نویدنو - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها -  -دیدگاه نظری - ویژه نامه

شبحی به نام ایده آلیسم

نویدنو:11/8/1385

شبحی به نام ایده آلیسم

روزبه کریمی
 

«ما در پیکارمان برای به عهده گرفتن مسؤولیت بر ضد کسی می جنگیم که نقاب بر چهره دارد.نقابی که برچهره ی بزرگ ترهاست ، و آن را «تجربه» می نامند.»
والتر بنیامین / 1913


1 - بازبینی کارنامه و اکنون بازوهای مختلف جنبش تحول خواهی در ایران ، پس از سرآمدن عصر اصلاحات دولتی ، سخنی است که بر تحلیل سیاسی _ اجتماعی در ایران چیره شده است .

بررسی وضع جنبش دانشجویی نیز کم و بیش مشمول همین فضاست. از حملات مرتجعان و محافظه کاران گرفته تا مقالات دنباله دار جلایی پور (در مقام تئوریسین بخشی از اصلاح طلبان) در روزنامه ی شرق تا بخش هایی اپوزیسیون ، همگی به نوعی هویت ، تاریخ و موقعیت کنونی جنبش دانشجویی را به تحلیل گذاشته اند. اما آن موضعی که به هزار زبان دراین تحلیل ها در سخن است ، یخه گیری از جریان چپ دانشجویی در دانشگاه هاست. حتا رهبری در دیدار اخیرشان با دانشجویان به باقی ماندگان حزب توده در دانشگا ه ها اشاره کردند؛ خبرنگار کیهان نیز چندی پیش ، در مصاحبه ی مطبوعاتی سخن گوی دولت ، در پاسخ پرسش خبرنگار دیگری درباره ی علت محرومیت فعالان دانشجویی از ادامه ی تحصیل ، سریع تر از الهام ، گفته بود:«مگر ایرادی دارد مشتی کمونیست را از دانشگاه بیرون کرده اند؟» (نقل به مضمون)؛ جلایی پور هم این اواخر ، در مقالات اش در صفحه ی سیاست شرق ، بر حفظ هویت اسلامی انجمن های اسلامی و مرزبندی با نیروهای غیرمذهبی و مارکسیست ها پای فشرد.

مقاله ی رشید اسماعیلی (شبح لنین برفراز ایران) را نیز باید و می توان در همین زمینه بازخواند. از باختین(1) آموخته ایم که معنا در میان جای زمینه ای روشن می شود که تولید شده است. در آن اعلام خطری که به پندار اغلب این گفتارها از جانب دانشجویان چپ احساس می شود (مثلا ً در آخر مقاله ی اسماعیلی) آن یخه گیری از چپ دانشجویی خودش را لو می دهد، گیریم که در مقاله ی اسماعیلی پوششی حقوق بشریستی (
human rightsism) را داشته باشد. بن قضیه ، به نظر، نوعی گرا دادن را می ماند. این نکته آن جایی عمده می شود که چنین مباحثی خصوصا ً از سوی مدعیان اصلاح طلبی دولتی(جلایی پور) اقامه شود بی خیال آن که چه تأثیر فاجعه باری در ادامه تحصیل چپ های دانشجو دارد و علی الخصوص مسأله جالب تر می شود اگر بپرسیم:« چرا چهره های برجسته ی حقوق بشر و لیبرالیسم (مذکور در مقاله ی اسماعیلی) تاکنون برای حق پایمال شده ی آموزش بسیاری از دانشجویان چپ حتا یک خط هم ننوشته اند؟» در واقع ، بررسی و نقد متن اسماعیلی نیازمند لحاظ کردن همه ی این مؤلفه های زمینه ی این جا و اکنونی است.

2- مقاله ی اسماعیلی گرفتار ایده آلیسمی است که در خطوط کلی ای آفتابی می شود؛ ایده آلیسم سیاست درست. یک بار برای همیشه باید با آن تصفیه حساب کرد.

نخست ، تاکید اسماعیلی است بر تأثیر روش شناسی مارکسیست های دهه های پیش از انقلاب 57 بر نیروهای خط امام .این تاثیرات نیز همان «سیاه-سپید نگری ، امپریالیسم ستیزی ، سرمایه ستیزی مطلق نگری ، فرهنگ فحاشی و ...(هرچه کار بی ادبی که می شناسید)»است. از این مجموعه تمام آن گرایش های سیاسی – اجتماعی(مثلا ً امپریالیسم ستیزی) که امروزاسماعیلی به مثابه ی ناسزا به کارشان می بندد ، نه تنها دیروز که امروز هم در جهان نقد سیاسی ، فرهنگی و حتا ادبی ، یک گرایش هستند و نه یک ناسزا (هرچند برخی ابعاد آن ها دیگر از عهده ی تفسیر رهایی بخش برنمی آیند).نمی توان با دادن نسبت ضدامپریالیست به یک گروه انتظار داشت آن ها صحنه را خالی کنند مگر این که احساس کنیم این احکام را از یک موضع سیاسی درست و کامل صادر می کنیم. و این موضع همان جایگاهی است که اسماعیلی در آن پناه گرفته است: موضع فراسیاست. موضعی که اتفاقاً می کوشد سیاست واقعی را بزداید و آن را به سیاستمداری فروکاهد.فراسیاست هر آن گونه سیاستی را که از بده بستان های سطح بالای قدرت متفاوت باشد ، برنمی تابد . می خواهد همه ی پستی و بلندی ها ، تفاوت ها و دگرباشی ها را صاف وهموار سازد. هم از این روست که در میان فعالان نوگرای دینی باید جا بیفتد که «این سازوکار دینی واقعا ً موجود همان دین اصلی نیست چون دین اصیل کاری با سیاست نداشته است»در واقع ، بایستی هرجا که دین و دین داران خطر کرده اند و در قالب جامعه ی مؤمنان در امر سیاسی درگیر شده اند ، از صفحه پاک شود به این سبب که انگاره ی سیاسی – مذهبی احتمالا ً با مدل سیاسی بوروکراسی دولت و سرمایه (سرمایه سالاری) هماهنگ نیست. به چپ که می رسند ، برای مارکس شاعر ، مارکس منتقد از خود بیگانگی در جامعه صنعتی و خلاصه مارکس فرهنگی ابراز احساسات می کنند(2) ولی با شنیدن اسم لنین ابروها در هم کشیده می شود؛ او مرتکب گناه در انداختن طرحی سیاسی است. اسماعیلی خیلی تلاش کرده است تا علت انتقادش از لنین گرایی چپ های دانشجوی جدید را با اعتقاد آن ها به انقلاب سوسیالیستی پیوند بزند.ولی مشکل اصلی او خود تلاش سیاسی لنین در قالب گرایش ، دسته و گروهی است غیر از گرایش سیاستمدارانه. پای امری از نظر افتاده یا نارس (اعتقاد به مرحله انقلاب سوسیالیستی)را وسط می کشد تا از آن برای از نظر انداختن کل فرآیند(کنش سیاسی متفاوت)بهره ببرد. هم از این روست که باز به طور نخ نما شده ای بر کائوتسکی و روش او تأکید می کند.(3)

با پنهان کردن همین گرایش به از میان برداشتن تفاوت هاست که در قالب سیاست لیبرالی باز از ارزش پلورالیسم، فردیت و حفظ تفاوت ها داد سخن سرداده می شود. وهمین گرایش به صاف کردن تفاوت ها را می توان در این شعار زرق و برق دار خاتمی هم جست : تبدیل دشمن به مخالف ومخالف به موافق : همه به هم شبیه شویم.

موضع فرا سیاست به طریق دیگری نیز می کوشد سیاست را دور بزند؛ فضای مباحثات را بشردوستانه می کند.گویی اسماعیلی از سر خیرخواهی است که چپ دانشجویی را نقد می کند و نه به خاطر گرایش سیاسی متفاوتی که دارد.وقتی اسماعیلی می گوید «انتظار می رفت چپ های نوظهور با درس گرفتن از تجربه ی...» مسأله ی اصلی این نیست که «چه کسی گفته هر تجربه ی چپی بایست به سوسیال دموکراسی لیبرالیزه شده بیانجامد؟» یا این هم مسأله ی اصلی نیست که «مگر حالا دموکراسی لیبرال چه گلی به سر جهان زده است؟» (4) مسأله این است که اسماعیلی مُسندالیه را در جمله حذف کرده است.طوری می گوید انتظار می رفت که گویی کل وجدان عقلانی و بشردوستانه ی جهان را نمایندگی می کند. حال آن که واقعیت این است که او از انتظار و امید یک دیدگاه لیبرالی برای تغییرات دلخواهش در بخشی از چپ ایران حرف می زند.این واقعیت حاوی سویه ای سیاسی است و جانب دارانه و دیگر نمی تواند با قربانی نمایاندن چپ های سابق، برای جوانان چپ ، پرستیژی فرازمانی و فرامکانی خیرخواهانه بگیرد. این حذف مرجع انتظار به نوعی سیاست زدایی است. چند ماه پیش اسماعیلی در وبلاگ شخصی اش در مطلب «خداخافظ آقای مارکس» این بشردوستی سیاست زدا را آشکارتر کرده بود. از سر دوستی (و نه ترجیح سیاسی) به دوستان چپش در دانشگاه ها توصیه کرده بود یک چند کتاب های پوپر و هایک بخوانند تا از گرفتاری در دامان بلا نجات یابند.

سوی دیگر ماجرا چسباندن انحرافات نیروهای خط امام است به جریان مارکسیستی در ایران؛ انحرافات البته به تعبیر اسماعیلی. یک بخش این انحرافات گرایش های سیاسی و اجتماعی چپ گرایانه است . اولا که اسماعیلی این گرایش های چپی را امروز از منظر خط امام تفسیر می کند. و شاید ما، همه ی ما در چنین وضعی هستیم. کوتاه سخن این که ، ما امپریالیسم ستیزی را از روی کردارهای نابه جای خط امام در برابر آمریکاست که به تفسیر نشسته ایم.البته باید پذیرفت امپریالیسم ستیزی قرن 20ام ایراداتی داشت از جمله امپریالیسم ستیزی واقعا ً موجود در ایران. اما نقد اسماعیلی بر این گرایش سیاسی و تاریخی به گونه ای است که مبارزات دیگر مناطق جهان را علیه امپریالیسم در تجربه ی ایران فشرده می کند.او بایستی تذکر می داد که منظورش از تجربیات امپریالیسم ستیزی از نوع خط امامی آن است.

خط امامی ها ، فرم ها و گرایش های تاریخی و اجتماعی چپ را مصادره کردند ،اصلا ً این بخشی از پیکار سیاسی همه ی نیروهای اجتماعی است.همان گونه که هیتلر بسیاری از فرم های مترقی جنبش کارگری آغاز قرن 20 را به سود نظم فاشیستی مصادره کرد؛مثلا ً تشکیل صف های منظم برای رژه های باشکوه صنفی.ایراد کار به روشنی ، این است که این فرم ها و گرایش ها به دست نظم فاشیستی افتاد و هیتلر این دال ها را پر کرد نه این که آن گرایش ها ذاتا ً از خود توتالیتریسم متصاعد می کردند.این دال ها(امپریالیسم ستیزی و پیکار با ستم سرمایه و...) را باید نیروهای دموکرات پر کنند. اسماعیلی همچنان گرفتار این ایده آلیسم است که خباثت های عملی صرفا ً از روش شناسی های اندیشگی ناشی می شود. زین سبب است که تا به لنین می رسد هشدار می دهد که به صرف لنین گرایی چپ های دانشجو ، خطر نقض حقوق بشر حس می شود. او زمینه ی اجتماعی – سیاسی فعلی و نحوه ی زیست چپ های نوظهور را یک سره به فراموشی می سپرد.

و اما،«تکرار کردن لنین به معنای بازگشت به او نیست – تکرار لنین یعنی پذیرفتن این که او مرده است و راه حل خاص او شکست خورد و چه بسا شکست هولناکی هم خورد. ولی همچنین باید پذیرفت که در دل این راه حل ، بارقه ای اتوپیایی نهفته بود که ارزش نجات دادن دارد...» شبیه همان تمایز مارکس میان مفهوم جامعه شناختی طبقه ی کارگر و مفهوم پرولتاریا به عنوان یک موضع گیری پیکارجویانه ی اجتماعی ؛«تکرار لنین یعنی میان آن چه او عملا ً انجام داد و حیطه ی امکاناتی که گشود تمایز بگذاریم...» این تنش از آغاز در لنین وجود داشت: «میان آن چه عملا ً او انجام داد و بُعدی دیگر : آن چه در لنین بیش از خود لنین بود.

تکرار لنین نه به معنای تکرار آن چه او کرد بلکه تکرار آن چیزی است که در انجام اش واماند ، یعنی تکرار فرصت های از دست رفته اش...»امروز لنین چهره ای است متعلق به دوره ی زمانی متفاوت ولی نه به این دلیل که الگوها و روش های اش (مثلا ً مرکزیت حزبی ، نظم در سازماندهی ، امپریالیسم ستیزی و...) ما را در معرض تهدید توتالیتریسم قرار می دهد بلکه بیش از هر چیز به این خاطر که به دوره ی زمانی تعلق دارد که ما نمی توانیم با آن ارتباط برقرار کنیم. اما در عوض این که از این واقعیت به این نتیجه برسیم که لنین در عصر ما از سکه افتاده است ، آقای اسماعیلی ، بهتر است خطر کنیم و بپرسیم که اگر لنین در عصر ما چیز بی ربطی است و با روزگار نئولیبرالی مان همخوانی ندارد ، از کجا معلوم که این روزگار ما نباشد که همخوانی ندارد و از سکه افتاده است؟ به قول ژیژک ، ایدئولوژی روشنگری در آغاز به ژستی روشن فکرانه می مانست .این موضوع که ایده های برابری و اومانیسم و... را کسی جدی بگیرد در آغاز حتی خود ایدئولوگ های روشنگری(دیدرو ، هولباخ و...) را شوکه می کرد.«این گذار از بازی روشن فکرانه به ایده ای که بر توده ها مستولی می شود همان سویه ی حقیقت است.» چه طور وقتی کسی این نکته ی لنینستی را پیش می کشد که دمکراسی فعلی به ته رسیده است ، و تصمیمات کلیدی را دیگر در آن جا نمی گیرند ، به او انگ توتالیتریست می زنند ولی وقتی نکته ای شبیه به این را «واسلاو هاول» طرح می کند ، عمق بصیرت اش را می ستایند؟ آقای اسماعیلی پاسخ پرسش «چرا لنین؟» تان در همین مقاومت در برابر او نهفته است: «...این دال لنین است که این محتوا [های انتقادی از دموکراسی] را که جاهای دیگری هم یافت می شود صوری می سازد و مجموعه ای از مفاهیم رایج را به شکل نظری انقلابی درمی آورد.»

3- آن آتشی که توده ای ها و چریک ها و مجاهدین برافروختند و سر آخر خود در آن سوختند ، همان رخدادی است که توده های میلیونی در آن شرکت داشتند. به نظرم در رقم خوردن این رخداد که بعدها انقلاب 57 یا انقلاب اسلامی نامیده شد ، بیش از هر نیروی دیگری این انتخاب سرشار از تفکر مردم بود که نقش داشت. بخشی از این انتخاب ، انتخاب آقای خمینی بود که زودتر از هر نیرویی و دقیق تر از هر تحلیل گری ، اصل مطلب را تشخیص داده بود و آن هم این که : شاه باید برود.ایده آلیسم اسماعیلی یک بار دیگر سر برمی آورد و می خواهد القا کند تمام وقایع روند انقلاب را تا سال 61 می شد از همان سال های پیش از انقلاب پیش بینی کرد و نیروهای سیاسی که هیچ ، تمام مردم انقلابی ایران هم نمی فهمیده اند یا احتمالا ً خر بوده اند.هم ازین روست که بی هیچ نگرانی انقلاب 57 را آتش افروزی می داند.و هنوز هم بر این الگوی نخ نما شده ی ایده آلیستی و مظلوم نمایانه اصرار می ورزد که مذهبیون ، انقلاب را از کف چپ ها و سایر نیروهای غیر مذهبی ربودند. در همین حس مظلومیتی که در جملات اسماعیلی درباب انقلاب مشهود است سرگردانی نظری اسماعیلی مشخص است .نمی فهمیم او سرانجام انقلاب را آتشی می داند که احتمالا ً نمی بایست افروخته می شد یا دلش می خواهد که انقلاب مردمی ایران سرنوشتی بهتر پیدا می کرد.روش شناسی او از درک این نکته عاجز است که تکلیف سیاست و از جمله فرآیند انقلاب 57 در میانه ی مادیت چینش نیروهای سیاسی و جزئیات انقلاب ، قابل فهم است و نه از درون گرایش نظری یا میل این یا آن گروه.

ناله سرایی و شیون سالاری اسماعیلی را هم برای لیبرالیسم ایرانی که چرا اقبالی نیافته است باید در همین ایده آلیسم او تحلیل کرد. درست شبیه به حرف های روشن فکران دینی (از جمله خاتمی و سروش) که مدام تأکید می کنند روشن فکری دینی مورد بغض سنتی ها از یک سو و غیر مذهبی ها از سوی دیگر است.و حتما ً اگر چنین نبود چنین و چنان می کردند.این حرف ها مادیت فضای سیاسی را از یاد می برند. یعنی این موضوع را که اقبال یا افول یک گرایش سیاسی به مؤلفه های عینی مرتبط است و نه انتظارات ذهنی ما.بخشی از این مؤلفه های عینی ، انتخاب مردم است که در تئوری آقای اسماعیلی و استادشان (دکتر مردیها) یا احمقانه است یا تحت تأثیر نیروهای اهریمنی ای مثل چپ ها یا خط امامی ها.

4- یورش آقای اسماعیلی به انواع و اقسام نیروهای سیاسی کشور از چپ ها تا خط امامی ها ، درست در روزهایی که جبهه گرایی برای دموکراسی و حقوق بشر ضروری است ، عیار پایبندی او را به دموکراسی به سنجش می گذارد.همین نکته ی عینی است که روشن می سازد روش چه کسی بیش تر برای دموکراسی و حقوق بشر خطرناک است نه توهماتی ذهنی در باب لنینیست های نوظهور. توهماتی که سخت بنیادگرایانه است از این حیث که حکم می کنند هر آن کس که منتقد مبانی نظری حق و دموکراسی لیبرالی باشد نمی تواند در عالم واقعیت از نهادهای دموکراتیک و حقوق بشر دفاع کند.از قضا این روش کنونی آقای اسماعیلی و نشناختن ضرورت لحظه است که در راه دفاع از دموکراسی نیست. تلاش برای دمکراسی ، ذاتی ژست های نظری لیبرالی نیست ، محصول فعل و انفعالات عینی در صحنه ی کنش سیاسی است.
پانوشت ها:
1- رک به تئودوروف/منطق گفت وگویی/ترجمه ی داریوش کریمی/نشر مرکز/1377

2- در سراسر این مقاله ، خصوصا ً در نقل قول ها ، وام دار مقاله ی درخشان اسلاوی ژیژک ام: ژیژک/انتخاب لنین/ ترجمه ی امید مهرگان/در گزیده مقالات ژیژک/ گام نو/1384


3- بهتر است به همراهی کائوتسکی و حزبش در مجلس آلمان در رأی دادن به جنگ هم اشاره ای بشود.حزب سوسیالیست او از همین نقطه ی قهقرایی بود که در جدال با رزا لوکزامبورگ قرار گرفت.دفاع از کائوتسکی به مثابه ی چپ عاقل و دموکرات این نکته را درز می گیرد.

4- برای نقد اصرار اسماعیلی به جداکردن خودش از فضا و اتصال به یک تجربه ی بزرگ تر، رک به:بنیامین/تجربه/ترجمه ی مجید مددی/در والتر بنیامین/اختران/1382

 

مقاله رشید اسماعیلی را می توانید اینجا بخوانید :

شبح لنین بر فراز ایران

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست  


Free Web Counters & Statistics