نویدنو:08/06/1387                                                                     صفحه قابل چاپ است

تدوین استراتژی مناسب

سخنی در باب جنبش صلح

 سهراب رزاقی

کارگزاران:

جنبش صلح یكی از مهم‌ترین و گسترده‌ترین جنبش‌های اجتماعی در قرن بیستم است كه در فقدان یا ضعف و كم‌خونی جامعه سیاسی و بی‌مسوولیتی دولتمردان و سیاستمداران برای جلوگیری یا برای متوقف كردن جنگ و برقراری صلح وارد عرصه پیكار و كارزار اجتماعی می‌شود. جنبش صلح بیرون از گفتمان‌های مسلط و نهادهای رسمی كه مردم آنها را در ایجاد صلح پایدار ناتوان می‌بینند رخ می‌دهد. جنبش صلح در واقع، نمایانگر یأس و ناامیدی مردم از دولتمردان، سیاستمداران و روندهای سیاسی برای ایجاد صلح پایدار می‌باشد و تلاش آنان برای ارائه طرح‌ها، الگوهای بدیل و خلق ابتكارات جدید اجتماعی است. عمده جذابیت جنبش صلح ناشی از نیروی اخلاقی و وعده‌ای است كه برای رهایی از جنگ و برقراری صلح عرضه می‌دارند. جنبش صلح در عین حال كه به مبارزه علیه جنگ بر می‌خیزد، به اثبات هویت طیف‌های گسترده‌ای از نیروها و گروه‌های اجتماعی كه در جنبش فعال هستند و شاید آن «ما»یی كه جنبش برای آنان فعال شده، كمك می‌كند. جنبش‌های صلح حیات اجتماعی انسان‌های صلح‌طلب را در زمان‌ها و مكان‌های متعدد به نمایش در می‌آورند. جنبش صلح از خلال بسیج اجتماعی، نیروی اجتماعی می‌آفریند و به اداره و سازماندهی آنان می‌پردازد. این نیروهای اجتماعی محصول خود جنبش است. جنبش صلح برای هدایت نیروی اجتماعی و دستیابی به موفقیت، نیازمند تدابیر نخبه‌ای، سازمانی انعطاف‌پذیر، سازگار، مستقل، دموكراتیك و غیر‌سلسله مراتبی هستند. موفقیت یا عدم‌موفقیت جنبش صلح به عواملی مانند: تركیب بازیگران و فعالان جنبش، مهارت‌های رهبری، قدرت بسیج و دسترسی به منابع اعم از بالقوه و بالفعل، روابط و مناسبات افراد و سازمان‌های درون جنبش، انتخاب استراتژی‌ها و تاكتیك‌ها، ارتباط جنبش با سایر بازیگران و جنبش‌ها، میزان توانمندی و قدرت كانون‌های مقاومت و محیط سیاسی كه در‌ آن عمل می‌كنند و همچنین به كانال‌هایی كه برای دسترسی به مردم و سیاستگذاران خلق می‌كنند و اتحادها و ائتلاف‌هایی را كه شكل می‌دهند و... بستگی دارد. در جنبش‌های صلح فرآیند تقلید و تمایز‌گذاری، تكرار و یاد‌گیری به طور همزمان رخ می‌دهد. فعالان جنبش، ساختارها و مدل‌هایی را از پیشینیان خود به ارث می‌برند، اما در همان حال ضمن درس‌گیری از جنبش‌های پیشین سعی می‌كنند ساختارها و مدل‌های جدیدی را خلق كنند و ابتكارات جدیدی را شكل دهند. جنبش صلح مانند سایر جنبش‌های اجتماعی در قرن بیستم دارای ایده‌ها، عناصر گفتمانی، الگوهای رفتاری، ارزشی، چهره‌ها، و ایدئولوژی خاص است و از زبان و ادبیات خاصی استفاده می‌كند. تاریخ جنبش صلح در قرن بیستم با فراز و فرودها و قبض و بسط‌هایی همراه بوده است، اما ما می‌توانیم از چهار موج صلح‌خواهی سخن بگوییم. نخستین موج جنبش‌های صلح در سال‌های میان دو جنگ جهانی آغاز می‌شود، در زمانی كه فاشیست‌ها در ایتالیا قدرت را به دست گرفته بودند و در آلمان نیز حزب ناسیونال سوسیالیست كارگری آلمان به رهبری آدولف هیتلر با بحران‌آفرینی و ارعاب و ضرب و شتم مخالفان و دگراندیشان، زمینه استقرار نظام تمامیت‌خواه نازیسم را فراهم می‌آورد و در شرق اروپا نیز نظام كمونیستی و در راس آن استالین پایه‌های حكومت ترس و ترور خود را با «پاكسازی» معترضان و منتقدان و قتل مخالفان استحكام می‌بخشید. در این دوران جنبش‌های صلح‌طلب به‌گونه‌ای كه امروز در جهان و به ویژه در اروپای غربی و آمریكای شمالی فعالیت می‌كنند، وجود نداشتند. تنها اقلیتی از آزاداندیشان صلح‌طلب در پی ‌چاره‌جویی بودند تا افكار عمومی جهان را علیه جنگ‌طلبی بسیج كنند. دومین موج جنبش‌های صلح مربوط به دهه 50 و 60 میلادی است كه در ایام عید پاك در شماری از كشورهای اروپای غربی ده‌ها و گاه صدها‌ هزارنفر از هواداران صلح با تظاهرات و كارزارهای مختلف به مخالفت با جنگ، سلاح‌های اتمی و مسابقه تسلیحاتی می‌پرداختند و خواهان برقراری صلح، كاهش درگیری‌ها در سطح بین‌المللی و رویكرد به شیوه‌های مسالمت‌آمیز در حل و فصل منازعات بودند. سنت تظاهرات صلح در روزهای عید پاك به شاخصی برای این دوران بدل شده‌ است، هرچند كه شدت و گستردگی این تظاهرات نوسان‌های بسیار به خود دیده و در وجه غالب، تابعی از حد تنش و مناقشات سرد و گرم در سطح بین‌المللی بوده است.
از سال‌های آغازین دهه 80 دوباره سومین موج جنبش صلح در اروپا توان و رونقی دوباره یافت كه علت آن هم بیشتر به تشدید رویكرد به سلاح‌های هسته‌ای و استقرار شمار بیشتری از این نوع سلاح‌ها در خاك اروپا بود. به این ترتیب سال 1984 انگلستان شاهد بزرگ‌ترین تظاهرات سیاسی خود در قرن بیستم شد. در آلمان نیز سال 1983 تظاهرات و راهپیمایی‌های صلح در ایام عید پاك كه مخالفت با استقرار موشك‌های پرشینگ محور اصلی آن بود به یكی از بزرگ‌ترین كارزارهای سیاسی و اجتماعی این كشور بدل شد و بیش از یك میلیون نفر را به خیابان‌ها كشاند. پایان جنگ سرد و فروپاشی دنیای سوسیالیسم برای جنبش صلح در اروپای غربی آغاز افولی دوباره بود. این جنبش، البته كمتر در شكل و ساختار منسجم قبلی، در سال‌های پس از 1990 بیشتر به صورت موردی، و آن هم نه لزوما در ایام عید پاك، ظهور و بروز داشته است.
و اما چهارمین موج جنبش صلح: «پس از 11 سپتامبر 2001 زمانی‌كه دولت‌ها نتوانستند ماشین جنگی آمریكا علیه افغانستان به‌ویژه عراق را در مجامع بین‌المللی مانند شورای امنیت متوقف سازند میلیون‌ها نفر از مردم اقصی نقاط جهان در اعتراض به جنگ و خشونت به خیابان‌ها آمدند در پی آن ائتلاف‌هایی علیه جنگ شكل گرفت نقطه مشترك این ائتلاف‌ها، وفاق، همبستگی و تاكید بر بسیج مردم برای متوقف كردن جنگ بود. این گروه‌ها چهارمین موج جنبش بزرگ صلح و ضدجنگ را در آمریكا، اروپا و اقصی نقاط جهان شكل دادند. یكی از این ائتلاف‌های موج چهارم جنبش صلح، ائتلاف به جنگ «نه بگوییم
NO War Coalition» است كه در آمریكا و اروپا شكل گرفت و با شعار «جنگ زشت و بر خلاف قوانین بین‌المللی است»به بسیج مردم و افكار عمومی پرداخت. دومین ائتلاف ضد جنگ، ائتلاف «جنگ را متوقف كنید Stop the war Coalition» است كه در انگلیس و آمریكا فعالیت می‌كرد. سومین ائتلاف ضد جنگ، ائتلاف جنگ را تمام كنید End The war coalition است و ده‌ها ائتلاف دیگر.
جنبش جهانی صلح با به‌كارگیری روش‌ها و ابزارهای گوناگون مانند برگزاری تجمع‌های مختلف، سخنرانی، كنسرت، انتشار بیانیه، حركات سمبلیك مانند پوشیدن تی‌شرت‌های ضدجنگ، نقاشی، تئاتر و نافرمانی مدنی در مخالفت با جنگ و بسیج گروه‌ها و نیروهای اجتماعی فعال بودند. شخصیت‌هایی مانند ادوارد سعید، نوام چامسكی، جان بین، خانم شیهان و زلاتا فلاپوویچ از جمله پیشتازان و فعالان ضدجنگ و موج چهارم جنبش صلح بودند. بنابراین جنبش جهانی صلح و ضد جنگ در موج چهارم دارای چند مشخصه مهم بود كه این جنبش را از سایر جنبش‌ها صلح در قرن بیستم متمایز می‌سازد، اولین مشخصه جنبش فراگیر و گسترده بودن آن است جنبش ضدجنگ توانست در مدت كوتاهی میلیون‌ها نفر از گروه‌های مختلف اجتماعی را در سراسر جهان بسیج كند. جنبش نافرمانی مدنی را سامان دهد و ائتلاف جهانی طرفدار صلح را شكل دهد.
دومین مشخصه جنبش جهانی صلح ماهیت مدنی آن است این جنبش سازمان یافته از سوی احزاب و گروه‌های سیاسی نبود و هیچ‌یك از گروه‌های سیاسی نتوانستند آن را به سمت خویش بكشانند حاملان اصلی جنبش گروه‌ها و نیروهای اجتماعی طرفدار صلح بودند و سازمان‌های غیر دولتی و جامعه مدنی نقش اصلی در بسیج مردم داشتند. غیرایدئولوژیك بودن، سومین مشخصه جنبش بزرگ صلح بود. این جنبش رنگ و بوی‌ ایدئولوژیك نداشت و صرفا اهداف انسانی و بشردوستانه را دنبال می‌كرد. به همین خاطر توانست در مدت اندكی گروه‌ها و نیروهای مختلف اجتماعی را علیه جنگ و خشونت بسیج نماید این جنبش برعكس جنبش صلح‌خواهی دهه‌های 60 و 70 میلادی كه بر مبنای دنیای دو قطبی سازمان یافته بود اهداف غیر‌ایدئولوژیك و... نفی خشونت و اهداف انسانی را دنبال می‌نمود. چهارمین مشخصه نقش جوانان و زنان در این جنبش بودكه برای اولین بار حضور گسترده موثری در این عرصه داشتند. زنان و جوانان به این خاطر در این عرصه فعال بودند كه نگران پیامد‌های جنگ بودند و جنگ را عاملی برای تخریب منابع انسانی و مادی می‌دانستند از این رو با فاصله گرفتن از بیگانگی و بی‌تفاوتی سیاسی برای ایفای نقش موثرتر در عرصه سیاست وارد شده و نافرمانی‌های بزرگ را سامان دادند. جنبش بزرگ ضدجنگ با اینكه تمام انرژی و نیروی خود را صرف مقابله و مخالفت با جنگ‌طلبان كرد اما نتوانست ماشین جنگی آمریكا و متحدینش را متوقف كند.» اگر از این منظر به موضوع بنگریم طبیعی است كه به این نتیجه برسیم كه جنبش صلح در رسیدن به اهداف خود ناكام مانده است. اما اگر بخواهیم تاثیر جنبش صلح را بهتر درك كنیم لازم است كه از منظر دیگری به موضوع بنگریم، مهم‌ترین دستاورد جنبش صلح مشروعیت‌زدایی از جنگ آمریكا در افغانستان و عراق بود اقدام جنبش ضدجنگ باعث شد ائتلاف بین‌المللی جنگ را بشكند و آمریكاو متحدینش بدون مجوز شورای امنیت اقدام به جنگ در عراق نمایند. این حادثه باعث شد كه جنبش صلح فرصت طلایی به‌دست آورد كه هم از نظر تئوریك و هم در به‌كارگیری ابزارها به خود سازمان دهد بتواند برای رسیدن به اهداف بلندمدت‌ترش برنامه‌ریزی و نیروهای اجتماع را بسیج نماید. جنبش جهانی صلح در این حجم و گستردگی‌اش باعث بالابردن هزینه جنگ در نزد افكار عمومی شد و كمك مهمی به ایجاد موانعی در مقابل مداخلات نظامی آینده جنگ‌طلبان كرده است این جنبش گرچه قدرت و توان كافی برای بازداشتن دولت بوش از شروع عملیات نداشته باشد اما به‌طور قطع جنگ‌های آینده از هزینه بیشتری در نزد افكار عمومی و از حمایت به مراتب كمتری از سوی دولت‌ها برخوردار خواهد بود چرا كه نئوكان‌ها ممكن است برای تضمین انتخاب مجدد خود در سال 2009 میلادی جنگ علیه كشور دیگری را تنها طریق بیابد. اما مسئله مهم‌تر آن است كه چرا جنبش صلح نتوانست مانع از آغاز و تداوم جنگ علیه افغانستان و عراق شود:
یكی از برنامه‌های اصلی جنبش جهانی صلح، نافرمانی مدنی بود كه قبل از شروع جنگ و در طول جنگ آن را اجرا كرد. اما این تجربه نشان داد كه در رابطه با نافرمانی باید جنبش جهانی صلح محتاط باشد. اگرچه نافرمانی علیه یك اقدام غیرقانونی به لحاظ اخلاقی مشروع و اغلب استراتژیك و ضروری است اما این امر بدان معنی نیست كه این عمل موثرترین و بهترین استراتژی است كه در حال حاضر می‌توان از آن استفاده كرد. برخی از تحلیلگران معتقدند نافرمانی در برخی از اوقات می‌تواند باعث جدایی و بیگانگی حامیان با حاملان جنبش شود.
دومین ضعف جنبش جهانی صلح عدم‌داشتن پیام روشن و شفاف بود. یك جنبش نمی‌تواند یك پیام طولانی و پیچیده را منتقل كند. همه موضوعات و مسائل را به یك موضوع مانند صلح ارتباط دهد از این رو لازم است كه جنبش همواره یك پیام روشن و شفاف داشته باشد حتی اگر یك جنبش بخواهد توجه عموم را جلب و بر برنامه‌های عمومی در سطح محلی، ملی و بین‌المللی تاثیر بگذارد هرگز قادر نخواهدبود كه پیام پیچیده و غیرشفاف را منتقل كند.
سومین نقطه ضعف این بود كه جنبش صرفا برای مخالفت با جنگ شكل گرفته بود در حالی‌كه می‌بایست در مراحل مختلف، برنامه روشن‌تری داشته باشد. جنبش جهانی صلح باید همه راه‌هایی را كه برای حل منازعه به شیوه غیرخشونت‌آمیز وجود داشت را در دستور كار قرار می‌داد همچنین این جنبش می‌بایست تمام اختلافات و دسته‌بندی‌ها را كنار بگذارد و بر شكاف‌های موجود پل بزند. جنبش صلح می‌بایست یك استراتژی بلند‌مدت را طراحی و برای آموزش و آگاه‌سازی مردم نیروهای خود را بسیج كند و در نهایت مقاومت گسترده مردمی علیه جنگ جنگ طلبان را سامان دهد.
نكته دیگر آن است كه جنبش جهانی صلح نتوانست خود به مثابه یك رسانه عمل كند رسانه‌های گروهی در انحصار یك الیگارشی خاص هستند كه جنگ‌طلبان از آنها سود می‌برند جنبش كنونی صلح باید برای رسیدن به موفقیت از رسانه‌های بدیل استفاده می‌كرد گرچه در این جنگ بخشی از طرفداران صلح از اینترنت استفاده كردند اما لازم است كه صدای صلح‌طلبان به گوش عموم مردم برسد و نه فقط كسانی كه به كامپیوتر دسترسی دارند از این‌رو لازم است كه از شیوه‌های مختلف و حتی سنتی‌تر مانند اعلامیه و... نیز بهره گیرند.
مهم‌ترین ضعف جنبش جهانی صلح آن بود كه تمام تلاش خود را بر متوقف كردن جنگ استوار كرده بود اما با آغاز جنگ و پایان یافتن آن دیگر برنامه‌ای برای عمل نداشت در حالی‌كه جنبش جهانی صلح باید تلاش كند برای تمامی مراحل قبل در دوران جنگ و بعد از آن برنامه داشته باشد و اكنون نگذارد آمریكا و متحدانش عراق و افغانستان را به صورت یك مستعمره در بیاورند. حاملان جنبش جهانی صلح نباید مردم عراق را مانند مردم افغانستان فراموش كنند اما به نظر می‌رسد كه جنبش جهانی صلح پس از جنگ كار خود را پایان یافته تلقی كرده و دوران سكون و رخوت را سپری می‌كند. در طول چند سالی كه از اشغال افغانستان، عراق از سوی ایالات متحده آمریكا می‌گذرد، در جنبش ضدجنگ آمریكا به‌ندرت یك بحث علنی در مورد درستی حمایت یا عدم‌حمایت از مقاومت عراق صورت گرفته است. در هنگامه‌ای كه در اقصی نقاط جهان میلیون‌ها نفر در مخالفت با جنگ و جنگ‌طلبی به میدان آمده بودند در كشورمان گروه‌ها و نهادهای مدنی در خواب زمستانی آرمیده بودند هیچ حركت و جوششی در آنها دیده نمی‌شد آنان حتی نظاره‌گر ماجرا هم نبودند؛ چرا؟ یكی از دلایل مهم آن فقدان سنت صلح‌طلبی در تاریخ ایران‌زمین است حتی حركتی در جهت صلح میان متفكران و روشنفكرانمان نیز وجود نداشته است نه تنها در تاریخ گذشته كه در ادبیات معاصرمان هم جای صلح و پرداختن به صلح‌طلبی خالی است.
عامل دیگر ویژگی و مختصات جامعه مدنی در ایران است؛ جامعه مدنی در ایران گسسته است نه پیوسته. گسستگی آن ناشی از شكاف‌های چندی است كه در این عرصه وجود دارد؛ مانند شكاف جامعه مدنی سنتی و جامعه مدنی مدرن، شكاف سازمان‌های جامعه مدنی مذهبی و سكولار، شكاف سازمان‌های جامعه مدنی مركز (تهران ) و پیرامون (شهرستان ) و.... بر اثر گسست‌ها و شكاف‌های بالقوه و بالفعل، گروه‌بندی‌هایی در جامعه مدنی شكل گرفته است كه عامل درگیری‌ها و نزاع‌ها در این عرصه می‌شود. ناكارایی و ناكارآمدی از مختصات و ویژگی‌های دیگر جامعه مدنی در ایران است. جامعه مدنی نمی‌تواند به صورت كارا و كارآمد به نیازها و مطالبات گروه‌های اجتماعی و جوامع محلی پاسخ دهد. چون به مثابه یك سازمان حرفه‌ای عمل نمی‌كند. به همین خاطر جامعه مدنی نمی‌تواند تقاضاها و مطالبات گروه‌های اجتماعی را به‌طور موثر نمایندگی كند. جامعه مدنی در ایران محدود است. به‌رغم رشد و گسترش سازمان‌های جامعه مدنی در دهه اخیر، جامعه مدنی نسبت به جمعیت 70 میلیونی جامعه ایرانی از عمق و گستردگی چندانی برخوردار نیست. رشد و گسترش جامعه مدنی در ایران ناموزون و نامتوازن بوده است سازمان‌های جامعه مدنی به صورت پراكنده و نابرابر به‌طور موضوعی و در سطح جغرافیایی توزیع شده است به عبارت دیگر رشد و گسترش آن كاریكاتورگونه بوده است و باعث شكل‌گیری «مركز» و «پیرامون» در عرصه جامعه مدنی شده است. جامعه مدنی در خود است نه بر خود. به عبارت دیگر جامعه مدنی فاقد آگاهی نسبت به نقش، جایگاه، مسوولیت‌ها و وظایفش است و نمی‌تواند به تعریف خود بپردازد. بی‌سیمایی و بی‌ریختی از مختصات و ویژگی‌های دیگر جامعه مدنی ایرانی است جامعه مدنی به لحاظ هویتی درهم ریخته و بهم ریخته است به همین خاطر فاقد هویتی مشخص است كه بتوان با آن شناسه آن‌را شناخت و تعریف كرد جامعه مدنی انزواگرا است انزوا‌گرایی هم در سطح محلی و هم در سطح ملی و بین‌المللی به چشم می‌خورد جامعه مدنی ایرانی كمتر به گفت‌وگو و تبادل تجربه با دیگر جوامع مدنی علاقه‌مند است. به همین خاطر حضور چندانی در عرصه محلی،ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی ندارد. جامعه مدنی دارای ساختار عمودی (بالا به پایین ) و غیرمشاركتی است و مناسبات و روابط حاكم بر آن غیردموكراتیك است.
یكی دیگر از مسائلی كه در دو دهه اخیر بازتولید شده و در اشكال و سطوح مختلف سایه خود را در تار و پود برخی فعالان جنبش صلح گسترانیده است، پدیده «نهیلیسم» است. نهیلیسم‌گرایی یكی از مهم‌ترین چالش‌های فراروی جنبش صلح است كه در صورت تداوم و گسترش آن در بین فعالان اجتماعی، به بی‌عملی و كلبی مسلكی آنان منجر می‌شود. چالش دیگر جنبش صلح، آنومی در سطح ذهنیت و اندیشه فعالان مدنی است كه خود، یكی از ویژگی‌های مهم جامعه ایرانی در سالهای اخیر است. آنومی در سطح ذهنیت و اندیشه فعالان مدنی منجر به سرگشتگی، گسیختگی فكری یا بی‌فكری در بین آنان شده است. در صورت بی‌توجهی به مكانیسم‌های جبرانی برای رفع آنومی این چالش بزرگ باعث ضعف، كم‌خونی و مانع پویایی و بالندگی جنبش صلح در ایران خواهد شد. فقدان نقد میراث گذشته، قبض، سكتاریسم و انحصاری كردن، یكی دیگر از چالش‌های مهم فراروی جنبش صلح است. قبض، سكتاریسم و انحصاری كردن جنبش صلح مانع بزرگی برای بسط، كثرت و رنگارنگی آنان خواهد بود. فعالان اجتماعی تنها می‌توانند با نقد مستمر، شالوده‌شكنی و باز تعریف مجدد مفاهیم، روابط و مناسبات، از مومیایی شدن جنبش‌ها جلو‌گیری كنند.
به‌دلایل فوق به‌نظر می‌رسد و در زمانی كه شبح جنگ در منطقه در حال گشت‌وگذار است فعالان، جامعه مدنی و جامعه سازمان‌های غیردولتی ایران در حال ضعف و كم‌خونی مزمن به سر می‌برند و هیچ برنامه مشخصی برای عمل و اقدام در این عرصه نداشته و ندارند در حالی كه بسیج عمومی علیه جنگ و جنگ‌طلبان فرصت طلایی در اختیار جامعه مدنی و جامعه سازمان‌های غیردولتی قرار داده است به رسالت و مسوولیت اجتماعی خود عمل كنند و همچنین بتوانند به ائتلاف جهانی صلح پیوند بخورند. اگر دولت‌ها به دلیل وجود رابطه سلطه‌آمیز و آمرانه نمی‌توانند با یكدیگر مفاهمه و ارتباط داشته باشند حد اقل در سطح جامعه مدنی كه عرصه آزادی و رهایی است می‌توانند با یكدیگر ارتباط برقرار كنند. مفاهمه و گفت‌وگویی كه می‌تواند بدون لكنت زبان باشد و عناصری كه منجر به مخدوش شدن كلام در جامعه مدنی می‌شود را از پیش‌رو ‌بردارند. به‌نظر می‌رسد جامعه مدنی ایرانی برای نقش موثر در جنبش جهانی صلح باید به یك خانه‌تكانی اساسی بپردازد و از این رخوت و ركود مستولی شده بر آن خارج شود باید بدانیم كه جامعه مدنی ضعیف نمی‌تواند حامل پروژه دموكراسی، حقوق بشر و صلح در جامعه ایرانی باشد. مهم‌ترین پروژه فعالان نیروهای اجتماعی در شرایط كنونی جامعه مدنی‌سازی و تدوین استراتژی برای‌گذار از جامعه مدنی ضعیف به جامعه مدنی قوی است.
* متن خلاصه شده مقاله «جنبش جهانی صلح، جامعه مدنی ایرانی و خواب زمستانی» ارائه شده به همایش علمی «صلح پایدار؛ راهی پر فراز و نشیب».

 

  | می توانید نظرات خودرا اینجا ابراز نمایید .

 

بازگشت به صفحه نخست         

                            

Free Web Counters & Statistics