نویدنو:26/01/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

 

آنارشيست ها طبقه كارگر را تابع سرمايه داري مي كنند .

جز جملات كلي عليه استثمار بدون درك ريشه وعلت آن

 چيزي نمي گويند و به مبارزه  طبقاتي ايمان ندارند.

. و . ا. لنين

 

سر در گمي آنارشيستي در تحليل واقعيت هاي اجتماعي و يورش به مواضع اصولي حزب توده ايران

هاتف رحمانی

 

فضاي پر ابهامي بر ميهن ما سايه افكنده است . فضايي كه به انواع صداها به دليل تيرگي افق و وجود فا كت هاي قابل اعتنا فرصت گر دن فرازي داده است . فرا رفتن از اين فضا و شفاف كردن مواضع مخدوشي كه گاه جز با هدف توجيه و دفاع از حاكميت ولايت فقيه با توسل به حربه هاي ايدئو لوژيك نيست امري مبرم در ارتقا مبارزه و تامين صف متحد مدافعان خلق براي تحقق آزادي و عدالت اجتماعي است .

آنارشيسم چپ نما يكي از نمود هاي بارز تجلي اين صداها در شرايط كنوني است . آنارشيسم ايدئولوژي طبقات مياني جامعه و به طور مشخص بازتاب حركت سياسي ويرانگر خورده بورژوازي است . آنارشيسم  جر زدن سياسي در ميان معركه هاي اجتماعي است . هرگاه امري بر وفق مراد آنارشيست ها نباشد اين نيروها قادرند با چرخشي 180درجه اي در جايي مخالف ديدگاه قبلي خود قرار گيرند. آنارشيست ها با اتكا به بلندي صداي طبل وبا وارونه نمايي چپ روانه در عمل به راست تر ين مواضع غلتيده و منافع طبقاتي طبقه كارگر را در پاي كثيف تر ين جناح هاي بورژوايي فدا مي كنند . پشتك واروهاي آنارشيسم در بز نگاه هاي عطف تحول اجتماعي به ترمزي در جهت گسترش جنبش انقلابي مي انجامد .

از مصداق هاي بارز اين امر در روزهاي اخير دو مقاله اي  (1) است كه از ديدگاه هاي متفاوت اما در عمل يكسويه به نقد مواضع اصولي حزب توده ايران در سرمقاله 761نامه مردم پرداخته اند. اين مواضع مخدوش ، توجيه گرانه و آنارشيستي جز به تحكيم حاكميت ارتجاع نمي انديشند اگرچه كوس اصوليت ماركسيستي ادعايي آن ها گوش فلك را كر كرده باشد .

يكي از اين مقالات دو نگرش به موازين ، حقوق و موسسات بين المللي به قلم ع. سهند است كه در سايت هاي اينترنتي عدالت ، دنياي ما ، صداي مردم وروند نو درج شده است . نويسنده محترم تلاش كرده است تا با نگاهي به« نوشتار « تأملی بر سیاست‌های ماجراجویانه و خطرناک ارتجاع حاکم بر میهن ما!» منتشره در «نامه مردم» شماره ٧۶۱ » (2) موضوع « موازين ، حقوق و موسسات بين المللي » را از دو ديدگاه بورژوايي و ماركسيستي مورد بررسي قرار داده و نتيجه گيري نمايد كه « اگر نويسنده نوشتار «نامه مردم» نگرش مارکسيستی به موازين، حقوق و موسسات بين‌المللی، و اصول برنامه حزب تودۀ ايران در اين عرصه، و حتا فاکت‌هايی را که رسانه‌های عمومی انگلستان به آن اشاره  کرد ه اند، در نظر می‌گرفت، شايد جور ديگری می‌نوشت»

موضوع از چه قرار است ؟ نامه مردم كجا از اصول نگرش ماركسيستي به « موازين ، حقوق و موسسات بين المللي» سر پيچيده است ؟ به نامه مردم مراجعه مي كنيم شايد پاسخ خودرا بيابيم . نامه مردم در اين خصوص مي نويسد :« میهن ما راهی دشوار و در عین حال مخاطره آمیزی را می پیماید. در سال پیش روی، ایران برخلاف سیاست های ماجراجویانه دولت احمدی نژاد، نیازمند ترمیم و اعتماد سازی بین المللی برای مقابله با تهدیدات و سیاست های مداخله جويا نه امپریالیسم، به ویژه امپریالیسم آمريكاست. نباید گذاشت فشارهای فزاینده، از جمله تحریم های گوناگون بنیه و توانایی های کشور را تضعیف و فرسوده ساخته و اوضاعی خطرناک را پدید آورد! وضعیت ایران بر خلاف تبلیغات دروغین مسئولان رژیم ولایت فقیه، فوق العاده بحرانی است، هیچ عرصه ای از زندگی توده های مردم به دور از این بحران فراگیر نیست. افزایش تحریم ها و سیاست های مداخله جویانه و جنگ افروزانه امپریالیسم، بیش از آنکه به موقعیت جناح بندی های درون و پیرامون حاکمیت لطمه وارد آورد، بر زندگی توده های محروم و زحمتکش و جنبش دموکراتیک و آزادی خواهانه مردم و مجموعه نیروهای تحول خواه آسیب و لطمه وارد می سازد. ارتجاع حاکم خواستار وضعیت پر تنش و بحرانی است تا موقعیت خود را در حاکمیت بیش از پیش تحکیم کند به ویژه آنکه، هم اکنون گروه های وابسته به احمدی نژاد و سپاه پاسداران، و از سوی دیگر نیروهای طیف ذوب در ولایت تحت فشار قرار دارند!»( تاكيد از نگارنده است ) ودر فراز ديگري ادامه مي دهد « باید توجه داشت که تحولات بغرنج و مهمی در سطح منطقه در حال شكل گیری است. روشن است که امپریالیسم با توجه به همه مشكلاتي که در منطقه با آن رو به روست تلاش های جدیدی را برای تغییر شرایط کنونی آغاز کرده است، که بخشی از این روند متوجه ”مهارنقش ایران در منطقه است. باید برای حفظ منافع، حقوق میهن و مردم با ابتکارات سازنده به کاهش تنش در روابط بین المللی پرداخت و فضایی به دور از رویارویی و تشنج فراهم آورد. این امر بر رویدادهای داخلی و موقعیت و توانایی جنبش مردمی در مصاف با استبداد و ارتجاع کمک شایان توجهی خواهد کرد.» ( تاكيد از نگارنده است ) همانطور كه ملاحظه مي شود هم ارتجاع وهم امپرياليسم به درستي آماج اين نوشتار است . نامه مردم به طور روشن بينانه وشفافي دو نيروي عمده را كه با سرنوشت وحق حاكميت ملي ايران بازي مي كنند مورد تحليل قرار داده ودر نهايت با تكيه بر موازين مورد پذيرش و ادعاي هردو بازيگر عرصه بازي يعني قوانين بين المللي و موسسات بين المللي متذكر شده است كه « بايد به كاهش تنش در روابط بين المللي پرداخت »

آنارشي تفكر آقاي ع. سهند زماني خودرا نشان مي دهد كه به شعبده تبيين ديدگاه هاي بورژوايي و ماركسيستي در اين باره مي پردازد . ايشان با تعريف سرو ته شكسته از اين ديدگاه ها عامدا به اغتشاش مفهوم و موقعيت پرداخته و امر برنامه اي و كلي را با امر تاكتيك بر اساس تحليل مشخص از شرايط مشخص مخلوط مي نمايد تا نتيجه مورد نظر خود را كه همانا توجيه حاكميت ارتجاع حاكم بر ميهن استبداد زده ماست به دست آورد . فرآیند طبیعی چنین مواضع ویرانگرانه ای جز تثبیت ارتجاع ودمیدن در نفیر جنگ افروزی نیست .

مبارزه با نا عادلانه بودن موازين ، حقوق و موسسات بين المللي امري كاملا درست و يكي از آماج هاي  اصلي مبارزه ماركسيست ها در سطح جهان است . اما در شرايطي كه همين قوانين و موازين مورد قبول جامعه جهاني به يكي از اهرم هاي فشار بر گلوي مردم ستم زده ايران تبديل شده است چه الزامات عملي را مي طلبد ؟ پاسخ حزب توده ايران اين است كه بعنوان وظيفه اي عاجل همه طرف هاي درگير به همين موازين مورد پذيرش بازي سياست در عرصه جهاني باز گردند تا سبب تخفيف تنش و تشنج فراهم آيد . در شرايط آرامش ويا تخفيف تنش و تشنج هست كه مي توان بر نا عادلانه بودن اين حقوق و موازين انگشت گذاشت ودر پي تغيير آن بر آمد . اگرچه تغيير تمام اين معادلات تنها به آرزوهاي نيك ما بستگي نداشته و تابعي است از تعادل قوا در سطح جهان . تعادل قوا بين نيروهاي انقلابي و ضد انقلاب. بين جويندگان راه سعادت بشري و برده سازان بشريت . از نظر تاريخي معاهده صلح برست ليتوفسك (3)  در زمام لنين شايد يكي از درخشان ترين نمونه هاي تعادل قوا در تنظيم حقوق بين الملل باشد . شگفتا كه در همان زمان نيز آنارشيست هاي روسي شديدا لنين را به خاطر عقد اين قرارداد مورد شماتت و سرزنش قرار داده و از ساز شكاري او سخن ها به ميان آوردند.

 آيا جمهوري اسلامي ايران در اين مناقشه در چه سمتي قرار دارد ؟ در سمت خواستاران تحول انقلابي موازين و حقوق بين المللي يا در سمت متشنج كنندگان اوضاع به سود خواستاران رقيت و بردگي ملت ها ؟

ع. سهند با نقل قول جاودانه رفيق اراني مبني بر اين كه ««آن قانونی محترم است که مدافع منافع زحمتکشان باشد.» تلاش كرده است تا هرچه بيشتر به تمايلات مخدوش و تسليم طلبانه و آنارشيستي خود رنگ و بوي ماركسيستي داده  و مظلوم نمايانه اعلام كند كه حزب توده ايران به اين گفتار سترگ رفيق اراني هم پاي بندي ندارد . ع. سهند فراموش مي كند كه خود رفيق اراني قرباني حاكميت عملي همين قوانين ارتجاعي شد . فراموش مي كند كه ده ها نفر از قهرمانان توده اي در بي دادگاه هاي ستم شاهي با توسل به همين قوانين ارتجاعي بر حقانيت خود پاي افشردند. فراموش مي كند كه دفاعيات زنده ياد رفيق روز به  در بيداد گاه ستم شاهي  با اتكا به قوانين ارتجاعي حاكم كه در اصل مورد قبول و پذيرش او نبوده است يكي از عالي تر ين آموزه هاي استناد و استفاده از قوانين ارتجاعي را در راستاي تاكيد بر حقانيت راه خود به تاريخ ميهن ما عرضه داشته است . مبارزه تاريخي ، اصولي و درازمدت بر مبناي واقعيت عيني با قوانين ارتجاعي داخلي و خارجي منافي توسل به همين قوانين در آستانه بحران ها و موقعيت هاي تهديد كننده حق حاكميت ملي ندارد . ع. سهند با جاودانه كردن آيه وار هاي خود ،  سعي دارد بحران حاكم را به سود تثبيت حاكميت ارتجاع حل نمايد .  زهي تاسف!

ع. سهند فراموش مي كند كه حتي همين جمهوري اسلامي ايران مورد حمايتش ، مشروعيت جهاني خود را از همين قوانين موجود بين المللي گرفته و اتفاقا بر مبناي همين قوانين مورد مواخذه و تحريم و تنبيه قرار مي گيرد . وبر مبناي همين قوانين امر نمايندگي ملتي 70ميليوني را در مجامع جهاني عهده دار است . بحث دنيا با جمهوري اسلامي ايران اين است كه چرا از موازين مورد تاييد و امضاي خود در آن . پي . تي تخطي كرده است ؟ چرا حقوق بشر را بر اساس موازين مورد پذيرش و امضاي خود رعايت نمي كند؟ چرا بر خلاف همين موازين جهاني به تشنج و تفرقه بين جامعه جهاني دامن مي زند؟ تنها راه رفع اين ادعا ها يا سوء تفاهمات يا حتي اتهامات جز تمكين جمهوري اسلامي در وحله اول بر همين موازين و حقوق بين المللي نيست .جمهوري اسلامي ايران آن نيروي رزمنده با موازين غير عادلانه جهاني نيست و سينه به تنور اين رژيم چسباندن معنايي جز دفاع از آن با شائبه حكومت خورده بورژوايي و صيغه ضد امپرياليستي ندارد . ع. سهند با توسل به مفاهيم ماركسيستي وبا توجيه انارشيستي از آن در عمل منافع زحمتكشان ايران را در آستانه بورژوازي جمهوري اسلامي ايران قرباني مي كند. سخن صريح حزب توده ايران اين است كه اين رژيم حتي در چهارچوب همين قوانين و حقوق بين الملل از دفاع از حقوق مردم ايران ناتوان است .از دفاع از منافع مردم ايران در برابر امپرياليسم ناتوان است وتنها چاره را در آن مي بيند كه با دميدن در بوق تشنج و حادثه آفريني بقاي خود را طولاني تر نمايد . حوادث سال هاي اخير به ويژه نزديك به دو سال گذشته نشان مي دهد كه حفظ مردم و دفاع از حق حاكميت ملي جايي در معادلات ارتجاعي رژيم ولايت فقيه ندارد . عيار واقعي سنجش نيروهاي اجتماعي جز عرصه عمل نيست و اين عرصه ناتواني اين رژيم را در تمام ابعاد آن به خوبي نمايان مي سازد .

اما مقاله ديگري كه حتي ارزش پرداختن را ندارد از قلم ب. الف. بزرگمهر تراوش كرده و با عنوان « ميوه هاي تلخ سياستي نادرست به بار مي نشيند» در سايت عدالت درج شده است .

اين مقاله از همان ابتدا عيار مدعاي خود را به روشن بروز مي دهد . توجه كنيد « در کشمکش میان ایران و کشورهای امپریالیستی، با حمله به حاکمیت جمهوری اسلامی ایران،  بطور عمده و بنیادین (دانسته یا ندانسته)، منافع ملی میهن مان را زير پا می گذارد و جانب دشمن را می گیرد. نوشتار که به جای تشدید فشار های امپریالیستی به میهن ما و یا عبارتی مانند آن، «تشدید فشار های بین المللی به جمهوری اسلامی» را بکار برده است، همسو با رسانه های گروهی امپریالیستی، اعلام می کند که گویا «... سیاست های ماجراجویانه دولت ضد ملی احمدی نژاد، ایران را با چالش های خطرناکی رو به رو کرده است.» در جای دیگری از نوشتار چنین آمده است: «ادعای حضور غیر قانونی قایق های نیروی دریایی انگلستان در آب های سرزمین ایران در مرز با عراق ... بی شک دامن زدن به تشنج و جو درگیری است که تنها به نفع منافع گروه های جنگ طلب تمام می شود.»

درد اصلي اين نوشتار آن است كه چرا نامه مردم « حاكميت جمهوري اسلامي ايران» را با« منافع ملي»  يكي نمي داند؟ وگله مند است كه چرا با بكاربردن عبارتي چون « تشديد فشارهاي بين المللي به جمهوري اسلامي »  به جاي « تشديد فشارهاي امپرياليستي به ميهن ما » عملا با « رسانه هاي گروهي امپرياليستي » همسويي كرده است . وبر اساس همين صغري كبري بحث خود در فراز ديگري از مقاله به پشتك وار وي تئوريك متوسل مي گردد كه « روشن نیست این روزنامه از کدام «موازین بین المللی» حرف می زند که گویا خلاف آن عمل شده است! نویسنده با نویسندگان این نوشتار که بنظر می رسد هیچگاه رنگ جبهه جنگ را ندیده اند، به نیروهای نظامی ایرانی که بسیار هشیارانه عمل نموده و نیروهای متجاوز را دستگیر نموده اند، اندرز  می دهند که بجای دستگیری متجاوزین می بایستی به آنها اخطار می نمودند ـ و حتما هم با لحنی مؤدبانه و دمکرات مآب که به تریج قبایشان برنمی خورد ـ  و سپس به سازمان ملل متحد شکایت می شد!! ببینید چگونه با بازی با واژه ها، آشکارا از نیروهای متجاوز انگلیسی پشتیبانی شده است.  » در اين قسمت نويسنده با ترفند بچه گانه اي چندين موضوع را مخلوط مي كند . اجازه بدهيد در ابتدا عين نوشته نامه مردم را نقل كنم .« بدیهی است که سیاست منطقی و عاقلانه، در صورت درست بودن ادعای رژیم، در زمینه ورود غیر قانونی نیروهای انگلیسی به آب های کشور دادن اخطار و سپس شکایت به سازمان ملل متحد برای بسیج افکار عمومی جهانی و نه به انزوا کشیدن بیش از پیش کشور بود. از جمله تبعات سیاست های ماچراجویانه رژیم یاری رساندن به تلاش های انگلیس و آمریکا در زمینه تحکیم اجماع جهانی (خصوصاً در اتحادیه اروپا) بر ضد ایران بوده است. » نويسنده  اولا سعي دارد به هزار فرياد بگويد كه « منافع ملي » يعني « حاكميت جمهوري اسلامي » ثانيا  معتقد است كه هر ادعاي جمهوري اسلامي بي گفتگو بايد مورد پذيرش قرار گيرد . ثالثا  هر آنچه  را كه جمهوري اسلامي بر مبناي مدعياتش انجام مي دهد عين صواب دانسته  و منتقدين اين ادعا ها را همسو ي امپرياليسم  ومنحرف از سياست به اصطلاح ماركسيستي مي داند. و... البته قصه سر دراز دارد كه در فرصتي مقتضي به ريشه يابي آن پرداخته خواهد شد .

اما نكته ديگر اين كه واقعا جل الخالق  به اين ديدگاه هاي مدعي ماركسيسم !! كه  دو مقاله هم زمان از يك مقوله  دم مي زنند وهردو از يك مفهوم دو برداشت متفاوت دارند . بزرگمهراز تامين منافع ملي سخن مي گويد. « در کشمکش میان ایران و کشورهای امپریالیستی، با حمله به حاکمیت جمهوری اسلامی ایران،  بطور عمده و بنیادین (دانسته یا ندانسته)، منافع ملی میهن مان را زير پا می گذارد .» وع . سهند معتقد است  « رويکرد مارکسيستی مفهوم انتزاعی و پوچ «منافع ملی» را طرد کرده و می‌گويد دولت در روابط خارجی خود در پی تحقق «منافع ملی» نبوده، بلکه منافع گروه‌ها و طبقات مشخص را دنبال می‌کند.» آ د م وا مي ماند كه بالاخره حزب توده ايران چه بايد بكند ؟ اگر از منافع ملي دم بزند به زعم يكي « مفهومي انتزاعي وپوچ » است واگر از منافع گروه هاي حاكم بر ايران دم زند ،  متهم به « زير پا گذاشتن منافع ملي » مي شود . به راستي آنارشيسم چه كيسه گل و گشادي است كه بر سر مردم كشيده مي شود تا حقانيت و شفافيت موضوع ها كتمان گردد.!

نوشته  بزرگمهر همانطور كه  بيش از اين ذكر شد حتي ارزش پرداختن و بحث را ندارد . ولي نمي توانم با اين جملات ايشان موافق نباشم كه « با قطبی تر شدن وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی ایران از یک طرف و امکان یورش قریب الوقوع امپریالیستی به میهن ما، کم کم فضای سیاست یک بام و دو هوا هم درون کشور و هم در میان حزب ها و گروه هایی در بیرون که سیاست های لیبرالیستی را در پوشش چپ به پیش می برند، بسته می شود؛ دیگر جایی برای درمیان قرار گرفتن برجا نمی ماند و همه تجدید نظر طلبانی که هنوز جامه مارکسیستی ـ لنینیستی بر تن دارند، وادار به از تن درآوردن آن خواهند شد.» به اميد آن روز .

هاتف رحمانی

25/1/1386

------------------------------------------------------

1- http://edalat.net/lire/artikeln/left/mivehayetalkh.html

http://www.sedayemardom.net/articles_detail.php?aid=1012

2- http://www.sedayemardom.net/articles_detail.php?aid=950
3- لنین در «تزهای مربوط به مساله انعقاد فوری صلح جداگانه والحاق آمیز» می نویسد :« 7- مذاکرات صلح برست – لیتوفسک ، در لحظه کنونی یعنی مقارن با 7 ژانویه 1918 ، کاملا روشن ساخته است که در دولت آلمان ( که سایر دول اتحاد چهارگانه را در زیر لگام دارد) بدون شک حزب نظامی فایق آمده وهم اکنون در ماهیت امر روسیه در برابر اتمام حجت این حزب قرار گرفته است .( وهرروز باید وضروری است که ارائه رسمی این اتمام حجت را منتظر باشیم ). این اتمام حجت بدین قرار است : یا ادامه جنگ ویا صلح الحاق آمیز، یعنی صلح با این شرط که ما تمام اراضی تحت اشغال خودرا مستر داریم وآلمان ها تمام اراضی تحت اشغال خودرا حفظ کنند وغرامتی هم ( ظاهرا در لفافه پرداخت مخارج نگهداری اسیران جنگی ) به میزان تقریبا سه میلیارد روبل ، که به اقساط در عرض چند سال پرداخت شود ، به ما تحمیل نمایند .

8- در برابر حکومت سوسیالیستی روسیه مسئله ای قرار دارد که حل تعویث ناپذیری را ایجاب می نماید وآن ایت که آیا صلح الحاق آمیز مزبور را اکنون به پذیرد ویا این که فورا به جنگ انقلابی به پردازد. فی الواقع اینجا هیچ راه حل وسطی ممکن نیست . هیچ تمدید آتی دیگری ممکن نیست ، زثرا ما تا کنون برای اطاله مصنوعی مذکرات هرچه ممکن بوده ونبوده انجام داده ایم .

9- هنگام بررسی دلایلی که به نفع جنگ بی درنگ انقلابی آورده می شود ما قبل از همه به این دلیل بر می خوریم که صلح جداگانه در حال حاضر ، به طور عینی ، سازش با امپریالیست های آلمان ، « بند وبست امپریالیستی » وغیره خواهد بود . وبالنتیجه چنین صلحی به مثابه گسستن کامل با اصول اساسی انترناسیونالیسم پرولتاری است .

نا درستی این دلیل بر همه کس عیان است . کارگران که در اعتصاب باخت می کنند وبه شرایطی برای تجدید کار تن در می دهند که به زیان آن هاست وبه صرفه سرمایه داران است به سوسیالیسم خیانت نمی ورزند. به سوسیالیسم فقط کسانی خیانت می ورزند  که شرایطی را که به حال بخشی از کارگران سودمند است با شرایطی که به حال سرمایه داران سودمند است مبادله می نمایند، فقط چنین سازش هایی از لحاظ اصولی جایز نیست .» (جلد سوم مجموعه آثار به فارسی  چاپ 1384ص 1901-1902)

ودر بیماری کودکی چپ روی از جمله می نویسد :« امپریالیست های فرانسه ، انگلستان وغیره ، کمونیست های آلمان را تحریک می کنند وبرای آنان دام می گسترند ومی گویند : « بگوئید که شما قرارداد صلح ورسای را امضا نخواهید کرد » . کمونیست های پچ آلمان هم به جای آن که در مقابل دشمن محیلی که در لحظه کنونی نیرومند تر از آن هاست ، ماهرانه مانور کنند وبه وی بگویند که : « اکنون قرارداد صلح ورسای را امضا خواهیم کرد» ، مثل کودک به دام گسترده می افتند. اگر دست وبال خودرا از پیش ببندیم ودشمنی که اکنون از ما بهتر مسلح است آشکارا بگوئیم که با وی جنگ خواهیم کرد یانه ووقت این جنگ را معین کنیم ، سفاهت خودرا ثابت کرده ایم ، نه این که انقلابی گری خودرا ، قبول نبرد در هنگامی که این امر به سود دشمن تمام خواهد د ، نه به سود ما در خکم جنایت است وآن سیاست مداران طبقه انقلابی که برای شانه خالی کردن از زیر بار نبردی که مسلما صرفه ندارد قادر به « مانور وسازشکاری ومصالحه » نیستند، به هیچ دردی نمی خورند .» ( همان  ص 1763)

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics