نویدنو:22/06/1387                                                                     صفحه قابل چاپ است

نویدنو:

طبقه و جهانی سازی در قرن بیست و یکم

 مصاحبه ی پلیتیکال افرز با خوزه سولر[1]

برگردان: مینا آگاه

 

یادداشت سردبیر: خوزه آ سولراز همکاران تحریریه پلیتیکال افرزاست. او مدیر مرکز آموزش کارگری آرنولد ام. دوبین در دانشگاه ماساچوست- دورتموت[2] است که برای آموزش های تکمیلی رهبران اتحادیه های کارگری و پرورش نیروی کار منابع آموزشی تهیه می کند.

پلیتیکال افرز: ما شاهد بحث های زیادی در میان جریان های دمکراتیک درباره ی طبقه، بخصوص طبقه ی متوسط و کارگر بوده ایم، و شنیده ایم که رسانه ها، جنبش های کارگری، و سیاستمداران در باره ی طبقه ی کارگر و طبقه ی متوسط نکاتی را مطرح می کنند. آیا اینکه طبقه ی متوسط در تضاد با طبقه ی کارگر قراردارد، درست است؟ آیا می توانید درروشن شدن این دیدگاه های مغشوش و ظاهرا متضاد به ما کمک کنید؟

خوزه سولر: در قدم اول، من به ارائه مفهوم مارکسیستی طبقه می پردازم، که می گوید جایگاه طبقاتی شما از رابطه ی شما با ابزار تولید، که آیا مالک ابزارتولید هستید یا نه، مشخص می شود. درباره ی طبقه نظرات گوناگونی وجود دارد. لنین هم دیگاهی  همانند مارکس دارد، اما وی این سئوال را به آن اضافه کرد که چه کسی پرولتاریا است، و پرولتاریا را با دید تولید ارزش افزوده تعریف کرد.

مفهوم "طبقه ی متوسط" یکی ازسخت ترین مفهوم هاست، چون اصلا چیزی برآمده از درآمد است. مثلا، مایکل زوینگ[3]، درکتابش به نام اکثریت طبقه ی کارگر، طبقات را از دید قدرت سیاسی تعریف کرده است.  من فکر می کنم این امر به این خاطر است که در آمریکا تا حد زیادی درباره ی (مفهوم) طبقات اشفتگی وجوددارد. یکی از اتفاقاتی که طی دوران جنگ سرد رخ داد این بود که مفهوم طبقات اساسا ازبحث های آکادمیک و بیشتر بحث ها خارج شد. مفهوم "رویای آمریکائی" و حرکت به طرف بالا به نقطه توجه اصلی تبدیل شد.- یعنی این ایده که دراین سیستم هرکسی امکان یک "راکفلر"، یک "واندربیت"، یا یک جی پی مورگان[4]  بودن را دارد . بنابراین مفهوم طبقه ناپدید شد.

امروزه جنبش کارگری، که با دشواری این اغتشاش کامل معنایی مواجه است ، به تکرار از واژه ی طبقه ی متوسط استفاده می کند، و من فکر می کنم  که منظور (این واژه ) کم و بیش همان طبقه ی کارگر است.  اما در واقع به آن معنا نیست. ابهام زیادی درباره ی این واژه ها وجوددارد. من فکر می کنم که مشکل جنبش کارگری نداشتن یک برنامه برای طبقه ی کارگر- حتی بصورت بسیار ابتدائی- است. جنبش کارگری آمریکا مثل سی او اس ا تی یو ( اتحادیه های کنگره ی آفریقای جنوبی)[5] در آفریقای جنوبی یا س ژ ت ( کنفدراسیون عمومی کار) در فرانسه[6]، یا دیگر جنبش های کارگری در سراسر دنیا نیست که بیشتر براساس مفهوم طبقاتی جامعه، برسیاست های طبقه ی کارگربنا شده اند ، و این دیدگاه را دارند که سرانجام این طبقه کارگر است که می تواند جامعه را اداره کند .

پلیتیکال افرز: شما درباره ی " تولید ارزش افزوده" توسط طبقه ی کارگر صحبت کردید. منظورتان چیست، و چگونه مشخص می شود که طبقه ی کارگر را چه کسانی تشکیل می دهند؟

سولر: لنین می گفت پرولتاریا کسانی هستند که مستقیما درگیر ایجاد ارزش افزوده هستند. ساده ترین راه برای تعریف منظوراز ارزش افزوده این است: کارگران 8 ساعت در روز کار می کنند و حقوق می گیرند، که برابربا حقوقی است که درعرض سه یا چهارساعت کار باید کسب کنند. ادامه ی کاری که آن ها در چهار یا پنج ساعت باقیمانده انجام می دهند، و منافع ناشی ازاین کار به تمامی به کارفرما تعلق می گیرد. و این، اساسا، ارزش افزوده است.

این چیزی است که اساسا  لنین گفت. امروزه بسیاری از شغل های غیر پرولتاریایی نیز وجود دارد که در بازتولید جامعه ی سرمایه داری هدف گرفته می شوند، شغل هایی مانند آموزگاران ، استادان دانشگاه، و غیره. ومدام برسراین که این نوع  شغل ها چگونه درداخل این تصویرگنجانده شوند ، بحث های زیادی وجود دارد. اما این آن چیزیست که لنین اساسا درباره ی ارزش افزوده می گفته است.

پلیتیکال افرز: موضوع دیگری که شما برجسته کردید، آگاهی" طبقه- برای- خود" است.    

سولر: منظور من از این عبارت نهایت آگاهی در آگاهی طبقاتی است. طبقه "برای خود" ، طبقه ای است که دارای درک اساسی است ، و صرفا طبقه ای با منافع و اهداف مشترک نیست ، بلکه طبقه ای است که  دارای برنامه ی سیاسی بنیادی است. طبقه ای است که دستورکار اجتماعی خود را دارد، و به این طریق نه تنها به بخشی از جنبش اتحادیه ای - که کم و بیش دارای آگاهی های صنفی ست- تبدیل می شود ( آگاهی صنفی آن چیزی است که جنبش کارگری آمریکا تا حد بسیار زیاد بیش از هر چیز دیگر برای آن اولویت قائل است).

بلکه زمانی که طبقه ی کارگر این نوع آگاهی طبقه - برای- خود را ارتقا دهد، کار باز سازی جامعه را با بدست آوردن قدرت سیاسی به عنوان یک طبقه آغاز می کند. درتمام جوامع سرمایه داری، اکثریت جامعه را طبقه ی کارگرتشکیل می دهد، اما با آگاهی طبقه- برای- خود است که، طبقه ی کارگر نقش سیاسی خود را درک می کند و برنامه ای سیاسی دارد که بربینش طبقاتی استوار است. با این نوع آگاهی طبقاتی است که، طبقه ی کارگر حزب خود را، که در بسیاری موارد حزب کمونیست است ایجاد می کند.

پلیتیکال افرز: بسیاری از تعاریف و مفاهیمی که ما درباره ی آن ها صحبت می کنیم در قرن نوزده و اوایل قرن بیست ایجاد شده اند. اما درقرن بیست و یکم، سرمایه داری کاملا به سیستمی جهانی تبدیل شده و گرایش های زیادی اصراردارند که روند های جهانی سازی ماهیت طبقه را تغییرداده است. آیا این درست است؟

سولر: من فکرمی کنم که سرمایه داری اساسا تغییری نکرده است. پایه و اساس سرمایه داری استثمار و سود است، زیرا تنها راهی که می توانید سود کسب کنید از طریق استثماراست. این درست است که سرمایه داری به نوعی تغییر کرده است.  بعنوان مثال این دیگر معلوم نیست که چه کسی صاحب کارخانه یا صنعت خاصی است. امروزه شما هیئت مدیره های پراکنده ای را شاهدید و رده های مختلفی از مدیران اجرائی را به رهبری مدیرعامل دارید. اما حتی این مدیران اجرائی دارای حقوق بالاهم تشکیل دهنده ی نیروی رهبری و یا حتی از اعضای رهبری طبقه ی حاکم نیستند. اما با این حال فکر نمی کنم که مفهوم اصلی سرمایه داری تغییرکرده باشد- هنوز هم کسب سود به هر قیمت حاکم است. این درست عکس شعار معروف حزب کمونیست- تقدم مردم برسود - است. سرمایه داری عمیقا به" تقدم سود بر مردم" اعتقاد دارد.   

من فکرمی کنم آن چیزی که شما امروزه ندارید دید گاه روشنی ست که در قرن نوزدهم یا دربیشترزمان قرن بیستم داشتید. آن زمان شما علیه مالک یک کارخانه یا یک فروشگاه مبارزه می کردید. اما اکنون در اکثر موارد نمی دانید که مالک کیست ، یا چه چیزی در چه گوشه ای ازجهان واقع شده است.

اما آن چیزی که تغییر نکرده است، ساختار طبقاتی جامعه است. خصلت جهانی بودن سرمایه داری به این معنی است که اکنون کشورهای بیشتر و بیشتری در آن ساختار طبقاتی مشارکت دارند، که در واقع ، به این معنی است که ، طبقه ی کارگروزحمتکشان بیشتر و بیشتر درسراسردنیا وجوددارند که به موازات کاهش دستمزدها ، درآمدهای کمتر و کمتری دارند. کارگرانی که از هستی ساقط شده اند و برای جستن کار و حمایت از خود و خانواده شان مجبور به مهاجرت می شوند؛ کارگرانی که ذخیره استوار کارگر ارزان برای سیستم سرمایه داری را بیمه می کنند.

بنا بر این  زمانی که از سوسیالیسم قرن بیست ویکم صحبت می کنیم، معنی آن چیست؟ در بلندمدت هیچ راه حل دیگری برای طبقه ی کارگر وجود ندارد. اما ما بطورحتم نیاز داریم که از اشتباهات گذشته بیاموزیم. یک چیز مسلم است، سرمایه داری نمی تواند مشکلی را حل کند. من فکر نمی کنم که شما با سرمایه داری امکان حل کردن مسایل جامعه را داشته باشید.

اما آن بحث دیگری است. بحث های زیادی وجود دارد ،و انتقادهای زیادی در شکست جوامع سوسیالیستی سابق  هدف گیری شده است.مثلا، کنترل متمرکزکشورهرگز به وسیله سازمان های دمکراتیک مردمی ریشه کن نشد. به همین دلیل ، برخی از جوامع سوسیالیستی به سیستم به شدت بورکراتیک دولت های  تک حزبی دچار شدند.

در هر صورت ، سرمایه داری تغییری نکرده است. نکته ی اصلی  توجه من اینجا ست. سرمایه داری هنوزمبتنی بر استثمار است، و به همین دلیل است که هنوز مبارزه طبقاتی جریان دارد.

پلیتیکال افرز: یکی از موضوعاتی که شما در باره آن در پلیتیکال افرز نوشته اید حق مبارزه مهاجران است. همانطور که گفتید، مسلما جهانی سازی به مهاجرت دامن زده است. این روزها افکار جدید زیادی درباره ی اینکه چگونه نژاد، قومیت، فرهنگ، مذهب، ملیت، و جایگاه قانونی بر شیوه ای که طبقه کارمی کند مطرح می شود. برای بازگشت به مفهوم اصلی طبقه ی کارگر که شما اشاره کردید، دراین زمینه ها چگونه باید کار کنیم؟

سولر: یکی ازچیزهایی که ما حتما باید درنظرداشته باشیم این است که موضوع مهاجرت، هرجائی که شما بروید، به ویژه در آمریکا، همیشه یکی ازموضوعات استثمار مضاعف است. اما در عین حال مسئله ای است که طبقه ی کارگر بین المللی را نیز درگیر می کند. تمام این ها سبب می شود که (مسئله مهاجرت ) بخش اصلی مسئله حقوق کارگران باشد.

دررابطه با مهاجرت  در داخل جنبش کارگری آمریکا مشکلات واقعی وجود دارد ، برای مثال، در قسمتی از کشور که من در آن زندگی و کار می کنم: در جنوب شرقی ماساچوست، ما در ماه مارس امسال شاهد حمله گسترده ای از سوی ماموران فدرال به اجتماع 360 نفری کارگران در شرکت مایکل بیانکو[7] ، کارخانه ای در نیوبدفورد[8]، بودیم . هرچند فرماندار دیال پاتریک عواقب این یورش را "بحران انسانی" خواند، اما جنبش کارگری ماساچوست از ابراز هر گونه واکنشی دراعتراض به آنچه در بیانکو، جایی که کارفرمایان به شدت کارگران مهاجر را استثمار می کنند ، برای آن کارگران رخ داد کوتاهی کرد . شما دارید در باره مسئله بنیادی حقوق کارگران صحبت می کنید .شما در اینجا دارید از حقوق بشر زحمتکشان حرف می زنید .  

اگر شما از حق هر کارگری؛ چه با جواز و چه بی جواز، چه سفید و چه سیاه، دفاع نکنید، در این صورت به  نابرابری در نیروی کار دامن می زنید، که نیروی کار را متفرق می کند، وسبب دشمن تراشی  درداخل نیروی کار میان خود کارگران می شود. در آن صورت چه اتفاقی می افتد؟ سبب می شود که  نوک حمله از مالکان، کارفرمایان، و طبقه ی حاکم جامعه دور شود. و این تمام ماجرای کاشتن تخم تفرقه درمیان کارگران است.

 

شما به نژاد و قومیت اشاره کردید، و این همانند بحث درباره ی " امتیازسفیدپوستان" است که دوباره علم شده وموضوع عمده ای در بحث های محافل معینی است . آری ، در این کشور نژادپرستی نهادینه شده  وجوددارد. اما اگر شما سرزنش کارگران سفید پوست را به خاطروضع کارگران سیاه پوست آغاز کنید – نمی گویم که برخی ها مقصر نژاد پرستی نیستند- در آن صورت هدف را که همان کسی است که نژاد پرستی راترویج می کند – طبقه حاکم- و نیروهایی را که اطمینان دارند نژاد پرستی طبقه کارگر را متفرق می کند گم می کنید ، آنچنان که طبقه کارگر نمی تواند نقش خودرا در تاریخ ایفا نماید .این سیاست تفرقه وغلبه کاملا در جوامع سرمایه داری وبه ویژه در ایالات متحده عملی شده است.

در دهه ی 80، زمانی که من برای کلگی و لاتی کانسرند[9]  کار می کردم، یکی ازکارهایی که ما شروع کردیم پیگیری کارزارعلیه آپارتاید در آفریقای جنوبی بود. ما تلاش می کردیم دریابیم که به مسئله ی آپارتاید در آفریقای جنوبی و همزمان درکشورخودمان چگونه برخورد کنیم. ما این کار را اساسا در محله هایی چون هارلم در نیویورک، و کامندن در نیوجرسی، جائیکه جدائی کامل بین محلات رنگین پوستان و سفیدپوستان وجود دارد، شروع کردیم. بعد تشخیص دادیم که باید هم با آپارتاید در آفریقای جنوبی و هم با آپارتاید در آمریکا برخورد کنیم، و شروع به ایجاد کمپین حول این موضوع کردیم.

نژادپرستی در ذات خود، طبقه ی کارگر رامتفرق می سازد وآن را دچار رکودمی سازد . من فکر می کنم ما، به عنوان یک حزب و چپ به طورعام ، نیازمند بازگشت به این مسئله ایم . ضروریست که ما نژادپرستی را یکی از موضوع های اساسی مبارزه ی خود قراردهیم. نکته ی اساسی ای که ما باید روشن کنیم این است که بهترین اتفاقی که می تواند برای طبقه ی کارگررخ دهد، ازبین بردن نژادپرستی است. این دقیقا شبیه استعمار درپورتوریکو است، استقلال پورتو ریکو در شرایط اعطا قدرت بیشتر به طبقه کارگر، مسئله ای کلیدی است ، چون در یک مستعمره با این اهمیت طبقه حاکم را تضعیف می کند.

من فکرمی کنم ما به نژادپرستی و مسائل محوری پیش روی طبقه ی کارگروبا هر چیزدیگری باید صریحا ازنقطه نظرطبقه کارگر بر خورد کنیم.

پ .ا :صرفا برای پیروی از آنچه شما اظهار کرده اید ، این امرهم یک مسئله مربوط به محل کار است – مثلا ، کارگران در یک کارخانه خاص چگونه کار می کنند یا کارگران یک صنعت خاص کارگران دیگر را چگونه می بینند- وهم در اجتماع ،در جایی که در آن زندگی می کنیم امتداد می یابد .

سولر: صحیح است. اما اگر شما به مسئله از این منظر نگاه کنید، به چالش کشیده شدن ما وترویج تصور همبستگی در بین کارگران با نژاد های مختلف از نقاط مختلف آغاز می شود. اگر شما به درک آن که این توده ها کارگر هستند برسید ، همانطور که شما رسیده اید ، در گام نخست به فکر کردن در باره چرایی آمدن آنها به اینجا برای کارآغازمی کنید.چه چیزی سبب ترک کشور وآمدنشان به اینجا شده است؟ چون در واقع افراد اندکی مایلند کشور خود را ترک کنند.آمدن آنها دلایل مختلفی دارد، اما دلیل درجه یکی که سبب آمدن آنها می شود وضعیت اقتصاد جهانی است ، یعنی اقتصاد "بازار آزاد" که ما جهانی سازیش می خوانیم وبقیه جهان آن را نئو لیبرالیسم یا اجماع واشنگتن می خوانند .
مسئله آن است که نئو لیبرالیسم در حال ویران کردن معاش مردم است ،لیبرالیسم در حال نابود کردن مشاغل ومنابع درآمد آنها در کشورهای خودشان است .بسیاری از مهاجران به امریکا از مناطق روستایی می آیند ، یعنی جایی که مزارع خانوادگی که نسل ها مردم را حمایت می کرد ، توسط شرکت های زراعی ونفوذ کالاهای ارزان امریکایی در حال نابودی هستند. کشور های فقیر هنوزباید  با بقایای استعمار، خطوط کاذب مرزها وانهدام روال قدیمی قبیله سالاری، دست وپنجه نرم کنند.

اما شما یکباره مفهوم طبقه کارگر را درک می کنید ، درک می کنید که مایک طبقه کارگر داریم که صرفا  طبقه کارگر ملی نیست ، بلکه یک طبقه کارگر عظیم جهانی است ،با این درک  شما متفاوت دیدن چیزهارا آغاز می کنید .مایکل ییتس در مقاله "آیا طبقه کارگر می تواند جهان را تغییر دهد" ( مانتلی ریویو مارس 2004) درباره این که  ناسیونالیسم وامپریالیسم، به ویژه ناسیونالیسم، چگونه نگاه طبقه کارگر به خودش را تحریف می کنند ، می نویسد . در حال حاضر من به هیچ وجه از ریشه کنی مرزهای ملی دفاع نمی کنم ، اما چیزی که از آن دفاع می کنم  آن است که شما به سرمایه داری همچون سیستمی جهانی نگاه کنید .حتی جوامع به اصطلاح سوسیالیستی نظیر چین ،وجوامعی که برای ساختن سوسیالیسم تلاش می کنند ، نظیر کوباودیگران ،در جهانی زندگی می کنند که در آن به طور بنیادی شیوه تولید سرمایه داری غالب است.بنا بر این در حال حاضر دست یابی هم به سوسیالیسم وهم بقا در جهان سرمایه دار – امپریالیست بسیار دشوار است .

