اصولگرایان واصلاح طلبان وانرژی
هسته ای
مناظره
تاجزاده و نادران درباره انرژي هستهاي
عصرنو 44:
بخش نخست مناظره سيدمصطفي تاجزاده عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب
اسلامی ایران و الياس نادران عضو فراکسیون اکثریت مجلس هفتم درباره پرونده
هستهاي ایران که در آذر 1385 در دانشگاه گرگان برگزار شد در شماره 43 و
بخش دوم (پایانی )آن در شماره 44 عصرنو به چاپ رسید. متن زیر گزارش کامل
این مناظره است.
مهدي يزدانپناه (مجري) : ايران مطابق انپيتي حق استفاده از انرژي
هستهاي را دارد ولي آيا جامعه جهاني اين اجازه را به ايران ميدهد؟ روش
احقاق منافع ملي در شرايط كنوني با توجه به فشارهاي جامعه جهاني چيست؟
الياس نادران: هر وقت در كشور مديريت به شيوه بسيجي بوده، نتايج هم خوب
بوده است، از جمله در مساله انرژي هستهاي و پايگاه نطنز. من در اين بحث
منظر اقتصادي را در نظر خواهم گرفت نه سياسي و مايلم بيشتر به سوالها پاسخ
گويم تا اينكه يكطرفه حرف بزنم.
در اقتصاد ملي وقتي نهادهاي كار و سرمايه به نقطهاي ميرسند كه توان رشد
بيشتر و كافي را ندارند، چارهاي جز رو آوردن به ارتقاي فناوري نيست. يعني
با افزايش فناوري به رشد اقتصادي و ملي برسيم و سطح رفاه مردم را بالا
ببريم. همچنين ميزان اشتغال را كه در اين راه فناوريهاي جديد و مدرن بهتر
ميتوانند به ما كمك كنند، افزايش دهيم.
با نگاهي به اتفاقات دهههاي 80 و 90 و سالهاي آغازين سده 21 ميلادي اين
فناوريها به بهترين شكل توانستهاند به كشورها كمك كنند. كشور ما نيز در
اين مسير حركت كرده و اين حركت فقط فناوري هستهاي نيست. ولي در مجموع
فناوريهاي جديد، يكي از مهمترين آنها فناوري هستهاي است چه از لحاظ
ايجاد انرژي و چه از لحاظ آرايش قدرت كه در آينده بهطور حتم يكي از
پايههاي قدرت ما خواهد بود (همان نقشي كه الان نفت و سوختهاي فسيلي بازي
ميكنند). بنابراين انرژي هستهاي از ديدگاههاي متفاوت براي كشور مهم است
و ضرورت دارد، يعني از ديدگاههاي اجتماعي، سياسي و يا نوع توازن قدرت كه
در منطقه يا فراتر از آن ايجاد خواهد كرد. حتي از منظر اقتصادي (كه يك
ضرورت است) بايد شرايط فعاليت فراهم باشد. اين شرايط تا حدي فراهم شده و
قدمهاي خوبي نيز برداشته شده است و به بسياري از اهداف اقتصادي كه با
داشتن اين فناوري به دست ميآيد، خواهيم رسيد و هم در موازنه قدرت، حتما
امكان بازدارندگي را در مقابل نظام سلطه جهاني براي كشور فراهم ميكنيم.
امكان تامين انرژي پاك را نيز فراهم ميكنيم. همچنين انرژي هستهاي آثار
بين رشتهاي بسيار خوبي دارد به لحاظ اتصالي كه بين رشتههاي مختلف علمي به
وجود ميآورد و بر ساير فناوريهاي موجود در كشور در حوزههاي پزشكي،
كشاورزي و چه در مسايل مختلف ديگر تاثير خواهد گذاشت. بنابراين دستيابي به
آن براي ما يك ضرورت اجتنابناپذير است. ولي آيا رسيدن به آن در برابر
هزينهاي كه برايش پرداخت ميكنيم، يك ضرورت است يا نه، بحثي اساسي است. به
اين دليل اساسي است كه در كارهاي اقتصادي بايد منافع و هزينهها را برآورد
كنيم. اگر از اين منظر نگاه كنيم و همه منافع مستقيم و غيرمستقيم آن را در
نظر بگيريم، منافع اجتماعي، سياسي و به خصوص منافع سياسي، استقلال كشور در
برابر نظام سلطه جهاني، به اعتقاد من دستيابي به آن يك ضرورت است.
اگر در چالشهايي كه با نظام سلطه جهاني داريم اين تصور به وجود آيد كه به
دليل مقاومتهاي نظام سلطه ما ميتوانيم با رويگرداني از اين خواسته، چالش
را برطرف كنيم، به نظر من، خطاي سياسي و استراتژيك بزرگ براي كشور خواهد
بود. زيرا قبول ندارم كه ما فقط به خاطر مساله هستهاي دچار چالش با نظام
سلطه جهان شدهايم كه با حل مساله انرژي هستهاي چالشها از بين برود. ما
از اول انقلاب دچار اين بهانهگيريها بودهايم، مانند مساله حقوق بشر،
دموكراسي، ... و ممكن است فردا موضوعات ديگري را بهانه قرار دهند. به نظر
من اينكه ما ميتوانيم با كوتاه آمدن در اينجا مشكل را حل كنيم، درست
نيست. علت اينكه امروز مجلس و دولت و مجموعه حاكميت در برابر خواست نظام
سلطه و شوراي امنيت ايستادگي ميكنند، اين است كه بالاخره ما در جايي بايد
در برابر نظام سلطه بايستيم و بهاي مقاومت و استقلال خود را بپردازيم. ولي
تاكتيكها بايد به سمت دستيابي و رسيدن به فناوري هستهاي باشد كه فكر
نميكنم امروز كسي در اين مورد دچار اختلاف نظر باشد و معتقد به اين باشد
كه ما امروز بايد كوتاه بياييم. اكنون كشورهاي غيرمتعهد، اعضاي سازمان
كنفرانس اسلامي و ... همگي از حق ايران در دستيابي به انرژي هستهاي حمايت
ميكنند.
يزدانپناه: انرژي هستهاي را با چه قيمتي بايد به دست آوريم و آيا اين كار
كارشناسي شده است؟ اگر كارشناسي شده است چه نوع كارشناساني آن را كارشناسي
كردهاند؟ كارشناسان عمومي يا طيف خاصي از كارشناسان؟ ديگر اينكه آقاي
دكتر نادران فرمودند كه دنيا در برابر ما موضع نميگيرد و به اجلاس آسيايي
اشاره كردند و فقط بحث هستهاي مشكل ما نيست، الان چنين است. آيا ما بايد
بايستيم و بهاي ايستادگي خود را بپردازيم؟ و اگر چنين است چه افقي را
پيشبيني ميكنيد؟
سيد مصطفي تاجزاده: متأسفانه بحث در ابعاد پرونده هستهاي كه ميتواند
زندگي حال و آينده تكتك ايرانيها را تحت تاثير قرار دهد و حتي استقلال و
يكپارچگي سرزمين ايران را آسيبپذير كند، به دليل تصميم غلط شوراي عالي
امنيت ملي، در رسانههاي عمومي ممنوع شده است. يعني با مهمترين مسالهاي
كه ميتواند تاثيرات جدي بر سرنوشت فرد فرد ما داشته باشد، مواجهيم و نه
تنها راديو و تلويزيون ديدگاههاي مختلف را مطرح نميكند و در اين مورد به
بحث نميپردازد، بلكه رسانههاي مكتوب نيز از بحث درباره اين مساله سرنوشت
ساز منع شدهاند. اين اولين جلسه طي ماههاي گذشته درباره موضوع انرژي
هستهاي است. به همين دليل از اين دعوت استقبال كردم و اميدوارم اول
دانشگاه و بعد رسانهها و سپس راديو_ تلويزيون به اين بحث بپردازند و
ديدگاههاي گوناگون را مطرح كنند.
در كشور ما چه آنها كه در درون حكومتاند و چه در بيرون و همچنين نيروهاي
مخالف حكومت در خارج از كشور، همه موافقند كه ايراني بايد از زندگي خوب و
مرفه برخوردار باشد و نيز ايران بايد سربلند و بهرهمند از هرگونه پيشرفت
علمي و فني باشد. بنابراين انگيزه و خواست همه نيروها يكي است و متعالي.
اما اختلاف اساسي در تحليل شرايط ملي و بينالمللي و راهكارهاي رسيدن به
پيشرفت فردي و ملي است.
در مورد انرژي هستهاي در حال حاضر اختلاف در مورد غنيسازي اورانيوم در
خاك ايران و در نتيجه فعاليت سانتريفيوژهايي است كه به علت عدم تعليق آنها
قرار است پرونده هستهاي كشور در شوراي امنيت مطرح و قطعنامههايي عليه
جمهوري اسلامي ايران صادر بشود.
در اين زمينه بعضي اشخاص به گونهاي سخن ميگويند يا عمل ميكنند كه انگار
اجماع دولتهاي بزرگ جهان عليه ايران اهميتي ندارد و آن را براي كشور منفي
و مضر ارزيابي نميكنند. منظورم از اجماع قدرتهاي بزرگ فقط اجماع دولتهاي
آنها است و نه الزاما افكار عمومي آنها و بهطور اخص منظورم توافق كشورهاي
داراي حق وتو در شوراي امنيت سازمان ملل عليه كشورمان است. سوال اساسي اين
است كه آيا اجماع 5 قدرت جهاني در پرونده هستهاي ايران، كه آلمان نيز به
آنها اضافه شده، به سود كشور است يا به ضرر آن؟ آيا قطعنامههاي شوراي
امنيت عليه ايران، نشانه پيروزي ديپلماسي ايران است يا شكست آن؟ آيا اگر
ايران تحريم بشود، يك پيشامد خوشايند است كه بايد از آن استقبال كرد؟ يا
لازم است مانع تحريم شويم و از تداوم اين روند جلوگيري كنيم؟
اجازه دهيد براي روشن شدن موضوع به تفاوت ديپلماسي و بازي فوتبال اشاره
كنم. در مسابقات قهرماني فوتبال، بالاخره يك تيم ميتواند ببرد و اول شود.
ولي در سياست، علاوه بر برد يكي و باخت ديگري، دو نوع بازي ديگر وجود دارد
كه طرفين برنده شوند يا هر دو ببازند. به اولي بازي برد _ برد ميگويند،
زيرا با گفتوگو به نقطهاي كه منافع طرفين را به طور نسبي برآورده
ميسازد، ميرسند. دومي را بازي باخت _ باخت مينامند زيرا كشورهاي درگير
متحمل هزينههاي سنگين و بعضا جبرانناپذير ميشوند. اگر كشوري وارد بازي
باخت_ باخت شود، ممكن است بتواند مانع دسترسي رقيب يا دشمن خود به اهدافش
شود، ولي خود نيز هزينه زيادي متحمل خواهد شد.
