي او سرود كوهنورداني بود كه به انگيزه فتح قلهها پاي در راههاي صعبالعبور مينهادند. اولين بار عاشورپور با توصيه استاد ابوالحسن صبا به راديو رفت. در آنزمان او و معتمد وزيري (از اهالي كردستان) اولين كساني بودند كه ترانههاي محلي را به عرصه راديو كشاندند. در دوراني كه هنرمندان و عليالخصوص اهل موسيقي را با كلماتي تحقيركننده ميآزردند و در فضايي كه خواندن ترانههاي محلي بسيار حقيرتر از خواندن ترانههاي معمول بنظر ميآمد. در دوراني كه تعداد تحصيلكردهها بسيار كم و عنوان مهندسي حكم كيميا را داشت، مهندس عاشورپور به راحتي ميتوانست به پستهايي چون وكالت و وزارت دست يابد اما او با عشق و اعتقاد به خواندن ترانههاي مردمي پرداخت، ترانههايي كه رنگ و بوي زندگي مردم كوچه و بازار، مردم زحمتكش و تهيدستان را داشت. عاشورپور عاشق مردم بود. او بارها و بارها اظهار ميكرد كه تنها آرزويش خوشبختي همه مردم جهان عليالخصوص مردم ايران است و اين سخن عاشورپور تنها حرف و شعار نبود، بلكه او با هنر و زندگياش جريان اين عشق را در ذرات وجودش به اثبات رسانيد. عاشورپور در عرصه هنر خلاق بود او به خوبي ميدانست كه هنر وقتي زنده است كه مانند هر پديده زنده ديگري دركار دفع و جذب باشد و موزيسين خلاق كسي است كه در كار خود عناصر مثبت را از فرهنگ موسيقايي ساير ملتها جذب نموده و بعضي عناصر منفي يعني عناصر كهنه و بي اثر را دفع نمايد. او ميدانست اصالت معناي كهنگي و در جا زدن ندارد بلكه هنر وقتي اصالت دارد كه ضمن دربرداشتن شاخصهاي ماندگاري، محصول زمانهاش باشد و از دل نيازهاي زمانه برآمده باشد. او فرق موسيقي كهن وآركائيك را با موسيقي اصيل روزآمد براي ما معني كرد. بر همين اساس بود كه او با موسيقي مردمي اروپا آشنايي يافت و نزد يك خانم اتريشي به آموزش موسيقي پرداخت. موسيقي عاشورپور نه تقليد مبتذل موسيقي غرب بود و نه بيان ساده و بلاواسطه ملوديهاي تكراري مردم كوچه و بازار. موسيقي عاشورپور بازآفريني خلاق و هنرمندانه موسيقي فولكلور و مردمي بود. اميد، عنصر شاخص و عشق و زيبايي مضمون و محتوي ترانههاي عاشورپور بود. مردمي كه در پهنه شاليزارها به جنگ زالوها ميروند تا زندگي را پيدا كنند، اين مردم نميتوانند با يأس فلسفي، عرفانزدگي و گرايشهاي ويژه روشنفكري زندگي كنند، آنها موسيقي پرخون و نشاطآور ميخواهند، موسيقي كه توفان دريا را بسرايد و در غوغاي جمعه بازار گرمي خون سرخي را كه در گونههاي دختر عاشق جريان دارد به عرصه كلام بكشاند. ترانههاي عاشورپور آكنده از اميد بود و ما همه هنوز صداي گرم او را ميشنويم كه ميخواند:زيباتر از جهان اميد اي دوست، جهاني نيستكار و زندگي عاشورپور نيز به شدت تحت تأثير آرمانگرايي و عشق او به مردم بود. در سال 1332 وقتي عاشورپور از فستيوال هنري جوانان در بخارست به ايران بازگشت او را بازداشت كردند؛ او به زندان رفت و به تبعيدگاه خارك فرستاده شد. وقتي آزاد شد به هرجايي كه براي كار كردن پا ميگذاشت بلافاصله نامه ساواك هم در پي او ميآمد (به مهندس احمد عاشورپور شغل حساس واگذار نكنيد) ولي تواناييهاي علمي و فني مهندس عاشورپور چنان بود كه بالاخره راه را ميگشود و ديگران را به تكريم در مقابل دانش خود واميداشت. در يك نمونه از تدبيرهاي علمي و فني او جان بيست و هشت هزار دام از خطر مرگ رهايي يافت. به گفته شاهدان صداقت و تواناييهاي او حتي دشمنانش را نيز تحت تأثير قرار ميداد و وادار به كرنش ميكرد. وقتي دژخيم در برابر سربازان به گونه احمد سيلي زد و گفت تو براي چه كسي ميخواني؟ عاشورپور از او رو برگرداند و رو به سربازان گفت: من براي شما ميخوانم و خواند: اي ليلي، جان ليلي، ميجان جانان ليلي، و به گفته شاهدان همه سربازان با او همصدا شدند. عاشورپور همصدا و همنفس مردم بود. بسياري از مردمان با يال و كوپال ومال بسيار براي هميشه ميميرند اما او كه ترانهخوان شاليزارها و كوچه بازارها بود وكلامش گنجاي دريا و توفان را داشت در ميان ماست زيرا تنها صداست كه ميماند
به ياد احمد
عاشورپور؛ فرهاد فخرالديني
احمد عاشورپور يكي از سرآمدان موسيقي گيلان بود. شنيده بودم مرد خوشمشربي است؛ هرچند از نزديك ديداري با وي نداشتم. چند ترانه از او شنيده بودم كه همگي به دلم نشست. تنها خاطرهاي كه از صداي او دارم، مربوط به همين چند ترانه است كه شنيدهام. از دوستان ميشنيدم كه فرد محترمي است و من هر چه از او شنيدهام، همه خوبي است. به هر حال كارهايش با كارهاي ديگران تفاوت داشت و نشان ميداد روي آنها تلاش زيادي كرده است. اهل ذوق و تحقيق بود و اين را ميتوان از روي اجراهايش فهميد. روحش شاد.
خوانندهاي كه به شادي دعوت ميكرد
من صداي احمد عاشورپور را از سالهاي دهه چهل يعني زماني كه خيلي بچه بودم، ميشنيدم ولي بعدها اسمش كمتر شنيده شد و علتش را نميدانستم. اواخر دبيرستان فهميدم كه او به خاطر فعاليتهاي سياسي در سالهاي دهه 1320، از طرف راديو ممنوعالصدا شده است. سال 1351 داستاني شنيدم كه اهميت و بزرگي اين خواننده را برايم آشكار كرد. يكي از دوستانم كه رئيس اداره كشاورزي صومعهسرا بود، تعريف ميكرد روزي خانمي نزد او آمد و اظهار كرد كه قادر به تهيه مخارج زندگي خود و سه كودكش نيست. ظاهرا دوست ما نتوانسته بود كمكي كند اما عاشورپور كه بر حسب اتفاق در آنجا حضور داشته، بسيار متاثر ميشود و به آن زن ميگويد مخارج زندگي فرزندانش را تا زمان اخذ ديپلمشان بر عهده ميگيرد. من آن روز پي به شخصيت انساني اين خواننده بردم. اول بار در سال 1378 بود كه از نزديك با عاشورپور آشنا شدم. در همان برخورد اول احساس كردم شخصيتي كه از او ميبينم هماني است كه سالها در ذهن داشتم. جدا از اين شخصيت انساني، جا دارد به جايگاه وي در موسيقي ايران هم اشارهاي كنم. هرچند كار من موسيقي نيست اما با اندك مطالعهام در اين حوزه، معتقدم او پايهگذار موسيقي پاپ در ايران بود. آهنگهاي او همچون <جمعهبازار>، <مهتاب بندرانزلي> و... كارهايي بودند كه در سالهاي دهه 30 تحت تاثير موسيقي غربي با اشعاري گيلكي اجرا شدند. او چون موسيقي خوانده بود بر كار خود وقوف داشت و ميدانست چطور روي اين آهنگها شعر بگذارد. اهميت او برايم در اين است كه انسان با شنيدن آهنگهايش افسردگي نميگرفت. اين آهنگها به رغم جدي بودن، شاد هم بودند. فكر ميكنم تعاليطلبي و مثبتنگري او سبب ميشد كارهايش شادمانانه باشد و ديگران را به هيجان دعوت كند. موسيقي ايران بر اندوه استوار است اما اين اندوه در آهنگهاي عاشورپور ديده نميشد يا اگر هم وجود داشت، انرژيزا بود. متاسفم كه من در آن سالها به جهت گرفتاريها و مشغلههاي مختلف نتوانستم ابعاد زندگي و فعاليت موسيقي عاشورپور را در سطح وسيع بنويسم. نكته مهمتر اينكه مرگ، يك امر طبيعي است، اين زندگي است كه غيرطبيعي است. اين به دنيا آمدن است كه طبيعي نيست. عاشورپور اگر در شرايط آزادانهتري زندگي ميكرد، ميتوانست در موسيقي، شخصيتي همچون نيما و هدايت داشته باشد؛ چون هم حسننيت داشت و هم دانش. او هم با موسيقي غربي آشنا بود هم با موسيقي گيلكي. متاسفم كه ديگر در ميان ما نيست.
|
||
|