پلیتیکال افرز: یکی از چیزهایی که در واقع سرمایه داری جهانی کشور رابه انجا رانده است آن است که چون طبقه وسرمایه داری به موجودیت ادامه می دهند ، زحمتکشان سراسر جهان به توسعه دیدگاهی جهانی که ایده طبقه کارگر جهانی را شامل شود نیاز دارند. این چیزی است که افراد زیادی در جنبش کارگری صحبت در باره آن را آغاز کرده اند .

سولر: این ضرورتی است مسلم. برای مثال، اکنون اتحادی بین یو اس دبلیو ( فولادکاران آمریکا)[10] آمریکا و اتحادیه ی قوی 2 میلیونی بریتانیایی مشابه آن وجوددارد.-پیوند نیروها به صورت بین المللی - و این عاملی کلیدی است . من همچنین فکر می کنم که ما در آغازمشاهده یک جهش واقعی درجنبش های کارگری سراسر دنیا هستیم .این امربه آهستگی اما قطعی در همه جا صورت می گیرد. در ماه مه امسال ، نشستی از اتحادیه های سراسر آمریکای لاتین به نام " آمریکای ما"، در اکوادوربرگزار شد، که چندین اتحادیه هم از آمریکا درآن شرکت داشتند. این گردهمایی درواقع یک کنفرانس جنبش اتحادیه ای کارگری بود. بیشتر اتحادیه هایی که درآن شرکت کرده بودند، اتحادیه های چپگرای آمریکای لاتین بودند. این رشد مهمی است، زیرا که جنبش اتحادیه ای آمریکای لاتین بعد از سال ها حاکم بودن نئولیبرالیسم، اساسا ازبین رفته بود، و به نظر نمی رسید که درشرایطی باشد که بتواند اقدام به چنین حرکاتی کند.

اما اتحادیه ها در آمریکای لاتین دوباره به جایگاه قبلی خود برگشتند و اکنون همراه باسایر جنبش های اجتماعی، نقش مهمی در مبارزه برای تغییر ایفا می کنند. آمریکای لاتین  درحال حاضر محل بسیار جالبی برای بررسی است. آخرین مثال فرناندو لوگو[11]، رئیس جمهور منتخب اخیر پاراگوئه است، که متخصص الهیات رهایی بخش و اسقف سابق کلیسای کاتولیک است. برای نشان دادن نوع تغییری که او نمایندگی می کند باید دانست که او هیچ حقوقی در رابطه با ریاست جمهوری اش را نمی پذیرد . او پول ها را پس می دهد- وی می گوید به پول ها احتیاجی ندارد. وی همچنین مارگریت مبووانگی را وزیر امور بومیان کرده است. یک فرمانده قبیله 46 ساله ، که به عنوان یک دختر درجنگل اسیرشده بود و بارها بعنوان برده  برای بردگی فروخته شد و مدت ها برای خانواده های مالکان بزرگ بیگاری کرده است. در آنجا پویش درحال جریان  غیر قابل تصوری وجود دارد


 

[1] José Soler (Political Affairs, 9-02-2008)

[2] Arnold M. Dubin Labor Education Center at the University of Massachusetts-Dartmouth,

[3] Michael Zweig

[4] Rockefeller, Vanderbilt, a J.P. Morgan ثروتمندان مشهور آمریکائی

[5]COSATU (the Congress of South African Trade Unions(

[6] CGT (General Confederation of Labor) in France

[7] Michael Bianco Inc

[8] New Bedford

[9] Clergy and Laity Concerned

[10] USW (United Steelworkers)

[11] Fernando Lugo

 

  | می توانید نظرات خودرا اینجا ابراز نمایید .

 

 

بازگشت به صفحه نخست         

                            

Free Web Counters & Statistics