نویدنو:22/06/1387                                                                     صفحه قابل چاپ است

ساخت طبقاتی جامعه: برخی دقت‌ها و حاشيه‌ها

احسان طبری
منبع: يادداشت‌ها و نوشته‌های فلسفی و اجتماعی، ۱۳۴۵‏


کشف طبقات چنان‌که کلاسيک‌های مارکسيستی تصريح کرده اند، متعلق به مارکسيسم نيست. قبل از ‏مارکس برخی از مورخين بورژوايی فرانسوی به وجود طبقات در جامعه پی برده بودند. مارکسيسم در ‏مسأله ساخت طبقاتی جوامع مبتنی بر مالکيت خصوصی افزار توليد و مبارزه طبقاتی در اين جوامع تئوری ‏موزونی ساخت که يکی از کليدهای اساسی درک تحرک و تغيير پروسه‌های اجتماعی است و از اين تئوری ‏موزون نتايج اجتماعی و سياسی مهمی گرفت، يعنی به اين نتيجه رسيد که تنها طبقۀ رشديابنده و محروم ‏جامعۀ معاصر، يعنی پرولتاريای صنعتی، قادر است جامعۀ طبقاتی را از طريق استقرار حاکميت خود و اجرای ‏اصلاحات عميق سوسياليستی ملغا دارد.‏

کلاسيک‌های مارکسيستی چندان به تئوری ساخت طبقاتی جامعه و مبارزۀ طبقاتی اهميت دادند که لنين ‏می‌گفت افراد بدون درک محتوای طبقاتی شعارها و اقدامات اجتماعی، پيوسته در سياست نادان و ‏سطحی خواهند بود و در واقع برخورد طبقاتی و تحليل طبقاتی از پروسه‌های اجتماعی حجاب‌ها را می‌درد ‏و کُنه بسياری از وقايع را برملا می‌سازد.‏

تئوری ساخت طبقاتی جامعه‌های مبتنی بر مالکيت خصوصی افزار توليد و مبارزه طبقاتی بين طبقات ممتاز ‏و بهره‌کش و طبقات محروم و بهره‌ده در اين جوامع دارای محتوای صحيح و مسلمی است. جامعه‌شناسی ‏امروزی بورژوازی در مقابل اين تئوری روش دوگانه‌ای دارد. برخی‌ها با قايل شدن گروها و قشرها ‏(stratum)‏ ‏بر اساس مشاغل و حرفه‌ها و عقايد و روحيات و غيره در جامعه مايلند تقسيم طبقاتی جامعه معاصر را به ‏بهره‌کش و بهره‌ده و متوسط (که هم در بهره‌کشی شريک است و هم در توليد و بهره‌دهی) منکر شوند. ‏برخی (و از جمله پروفسور «رالف داندرف» ‏Ralph Dahrendorf‏ ايدئولوگ معروف آلمان غربی) تئوری طبقاتی ‏مارکس را می‌پذيرند، منتها می‌گويند فقط مالکيت افزار توليد پايه تقسيم جامعه نيست، بلکه قدرت نيز ‏هست و لذا تا زمانی که در جامعه قدرتمندان و حکمدارانی وجود دارند- از آنجمله در جوامع سوسياليستی- ‏طبقات نيز هست و حال آن‌که مارکسيسم ريشه قدرت را در مالکيت خصوصی می‌جويد و مطلب را به ‏مراتب عميق‌تر مطرح می‌سازد و سخن «رالف دارندرف» سفسطه‌ای بيش نيست و تعريف دقيقی که لنين ‏از طبقه می‌دهد اصلاً در نظر نمی‌گيرد.‏
اين‌ها مطالب روشن است.‏

آنچه که هدف نگارنده از نوشتن اين سطور است تکرار تئوری طبقاتی مارکسيستی و نقادی از تئوری‌های ‏بورژوايی نيست. اين بحث مشبع است و خواستاران می‌توانند به درسنامه‌ها و کتب مربوطه مراجعه کنند. ‏آنچه که هدف نگارنده از نوشتن اين سطور است آنست که تئوری ساخت طبقاتی جوامع مبتنی بر مالکيت ‏خصوصی افزار توليد و مبارزه طبقاتی در اين جوامع به عنوان حربه و وسيله توضيح پديده‌های اجتماعی نبايد ‏به شکل صوری و مکانيکی درک شود. مثلاً برقرار کردن رابطه مستقيم و بلاواسطه بين محتوای برخی از ‏پروسه‌های اجتماع با اين آن طبقه يا ديدن جدايی طبقات و نديدن وجوه مشترک آن‌ها در پروسه تاريخی- ‏يعنی دو اشتباهی که در تحليل‌های متداول ديده می‌شود، می‌تواند ما را به نتايج شماتيک و نادرست ‏بکشاند.‏

در مورد اول (يعنی در مورد استقرار روابط بلاواسطه بين محتوای برخی از پروسه‌های اجتماعی با اين يا ‏آن طبقه) مشاهده می‌کنیم ‏که گاه علم و سراپای فرهنگ و حتا زبان را صرفاً به این یا آن طبقه نسبت داده ‏اند. این یک ساده کردن بیش ‏نیست. ساده کردن بغرنج و بغرنج کردن ساده هر دو غلط است. منسوب ‏کردن تمام فرهنگ معاصر جوامع ‏سرمایه‌داری به بورژوازی از نوع ساده کردن بغرنج است. آری در فرهنگ ‏معاصر کشورهای سرمايه‌داری، در علم، فن، هنر، فلسفه و در مجموع شيوه زندگی و معيشت، طرز تلقی ‏و جهان‌بينی و ايدئولوژی بورژوايی بی‌شک مُهر و نشان خود را گذارده است، ولی نبايد فراموش کرد:‏
اولاً- به گفته لنين در اين کشورها دو نوع فرهنگ: مترقی و ارتجاعی، انقلابی و ضدانقلابی ديده می‌شود.‏
ثانياً- چون بورژوازی خود مستقيماً مولد نعمات معنوی نيست و چون برای روشنفکران مولد اين نعمات نيز، ‏علی‌رغم وابستگی اجتماعی به بورژوازی، فيض نگرفتن از مجموع فرهنگ بشری و مقابله صريح با احساس ‏و عاطفه اکثريت جامعه گاه ميسر نيست، در انچا نيز سروکار ما با يک پديده خالص بوژوايی نيست و بايد در ‏برخورد ما به مراتب دقيق‌تر و مشخص‌تر باشد.‏

رابطه ايدئولوژی‌ها با طبقات مستقيم‌تر است، ولی حتا در اينجا نيز بايد برخورد تحليلی داشت و پيچيده و ‏متناقض بودن پروسه را فراموش نکرد.‏

در مورد دوم (یعنی دیدن جدایی طبقات و ندیدن وجوه ‏مشترک آن‌ها) منظور از وجوه مشترک عبارت از ‏روحیات عمومی جامعه است که از سطح مشترک رشد ‏مادی و معنوی و وضع مشترک تاریخی و اجتماعی ‏جامعه ناشی می‌گردد.* طبقاتی که در این یا آن امر با هم ‏مقابلند، در امور مشترکی با یکدیگر عمل ‏می‌کنند. از اینجا به هیچ‌وجه نمی‌توان تئوری نادرست بورژوازی و ‏سوسیال دمکراسی را در باره «اتحاد ‏طبقات» توجیه کرد، زیرا جدایی طبقات ممتاز و محروم اصلی و عمده و ‏برخی وجوه مشترک آن‌ها فرعی ‏و غیرعمده است و لذا اتحاد بهره‌کش و بهره‌ده محال است، ولی از اینجا ‏می‌توان به این نکته پی برد که ‏مثلاً ناسیونالیسم، روش‌ها و آداب پاتریارکال و طرز تفکر و شیوه عمل ‏اندویدوآلیستی گاه اکثریت مطلق ‏جامعه را فرا می‌گیرد. شیوه غیرتعقلی تفکر و جهان‌بینی‌ها (مانند باور به ‏مذاهب و خرافات) اکثریت مطلق ‏جامعه را فرا می‌گیرد. و این وجوه اشتراک موجد واکنش‌های نظیر و فعل و ‏انفعالات همانند طبقات از لحاظ ‏اقتصادی متناقض می‌شود که اگر به حساب گذارده نشود می‌تواند موجب ‏دید غلط و لذا درک غلط و عمل ‏غلط  گردد.‏

به این مسایل باید نکته دیگری را نیز افزود: و آن این‌که: در جوامع کم‌رشد که در کار انتقال از ساخت ‏طبقاتی ‏جامعه کهن فئودال- پاتریارکال به ساخت طبقاتی جامعه سرمایه‌داری هستند، از جهت این ‏ساخت، حالات ‏انتقالی، حالات مغشوش و پروسه‌های سخت در هم متناقض زیاد دیده می‌شود. در این ‏جامعه‌ها زیاد ‏دیده می‌شود که ایدئولوژی انقلابی یا ضدانقلابی را متعلقان به طبقاتی که باید با این یا آن ‏ایدئولوژی مخالف ‏باشد، می‌پذیرند، احزاب و گروه‌ها در این جوامع غالباً تلفیقی موقت و مکانیکی از قشرها ‏و طبقات مختلف اند و ‏لذا پیوند درونی آن‌ها سست و استواری آن‌ها اندک است.‏

و نيز طبقات در جوامع مختلف ويژگی‌های خود را دارند و اين ويژگی‌ها، علی‌رغم حفظ ماهيت مشترک، بروز ‏می‌کند.‏

مثلاً در جوامع رشد يافته سرمايه‌داری روشنفکران غالباً در دستگاه دولتی- اجتماعی بورژوايی جای گرفته و ‏به اين جهت غالباً عناصر سازش و محافظه‌کارانه در فکر و عمل آن‌ها بسيار است. وضع روشنفکران در ‏جوامع کم‌رشد چنين نيست. در آنجا روشنفکران بيش‌تر به سوی راديکاليسم انقلابی جلب می‌شوند. لذا ‏می‌توان خصلت سازشکارانه روشنفکران جامعه‌های سرمايه‌داری غرب را يکجا به جوامع شرقی انتقال داد. ‏همين ويژگی‌ها در مورد طبقات مختلف نيز ديده می‌شود. لذا بايد در انطباق يک تئوری صحيح و انقلابی، ‏تئوری ساخت طبقاتی و مبارزه طبقاتی جوامع مبتنی بر استثمار، بر واقعيت‌های مشخص جوامع مختلف ‏بسيار دقيق‌تر بود و از انطباق مکانيکی پرهيز کرد.‏

اگر تئوری ساخت طبقاتی جوامع مبتنی بر استثمار با تمام بغرنجی آن‌ها در نظر گرفته شود و به کار رود به ‏مراتب سود بيش‌تر خواهد رسانيد. لذا همه مسأله در سر انطباق دقيق و مشخص يک تئوری علمی و ‏انقلابی است.‏

‏* رجوع کنيد به گفتار ديگری در همين مجموعه تحت عنوان «روان اجتماع»‏

تارنگاشت عدالت

 

  | می توانید نظرات خودرا اینجا ابراز نمایید .

 

 

بازگشت به صفحه نخست         

                            

Free Web Counters & Statistics