|
||
نویدنو:14/02/1387 صفحه قابل چاپ است |
||
احمد زاهدي
(1) ديروز، حقوقم را ندادند گرسنه ماندم فردا، كاري كه نخواهم داشت ميميرم ...
كارخانه تعطيل است كارگرها بسيار مزدوران خشمگين ميآيند و سهمگين ميگذرند از كارخانه تعطلي ميماند و خاطرهي كار
(2) امروز، روز كارگر است ميخنديم دربند راه ميرويم راه راه آهن در برابرمان
يكي را كشتهاند ديگري گم شده است من شعر ميگويم! دستها بستهاند روز جهاني كارگر عزاي سرمايهداران جهان است فعلاً كه متحد ميشوند ...
(3) فردا، آرزويي خواهد بود در ياد كه ميماند رنج آرزوهاي ما كه گرسنه بوديم، ديروز امروز كه فرياد فردا كه نخواهيم بود
باكي نيست جز اين قيود كهنه زنجيرهاي بردگي چيزي براي از دست دادن نمانده است فرياد ميشويم فرياد ميشوند فردا خجسته باد...
احمد زاهدي 10ر2ر1387 ahmadzahedi@gmail.com
|
||
|