نویدنو:17/12/1385                                                                     صفحه قابل چاپ است

طبقه ، جنسيت ونژاد

نویسنده ماری داویس – برگردان : هاتف رحمانی

بحث من ان است كه جاودانه سازي تقسيم بندي  غير طبقاتي مبتني بر نژاد و جنس سازوكار كليدي ادامه روابط توليد سرمايه داري است ، وازاين رو سازوكار كليدي براي دوام جامعه طبقاتي هم هست . اين نقطه آغاز من است . اما طبقه بدون درك روابط داخلي پوياي بين ستم واستثمار نمي تواند درك شود..چون تنها به واسطه ستم ، ستمي مبتني بر نژاد و جنسيت است كه روابط سرمايه داري توليد مي تواند ادامه يابد.
اكنون نيرويي كه  بايد اعمال كنيم ، واداركردن به پذيرش وجود طبقه است . من فكر مي كنم كه اين امري بنيادي است كه مجبوريم از آن شروع كنيم ، چون افراد زيادي هستند كه موضوع را به نوع ديگر يا به طريقي ديگر تبيين  مي كنند كه هرگز به اين خوبي شاهد نبوده ايم ، در حقيقت آن چه ما از آن صحبت مي كنيم ساختار است ونه طبقات .اين نگاه جامعه شناسانه  است . نگاه ماركسيستي نيست .ماركس  وقتي كه گفت روند بي رحم سرمايه داري به سمت انحصار بزرگتر و بزرگتر در حقيقت جامعه را به دو طبقه قطبي شده تقسيم مي كند كاملا محق بود . تحقق اين امر زمان زيادي  برد  لايه هاي مياني ، به طور صحيح خورده بورژوازي وغير آن وجود داشته اند ، اما حتي آن ها هم امروز به دليل وجود شركت هاي مشابه  وال مارت و انگلند تسكو در جهان امروز تحت فشارند و(به سوي كارگران ) رانده مي شوند .تمام مغازه داران كوچك  واقعا ديگر شانس يقا ندارند.
ما هم در جامعه طبقاتي شيوه هاي توليد متفاوت را در كنار هم داشته ايم .بعنوان مثال در اين كشور( امريكا) ،شما برده داري و سرمايه داري را هم زمان در كنار هم داشتيد  هر چند آنچه كه ما مجبور به شناخت هستيم اين است كه  طبقه  امري اساسي  وضرورتا چيز مهمي است اما براي طبقه حاكم وانمود كردن به اين كه طبقه وجود ندارد ضرور تا مهم است .و دليل ان ها براين ادعا  كه طبقه وجود ندارد آن است  كه اگر ما طبقه را به درستي درك كنيم ، چون نمي توانيم موافق حاكميت باشيم  به واقع مي توانيم  درباره طبقه  كاري انجام دهيم ، . 90در صد مردم موافق نيستند كه توسط 10درصد ي كه مالكند و همه چيز را كنترل مي كنند مورد استثمار واقع شوند. اين امر كاملا غير عقلاني است .
بنا براين  آنها چگونه  عمل مي كنند؟ خوب ، بحث من آن است كه روابط توليدي به نوعي ، مثلا روابط توليد سرمايه داري، كه به نظر مي آيد براي  قرباني كردن داوطلبانه خود ومورد استثمار آن قرار گرفتنمان  مهم باشد ، تنها مي تواند در بين تقسيم بندي ها  ادامه حيات دهد.ووسايل عمده تقسيم بندي كارگران در طول تاريخ و يقينا در داخل جامعه سرمايه داري ، باابزاري بسيار اشكار، و بر مبناي  رنگ پوست و جنسيت است .  اين مردان نيستند كه مورد ستم مضاعف واقع مي شوند. بل زنان هستند.
اتفاقا من خوشحالم كه اين بحث همه زنان است .اما تصادفي نيست كه آن ها زن هستند .موضوع تنها ارائه برهان براي گفتن اين  مطلب نيست .زمان زيادي نيست كه رفتار همانند كنيزان بازنان حتي در جوامع سرمايه داري غربي متوقف شده است .ما  در باره چگونگي وحشتناك بودن آن رفتار براي  احمق پنداري  زنان ( كه در واقع هم وحشتناك است ) پيش تر وپيش تر مي رويم ، ولي وقتي در باه آن رفتار فكر مي كنيم ، (بايد بپرسيم )  زنان ازكي حق راي داشتند ؟  زنان در انگلستان تنها در 1930 ودر فرانسه در 1946حق راي كسب كردند. خيلي تازه است .زنان جزء  دارايي شوهرانشان مد نظر قرار مي گرفتند. بنا براين براي برابري زنان واقعا پيشرفت زيادي انجام نگرفته  است .از برخي نظرها ، ( پيشرفت )تازه شروع شده است و (ضرورت ) همين مسير براي سياه پوستان هم  يك حقيقت آشكار است . از اين رو درك چگونگي ورود قبلا نابرابر زنان به توليد به دليل نقش آن ها در خانواده ، به خاطر ماهيت شخصي باز توليد  وماهيت اجتماعي توليد نشان مي دهد كه چرا مورد استثمارواقع  شدن  براي زنان آسان است . 
ماركس از توليد كنندگان پارچه نقل مي كند كه مي گفتند كه آن ها در حقيقت خوشحالند كه خواستار استخدام زنان در كارخانه ها ، در به اصطلاح « دستگاه تيره شيطاني » كه انقلاب صنعتي بريتانيا را تغذيه مي كرد(كه البته بر برده داري مبتني بود) هستند  آنها زنان متاهل را ترجيح مي دادند چون سر به راه تر بودند، چون به تهيه مايحتاج اوليه زندگي براي رشد فرزندانشان نيازمند بودند.واين واقعي است .
زنان هميشه دستمزد پائين تري گرفته اند . اگر شما به شاخص دستمزدها در اين كشور يا هر جاي ديگري توجه كنيد، زنان دوسوم مردان ( دستمزد )دريافت مي كنند. بنا براين ،تمام مزخرفاني كه  در مورد زنان به اين دليل كه ما 100زن در دولت و شما تعدادي در تلويزيون داريد ساخته مي شود. بي ارزش است .در باره زنان كارگر چه ؟ كه  اكثريت هستند. از اين رو مطمئنم نكته بسياراشكاري است كه مردم درك مي كنند ، اما نظر من اين است كه وابستگي، كه باز توليد روابط توليد  آشكارا به حفظ اين تقسيم بندي ها وابسته است .
حال اگر ما طبقه را در معناي وسيع آن بفهميم ،كه فكر مي كنم بتوانيم ، هر كسي كه نيروي كار خودرا در برابر دستمزدي مي فروشد،- خواه بدانند يا نه ، خواه دوست داشته باشد يا نه - كارگر است ، چون ما همه تحت تسلط تغييرات پيش بيني نا پذير سيستم هستيم .ما مالك ويا اداره كننده وسايل توليد نيستيم .ما در معرض فشار فروش نيروي كار خود قرار داريم . حالا البته افرادي مي خواهند مارا فقط با اين تفكر كه چون شما كمي دريافتي بيشتري داريد ، به اين خاطر كه شما طبقه متوسط هستيد كور كنند. اين كار چه معنايي دارد؟ بدين معناست كه شما باز هم  مي توانيد غارت شويد  به اين معناست كه  شما باز هم  چيزي به دست نياورده ايد. اين كار به واقع  معناي ديگري غير از تحميل  شرايط يك ايدئولوژي كه مارابه نوعي كوركند ندارد.
من اميدوارم اگر از بعضي چيزها كمي انتقاد مي كنم جو سيمز سردبير پلتيكال افيرزبه من گوش زد كند. من در پلتيكال افيرز خواندم كه نويسنده اي نوشته بود كه درك طبقه لازم نيست كه در امريكا مردم قديمي در باره طبقه صحبت مي كنند.( «چرا طبقه هنوز ايسم ديگري نيست» ژوئن 2006) او كاملا صحيح مي گويد . مردم طبقه را اينجا اشتباه گرفته اند، چون فقط در باره درامد ، مقام ، و قدرت صحبت مي كنند، ولي در باره طبقه بعنوان روابط اقتصادي صحبت نمي كنند.  و نويسنده همچنين بر اين حقيقت كه اين امر جديد به هر معنا كه باشد  از دل به اصطلاح كلاسيسم بيرون آمده است دلسوزي مي كند، و كاملا منتقد آن است ، ولي بعدا به نقل قول ماركس ، انگلس  ولنين در تعريف طبقه  ادامه مي دهد.
من گمان مي كنم اين همان جايي است كه خطا رفته ايم . زيادي به احكام اعتماد كرده ايم و نظريه خودرا به طور عام در تطبيق با شرايطي كه درآن هستيم ايجاد نكرده ايم .به عبارت ديگر،فكر مي كنم به نوعي از ماركسيسم دگماتيك ومتحجر تكيه كرده بوده ايم ، وفكر مي كنم اگر ماركس بداند كه ما چه كرده ايم  در گور خود به لرزه مي افتد.احتمالا او هم اكنون  هم در گور خود مي لرزد.اما  نظرمن واقعا ان است كه اگر ماركسيسم معنايي ندارد و اگرما سوسياليست هستيم مجبوريم نظريه خودرا ايجاد كنيم .

ما مجبوريم ماترياليسم تاريخي را براي درك ان چه رخ مي دهد ، آن چه جديد است ، آن چه تغيير مي كند وآن چه امروز در داخل طبقه كارگر اتفاق مي افتد گسترش دهيم .و امروزجنبه كليدي ، موضوع كليدي رودر روي كارگران توجه به تركيب طبقاتي كارگران است، كه مدت طولاني ما وسوسياليست ها ( آن را)  صرفا  سفيد ومرد در نطر مي گرفتيم كه نبودوهر گزهم نبوده است ، مابايد به بيداري  از آن (نگرش )  شروع مي كرديم ، اما به صورت نظري از اين خواب بيدار نشده ايم .تئوري بايد اساسا شامل  اين درك واقعي باشد كه طبقه به تقسيم بندي ها، تقسيم بندي بزرگي كه من متذكر شدم وابسته است  . 

به نظر من اگر براي درك طبقه بدون درك اتچه براي زنان وسياهان  اتفاق مي افتد تلاش كنيم ، دچار دشواري واقعي مي شويم  . به  طوركلي  موتور اصلي توليد سرمايه داري را هم در سطح مادي وهم در سطح نظري بد فهميده ايم .قبل از همه ،  تنها نصف طبقه كارگر را درك كرده ايم . در بريتانيا تاريخ نويسان ماركسيست ، افرادي  كه من «اساسا استادان ماركسيست مردانه » مي خوانم ، كساني  نظير اي. پي .تامپسون ،كه ساختمان طبقه كارگر انگليسي را نوشت واز زنان جز در سه صفحه ياد نكرد.

زنان در حقيقت موتور بودند.آن ها هسته مركزي طبقه كارگر بودند.چگونه اين را فراموش مي كنيد؟اين تنها عيب جويي وچرند گويي وايراد گيري براي گوش زد كردن (مطلب) نيست ، بلكه امري بنيادي است .اما اگر فراموش كنيد  يكي ازابزار هاي  عمده سود سرمايه داري  را هم ناديده گرفته ايد ، چون در سرتا سردنياي سرمايه داري  نه تنها در سطح ملي بلكه در سطح جهاني حفظ سود كلان به واسطه استثمار شديد زنان وسياه پوستان حاصل شده است .امپراطوري بريتانيا اولين نمونه ازچگونگي نه تنها استثمار ساده بلكه  تشدید سه برابر آن  وشديدا مورد استثمار قرار گرفتن سياه پوستان براي پركردن نياز سرمايه بريتانيايي بود ، روندي كه در برخي روابط به گيجي  كارگران بريتانيايي كمك كرد كه (درك نكنند) واقعا چه اتفاقي افتاده است . به عبارت ديگر نژاد پرستي .
اگر ايدئولوژي داشته باشيد، يك ايدئو لوژي برتري طلبانه ، مي توانيد يك امپراطوري را استثمار كنيد.ايدئولوژي برتري طلبانه عمدتا در قرن 19 وبيست كاملا در مغز كارگران بريتانيا  جايگير شده بود. كه به  سيماي  دوم راهي كه در آن روابط طبقاتي توليداز ميان ايدئولوژي هايي مثل نژاد پرستي وتبعيض جنسي باز توليد مي شود مي رسد .والبته در اين كشور(امريكا) هم مثال هاي كلاني از آن داريد . من فكر مي كنم ما نبايد مسئله تبعيض جنسي را فراموش كنيم . چون جنبش هاي زنان ظاهرا ، زنان طبقه كارگروزنان سياه را فراموش كرد ه است  به اين معني نيست كه بر آيند انها مهم نبوده  وهنوز هم مهم نيست . من تنها مي توانم از انگلس ياد كنم ، وقتي كه گفت كه مرد بورژوا وزن كارگراست و اينكه روابط  خانوادگي، يا خانواده تك همسري  همزمان با گسترش جامعه طبقاتي گسترش يافته است .او نياز مندي كساني را كه دارايي داشتند منعكس كرد، تا حدي كه آن ها قادرند دارايي خود را به كودكان بلا فصل خود منتقل نمايند. بنا براين از نقطه آغاز ، اگر مي خواهيد در مورد اقتصاد جهاني يا امپرياليسم با شتاب صحبت كنيد ، به همان اندازه هم ( صحبت ) ازموضوع استثمار كلان سياه پوستان وزنان كارگر در حفظ منافع كلان سرمايه داري حياتي است .اين امر- طبقه و حفظ سرمايه داري -  چنان پيوندي دارند كه نمي توان از آن چشم پوشيد. 
اجازه دهيد در فراگردي ديگري به طبقه نگاه كنيم .آيا شما واقعا مي توانيد ستم را بدون درك طبقه درك كنيد؟فكر مي كنم نمي توانيد.فكر مي كنم به اغتشاش منجر مي شود.چون من ستم را به معني خاصي به كار مي برم ،اما اگر شما فكر مي كنيد كه چيزي كه همه ما در باره آن صحبت مي كنيم ،فقط مردم فقير لگدمال شده اي كه همه ما بايد برايشان اظهار تاسف كنيم وشايد چند پني يا دلارهم در كاسه گدايي شان بيندازيم هستند، پس موضوع بحث ما مشترك نيست.درك ستم بدون درك طبقه به اغتشاش بين ستم وتبعيض منجر مي شود كه دو چيز متفاوت هستند.ستم مختص روشي است كه من آن را به كار مي برم .تبغيض از نوع متفاوتي است شايد مبتني بر سن وهمه انواع ديگر،سرمايه داري هم مي تواند از آن استفاده كند، اما آن چه كه من از آن صحبت مي كنم ، يعني نژاد و زن ،كاملا از حفظ روابط توليد سرمايه داري جدايي نا پذير ند.  
اگر ما اين رابطه  را درك نكنيم ،چيزي كه پس از آن رخ مي دهد،تلاش افراد براي درك مسائل مربوط به تبعيض جنسي ونژاد پرستي با استفاده از تصور برابري است،كه فكر مي كنم  واقعا ضعيف است  ، خيلي ضعيف، چون برابري در واقع   كسب منافع جزيي تحت لواي قانون معني مي دهد.برابري شكلي قضايي است .من فكر نمي كنم آن چه من (از آن صحبت مي كنم ) بي اهميت است ، چون در موقعيت مشخصي ما مجبوريم براي حقوق كساني مبارزه كنيم ، كه  حقوق شان محدود شده است .آن ها به وسيله  روابط خاص سرمايه داري محدود مي شوند، چون آن ها از افشا ريشه هاي  واقعي ستم كوتاهي مي كنند كه البته  مالكيت  وخود جامعه طبقاتي هستند . فكر مي كنم همان چيزي است كه افراد مثل حلقه زنگوله در برابر دوراني كه جنبش آزادي سياهان قوي بود وعملا لفظ  ستم را به كار مي برد كاملا به هيجان مي امدند. ماركس هم لفظ را به كار برد اما هرگز توسط ماركسيست ها به صورت واقعي رشد نيافته است ..
مشكل بزرگ آن است كه اگر ما روابط توليد به طبقه را درك نكنيم ، با موج جديدي از « احساس تاسف براي سياست هايمان »كه متنوع خوانده مي شود كور مي شويم .دستور عمل متنوع ، كه در پي منفرد كردن همه ما است ، شكلي از سياست شناخته شده اي است كه تلاش مي كند به طريقي مبارزه جمعي سياهان  وتمام زنان براي پايان دادن به ستم را به حداقل رسانده و هردو را به هم پيوند دهد.
اكنون درماندگي جنبش كارگري كه در ماندگي وجود داشته است ، وما مجبوريم در باره آن صادق باشيم ،آن است كه تاكنون اين  (امر) را درك نكرده است . آن ها  در قرن  21مجبورمي شوند با پس گردني وفرياد به اين درك برسند. زنان نيمي از نيروي كارند.سياهان نيمي از نژاد بشرند.هيچ پيشرفتي بي ان كه ما اين مسئله را درك كنيم حاصل نمي شود.اين شايد براي كساني كه ادعا مي كنند سوسياليست هستند نه ضد نژاد پرستي ونه فمينيست غير ممكن به نظر يرسد. من انتظار ندارم هر زني وهر فرد سياه پوستي سوسياليست باشد آگر چه در جريان مبارزه احتمال زياد دارد همان چيزي باشد كه اتفاق خواهد افتاد.اين احتمال وجود دارد كه ، اگر به روش احمقانه اي كه با جدا كردن دايره نژاد ، جنسيت وطبقه  باعملكرد خاص خودشان در دوره هايي انجام داده ايم  ادامه ندهيم قادر باشيم مبارزه همه جانبه ومتحد ي داشته باشيم كه به استقلال ستم ديدگان براي سازمان يابي جداگانه احترام مي گذارد. ما به اندازه كافي آموخته ايم كه اجازه چنين اتفاقي را ندهيم.
با اين حال اين امر بايد در درون جنبش كارگري متحد  و جنبش كارگري اي كه درك واقعي اين مسائل  را نه تنها براي كسب طرفدار، ونه به دلايل فرصت طلبانه آغاز مي كند فرا گير شود ، جنبشي كه درك مي كند كه هيچ پيشرفتي  در قلبش نمي تواند وجود داشته  باشد ، مگر ان كه اين چيز ها در داخلش جا گرفته باشد و به كلي دستور عمل جنبش طبقه كارگر رانشكيل دهد.
بنا براين نخستين پيش شرطي كه  شايد ابرازش  چيز ضعيفي به نظر رسد ، اما فكر مي كنم اظهارآن  در عمل چيز نيرومندي است ، عبارت از آن است كه ما بايد تعريفي از طبقه داشته باشيم كه اعلام كند كه زنان وسياهان موجودات مستقل بي طبقه نيستند، آن ها بعنوان نيروهاي جديد اجتماعي خارج از طبقه نيستند  گفتني است كه مي خواهيم با تمام زنان متحد شويم ، اما ماهيت نيروهاي كثير ستم ديده گان  ووابستگي آن شكل ستم به استثمار طبقاتي واقعا قابل درك است.
فكر مي كنم شگفت انگيز است كه 4زن در صحنه حضور دارند.تاكنون همايش هاي اندكي بود كه من 4زن را در صحنه ديده باشم .شايد نشانه اي از آينده اي است كه  اميد ماست .

 

ماري داويس سردبير كمونيست ريويو وسازمانگر زنان حزب كمونيست بريتانيا است .اين مقاله ابتدا در فوروم پلتيكال افيرز بنام« زنان وجهاني سازي » برگزار شده در ژوئن 2006 در نيو يورك عرضه شد .

17/12/1385

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics