نویدنو:10/06/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

در تدارک انقلاب
فراکسیون کمونیستی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)


منبع: یاران ما
طی هفته های اخیر، دو مقاله، با عنوانهای «پیغام به انقلابیون کمونیست» و «تحلیل ٢١ نفر از دانشجویان ...» در سایتهای مختلف اینترنتی درج شده است که، هر دو به سهم و نوبه خود حاوی نکات ارزنده و مهمی بوده و نیازمند بحث و بررسی گسترده تر می باشد.

مهمترین مسائلی که، در دو مقاله فوق الذکرمورد تأکید قرار گرفته است عبارتند از:
ــ تحلیل فشرده ای از اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران،
ــ تشدید روزافزون فشار و خفقان پلیسی بر مردم،
ــ عدم حضور مستقیم و فعال نیروهای ترقیخواه در جامعه،
ــ درک ضرورت مبارزه برعلیه رژیم پلیسی ولایت فقیه،
ــ ضرورت اتحاد نیروهای چپ انقلابی،
ــ شیوه و راههای مبارزه بر علیه رژیم.

تردیدی نیست که، واقعیت اوضاع ایران، در همه زمینه ها، حاکی از شرایط به شدت سختی است که، تا حد انفجارآمیزی رسیده است و رژیم جز با توسل به نیرو
ی قهریه، توان کنترل کشور را ندارد. تشدید خفقان، افزایش فشار فقرو بی کاری بر گرده مردم، دستگیریهای گسترده و صدور احکام اعدام فعالان صنفی – سیاسی و هزاران گرفتاری دیگر که، رژیم در طول حیات خویش بر کشور و مردم تحمیل کرده است، نشاندهنده نابودی کامل پایه های حاکمیت روحانیت در کشور است. امروز، این رژیم، بدون تکیه بر «ذولـفـقـار علی» قادر به سر پا ایستادن نیست.

از یک سو، تشدید «موش دوانی» های مشترک آمریکا و رژیم ایران در صحنه جهانی و از سوی دیگر، تعجیل در خصوصی سازی بنیانهای صنعتی و اقتصادی کشور، دقیقـاً، نشاندهنده از بین رفتن کامل تکیه گاههای داخلی حاکمیت دینی است.

عامل بغایت با اهمیتی دیگری که، بدرستی در این دو مقاله مورد تأکید قرار گرفته است، عدم حضور مستقیم و فعال سازمانهای سیاسی جدی در مبارزات به حق جامعه ایران است. به جرأت می توان گـفـت که، همین امر، یکی دیگر از علل اصلی و عمده دوام و بقاء رژیم ولایت فقیه است. در مورد علل دوام و بقاء رژیم و در رابطه با خودسریها، یکه تازیها و جرایم و جنایات روزمره رژیم، نه اختلاف چندان جدی بین تشکلهای سیاسی وجود دارد و نه در رابطه با اوضاع عمومی کشور، کمبود آماری در نشان دادن بی کـفایتی و تبه کاریهای نظام حاکم موجود است. در همین رابطه، هـر کسی، در عرض چند دقیقه، می تواند با ارائه آمار و ارقام، دلایل منطقی و محکمه پسند، انبوه جنایات رژیم را برشمارد.

اما، مشکل اصلی و آنچه که، مولفین این دو مقاله مصراً و بدرستی برآن تأکید دارند، اول مسئله اتحاد نیروهای ترقیخواه و عدم حضور آنها در جامعه و شرکـت مستقیم در مبارزات آزادیخواهانه مردم، و دومی، بی توجهی در برگزیدن شیوه های مؤثر مبارزاتی برعلیه رژیم حاکم، می باشد.

همانطور که، هم ما و هم خیلی های دیگر، بارها در مورد ضرورت و تأخیر ناپذیری اتحاد نیروهای چپ نوشته ایم و فراخوان داده ایم، ولی، عملا، شاهد هیچ حرکـتی در این سمت نیستیم. نیروهای چپ، حتی، پیرامون عاجلترین و عمومی ترین مسائل، مثل مبارزه برای جلوگیری از سنگسار و اعدامهای گروهی هیچ گامی به سوی اتحاد بر نداشته اند. بنظر ما، عوامل چندی در عدم شکل گیری اتحاد نیروهای چپ مؤثرند که، به اختصار به آنها می پردازیم:

آشفته فکری، پریشان اندیشی، ارتداد و انحرافات ایدئولوژیک تحت تأثیر جنگ روانی - تبلیغاتی و نظامی سرمایه داری امپریالیستی، بخصوص پس از مغلوبیت سوسیالیسم جهانی، اولین و مهمترین عامل باز دارنده در امر اتحاد است.
امروز، چپ «مدرن»، «دموکرات» که، ماهیتا به جبهه سرمایه داری تعلق دارد، از درون نیروهای چپ، سربرآورده است و متاسفانه بخش قابل توجهی از توان و انرژی نیروهای مترقی نیز را به تحلیل برده است. این «چپ»، بمباران، اشغال، ویرانی و تاراج کشورهای مختلف را، با دموکراسی و حقوق بشر یکی می انگارد و یا در بهترین حالت، بدون اینکه آنها را در ماهیت امپریالیسم به جوید، عوامل محلی را مقصر شناخته و به بهانه های مختلف توجیه می کـند. این «چپ» نوزائی فاشیسم در متروپل و مستعمرات را استقلال و آزادی می پندارد. عامل مهم دیگر مانع اتحاد، دوری طولانی مدت نیروهای مترقی سیاسی از جامعه است که، گذر زمان، این تشکلهای مهاجر را به «دسته های سینه زنی محله ای شیعیان» تبدیل کرده است که، بیشتر به خاطر چشم به هم چشمی و اظهار وجود در مقابل محله دیگر، هر از گاهی با توضیح و تشریح «فاجعه کربلا»، سر خویش گرم می کـنند و عمدتا، «تکـیه»ای برای خود دست و پا کرده اند که، نزدیکی با هر دسته دیگر را، خطری بالفعل برعلیه «مقام شامخ» خویش تصور می کـنند.
این بخش از تشکلها، برای دستیابی به شهرت، «شیوه برادر حاتم طائی»( تف کردن به چشمه زمزم) را برگزیده اند و در امر اتحاد، از محدوده شعار، پا فرا تر نمی گذارند و یا اتحاد را تا آنجا می پذیرند که، همه بی چون و چرا، زیر علم آنها سینه بزنند. «چپ نو»، این «از اینجا راندگان و از آنجا ماندگان» که، عافیت طلبی، بی عملی و ناتوانی خویش را، در ورای گرد و خاک «نو اندیشی» پنهان می سازند و بالاخره این «چپ نو» که، صوفی مآبانه در تقلای نفی تضاد طبقاتی و آشتی دادن طبقات متخاصم اجتماعی است، طبیعی است که امروز، به سرسخت ترین مانع اتحاد نیروهای آزادیخواه چپ تبدیل شده است.

ما بر این باوریم که، نیروهای انساندوست، صلحجو، عدالتخواه و مترقی چپ میهن پرست، هنوز هم می توانند، ضمن دفع تلاشهای مخرب «چپ نو»، با تشکـیل کمیته های ارتباط و هماهنگی و برگزاری جلسات مشترک بحث و گـفـتگو بمنظور اتحاد در زمینه مبرم ترین و عاجلترین وظایف، مقدمات اتحاد بزرگ و پایدار را فراهم سازند.

انتخاب شیوه های مؤثر مبارزه، موضوع مهم دیگری است که بی تردید، باید تدقیق و تدوین گردد. در مجموع دو متد مسالمت آمیز و قهری، همیشه در مبارزه بر علیه حاکمیتهای ضد مردمی و دیکتاتوری مورد توجه بوده و هست. ما براین باوریم، مطلق کردن این و آن شیوه مبارزه، از قبل، محکوم به شکست و فاجعه است. انقلابیون هر کشوری، بادر نظر گرفتن شرایط عینی و ذهنی جامعه خویش، می توانند، این یا آن شیوة مبارزه و یا تلفیقی از هر دو شیوه مبارزه را برای انجام وظیفة انقلابی خود به کار گیرند. تجربه انقلابات پیروزمند، هم با شیوه مبارزات مسالمت آمیز و هم با شیوه مسلحانه، در تاریخ زیاد است(انقلاب اکـتبر، انقلاب ضد استعمار هند، انقلاب کوبا، انقلاب بولیواری ونزوئلا و...). در گزینش شیوه مبارزه، نباید این موضوع را فراموش کرد که، هیچ حاکمیتی حاضر نخواهد شد داوطلبانه، از قدرت کناره گیری کـند. بدین جهت، خود دشمن، در انتخاب راه های مبارزه برعلیه خویش، نقش تعیین کـننده ای ایفا می کـند. وقتی که حاکمیت، پلیس، ارتش، زندان و دیگر ارگانهای سرکوب را در اختیار دارد و از آنها، در سرکوبی خشن و قلع و قمع مبارزات بحق مردم استفاده می کـند. زندان، شکنجه و اعدام را به شیوه رایج مقابله با حق طلبی تبدیل کرده است، تکلیف پیشاهنگ نمی تواند فقط در ارسال پیامهای نصیحت آمیز به حاکمیت و مردم خلاصه شود.

متاسفانه، طی یکی - دو دهه اخیر، انتخاب متدهای مبارزه نیز، تحت تأثیر تبلیغات امپریالیسم و شیوه نئولیبرالی سرمایه داری قرار گرفته است. حاکمیت های سرمایه داری تا دندان مسلح، که، کوچکترین حرکتی را به خشن ترین شیوه های ممکن سرکوب می کـنند، ارتشی را که، ماهیتا برای دفاع از کشور در مقابل تجاوز بیگانگان تشکیل شده است، در داخی شهرها، برای سرکوبی ملت بکار می گیرند، هر اعتراض و اعتصابی را با گلوله پاسخ می دهند، خود آنها، «مبارزه مسالمت» را به شیوه مطلق تبدیل کرده اند، تا در ورای این شعار بی محتوا، با آرامش و اطمینان خاطر به چپاول و خودکامگی های خود ادامه دهند. رژیمهای سرمایه داری که، خود حاضر نیستند، «پلیس ضدشورش» خود را منحل کـنند، شکنجه و اعدام را ممنوع سازند، درشرایطی که، حتی حاضر نیستند شعبده بازی های انتخاباتی را کـنار گذارند، مبارزان آزادیخواه و انساندوست را به گزینش تنها یک شیوه مبارزاتی «راهنمائی» می کـنند و درس دموکراسی می دهند.

شیوه مبارزه مسلحانه که، در تحلیل ٢١ نفر از دانشجویان...، به عنوان موتور محرک انقلاب بر آن تأکید می شود، فقط و فقط ، بدون ارزیابی از توازن قوای انقلاب و ضدانقلاب و رسیدن شرایط انقلابی در جامعه، می تواند، مردود شمرده شود. مهمترین مسئله ای که، در مبارزات مسلحانه دهه چهل و پنجاه مورد توجه قرار نگرفت و به فاجعه انقلابیون منجر شد، نه نادرستی تئوری مبارزه مسلحانه، بلکه، ناشی از بی توجهی به توازن قوای طرفین انقلاب و ضد انقلاب و سطح رشد شرایط انقلابی در جامعه بود.

اوپوزیسیون مترقی ایران، برای مبارزه با رژیم تئوکراتیک حاکم برکشور که، مرتکب جنایات بی سابقه ای برعلیه میهن و مردم ما شده است، نسل کشی سالهای دهه ٦٠ را به راه انداخته و در ادامه موجودیت خویش، فقط بر حجم و ابعاد جرایم خود می افزاید، باید، بدور از ذهنی گرائی، با ارزیابی سنجیده از توازن قوای نیروهای انقلاب و ضد انقلاب و شرایط عینی و ذهنی در کشور، شیوه مبارزه منطبق باآن را انتخاب کـند. مادام که، چنین ارزیابی صورت نگرفته است، شعار مبارزه مسلحانه، تبلیغ خودکشی و تکرار فاجعه است.

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics