|
||
نویدنو:22/06/1387 صفحه قابل چاپ است |
||
ساخت طبقاتی جامعه: برخی دقتها و حاشيهها
احسان طبری
کلاسيکهای مارکسيستی چندان به تئوری ساخت طبقاتی جامعه و مبارزۀ طبقاتی اهميت دادند که لنين میگفت افراد بدون درک محتوای طبقاتی شعارها و اقدامات اجتماعی، پيوسته در سياست نادان و سطحی خواهند بود و در واقع برخورد طبقاتی و تحليل طبقاتی از پروسههای اجتماعی حجابها را میدرد و کُنه بسياری از وقايع را برملا میسازد.
تئوری ساخت طبقاتی جامعههای مبتنی بر مالکيت خصوصی افزار توليد و مبارزه
طبقاتی بين طبقات ممتاز و بهرهکش و طبقات محروم و بهرهده در اين جوامع
دارای محتوای صحيح و مسلمی است. جامعهشناسی امروزی بورژوازی در مقابل اين
تئوری روش دوگانهای دارد. برخیها با قايل شدن گروها و قشرها (stratum)
بر اساس مشاغل و حرفهها و عقايد و روحيات و غيره در جامعه مايلند تقسيم
طبقاتی جامعه معاصر را به بهرهکش و بهرهده و متوسط (که هم در بهرهکشی
شريک است و هم در توليد و بهرهدهی) منکر شوند. برخی (و از جمله پروفسور
«رالف داندرف» Ralph
Dahrendorf
ايدئولوگ معروف آلمان غربی) تئوری طبقاتی مارکس را میپذيرند، منتها
میگويند فقط مالکيت افزار توليد پايه تقسيم جامعه نيست، بلکه
قدرت
نيز هست و لذا تا زمانی که در جامعه قدرتمندان و حکمدارانی وجود دارند- از
آنجمله در جوامع سوسياليستی- طبقات نيز هست و حال آنکه مارکسيسم ريشه
قدرت را در مالکيت خصوصی میجويد و مطلب را به مراتب عميقتر مطرح میسازد
و سخن «رالف دارندرف» سفسطهای بيش نيست و تعريف دقيقی که لنين از طبقه
میدهد اصلاً در نظر نمیگيرد. آنچه که هدف نگارنده از نوشتن اين سطور است تکرار تئوری طبقاتی مارکسيستی و نقادی از تئوریهای بورژوايی نيست. اين بحث مشبع است و خواستاران میتوانند به درسنامهها و کتب مربوطه مراجعه کنند. آنچه که هدف نگارنده از نوشتن اين سطور است آنست که تئوری ساخت طبقاتی جوامع مبتنی بر مالکيت خصوصی افزار توليد و مبارزه طبقاتی در اين جوامع به عنوان حربه و وسيله توضيح پديدههای اجتماعی نبايد به شکل صوری و مکانيکی درک شود. مثلاً برقرار کردن رابطه مستقيم و بلاواسطه بين محتوای برخی از پروسههای اجتماع با اين آن طبقه يا ديدن جدايی طبقات و نديدن وجوه مشترک آنها در پروسه تاريخی- يعنی دو اشتباهی که در تحليلهای متداول ديده میشود، میتواند ما را به نتايج شماتيک و نادرست بکشاند.
در مورد اول
(يعنی در مورد استقرار روابط بلاواسطه بين محتوای برخی از پروسههای
اجتماعی با اين يا آن طبقه) مشاهده میکنیم که گاه علم و سراپای فرهنگ و
حتا زبان را صرفاً به این یا آن طبقه نسبت داده اند. این یک ساده کردن بیش
نیست. ساده کردن بغرنج و بغرنج کردن ساده هر دو غلط است. منسوب کردن تمام
فرهنگ معاصر جوامع سرمایهداری به بورژوازی از نوع ساده کردن بغرنج است.
آری در فرهنگ معاصر کشورهای سرمايهداری، در علم، فن، هنر، فلسفه و در
مجموع شيوه زندگی و معيشت، طرز تلقی و جهانبينی و ايدئولوژی بورژوايی
بیشک مُهر و نشان خود را گذارده است، ولی نبايد فراموش کرد: رابطه ايدئولوژیها با طبقات مستقيمتر است، ولی حتا در اينجا نيز بايد برخورد تحليلی داشت و پيچيده و متناقض بودن پروسه را فراموش نکرد. در مورد دوم (یعنی دیدن جدایی طبقات و ندیدن وجوه مشترک آنها) منظور از وجوه مشترک عبارت از روحیات عمومی جامعه است که از سطح مشترک رشد مادی و معنوی و وضع مشترک تاریخی و اجتماعی جامعه ناشی میگردد.* طبقاتی که در این یا آن امر با هم مقابلند، در امور مشترکی با یکدیگر عمل میکنند. از اینجا به هیچوجه نمیتوان تئوری نادرست بورژوازی و سوسیال دمکراسی را در باره «اتحاد طبقات» توجیه کرد، زیرا جدایی طبقات ممتاز و محروم اصلی و عمده و برخی وجوه مشترک آنها فرعی و غیرعمده است و لذا اتحاد بهرهکش و بهرهده محال است، ولی از اینجا میتوان به این نکته پی برد که مثلاً ناسیونالیسم، روشها و آداب پاتریارکال و طرز تفکر و شیوه عمل اندویدوآلیستی گاه اکثریت مطلق جامعه را فرا میگیرد. شیوه غیرتعقلی تفکر و جهانبینیها (مانند باور به مذاهب و خرافات) اکثریت مطلق جامعه را فرا میگیرد. و این وجوه اشتراک موجد واکنشهای نظیر و فعل و انفعالات همانند طبقات از لحاظ اقتصادی متناقض میشود که اگر به حساب گذارده نشود میتواند موجب دید غلط و لذا درک غلط و عمل غلط گردد. به این مسایل باید نکته دیگری را نیز افزود: و آن اینکه: در جوامع کمرشد که در کار انتقال از ساخت طبقاتی جامعه کهن فئودال- پاتریارکال به ساخت طبقاتی جامعه سرمایهداری هستند، از جهت این ساخت، حالات انتقالی، حالات مغشوش و پروسههای سخت در هم متناقض زیاد دیده میشود. در این جامعهها زیاد دیده میشود که ایدئولوژی انقلابی یا ضدانقلابی را متعلقان به طبقاتی که باید با این یا آن ایدئولوژی مخالف باشد، میپذیرند، احزاب و گروهها در این جوامع غالباً تلفیقی موقت و مکانیکی از قشرها و طبقات مختلف اند و لذا پیوند درونی آنها سست و استواری آنها اندک است. و نيز طبقات در جوامع مختلف ويژگیهای خود را دارند و اين ويژگیها، علیرغم حفظ ماهيت مشترک، بروز میکند. مثلاً در جوامع رشد يافته سرمايهداری روشنفکران غالباً در دستگاه دولتی- اجتماعی بورژوايی جای گرفته و به اين جهت غالباً عناصر سازش و محافظهکارانه در فکر و عمل آنها بسيار است. وضع روشنفکران در جوامع کمرشد چنين نيست. در آنجا روشنفکران بيشتر به سوی راديکاليسم انقلابی جلب میشوند. لذا میتوان خصلت سازشکارانه روشنفکران جامعههای سرمايهداری غرب را يکجا به جوامع شرقی انتقال داد. همين ويژگیها در مورد طبقات مختلف نيز ديده میشود. لذا بايد در انطباق يک تئوری صحيح و انقلابی، تئوری ساخت طبقاتی و مبارزه طبقاتی جوامع مبتنی بر استثمار، بر واقعيتهای مشخص جوامع مختلف بسيار دقيقتر بود و از انطباق مکانيکی پرهيز کرد. اگر تئوری ساخت طبقاتی جوامع مبتنی بر استثمار با تمام بغرنجی آنها در نظر گرفته شود و به کار رود به مراتب سود بيشتر خواهد رسانيد. لذا همه مسأله در سر انطباق دقيق و مشخص يک تئوری علمی و انقلابی است. * رجوع کنيد به گفتار ديگری در همين مجموعه تحت عنوان «روان اجتماع» تارنگاشت عدالت
| می توانید نظرات خودرا اینجا ابراز نمایید .
|
||
|