بنابراين بايد بررسي شود در پرونده هستهاي كدام راهبرد به سود ميهن و ملت
است. در اين زمينه دو تحليل و دو راهبرد وجود دارد. يكي را آقاي نادران
بيان كرد كه طبق آن اگر در نهايت ايران پيروز شود، تعدادي سانتريفيوژ به
مقياس آزمايشگاهي و يا حتي در مقياس صنعتي به غنيسازي اورانيوم خواهند
پرداخت. آمريكا نيز در نهايت مجبور به پذيرش اين وضعيت خواهد شد. البته در
اين مسير كشور تحريم ميشود و فشارهاي ناشي از تحريم را بايد تحمل كرد چرا
كه دولت جمهوري اسلامي از حقوق ملت دفاع ميكند و نميخواهد زير بار زور
برود. پس درست است كه ممكن است وارد بازي خطرناكي شويم كه نميدانيم كي و
چگونه ميتوانيم از آن خارج شويم. ولي پيمودن اين مسير اجتنابناپذير و
انشاءالله به سود كشور است. البته يك سؤال مهم در اين زمينه وجود دارد. اگر
در اين ميان ايران مجبور شود دست از غنيسازي اورانيوم بكشد و قعطنامههاي
شوراي امنيت سازمان ملل را بپذيرد، آيا مردم نخواهند پرسيد چرا تعليق را
داوطلبانه و قبل از اينكه ايران در شوراي امنيت محكوم شود، نپذيرفتيد؟ به
علاوه اگر قطعنامهها را نپذيريم و ايران تحريم شود، آيا ممكن نيست وضع
چنان بد شود كه حتي استقلال كشور، امنيت ملي و يكپارچگي سرزميني ما با
مخاطره مواجه نخواهد شد؟
بر اساس تحليل آقاي نادران، نظام سلطه جهاني و بهطور مشخص دولت آمريكا با
جمهوري اسلامي مخالف بوده، هدفش سرنگوني اين نظام است. از اين حيث بين
جمهوريخواهان و دموكراتها تفاوتي وجود ندارد. فقط ادبياتشان متفاوت است.
به بيان ديگر تاكتيكهاي دو حزب، متفاوت ولي استراتژي آنها يكي است.
بنابراين چه موضوعي بهتر از انرژي هستهاي كه جمهوري اسلامي ميتواند در
برابر نظام سلطه جهاني يا در مقابل دولت ايالات متحده بايستد، زيرا در اين
مورد افكار عمومي نيز همراه آن است.
طبق تحليل فوق و البته برخلاف آنكه ميگويند همه پيشرفت علمي، فني،
اقتصادي و بينالمللي كشور منوط به داشتن چرخه سوخت هستهاي در خاك ايران
است، معلوم ميشود كه غنيسازي اورانيوم يك ابزار است. زيرا تصريح ميكنند
چنانچه در اين مورد در برابر نظام سلطه نايستيم و عقبنشيني كنيم، در آينده
بايد در موضوعات ديگر نيز در برابر دولت آمريكا كوتاه بياييم. پس براي
كوتاه نيامدن در موضوعات ديگر در آينده، كه موضع اقتدارگراها در آن موارد
ضعيف است، نبايد در مورد فعاليت سانتريفيوژها هيچ گونه انعطاف نشان دهيم و
به حمايت مردم از حكومت دلخوش كنيم. شاهد تحليل فوق سخنان آقاي احمدينژاد
است كه گفت اروپاييها به ما پيغام دادند شما 24 ساعت فعاليتهاي
سانتريفيوژها را به حالت تعليق درآوريد، ما پرونده شما را از شوراي امنيت
خارج ميكنيم. وي اعلام كرد ايران اين پيشنهاد را نپذيرفت. همين مساله به
تنهايي نشان ميدهد نگراني حضرات نه پيشرفت علمي و تكنولوژيك كشور است و نه
حتي به راه افتادن نيروگاههاي هستهاي. زيرا تعليق 24 ساعته 164
سانتريفيوژ به تحقيقات علمي كشور و فناوري هستهاي ما آسيب وارد نميكند.
بلكه از نظر آقايان غنيسازي اورانيوم نه داشتن دانش و صنايع و نيروگاههاي
هستهاي يك بحث سياسي و حيثيتي است، كه كوتاه آمدن درباره آن، ميتواند
مشكلات سياسي براي حكومت ايجاد كند. مبناي تحليل فوق چنين است، چالش ما با
دولت آمريكا حتمي است. پس اگر امروز در مورد موضوعي كه بخش قابل توجهي از
افكار عمومي از حكومت حمايت ميكنند، كوتاه بياييم، فردا بايد در موارد
ديگري كه افكار عمومي با ما همسو نيست، مانند مسايل مربوط به حقوق بشر،
تروريسم بينالمللي، صلح خاورميانه و مسايلي از اين قبيل كه موضع حكومت
ضعيف است، مجبور ميشويم كوتاه بياييم. در آن صورت شكست سنگيني را متحمل
خواهيم شد. پس بهتر است افكار عمومي را در زمينه انرژي هستهاي بسيج كنيم و
به چالش با آمريكا درباره غنيسازي اورانيوم بپردازيم و به يك پيروزي بزرگ
بيانديشيم تا آمريكا از فكر سرنگوني نظام سياسي ما دست بردارد.
ديدگاه دوم كه ما از آن دفاع ميكنيم اين است كه در عرصه سياست بينالمللي،
بهويژه با تجربياتي كه در مدت 27 سال گذشته به دست آوردهايم، بين
خواستههاي دولت آمريكا و توانايي تحقق اين خواستهها، تفاوتهاي زيادي
وجود دارد. اين دو (خواست و اجرا) هميشه همسو نيست و گاهي اوقات شكافهاي
عظيمي بين آنها ايجاد ميشود. در حقيقت پيروزي در عرصه بينالمللي بيش از
آنكه به توانايي دولتها بستگي داشته باشد، به ضعف و خطاي طرف مقابل وابسته
است. پس هرچه يك دولت قوي باشد، كافي نيست بلكه اين قدرتها براي تحقق
خواستههايشان ميكوشند با استفاده از اشتباهات كشورهاي هدف، قدرتهاي بزرگ
ديگر را با خود همسو، متحدان آن را پراكنده و افكار عمومي كشور و مؤتلفان
خود را با خود همراه كنند. بارها ديده شده دو سياست متفاوت در يك دوره
رياست جمهوري در آمريكا اتخاذ شده است. علت اساسي آن در بسياري موارد رفتار
صحيح يا ناصحيح دولت طرف تهديد بوده است.
به عنوان مثال آقاي كلينتون در دوره اول رياست جمهورياش كه مصادف با دوره
دوم رياست جمهوري آقاي هاشميرفسنجاني بود، شديدترين تحريمها را عليه دولت
ايران طي 27 سال گذشته تصويب و اعمال كرد ولي در دوره دوم حضور خود در كاخ
سفيد كه با دوره اول رياست جمهوري آقاي خاتمي هم زمان شد، دستش را به طرف
آقاي خاتمي دراز كرد. علت تغيير فوق تغيير سياستهاي داخلي و خارجي در
ايران بود. وقتي آقاي خاتمي در انتخابات پرشكوه دوم خرداد 76 پيروز شد، آن
هم با شعارها و برنامههاي صلحطلبانه، نه تنها دولت آمريكا از فكر حمله
محدود نظامي به ايران دست كشيد، بلكه به اين فكر افتاد كه با دولت ايران
نزديك شود.
پس درست است كه در داخل آمريكا گروههايي خواهان سرنگوني جمهوري اسلامي
هستند ولي عملكرد ما ميتواند جايگاه صاحبان اين تهديدها را در درون آمريكا
و نيز بين قدرتهاي بزرگ ارتقا دهد يا آنها را منزوي كند. به عبارت ديگر
نبايد گفت مقابله ما با آمريكا حتمي و اجتنابناپذير است. چه بهتر در
نقطهاي با دولت آمريكا درگير شويم كه تا حدي ميتوانيم از حمايت افكار
عمومي با شعارهايي نظير دفاع از حق مسلم ملت در زمينه پيشرفتهاي علمي و
فني برخوردار شويم. بهويژه اگر موضوع چالش ما غنيسازي اورانيوم باشد كه
در آن صورت نه تنها با ايالات متحده، بلكه با همه قدرتهاي بزرگ جهاني و
سازمانهاي بينالمللي درگير خواهيم شد زيرا همه آنها نسبت به اشاعه
سلاحهاي هستهاي فوقالعادهحساساند. به بيان ديگر غنيسازي اورانيوم
تنها موضوعي است كه آمريكا ميتواند با تكيه بر آن قدرتهاي بزرگ جهاني را
با خود همسو كند، كما اينكه تاكنون راي همه آنها را به علاوه آراي ديگر
اعضاي شوراي امنيت سازمان ملل عليه جمهوري اسلامي ايران جلب كرده است. در
واقع علت اينكه پرونده هستهاي ما با تمام حمايتهاي كشورهاي آسيايي،
اسلامي و غيرمتعهد از جمهوري اسلامي ايران، به شوراي امنيت رفت و عليه
ايران قطعنامه صادر شد، همين حساسيت فوق العاده نسبت به خطر اشاعه سلاحهاي
هستهاي است. اگر همين روند ادامه يابد، قطعنامهها يكي پس از ديگري با
فاصلههايي دو سه ماهه عليه ما به تصويب ميرسد و فشار زيادي متوجه ميهن و
مردم بهويژه متوجه قشرهاي محروم ميشود.
حرف ما اين است كه استراتژي جمهوري اسلامي ايران بايد جلوگيري از اجماع
قدرتهاي جهاني باشد. يعني عدم اجماع آنها بايد خط قرمز ديپلماسي كشور
محسوب شود. وقتي دو سال پيش پيمان سعدآباد امضا شد، رهبري اعلام كرد اين
پيروزي بزرگي است كه ما از اجماع قدرتهاي جهاني جلوگيري كرديم.
اصلاحطلبان ضمن تاييد سخن فوق، معتقدند هيچ موضوعي اين استراتژي را عوض
نكرده و اتفاقا شرايط منطقه بسيار بحرانيتر شده است. اگر خطايي بكنيم
ميتواند براي ايران و ايرانيان و حتي براي منطقه بسيار خطرناكباشد. پس
حرف ما اين نيست كه در بازي باخت _ باخت كنوني آمريكا حتماً پيروز ميشود.
سخن ما اين است كه ملت ما در اين چالش حتي اگر آمريكا به خواست خود نرسد،
هزينه سنگيني خواهد پرداخت كه لزومي ندارد.
زماني بعضي مقامات ميگفتند اگر آمريكا به ايران حمله كند، ما ايران را
ويتنام ديگري براي آن كشور ميكنيم. من مطلبي در نوروز نوشتم و در آن توضيح
دادم فرض كنيم ايرانيان چنان مقاومتي از خود نشان دهند كه وضع از ويتنام
نيز براي آمريكا بدتر و آن دولت مجبور شود نيروهايش را از ايران خارج كند.
پرسش اين است آمريكا تحت چه شرايطي خواهد پذيرفت كه شكست خورده و ايران را
ترك ميكند. در آن موقع از ايران چه باقي خواهد ماند؟ پس درست است كه
آمريكا شايد نتواند به خواستش برسد، ولي ما نبايد كاري كنيم كه مجبور به
پرداخت هزينههاي سنگين شويم و بعدا بگوييم اگر يك درصد احتمال ميداديم كه
چنين فجايعي رخ ميداد، آن 164 سانتريفيوژ را به مدت دو ماه تعليق ميكرديم
و وارد مذاكره ميشديم. در مدت تعليق نيز ميكوشيديم با اعتمادسازي درباره
نحوه غنيسازي اورانيوم با كشورهاي 1+ 5 به توافق برسيم.
از سوي ديگر درست است كه ما پس از پيروزي انقلاب با دولت آمريكا مساله
داشتهايم و اگر غنيسازي اورانيوم حل شود، مسايل ديگري مطرح خواهد شد، ولي
از اين گزاره نبايد نتيجه گرفت كه در اين شرايط حساس، به غنيسازي اورانيوم
به هر قيمت ادامه دهيم. زيرا تمام قدرتهاي بزرگ جهان با هر اقدامي كه آن
را مقدمه ساخت سلاح هستهاي بدانند، مخالفاند. بر اين اساس بايد هر چالش
را جداگانه بررسي كنيم و متناسب با آن تصميم بگيريم و عمل كنيم.
براي مثال در مورد مساله حقوق بشر، به ويژه اكنون كه دموكراتها در كنگره
آمريكا دست بالا را دارند، نه تنها در ايران بلكه در چين و روسيه نيز
نگرانيهاي ايجاد شده است. راهحل مساله اين است كه حقوق بشر را در كشورمان
به نحو كامل رعايت كنيم تا بهانه را از دست آمريكا بگيريم. هيچ دليلي ندارد
حكومت حقوق شهروندان را نقض كند و براي آنكه فرصت را از دست آمريكا خارج
كند، در موضوع غنيسازي اورانيوم كه قدرتهاي بزرگ جهاني نسبت به آن
حساساند، با شوراي امنيت سازمان ملل و نه فقط دولت آمريكا، به چالش
بپردازد. مگر ما در دوره اصلاحات اين راه را تجربه نكرديم و نديديم كه
تهديدات بزرگي از ايران دور و امنيت ملي تأمين شد، آن هم در حالي كه دو
كشور همسايه ما اشغال نظامي شدند؟ حتي براي دو سال پرونده نقض حقوق بشر
ايران در سازمان ملل مطرح نشد، هر چند متأسفانه عملكرد غيرقانوني
اقتدارگراها مانند توقيف فلهاي مطبوعات، موجب شد پرونده ما مجددا در
سازمان ملل مطرح و ايران محكوم شود.
تاكيد ميكنم در داخل دولت آمريكا گروههايي به فكر سرنگوني جمهوري اسلامي
هستند، اما رفتار صحيح ما ميتواند آنان را ناكام كند. همچنان كه عملكرد
اشتباه ما ميتواند اجماعي را در درون حكومت آمريكا به سود و به پرچمداري
اين دسته ايجاد كند. كما اينكه ديپلماسي غلط ما ميتواند دولتهاي اروپايي
را نيز با آمريكا همراه و چين و روسيه را هم منفعل كند و در نهايت اراده يك
جناح در داخل آمريكا را به اجماع قدرتهاي بزرگ جهاني عليه ايران تبديل
كند.
لطفا نگوييد از جنبه اخلاقي نبايد چنين باشد و دولتهاي داراي حق وتو نبايد
غيرعادلانه رفتار و از موقعيت خود سوء استفاده كنند. در درون جمهوري
اسلامي ايران نيز عدهاي حق وتو دارند كه گاهي بيشتر از حق وتويي كه
قدرتهاي بزرگ در شوراي امنيت و سازمان ملل عليه دولتهاي كوچك اعمال
ميكنند، عليه ما اعمال ميكنند، مانند حق وتوي آقاي جنتي در شوراي نگهبان
در رسيدگي به صلاحيت داوطلبان. منتها اين حق وتو در سطح ملي اعمال ميشود و
آن در سطح بينالمللي. هر دو هم از نظر اخلاقي و سياسي غلط اند، اما اعمال
ميشوند. راه مقابله با حق وتو، لج بازي يا به هم زدن بازي نيست. چرا كه
اين قدرتها ميتوانند خسارات زيادي بر ما وارد كنند اگر چه خود نيز متحمل
زيانهاي فراواني خواهند شد. راه صحيح اعتمادسازي است تا قدرتهاي بزرگ
عليه ما بسيج و متحد نشوند.
خوشبختانه در اين اواخر ادبيات مسوولان دولتي كمي بهتر شده است و خواهان آن
شدهاند كه پرونده ما از شوراي امنيت خارج و جلوي تحريمها گرفته شود و
دولتهاي 1 + 5 عليه ما اجماع نكنند. حرف ما اين است كه آنها بايد با
ديپلماسي صحيح مانع اجماع جهاني عليه ايران شوند. نه به اين دليل كه دولت
آمريكا در تحقق اهدافش حتما پيروز ميشوند. خير! ما اهرمهاي زيادي داريم
كه ميتوانيم مشكلات فراواني در راه آنها ايجاد كنيم. بلكه به اين دليل مهم
كه ملت ايران متحمل هزينه سنگيني نشود. به ويژه آنكه هنوز زمان زيادي از
جنگ تحميلي 8 ساله نميگذرد.
دقت كنيد در 27 سال پيش، بسياري از كشورها از لحاظ اقتصادي و علمي و فني در
سطح پايينتري از ما قرار داشتند ولي اكنون به پيشرفتهاي قابل توجهي
رسيدهاند، اما ايراني كه 150 سال پيش اميركبير را داشته و 100 سال پيش
انقلاب مشروطيت را تجربه كرده است، از لحاظ علمي، اقتصادي، فناوري و... از
آنها عقب مانده است. به نظر اصلاحطلبان تنها راه حفظ استقلال كشور، تأمين
امنيت و منافع ملي، جهش اقتصادي و پيشرفت ايران و ايراني، گفتوگو و تعامل
سازنده دولت ايران با نظام بينالملل است. همانگونه كه تمام كشورهايي كه
در دهههاي اخير به پيشرفتهاي بزرگي رسيدهاند، راه تعامل را پيش
گرفتهاند.
يزدانپناه: آقاي تاجزاده پرسيدند اجماع قدرتهاي بزرگ به سود ايران است
يا نه؟ و آيا تحريم ايران پيروزي ديپلماسي ايران است يا شكست؟ و آيا بايد
از تحريم ايران استقبال كرد؟ و سوال دوم آقاي تاجزاده اين بود كه تعليق 24
ساعته فعاليتهاي سانتريفيوژها هيچگونه ضرر علمي و اقتصادي به ايران وارد
نميكند و موافقت نكردن با اين كار باعث خارج شدن پرونده از روند منطقي
خواهد بود. لطفا در اين مورد اظهارنظر فرماييد.
نادران: آقاي تاجزاده از طرف دوستان ما نيتخواني كردند كه ما موضوع چالش
با نظام سلطه جهاني را به دليل پشتيباني افكار عمومي به موضوع هستهاي
كشاندهايم. حال آنكه در موضوعاتي مثل حقوقبشر و دموكراسي نظام به چالش
كشيده ميشود. سوال من اين است تا زماني كه نظام ما مساله هستهاي را پيش
رو نداشت، نظام سلطه جهاني با ما خوب بود و هيچ مشكلي نداشت؟ يا ما در موضع
ضعف بوديم؟ به نظر من اينگونه برخورد با موضوع از سر ضعف است نه از سر
قدرت.
در واقع موضوع چالش ما با آمريكاييها بر سر 164 يا 3000 يا 60000
سانتريفيوژ نيست بلكه آنها با دستيابي ما به يك فناوري برتر كه در توازن
قدرت منطقه براي ما دست بالاتري ايجاد خواهد كرد، مشكل دارند. بحث بر سر
تعليق 164 سانتريفيوژ نيست بلكه آنها تعليق دايمي همه فعاليتهاي ما را
خواستارند. اگر ما در اين مورد از آمريكا تمكين كنيم، رفتار عقلايي نشان
دادهايم؟
دو مورد رفتار در جامعه ما تجربه شده است. در دوران اصلاحات تمام
فعاليتهاي ما دو سال و نيم در حالت تعليق بود و در همه مكانها دوربين نصب
شد و اروپاييان آمدند و رفتند و ما هيچ كاري نكرديم. ما حسننيت نشان
داديم. ولي چه شد؟ آيا دولت كه از اصلاحطلبان به اصولگرايان رسيد، آسمان
به زمين آمد؟ در همان موقع كه آقاي روحاني در پاريس در حال مذاكره بود،
دوستان اصلاحطلب در مجلس ششم مشغول جمعآوري امضا براي الزام دولت به
امضاي پروتكل الحاقي بودند. حرف اصلي پروتكل الحاقي اين است كه هر كارشناس
سازمان بينالمللي انرژي هستهاي در هر زماني، در هر مكاني و به هر دليلي،
با خبر قبلي يا بدون خبر قبلي ميتواند از پايگاههاي ما بازديد كند.
عراقيها اين را پذيرفتند ولي بعدا حتي يك سانتريفيوژ در پايگاههاي آنها
پيدا نشد.
بحث اين است كه ما بايد در برابر نظام سلطه چالش را بپذيريم يا تمكين را؟
زيرا آنها جز به تمكين ما بسنده نميكنند. آنها از ما انقياد ميخواهند و
نه اينكه با ما به گفتوگو بپردازند. اين انقياد را دوستان ما در دولت و
مجلس ششم (دوره اصلاحات) پذيرفتند و طبيعي است كه از آن طرف هم چراغ
سبزهايي ميديدند.
من تحليلي از كتاب «مباني نظري برنامه چهارم» كه دوستان اصلاحات آن را
گردهم آوردهاند، ميخوانم كه گفته نشود از طرف آنها حرف زدهام. در اين جا
ميخوانيم: «ايران توانسته با اعمال قدرت ايذايي و آسيبزدن جزيي به هژموني
منطقهاي اسراييل و جهاني آمريكا، زمينه را براي ابراز وجود و تحميل تلفات
هزينهبر انساني و مالي براي هر دو كشور اما بدون منزلت مطلوب فراهم كند.
در مقابل دو كشور مزبور توانستهاند به واسطه اين قدرت ايذايي به سرعت
منزلت جهاني خود را بهبود بخشند».
ما امروز در منطقه چالش داريم. ببينيد آيا منزلت ما بالاتر است يا
اسراييليها؟ ببينيد ما دست بالاتر را در عراق داريم يا آمريكاييها؟
بپذيريم چنانچه ما (همانگونه كه در اين تحليل آمده است) بازيگر هنجارپذير
شويم و هنجارهاي ما را آمريكاييها تعريف كنند كه لازمه اين كار به رسميت
شناختن اسراييل است و داشتن رابطه خوب با آنها، آن وقت شايد بتوانيم به يك
وضع خوب رفاهي برسيم و كسي هم به ما كاري نداشته باشد. اما چه كسي گفته است
مبارزه با نظام سلطه جهاني بدون هزينه است؟ بدونشك اين ايستادگي هزينهبر
است، ولي آيا ما به دنبال يك بازي باخت _ باخت بوديم يا آمريكا يا اروپا؟
آيا ما گفتيم هيچ پيش شرطي را نميپذيريم يا آنها كه ظاهرا علفي خورده
بودند كه چون به دهانشان خوش آمده بود و باز هم فكر ميكردند وضع به
همانگونه است؟حرف ما اين است كه از ترس مرگ نبايد خودكشي كرد. يا ما نظام
سلطه را ميپذيريم يا اگر نميپذيريم. فرقي نميكند كه چالش حول انرژي
هستهاي باشد يا حقوقبشر ... .
موضع ما در جنگ 33 روزه لبنان چطور بود؟ آيا هر چه اسراييليها ميخواستند،
همان شد؟ انشاءالله در فرصت ديگري به اين مساله خواهم پرداخت، ولي آيا
واقعا اگر ما در زمينه ديگري به چالش كشيده ميشديم، نظام به چالش كشيده
ميشد، يا اصولگراها و يا به قول دوستان، اقتدارگرايان به چالش كشيده
ميشدند؟ خير! انرژي هستهاي موضوعي است كه ما با منطق ميتوانيم از آن
دفاع كنيم و در زمينههاي ديگر نيز دفاع ميكنيم. ولي موضوع اين است كه در
اينجا زمينه بروز اختلاف بيشتر است. در اينجا آمريكاييها ما را به چالش
كشيدهاند و نه ما. آيا هنگامي كه ما 15 سال به تحقيقاتمان ادامه داديم، آن
را در بوق و كرنا كردهايم، يا اين آمريكاييها بودند كه اين مساله را مطرح
كردند؟
اگر ما روزي بتوانيم نيروگاه بوشهر را به اتمام برسانيم اين نقطه، نقطه قوت
ما در خليجفارس خواهد بود و احدي جرات جسارت به ما را نخواهد داشت. بحث بر
سر اين است، نه در مورد تعليق 164 سانتريفيوژ به مدت 24 ساعت يا 10 روز.
آمريكا در اساس با فناوري هستهاي كه در دست ما باشد، مخالف است و
نميخواهد ما در اين حوزه هيچ كاري بكنيم. پس اينكه اگر ما موضوع چالش را
به موضوع ديگري ببريم، نظام دچار چالش خواهد شد، اين اشتباه است، زيرا ما
قبل از موضوع انرژي هستهاي هم چالش داشتهايم.
يزدانپناه: جناب دكتر تاجزاده لطفا به سوالها شفافتر پاسخ دهيد. شما چه
استراتژي را معرفي ميكنيد براي آنكه با كمترين هزينه در برابر نظام سلطه
پيروز بشويم؟
تاجزاده: مهمترين تأسيسات اتمي ما در بوشهر است كه به گفته آقاي نادران،
اگر تكميل شود، فوايد زيادي براي كشور خواهد داشت. پرسش من اين است كه از
چه سالي براي ساخت نيروگاه بوشهر اقدام شده و چه كساني آن را ساختهاند؟
آيا دانشمندان ايراني آن را ساختهاند يا ساخت اين نيروگاه قبل از انقلاب
به دست خارجيها (آلمانيها) شروع شده و اكنون روسها مسووليت تكميل آن را
به عهده گرفتهاند؟ اگر جهان با داشتن تأسيسات هستهاي ايران مخالف بود،
بوشهر را كامل نميكردند. به علاوه پيشنهاد اتحاديه اروپا اين بود كه چند
نيروگاه ديگر هستهاي نيز براي ايران بسازند، به شرط آنكه دولت ما چرخه
سوخت يا غنيسازي اورانيوم را رها كند. پس نگوييد دنيا با پيشرفتهاي علمي
و فني ما مخالف است. نه! جامعه جهاني پذيرفته است ايران نيروگاه هستهاي
داشته باشد. البته عدهاي در آمريكا و اسرائيل با رژيم جمهوري اسلامي
مخالفاند. از نظر آنان، اساساً ايران نبايد مستقل باشد و حتي لازم نيست
اينقدر وسعت داشته باشد. طيفهايي از صهيونيستها چنين تفكري دارند. ولي
استراتژي ما بايد اين باشد نگذاريم كساني كه اين افكار را دارند، دست بالا
را در عرصه سياست جهاني عليه ما پيدا كنند. به عكس بايد به گونهاي عمل
كنيم كه اينها روزبهروز منزويتر شوند. بنابراين از اين موضوع كه عدهاي
در آمريكا و اسرائيل خواهان سرنگوني جمهوري اسلامي هستند، نبايد نتيجه گرفت
ما به مقابله با شوراي امنيت سازمان ملل برويم. اين مصداق از ترس مرگ
خودكشي كردن است.
من در بخش اول سخنانم نيتخواني نكردم. خود دوست عزيزمان فرمود كه نظام
سلطه جهاني با ما چالش دارد و اگر چالش هستهاي را حل كنيم در جايي ديگر
بايد درگير شويم يا دائم كوتاه بيائيم. سوال نخست اين است كه چرا اينجا
ايستادهايد؟ به نظر من علت اين است كه نميتوانيد اعلام كنيد موضع
اقتدارگراها در زمينه حقوق بشر ضعيف است ولي در مساله هستهاي تصور ميكنيد
از حمايت نسبي افكار عمومي بهرهمنديد. ضمناً اينكه ادعا ميكنيد كه طرف
مقابل ميگويد ايران بايد تمام فعاليتهاي هستهاي خود را تعليق و در واقع
تعطيل كند، چنين چيزي واقعيت ندارد. اختلاف فقط در مورد غنيسازي اورانيوم
در خاك ايران و در اين مرحله تعليق 164 سانتريفيوژ است كه ممكن است در
آينده تعداد آنها بيشتر شود.
نادران: آقاي تاجزاده اصل پيشنويس بر سر چه بود؟
تاجزاده: اصل پيشنويس قطعنامه درباره تعليق فعاليتهاي غنيسازي اورانيوم
است. اروپاييها اعلام كردند در صورت تعليق اين سانتريفيوژها كه تعدادشان
در حال حاضر 164 عدد است، مانع ارسال پرونده ما به شوراي امنيت سازمان ملل
ميشوند. افزون بر آن اعتراف صريح آقاي احمدينژاد، گرچه فكر ميكنم صحيح
نباشد، محل اختلاف را نشان ميدهد. وي همچنان كه گفتم در سخنراني خود رسما
اعلام كرد غربيها به ما پيغام دادند در صورت تعليق 24 ساعته سانتريفيوژها
حتي به بهانه مشكلات فني، پرونده هستهاي ايران در شوراي امنيت مطرح نخواهد
شد. فرض كنيم آقاي احمدينژاد درست ميگويد. يعني اگر ما غنيسازي اورانيوم
يا فعاليت 164 دستگاه سانتريفيوژ را متوقف كنيم، شوراي امنيت عليه ما
قطعنامه صادر نميكند و تهديد كنوني برطرف ميشود و دو طرف به ميز مذاكره
برميگردند و ممكن است به تفاهم دست يابند. چرا پيشنهاد آنها را نپذيرفتند؟
مگر بار قبل كه ايران داوطلبانه غنيسازي اورانيوم را تعليق كرد، دولت
مجدداً نتوانست كار را آغاز كند؟ پس نگوييد جهان خواهان تعطيلي تمام
فعاليتهاي هستهاي ايران است.
تاكيد ميكنم درست است كه ما با دولت آمريكا چالش داريم و در آينده خواهيم
داشت، اما بايد توجه كرد كه اولاً موضوع غنيسازي اورانيوم از ساير مسائل
چالش برانگيز متفاوت است. در اين زمينه تمام قدرتهاي بزرگ جهان حساساند.
ثانياً فقط كشور ما با دولت آمريكا چالش ندارد. بسياري از كشورهايي كه با
آمريكا رابطه و مناسبات گسترده برقرار كردهاند، نيز در گذشته و حال و
آينده با آن دولت چالش داشتهاند، دارند و خواهند داشت. اساساً در مناسبات
بينالمللي بروز چالشها اجتنابناپذير است ولي از وجود چالش خودكشي يا لج
بازي نتيجه نميشود كه چون ما با دولت آمريكا چالش داريم، به مقابله با
قدرتهاي بزرگ جهاني و شوراي امنيت سازمان ملل بپردازيم. براي روشن شدن
مساله ميپرسم آيا ايران فقط با آمريكا چالش دارد؟ خير! ما با كشورهاي ديگر
هم چالش داريم، ولي چرا با آنها به تقابل نميرسيم؟ همچنين آيا دولت ايالات
متحده فقط با ايران چالش دارد و با برخي كشورهاي ديگر ندارد؟ آيا سياست
دولتهاي مذكور به گونهاي بوده است كه اجازه دهند كشورشان در شوراي امنيت
تحريم و احيانا به درگيري نظامي كشيده شود؟ به نظر اصلاحطلبان بايد در هر
چالش راهكار مناسب را اختيار كرد (بر اساس مصلحت) و به ويژه بايد از اجماع
قدرتهاي بزرگ جهاني عليه ايران جلوگيري كنيم تا مجبور به پرداخت هزينه
سنگين نشويم.
امروز كه به جنگ مينگريم، ميگوييم چنانچه بعد از فتح خرمشهر وارد عراق
نميشديم و به طرف صلح ميرفتيم، منافع بسيار بيشتري نصيب ميهن و ملت
ميشد. شايد دليل آنكه بعد از فتح خرمشهر صلح نكرديم، اين بود كه ما بر
نوار پيروزي حركت و فكر ميكرديم ميتوانيم تا آخر همين روند را ادامه دهيم
و به پيروزي نهايي دست پيدا كنيم. ولي امروز به اين نتيجه رسيدهايم چنانچه
در آن مقطع جنگ را تمام ميكرديم، منافع بيشتري نصيب ما ميشد. معناي سخن
من اين نيست كه چون در آن زمان به طرف صلح حركت نكرديم، صدام در جنگ پيروز
شد و ايران شكست خورد، خير! بلكه ما ميتوانستيم مانع تلفات و ضايعات زيادي
شويم و دستاوردهاي به مراتب بيشتري از پذيرش قطعنامه 598 در سال 1376 كسب
كنيم.
شما (آقاي نادران) در ابتداي فرمايشاتتان گفتيد كه ملاك ما براي هر تصميم
اين است كه ببينيم سود و زيان آن چقدر است. سوالي پرسيدم ولي پاسخ نداديد.
آن را تكرار ميكنم. در مساله صنايع و دانش هستهاي، آيا پيروزي احتمالي ما
در چالش كنوني، غير از اين است كه تعدادي سانتريفيوژ بتوانند به
فعاليتهايشان ادامه دهند و غنيسازي اورانيوم در خاك ايران انجام گيرد؟
اين حداكثر موفقيت ماست. ولي آيا شكست احتمالي سياستهاي كنوني، تحريم
ايران و مشكلات و بحرانهاي بعد از آن نخواهد بود؟ آيا پس از مدتي نخواهيد
گفت اگر ما ميدانستيم به دليل فعاليت 164 سانتريفيوژ، و حتي براي غنيسازي
اورانيوم در ايران، كشور دچار چنين بحرانهايي ميشود، خود داوطلبانه
غنيسازي اورانيوم را تعليق ميكرديم؟
روشن است چنانچه اين مساله حل شود، چالشهاي ما با آمريكا پايان نخواهد
يافت. هنر ما اين است كه در هر چالش عاقلانه عمل كنيم و البته به سمت كاهش
اختلافها پيش رويم، نه اينكه به تشكيل اجماع قدرتهاي بزرگ به رهبري
آمريكا عليه كشورمان ياري رسانيم.
به عملكرد رئيس جمهور سابق آمريكا نگاه كنيد. فكر نميكنم هيچ تحليلگر
سياسي ادعا كند هنگامي كه آقاي كلينتون دستش را به سوي آقاي خاتمي دراز
كرد، منزلت آمريكا بالا رفته و موقعيت ايران تضعيف شده بود. اگر آقاي
نادران، آن مساله را نشانه ضعف ايران و قدرت آمريكا ميخواند، در هيچ
زمينهاي در سياست خارجي نميتوانم ايشان را مجاب كنم، زيرا هر اقدامي دولت
آمريكا در زمان اصلاحطلبان صورت دهد، وي ميتواند ادعا كند اقدام مذكور
نشانه آن است كه موقعيت دولت ايالات متحده بالا رفته و منزلت ايران پايين
آمده است. از سوي ديگر در دوره اقتدارگراها هر چه رخ دهد، نشانه آن است كه
اعتبار ايران افزايش يافته و جايگاه آمريكا پايين آمده است، حتي اگر آمريكا
بتواند اعضاي صاحب حق وتو را در شوراي امنيت مجبور يا مجاب كند به قطعنامه
عليه ايران راي دهند. در هر حال طبق منطق خود كه صدور قطعنامه در شوراي
امنيت عليه ما را نشانه شكست ديپلماسي ايران و به ضرر مردم ميخوانم، ادعا
ميكنم استراتژي هستهاي ايران در دوره اصلاحات مناسب و پاسخگو بود. زيرا
از اجماع دولتهاي بزرگ عليه ايران جلوگيري كرد و ضمن تأمين امنيت كشور،
امكان تكميل نيروگاه هستهاي بوشهر و تأسيس سايتهاي اصفهان و نطنز را
فراهم كرد.
همچنين پرسيدم چرا دو سال پيش، جلوگيري از اجماع قدرتهاي جهاني عليه ايران
را رهبري نظام پيروزي بزرگ خواند. ولي اكنون آقايان اجماع دولتهاي قدرتمند
دنيا عليه ايران را نشانه پيروزي ديپلماسي ما ميخوانند؟ جالب آن كه وزير
امور خارجه همين دولت اخيراً تصريح كرد بايد از اجماع قدرتهاي جهاني
جلوگيري و پرونده ايران را از شوراي امنيت خارج كنيم. به نظر من مشكل آن
است كه حكومت ديپلماسي كارآمد و مناسب ندارد.
نكته ديگر آن است كه من با حرف آقاي نادران موافقم كه دولت كنوني آمريكا
ميكوشد بازي باخت _ باخت را بر ما تحميل كند (البته نميدانم كه اين حرف
را آگاهانه گفتند يا ناآگاهانه، ولي كاملاً درست ميگويند كه بازي كنوني،
بازي باخت_ باخت است) بسيار خوب! آيا ما نبايد بكوشيم اين بازي باخت _ باخت
را به يك بازي برد _ برد تبديل كنيم، به ويژه آنكه توان تبديل آن را به يك
بازي برد _ باخت نداريم؟ روش صحيح اين است كه بحران كنوني را پشت سر
بگذاريم و بكوشيم پرونده را از شوراي امنيت خارج كنيم. آن وقت درباره
چالشهاي بعدي تصميم ميگيريم و همانگونه كه در 27 سال گذشته چالشهاي
زيادي را با دولت آمريكا، نه با شوراي امنيت، پشت سر گذاشتهايم، با بقيه
موارد نيز مواجه خواهيم شد. مگر ما در موارد مشابه چالش با دولت آمريكا را
به اجماع دولتهاي قدرتمند عليه خود تبديل كردهايم؟ به هر رو اگر پرونده
در شوراي امنيت بماند، ديگر اين يك چالش عادي با آمريكا نخواهد بود، بلكه
يك بازي باخت_ باخت خواهد بود و ميتواند لطمات بسيار جدي به كشور وارد
كند. البته آمريكا و اروپا و ديگران نيز آسيب خواهند ديد. ولي اين مساله از
هزينههاي وارده بر ايران و ايرانيان چيزي نخواهد كاست. به اعتقاد ما از
اين مساله كه آمريكا ميكوشد بازي باخت_ باخت را به ما تحميل كند، نبايد
نتيجه گرفت كه چارهاي جز تن دادن به آن نداريم.
يزدانپناه: آقاي تاجزاده فرمودند كه از چالش خودكشي نتيجه نميشود و من
هنوز روي اين سوال كه براي رسيدن به اين نقطه چه هزينهاي را ميخواهيم
بپردازيم و آيا روي اين مساله كار كارشناسي انجام شده است يا نه، تاكيد
دارم.
نادران: اينكه شوراي امنيت هزينهها و منافع كارهايي را كه انجام ميدهد
در نظر ميگيرد يا نه و در اين مورد ديگران چه ميگويند به من ربطي ندارد.
منِ نماينده ميگويم ديگران اين پرونده را به چه سمت و سويي بردهاند. آيا
آن نقطه براي ما مطلوب بود؟ آيا اينكه نمايندگان مجلس ششم امضا جمع كنند
براي الزام دولت به امضاي پروتكل و اينكه دستهايمان را بالا بگيريم و
تسليم شويم، يك امتياز است؟ من اين را خودكشي از ترس مرگ ميدانم و اين را
ميفهمم كه اگر غير از اين عمل كنيم، براي ما هزينهبر است. اين را هم
ميدانم كه الان بايد تلاش كرد تا اجماع قدرتهاي بزرگ را شكست و در اين
زمينه قدمهايي برداشته شده است. اما مساله اصلا اينگونه نيست كه اگر ما
164 سانتريفيوژ را به مدت 24 ساعت يا دو ماه و يا يك مدت مشخص به تعليق
درآوريم، پرونده ما از شوراي امنيت سازمان ملل به آژانس برخواهد گشت. بلكه
آنچه در قطعنامه نوامبر گذشته قيد شده، اين است كه ايران بايد تمامي
فعاليتهاي هستهاي خود را براي هميشه به تعليق درآورد و بحث بر سر 164 يا
3000 يا 60000 سانتريفيوژ نيست. پس ما در يك دو راهي قرار گرفتهايم كه يا
بايد همه فعاليتهاي خود را به حالت تعليق درآوريم يا در برابر آنها
بايستيم وگرنه بحث بر سر 164 سانتريفيوژ يا يك چرخه آبشار يا دو آبشار و يا
اصلا كل نطنز نيست.
آقاي تاجزاده بحث بوشهر را مطرح كردند، اما توجه كنيد كه ما براي رسيدن به
چرخه سوخت فرآيندي را دنبال ميكنيم كه پايههاي آن در نطنز، اصفهان و اراك
ريخته شده و بوشهر بهرهبردار آن چيزي است كه در اين پايگاهها توليد
ميشود و اين دانش است كه به لحاظ توانايي دست برتري را در منطقه به ما
اعطا خواهد كرد، نه نيروگاه بوشهر به تنهايي. اگر اروپاييها ميخواهند
بيايند، بيايند! ما هيچگونه امتناعي نميكنيم. ما در مجلس هفتم توليد
20000 مگاوات برق توليدي از محل پايگاههاي هستهاي را تصويب كردهايم و
دولت را ملزم به مطالعه و مكانيابي براي اجراي اين مصوبه كردهايم. همچنين
به دولت گفتهايم براي بستن قرارداد عمل كند. اين كار را ما انجام دادهايم
و هر كشوري كه با كمترين هزينه و با تعهد به اينكه پروژه مذكور را تا آخر
انجام خواهد داد و حاضر به همكاري باشد، با او قرارداد خواهيم بست. الان
ببينيد مطالعاتي كه براي توليد 200 مگاوات برق در خوزستان انجام ميگيرد،
با همكاري كدام كشورهاست؟ پس اصولا بحث ما سانتريفيوژها نيست، گرچه
راهاندازي اين دستگاهها و بالا بردن خلوص اورانيوم نقش مهمي را در اين
چرخه دارد و اساس فناورياي كه بتواند دستگاهي را با سرعت 650000 دور در
دقيقه حول محوري به طول حداقل 5/1 متر بچرخاند، دست بالا را به كشور
سازندهاش در دنيا خواهد داد و ما امروز اين فناوري را كسب كردهايم.
اينكه امروز تسليم شويم يا بايستيم يا در نقطهاي ديگر وارد چالش شويم،
مانند تظاهرات مردم در زمان شاه است كه عدهاي در خيابانها مشغول تظاهرات
بودند و ميگفتند ما رژيم را نميخواهيم. عدهاي ديگر ميگفتند چرا خودتان
را اذيت ميكنيد و چرا جوانان مردم را به كشتن ميدهيد؟ اكنون نيز بايد
مشخص شود كه چه كسي جوانان مردم را به كشتن ميدهد؟ مگر ما آمريكا را وارد
منطقه كردهايم؟ مگر ما خواستار مداخله آمريكا شدهايم؟ آيا اگر حزبالله
لبنان با اين تفكر در برابر اسراييل تسليم ميشد، اسراييل به همان مقدار
قناعت ميكرد؟ آيا اسراييل به دليل ربوده شدن دو سربازش توسط حزبالله به
جنگ پرداخت؟ اگر آن دو سرباز ربوده نميشدند، جنگ اتفاق نميافتاد؟
در هر حال بايد توجه كرد كه تضاد تفكر ديني و اسلامي با تفكر ليبراليستي
حاكم بر نظام سلطه جهاني اين الزام را براي قدرتهاي بزرگ به وجود ميآورد
كه براي حفظ منافع خود با اين تفكر مبارزه كنند. به همين دليل نميخواهند
اين كشور زنده باشد و اين تفكر اوج پيدا كند. من چون نميخواهم از اين شاخه
به آن شاخه بپرم، بنابراين در مورد موضوع خرمشهر و بعد از فتح و قبل از فتح
آن حرفي نميزنم زيرا اساسا موضوع بحث ما نيست. اگر خواستيد جلسهاي
بگذاريد تا در آنجا بحث كنيم.
يزدانپناه: آقاي نادران در ضمن سخنانشان به سوالات شما نيز پاسخ دادند.
البته در فرمايشات خود به نكتهاي اشاره كردند كه من هم آن را در متن
قطعنامه ديدهام و آن اينكه ما بايد همه فعاليتهايمان را براي هميشه به
حالت تعليق درآوريم و بحث بر سر تعليق 164 سانتريفيوژ نيست كه بگويم اين
مساله حيثيتي است يا به تعبير برخيها ناموسي است. خودتان هم ميدانيد طبق
منشور سازمان ملل متحد تمام مصوبات شوراي امنيت براي تمام كشورهاي عضو آن
سازمان جنبه حقوقي دارد و لازمالاجراست. مگر اينكه از سازمان ملل خارج
شويم. در اين صورت اگر بخواهيم به قطعنامه عمل كنيم خلاف منافع ملي است و
اين دانش و فناوري را از ما خواهد گرفت و در اين حالت بحث از حالت منطقي آن
خارج ميشود.
تاجزاده: در قطعنامههاي شوراي امنيت، بر حق ايران در زمينه داشتن
نيروگاههاي هستهاي تاكيد و تصريح شده، اما با غنيسازي اورانيوم كه آن را
مقدمه تهيه سلاح هستهاي ميدانند، مخالفت شده است. پس برخلاف آنچه آقاي
نادران ميگويند، آژانس اتمي يا شوراي امنيت از ما نخواستهاند كليه
فعاليتهاي هستهاي خود را تعطيل كنيم بلكه صرفا با غنيسازي اورانيوم در
داخل خاك ايران آن هم به دليل پنهانكاري اوليه و مواضع راديكال در سياست
خارجي ما مخالفاند. ضمنا آقاي نادران دوبار اسم مجلس ششم را بردند كه لازم
است در اين باره توضيحي عرض كنم. خوشبختانه اين مراسم (مناظره) ضبط ميشود
و اميدوارم روزنامهها اجازه و امكان انتشار مباحث را داشته باشند.
مجلس ششم براي نشان دادن حسننيت جمهوري اسلامي و اينكه ايران به دنبال
سلاح هستهاي نيست (طبق نظر مقام رهبري داشتن بمب اتم هم از لحاظ شرعي حرام
است و هم به لحاظ سياسي ايران نياز به بمب اتمي ندارد) خواستار امضاي
پروتكل الحاقي بود زيرا ما عضو انپيتي بوديم و آن را كه حساب پاك است از
محاسبه چه باك است. ما ادعا ميكنيم به دنبال بمب اتمي نيستيم، پس هر موقع
كه بازرسان آژانس بخواهند، ميتوانند بيايند و تأسيسات هستهاي ما را
بازرسي كنند. چرا ميگوييد اين خيانت و ذلت است؟ اين حقي است كه كشورهاي
عضو با امضاي پروتكل به انپيتي واگذار ميكنند و يكي از مهمترين راههاي
جلوگيري از ساخت بمب اتمي است.
البته گروهي ميگويند هند، پاكستان و اسراييل بمب اتمي دارند و عضو
انپيتي هم نيستند. چرا ما چنين نكنيم. ميگوييم آنها در پي دستيابي به
بمب اتمي بودند، به همين دليل عضو انپيتي نشدهاند. ما كه اهداف نظامي از
دانش هستهاي نداريم و به همين دليل عضو انپيتي شدهايم و همچنان عضو
باقي ماندهايم. چه اشكال دارد پروتكل را هم امضا كنيم؟ خروج از انپيتي
سياست كشوري است كه بخواهد بمب اتمي بسازد. در آن صورت به طريق اولي پروتكل
الحاقي را امضا نميكند. اقدام مجلس ششم براي شفافسازي فعاليتهاي هستهاي
به منظور تأمين امنيت كشور و تثبيت صنايع هستهاي ايران بود. چون ماجراجويي
ممكن بوده و هست علاوه بر ايجاد مشكلات ديگر، به تعطيلي حتي نيروگاه بوشهر
بينجامد. جالب است بدانيد مجموعه بازرسيهايي كه نمايندگان آژانس در يكسال
و نيم گذشته از پايگاهها و سايتهاي هستهاي و حتي نظامي ايران انجام
دادهاند، نسبت به دوران دولت آقاي خاتمي بيسابقه است. اگر امضاي پروتكل
الحاقي به علت اينكه بازرسي سرزده نمايندگان آژانس را مجاز ميكند، خيانت
است، براي چه مجلس هفتم و دولت اصولگرا و اساسا حكومت يكدست مانع بازرسي
بازرسان آژانس نميشوند؟ مگر بيش از 200 نفر نمايندگان جلس هفتم امضا
نكردند كه ايران بايد از انپيتي خارج شود و مفاد پروتكل را اجرا نكند؟
چرا عمل نكردند؟ جالبتر آنكه آقاي لاريجاني مسوول پرونده هستهاي كه
ميگفت اگر پرونده ايران به شوراي امنيت برود، به منزله پايان ديپلماسي
است، اكنون ميگويد خروج از انپيتي در دستور كار ايران نيست. به علاوه
آمادگي دولت اصولگرا را براي امضاي پروتكل الحاقي اعلان ميكند. پس ژست
انقلابي نگيريد كه اصلاحطلبان تسليم آمريكا شدند و خيانت كردند. اگر چنين
است، چرا اكنون كه بيش از دو سال از عمر مجلس هفتم ميگذرد، تصويب نميكنيد
جمهوري اسلامي از انپيتي خارج شود؟ مگر شعار نميدادند نه سازش، نه
تسليم، خروج از انپيتي. پس كو؟ الان كه همه مملكت در دست شماست، چرا آن
ادعاها را عملي نميكنيد؟ مگر نگفتيد در صورتي كه شوراي امنيت قطعنامه عليه
ما صادر كند، از انپيتي خارج ميشويم. چرا خارج نشديد؟ نه تنها از
انپيتي خارج نشديد، بلكه مفاد پروتكل را كه هنوز ايران امضا نكرده است،
بيش از دوره اصلاحطلبان رعايت ميكنيد. تعداد و سطح مقامات و كارشناساني
كه در يكسالو نيم اخير مورد سوال قرار گرفتهاند، بازرسان آژانس در دوره
آقاي خاتمي آنها را مورد پرسش قرار نداده بودند. روشن است كه چون اين
بازرسيها و بعضا بازجوييها علني انجام نميشود و مطبوعات نيز مجاز نيستند
به بحث در اين زمينه بپردازند، كسي در اين مورد چيزي نميگويد. ولي فكر
ميكنند پنهان است. در آينده همه چيز معلوم خواهد شد. لازم به يادآوري نيست
كه ما از اين سياست حمايت ميكنيم، زيرا بازرسي سرزده نمايندگان آژانس در
جهت اعتمادسازي مفيد است و بهانه به دست آمريكا نميدهد كه ادعا كند ايران
به دنبال ساخت بمب هستهاي است.
بله! ما هم معتقديم تمام گزارشهايي كه سازمان بينالمللي انرژي اتمي از
تأسيسات و از پايگاههاي ما منتشر كردهاند، نشان ميدهد به جز پنهان كاري
اوليه، ايران تخلف خاصي انجام نداده است. ولي با عرض معذرت بايد بگويم اين
دروغ است كه دنياخواهان تعليق همه فعاليتهاي مربوط به انرژي هستهاي در
ايران است. هيچ كشوري در دنيا نميگويد ايران بايد تمام فعاليتهاي
هستهاياش را تعليق كند. اساسا سازمان بينالمللي انرژي اتمي و نيز
پيماننامهها تدوين و تصويب شدهاند كه از حقوق هستهاي كشورها دفاع كنند،
ضمن اينكه اجازه ندهند اين فعاليتها به سمت توليد سلاح اتمي پيش رود. اگر
مقرر شده بود طبق قطعنامه شوراي امنيت ايران تمام تأسيسات و فعاليتهاي
اتمي خود را تعطيل كند، روسها از يك طرف به قطعنامه عليه ايران راي
نميدادند و از طرف ديگر نيروگاه بوشهر را تكميل نميكردند. علت آن است كه
قدرتهاي بزرگ فقط با غنيسازي اورانيوم در داخل ايران مخالفند زيرا آن را
مقدمه ساخت بمب اتمي ميخوانند. به همين دليل حتي حاضرند تأمين سوخت
نيروگاههاي اتمي ما را تضمين كنند. به علاوه اگر مذاكره آغاز شود، اين
احتمال وجود دارد كه بتوان توافق دولتهاي بزرگ را با غنيسازي محدود
اورانيوم در خاك ايران در حد نيازهاي تحقيقاتي جلب كرد.
براي اينكه محل اختلاف روشنتر شود به گفته مسوول پرونده هستهاي در ايران
استناد ميكنم كه ميگويد ما حاضر به مذاكره در مورد تعليق غنيسازي هستيم
ولي تعليق را به عنوان پيش شرط نميپذيريم. پس اختلاف در حال حاضر درباره
عدم غنيسازي اورانيوم يا تعليق 164 سانتريفيوژ است. روشن است كه اين ظاهر
قضيه است و طرفين در پشت آن تحليلها و مقاصد ديگري دارند، اما اختلاف
كنوني در اين مورد است. اساساً در مناسبات بينالمللي وقتي موضوع به نقطه
خاصي ميرسد، سعي ميكنند آن را حل كنند به گونهاي كه منافع طرفين به طور
نسبي تأمين شود. مساله ما الان فعاليت يا تعليق سانتريفيوژهاست و به محض
اينكه فعاليت سانتريفيوژها را به حالت تعليق درآوريم، مذاكرات شروع ميشود
و در شوراي امنيت قطعنامه جديدي عليه ما صادر نميشود. اين به معناي حل همه
مشكلات ما با آمريكا و ديگر كشورها نيست. بعد از اين هم ما مشكل خواهيم
داشت. اما بايد درباره هر كدام جداگانه تصميم بگيريم.
در اين بخش از دوستان دانشجو ميخواهم به شبيهسازيها دقت كنيد. برخي از
آنها ميتواند كشور را نابود كند. آقاي نادران تاكيد كردند در زمان شاه
عدهاي ميگفتند جوانان را به تظاهرات دعوت نكنيد، چون اگر كشته شوند،
مسووليت آن بر دوش دعوت كنندگان به تظاهرات است. چون رژيم شاه سقوط كرد،
امروز كسي از اينها نميپرسد كه چرا جوانان را به كشتن داديد و همه
ميگويند تقصير شاه بود و نبايد جوانان ما را ميكشت. ولي نكته اينجاست كه
اين مثال مربوط به رژيم سياسي در درون يك واحد ملي است كه ميشود آن را
ساقط كرد و به اين ترتيب مردم خواهند توانست بر سرنوشت خود حاكم شوند. اين
اقدام هيچ ربطي به اين توهمات كه تا دو سال ديگر امام زمان (عج) ظهور
خواهند كرد، يا اگر آمريكا با ما وارد جنگ شود، سقوط خواهد كرد، ندارد. فقط
ميتواند ايران را نابود كند، صرفنظر از اينكه چه آسيبهايي به آمريكا
وارد خواهد شد. در هر حال مقايسه تظاهرات عليه شاه به قصد سرنگوني رژيم
سلطنتي با چالش با دولت آمريكا به منظور سرنگوني نظام سلطه جهاني قياس
معالفارق است و ميتواند تبعات بسيار خطرناكي براي ايران و منطقه و البته
براي غرب داشته باشد. در هر حال نفس اين شبيهسازيها تأسفآور و
مخاطرهآميز است.
يكبار ديگر از آقاي نادران ميپرسم صدور قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل
عليه ما نشانه پيروزي ديپلماسي ماست يا شكست آن؟ اگر اين موفقيت است، چرا
كاري نميكنيد هرچه زودتر جنگ ما با آمريكا آغاز شود؟ اگر ميگوييد نه، كه
مسوولان كنوني ظاهرا ميگويند نه، پس بايد كاري كنند پرونده ما از شوراي
امنيت خارج شود. ضمن اينكه بايد به اين پرسش جواب دهند آيا نميتوانستند به
گونهاي رفتار كنند كه پرونده ايران در شورا مطرح نشود و آيا اكنون نبايد
به نحوي عمل كنند كه كشور تحريم نشود؟ سياست صحيح به نظر ما آن است كه دولت
ايران با آمريكا، اروپا، روسيه، چين و آژانس و ديگر سازمانهاي بينالمللي
وارد بحث و مذاكره شود و بكوشد به نقطه مشتركي برسد.
نكته ديگر اينكه در پايان دوره اصلاحات فقط نطنز به دليل توافق طرفين در
حال تعليق بود. در واقع قرار بود تا هنگامي كه طرفين در حال مذاكره هستند،
ايران غنيسازي اورانيوم را شروع نكند. پس اينكه در دوره اصلاحات همه
فعاليتهاي هستهاي ايران در حالت تعليق بود، صحيح نيست و من نميدانم كه
چرا در بحث بايد اينقدر اطلاعات كذب وارد كرد. در آن زمان بوشهر به فعاليت
خود ادامه ميداد. جالب آنكه تأسيسات اصفهان و نطنز در دوره آقاي خاتمي
ايجاد شد. به علاوه پيشنهاد نمايندگان اتحاديه اروپا اين بود كه در كنار
بوشهر، چند نيروگاه ديگر نيز در ايران تاسيس كنند. آقاي نادران بايد روشن
كنند كه چرا غنيسازي اورانيوم را معادل صنايع و دانش هستهاي ميگيرند؟
آيا كشورهايي كه اورانيوم را در خاك خود غنيسازي نميكنند، فاقد صنايع و
دانش پيشرفته هستهاياند؟ آيا كشورهاي زيادي سراغ نداريم كه صنايع پيشرفته
هستهاي دارند، اما اورانيوم را در داخل خاك خود غني نميكنند؟
از طرف ديگر من هم با عقيده برخي كه موافق تسليم در برابر آمريكا هستند،
مخالفم؛ زيرا ما روش ليبي را نميپسنديم. همچنان كه شيوه كرهشمالي را
نميپسنديم كه با به قحطي و گرسنگي كشيدن مملكت دلمان را به داشتن بمب اتم
خوش كنيم. قصد ساختن ويتنام اسلامي را هم نداريم. ما مدلهاي ديگري داريم
كه با حفظ استقلال و تماميت كشورشان و بدون چالش با نظام سلطه به دانش و
فناوري هستهاي دست يافتهاند، مانند ژاپن و نوع كشورهاي پيشرفته آسيايي.
اگر استراتژي حكومت ما اشتباه باشد، سرنوشت بدي در انتظار ما خواهد بود.
ضمنا جملهاي كه عرض كردم از «سيدحسن نصرالله» است كه پس از جنگ 33 روزه
گفت: «اگر اعضاي شوراي مركزي حزبالله يك درصد احتمال ميدادند در اثر
گروگانگيري دو سرباز اسراييلي، حكومت اسرائيل چنين جنايت عظيمي مرتكب خواهد
شد، عمليات مذكور را انجام نميدادند.» در حقيقت اسرائيل به بهانه اسارت دو
سرباز خود بخش عظيمي از لبنان را به خاك و خون خواهد كشاند كه منجر به كشته
شدن 1000 لبناني و مجروح شدن هزاران نفر ديگر شد. روشن است كه خود آن كشور
و مردمش نيز آسيبهاي زيادي ديدند و البته اسرائيل نتوانست اهداف
توسعهطلبانهاش را محقق كند.
درست است كه وظيفه هر شهروندي، ديندار يا لاييك، مسلمان يا غيرمسلمان اين
است كه اگر دولتي خارجي به كشورش تجاوز كرد، از آن دفاع كند، ولي حكومت
وظيفه دارد تهديدها را از كشور دور كند. اگر سياست حكومت درست باشد و طرف
مقابل غيرمنطقي عمل كند، آن وقت جامعه پشت سر حكومت خواهد ايستاد و از حق
خود دفاع خواهد كرد. ولي اگر راههاي ديگري براي همزيستي مسالمتآميز باز
باشد و حكومت به بيراهه برود، مساله فقط اين نخواهد بود كه نظام بينالمللي
با آن نظام چالش دارد. خوب آنها چالش دارند، شما چرا راه را براي جنگطلبان
طرف مقابل هموار ميكنيد؟ مگر در زمان پذيرش قطعنامه 598 در سال 1367 قرار
بود چالش نظام سلطه يا بهطور خاص تهديدات دولت آمريكا عليه جمهوري اسلامي
ايران تمام شود؟ چرا قطعنامه را پذيرفتيم؟ علت آن بود كه مصلحت كشور و ملت
چنين اقتضا ميكرد كه آن چالش را پشت سر گذاريم و براي چالشهاي بعدي
راهحل مناسب اختيار كنيم. هيچكس فكر نميكرد با پذيرفتن قطعنامه، تمام
چالشهاي ايران با قدرتهاي بزرگ جهاني و از جمله آمريكا حل خواهد شد و
آنها حقوق ما را به رسميت خواهند شناخت. با وجود اين قطعنامه 598 را
پذيرفتيم. خوشبختانه روند حوادث صحت تصميم رهبر فقيد انقلاب را درباره
پذيرش قطعنامه 598 ثابت كرد و ما بعدا توانستيم به بخشي از حقوق خود برسيم
و ديكتاتوري صدام نيز فروپاشيد.
يزدانپناه: ببخشيد آقاي تاجزاده با توجه به اينكه آقاي نادران عجله
دارند و بايد به جلسه عليآباد، برسند از آقاي دكتر نادران خواهش ميكنيم
ادامه سخنانشان را بيان كنند.
نادران: البته من آنقدري كه آقاي تاجزاده فرصت دارند، زمان ندارم و سعي
ميكنم در اين وقت كم به چند نكته كه آقاي دكتر تاجزاده اشاره كردند،
بپردازم و بعد هم از حضورتان مرخص شوم.
من وارد شدن به بحثهاي متفاوت مانند ظهور امام زمان (عج) يا... را
نميپسندم و عادت به از اين شاخه به آن شاخه پريدن ندارم. البته اين اشكالي
ندارد ولي من آمدهام حول انرژي هستهاي ايران صحبت كنم و در اين مورد مبحث
براي توليد است نه بهرهبرداري. من اگر گفتم خيانتي صورت گرفته است، خيانت
را در تحليلي عرض كردم كه كتاب آن را به شما معرفي كردم؛ «تحليل مباني
برنامه توسعه چهارم». تحليلي كه ميگويد ما بايد به بازيگر هنجارپذير تبديل
شويم، تا در منطقه پيشرفت كنيم. چه هنجارهايي را بايد بپذيريم؟ هنجارهايي
را كه آمريكا برايمان تعريف ميكند و شرط اول آن نيز حل چالش با اسراييل
است! من اين را خيانت ميدانم. من جملهاي را ميخوانم: «اگرچه ايران
توانسته به دست آوردهاي نظامي، تهاجمي، موشكي، هستهاي دست يابد ولي به
دليل حضور آمريكا...» اين اعتراف به داشتن بمب اتمي در سند رسمي دولت
اصلاحات خيانت هست يا نيست؟ به علاوه چه كسي چراغ سبز نشان داد كه ما چه
كار ميكنيم؟
بحث من اين است كه چه كسي پروتكل را داوطلبانه امضا كرد و به خارجيها
اجازه داد با هر كسي در هر محلي، با هر كيفيتي بدون اطلاع قبلي يا با اطلاع
قبلي به پرسش و پاسخ بنشيند؟ نه اينكه امروز اين پرسش و پاسخها بهتر شده
يا ديروز. مگر عراقيها داوطلبانه پروتكل را مضا نكردند؟ آيا آمريكا با
آنها رابطه منطقي برقرار كرد؟ نتيجه حمله آمريكا به عراق اين بود كه آمريكا
متهم به رفتار غيرمنطقي شد؟ حرف ما اين است كه يا بايد نظام سلطه را با
هنجارهايي كه آنها برايمان تعريف ميكنند، بپذيريم يا در برابر آنها
بايستيم با كمترين هزينه. دعواي مهندس بازرگان با امام نيز حول همين موضوع
بود كه مهندس بازرگان ميگفت: «شاه كه پذيرفته است قانون اساسي را اجرا
كند، پس فعلا همين را بپذيريم و جوانان مردم را به كشتن ندهيم تا قدم بعدي
را برداريم».
بحث ما در مورد چالشي كه داريم اين است كه تسليم شويم يا نه! به هرحال ممكن
است ما در چالشهايمان گاهي اوقات عقبنشيني كنيم، كوتاه بيايم و پيشروي
كنيم. اين رفتارها در برابر چالش با نظام سلطه جهاني منطقي است، اما با
تدبير و اختيار.
در پاسخ به اينكه اجماع دولتها عليه ما خوب است يا بد است، ما ميگوييم
بد است، ولي بنگريد كه چه كسي خواسته است كه اين اجماع صورت پذيرد، ما يا
طرف مقابل؟ حريف ما ابزار قدرت را در دست دارد و ميخواهد به وسيله آن زور
بگويد. ولي ما يك حرف حساب داريم و اينكه مگر ما از انپيتي سرپيچي
كردهايم؟ مگر ما تخلفي انجام دادهايم؟ ولي در آنجا (شوراي امنيت و آژانس)
به گونه ديگري رفتار ميشود و منطق حاكم نيست.
به علاوه اگر ما در اينجا سازش كنيم و بازيگر هنجارپذير شويم، باز هم ما
كانديداهاي منتخب آمريكا براي حكومت نخواهيم بود. آنها جز به يك حكومت
وابسته مانند شاه رضايت نميدهند.
ديگر اينكه تنزل چالش حول چند سانتريفيوژ، به نظر من اشتباه است و همچنين
چالش بر سر بوشهر نيست و مهم چرخه توليد سوخت هستهاي است. ميگويند از ما
تعليق نخواستهاند. خير! طبق قطعنامه نوامبر گذشته شوراي حكام سازمان انرژي
هستهاي، ايران بايد تمام فعاليتهايش را در تمامي پايگاهها در مرحله
فرآوري به حالت تعليق درآورد.
تاجزاده: فقط در زمينه غنيسازي اورانيوم.
نادران: بله، بحث ما هم در مورد غنيسازي و تكميل چرخه سوخت است وگرنه
بوشهر چيزي ندارد كه بر سر آن دعوا كنيم. هدف ما توليد سوخت هستهاي است.
نكته ديگر اينكه در دولت اصلاحات فقط «نطنز» تعطيل نشد، بلكه «اصفهان» نيز
تعطيل شد و داخل پايگاهها دوربين نصب شد و درهاي آنجا پلمب شد. من اين
موارد را خيانت ميدانم و آنچه را كه در مجلس ششم اتفاق افتاد، خيانت
نميدانم، بلكه خودكشي از ترس مرگ ميدانم.
يزدانپناه: آيا به سود كشور نيست كه در اين مورد به نظرسنجي عمومي يا
رفراندوم مراجعه كنيم؟!
تاجزاده: رفراندوم در قانون اساسي سازوكار مربوط به خود را دارد و اگر
چنين چيزي لازم باشد حتما از طريق سازوكار مربوط به آن ميتوان موضوع را
پيگيري كرد.
اجازه ميخواهم در بخش آخر جمعبندي سخنان خود را چه در نقد سياستهاي
كنوني و چه در زمينه راهكار پيشنهادي اصلاحطلبانه ارائه كنم. پرونده
هستهاي بزرگترين چالش ايران با جامعه جهاني در دو دهه اخير است. ما
تاكنون حداكثر با دولت آمريكا چالش داشتهايم اما آغاز غنيسازي اورانيوم
برخلاف آنچه در مذاكره با اتحاديه اروپا پذيرفته بوديم كه در طول مذاكره
نطنز در حالت تعليق باشد، پرونده ايران را به شوراي امنيت سازمان ملل
كشانده است. در قطعنامه اين شورا با استناد به فصل 7 منشور سازمان ملل به
خطر افتادن صلح جهاني توسط يك كشور، ما در وضعيت بغرنجي قرار گرفتهايم كه
بايد هر چه سريعتر براي برون رفت از آن چارهاي بيانديشيم زيرا صرفنظر از
اينكه آمريكا بتواند ايران را مجبور به تعليق غنيسازي كند يا نه، به
احتمال قريب به يقين ايران و ايراني هزينههاي بسيار سنگين خواهند پرداخت و
به همين علت، حقوق ملت ايران در همه زمينهها از جمله در فناوري هستهاي در
معرض خطر قرار خواهد گرفت.
به نظر اصلاحطلبان بازي كنوني بازي باخت _ باخت است و تحريم جهاني كشورمان
با تحريم بيست و هفت سال گذشته آمريكا عليه ايران كاملا متفاوت است و آثار
سوء فراواني عليه مردم بهويژه قشرهاي آسيبپذير بر جا خواهد گذاشت. در
واقع همان كساني كه قرار بود نفت سر سفره آنان بيايد، اما اكنون گراني،
بيكاري و نگراني به سفره آنان راه يافته است. افزون بر آن تحريم جهاني
براساس فصل 7 منشور سازمان ملل يعني ميتواند استقلال سياسي ميهن و مهمتر
از آن يكپارچگي سرزميني ايران را به مخاطره اندازد و امنيت عمومي و ملي
ايرانيان را آسيبپذير كنند. همچنين فشارهاي ناشي از تحريم ممكن است به
توسعه علمي و فني و اقتصادي كشور لطمه وارد كند و حتي مانع راه افتادن
نيروگاه بوشهر شود كه سالها وقت و ميلياردها دلار ثروت ملي صرف تكميل آن
شده است. اين همه تهديد آيا پافشاري بر غنيسازي اورانيوم را موجه ميسازد؟
پاسخ ما منفي است. به همين دليل خواهان بهم زدن اجامع ايجاد شده قدرتهاي
بزرگ جهاني عليه ايران هستيم تا كشور تحريم نشود و حلقه محاصره عليه ايران
و ايران تنگتر نگردد. تاكيد مي كنم جنگطلبان آمريكايي و اسرائيلي از چنين
روندي استقبال ميكنند. ما نبايد در دام آنها بيفتم. ديپلماسي غلط حكومت
يكدست موجب شده كه به جاي جناحي در دولت آمريكا، ايران با تمام قدرتهاي
بزرگ جهاني طرف شود و اگر اين مسير ادامه يابد، همان اشتباهي را مرتكب مي
شويم كه صدام مرتكب شد. اشكال صدام اين نبود كه بازرسان سازمان انرژي اتمي
را به عراق راه داد. خطاي بزرگ وي آن بود كه در مورد اختلاف آمريكا با
اروپا و روسيه بيش از حد حساب ميكرد. تحليل غلط وي از مناسبات جهاني، عراق
و عراقيها را دچار خسارات جبرانناپذير كرده است و معلوم نيست چه زماني
آنان از عوارض سوء اشغال آمريكا، جدا از اينكه ارتش ايالات متحده در عراق
بماند يا برود، رهايي خواهند يافت.
استراتژي مهار دوگانه آمريكا با اشغال عراق و سقوط صدام تغيير كرده است.
اكنون همه توجه كاخ سفيد به مهار ايران است. اين در اختيار ماست كه با
ديپلماسي صحيح هم امنيت ملي و عمومي كشور را حفظ كنيم و هم امكان توسعه
اقتصادي و علمي و فني كشور را، حتي در زمينه انرژي هستهاي فراهم آوريم.
همان كاري كه دولت اصلاحات انجام داد. آن هم در شرايطي كه واشنگتن سرمست از
پيروزي سه هفتهاي در عراق بود و آماده ماجراجويي تازه در منطقه. درست است
كه آمريكا موقعيت سابق را ندارد. به همين علت در پي ايجاد اجماعسازي جهاني
است تا توسعهطلبي خود را موجه جلوه دهند. ما به جاي تكيه بر ضعف دولت
آمريكا و غفلت از اجماع ايجاد شده، بايد با تمام توان بكوشيم حلقه محاصره
را بشكافيم و با قدرتهاي ديگر به تفاهم برسيم تا آمريكا تنها شود، همچنان
كه در دوران آقاي خاتمي چنين روندي را شاهد بوديم.
به دليل فوق بود كه وقتي آقاي بوش ايران را جزو "محورشرارت" يا "محور
شيطاني" ناميد، جهان آن را جدي نگرفت. ولي اكنون سياستهاي آقاي بوش
پشتوانه راي شوراي امنيت سازمان ملل را دارد كه ايران نيز عضو آن سازمان
است. شرايط منطقه نيز وخيمتر از آن است كه بحران بزرگ ديگري را بتواند
بدون تغييرات و هزينههاي سنگين پشت سر گذارد.
نكته ديگر اينكه اگر حكومت به هر دليل مصر به غنيسازي اورانيوم در خاك
ايران بود، بايد با اعتمادسازي به اين هدف دست يابد نه با ايجاد جبهههاي
جديد عليه كشور با طرح شعارهاي تحريك كننده مانند ضرورت محاكمه بوش و بلر،
از بين بردن اسرائيل از نقشه جهان و نفي هولوكاست و تبرئه هيتلر يا در
اختيار جهان گذاردن تجربيات كشور در زمينه انرژي هستهاي. اكنون نيز نبايد
غنيسازي اورانيوم را چنان حيثيتي كنيم كه اگر زماني مجبور به تعليق موقت
يا بلند مدت سانتريفيوژها شويم، تصور كنيم در همه زمينهها شكست
خوردهايم.
مساله ديگر كه در سخنان آقاي نادران برجسته بود، اين است كه بوشهر به
تنهايي براي كشور فاقد اهميت است و تاكيد اصلي بر سايت نطنز كردند.
UCF اصفهان از نظر قدرتهاي
بزرگ اهميت چنداني در زمينه توليد سلاح هستهاي ندارد بنابراين آنان نيز
عمدتا درباره نطنز حساساند. سؤال من اين است چرا بوشهر كه چهاردهه مورد
توجه مقامات بوده، از اهميت افتاده است؟ مگر ما صنايع صلح آميز هستهاي
نميخواهيم؟ اين چه حرفي است كه آنچه دست بالا را در توازن قوا در منطقه به
ما ميدهد، غنيسازي اورانيوم است. ديگران ميتوانند از اين سخن برداشت
كنند كه منظور گوينده صنايع صلحآميز هستهاي نيست. بلكه مقاصد ديگري در
نظر دارند كه ميتواند توازن قوا را در منطقه به سود ايران تغيير دهد. اين
سخنان تحريك آميز كه فقط انتظارات جامعه را افزايش ميدهد، زیان زيادي
خواهد داشت. ايران كره شمالي نيست كه نتواند جز با تاكيد بر سلاح هستهاي
امنيت خود را تأمين كند. ما همچنان كه در سه دهه گذشته از آرمانها،
استقلال و يكپارچگي سرزميني خود دفاع كردهايم، قادر به تأمين امنيت خويش
هستيم.
از سوي ديگر اين سخن آقاي نادران كه به ما هشدار ميدهد كانديداي مطلوب
آمريكايي براي مديريت كشور نيستم، نبايد ما را نگران كند تا با سياستهاي
غلط عملاً همان مسيري را بپيماييم كه جنگ طلبان جهاني برايمان طراحي
كردهاند. اگر ما درست عمل كنيم، دولت آمريكا مجبور ميشود جمهوري اسلامي
را به رسميت بشناسد. همچنان كه در زمان خاتمي_ كلينتون چنين حالتي پيش آمد.
چين هم نمونه بزرگ جهاني آن است.
در خاتمه اميدوارم همچنان كه اقتدارگراها اكنون متوجه شدهاند. شعار خروج
از انپيتي، اشتباه بود و اجازه دادند بازرسان سازمان انرژي اتمي به بررسي
پايگاه هستهاي ما بپردازند، متوجه شوند كه شعار ايران اسلامي بايد خلع
سلاح جهاني به ويژه در منطقه باشد و ديپلماسي دولت اعتماسازي. آنان بايد
بدانند وظيفه دولت ايران در حال حاضر اثبات صحت يا سقم هولوكاست نيست كه در
صورت تاييد صهيونيستها و در صورت انكار نازيستها و فاشيستها از آن سوء
استفاده خواهند كرد. دولت بايد بداند انرژي هستهاي تنها حق مسلم ملت ايران
نيست بهويژه كه آقاي احمدي نژاد با وعدههاي بزرگ اقتصادي به قدرت رسيد.
نبايد جامعه احساس كند انرژي هسته اي اسم مستعار بيكفايتي مقامات اجرايي
در اداره كشور و ناتواني در مقابله با گراني، تورم، بيكاري و ناامني است.
همچنين بحث درباره اين موضوع در مطبوعات و دانشگاهها و صداوسيما ميتواند
كمك كار حكومت باشد. كما اينكه در دوره آقاي خاتمي افرادي در حد آقاي
لاريجاني كه عضو شوراي عالي امنيت ملي بودند، اقدامات دولت را گرفتن آب
نبات در برابر دادن طلا ميخواندند. هم در آن زمان و هم اكنون شهروندان
بايد آزاد باشند ديدگاههاي خود را مطرح كنند تا از برآيند آن، راهبرد
صحيحي اتخاذ شود و ملت حول آن اجماع كنند. خط قرمز ما نه جلب رضايت دولت
آمريكا به هر قيمت، بلكه شكستن اجماع قدرتهاي بزرگ جهاني عليه ايران است.
|