راز گشایی از قتل های زنجیره ای وفاجعه 18 تیر؟
نویدنو: اقتدارگرایی حاکم بر نظام جمهوری
اسلامی ، همیشه سببی بوده است تا پرده کامل از حقایق بر گرفته نشود وهماره
درهای ابهام در تمام رفتارهای جناح های مختلف حاکمیت باز باشد.در سر پیچ هر
تحولی بخشی از این خزاین بسته باز می شود وباز هم حتما بنا به مصلحت جناح
ها وپس از اخذ امتیازها وایجاد "تعامل" مردم نامحرم آن سوی سیم های خاردار
حقایق باز داشته می شوند. در حال حاضر مسائلی که در زیراشاره خواهد شد،
نیشتری بر دمل چرکین ابهام وارد کرده است. این که افشاگری ها تا کجا امتداد
خواهد یافت شاید گزینه قابل پیش بینی نباشد.چرا که تاریخ سی سال گذشته نشان
می دهد که جناح های مختلف هماره در خفظ خطوط قرمزی که مرزهای "خودی"
وغیرخودی را ترسیم می کند سعی وافر داشته اند. چه اصلاح طلبان که مدعای
دموکراسی، مردم سالاری وحقوق شهروندی دارند وظاهرا " دانستن " را حق مردم
می دانند وچه ان جناح دیگر با تمام فصل بندی های جناحیش بر این امر متفق
القولند که "نباید راز خانه عروس " را بر سر کوچه وبازار اعلام نمایند. اما
مسائلی که سبب طرح مجدد این افشاگری ها شده است عبارتند از:
1- انتخاب حسینیان به نمایندگی مجلس هشتم
که مدعی برائت سعید امامی از فقره قتل های زنجیره ای است .
2- طرح برائت فرهاد نظری افسر میدانی
فاجعه 18تیر، که پس از ده سال دست اورا برای اعاده حیثیت وشکایت از خاتمی
رئیس دولتی که هر دو فاجعه در زمامداری او رخ داده است .
3- فرا رسیدن انتخابات ریاست جمهوری دهم.
که رئیس کنونی دولت به یقین می داند که با هر ترفندی در صورت پذیرش نامزدی
خاتمی از سوی شورای نگهبان، در حرارت استقبال از خاتمی ذوب خواهد شد .
از این رو برای بیشتر قرار گرفتن
خوانندگان در فضای رسانه ای این مبارزات افشاگرانه چند مطلب مرتبط را درج
می نماییم .
پنجه اقتدارگرایان بر چهره تاریخ و حقیقت؛درباره انفجار دفتر نخست وزیری
درخواست رسمي جبهه مشاركت براي بازگشايي پرونده قتلهاي زنجيرهاي و كوي
دانشگاه
بازخواني حوادث 18 تير وقتلهاي زنجيرهاي
دعوا بر سر پرونده قتلهای زنجیرهای و کوی دانشگاه
گزارشي از پرونده سازي هاي انتخاباتي براي
خاتمي؛رازهاي ناگشوده
پنجه اقتدارگرایان بر چهره تاریخ و حقیقت؛درباره انفجار دفتر نخست وزیری
امروز:انفجار نخست وزیری و شهادت رجایی و باهنر لکه ننگ دیگری در کارنامه
منافقین و فاجعه ای تلخ و غمبار برای انقلاب و نظام بود. در سالهای آغازین
انقلاب، انفجار نخست وزیری نه اولین حادثه از این دست بود نه آخرین آن، از
نظر ابعاد و نتایج و بازتاب نیز دستکم انفجار مرکز حزب جمهوری اسلامی و
شهادت آیت الله بهشتی و جمعی از مسئولان و نمایندگان مجلس شورای اسلامی
حادثه ای در سطح انفجار نخست وزیری بود اما هیچ یک از آن حوادث؛ از انفجار
دادستانی گرفته تا انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به اندازه حادثه
نخست وزیری بحث انگیز و مورد مناقشه قرار نگرفت. علت این امر را باید در
اغراض باندهای قدرت در عرصه منازعات سیاسی داخلی جستجو کرد. در این میان آن
چه شگفت می نماید آن است که حامیان و عاملان قتل های زنجیره ای و اعضای
تاریکخانه اشباح، پرچمدار آن حادثه غمبار شده و کسانی که در آن سال ها
اساساً معلوم نیست چه وضع و حالی داشته اند، امروز به جای سلف خود علم
خونخواهی بلند کرده اند.
آن چه در زیر می خوانید؛ گزارش صریح و بی پرده انفجار نخست وزیری است. این
گزارش حاوی نکات و حقایقی است که شاید تاکنون به این وضوح و صراحت و در عین
حال دقت مطرح نشده باشد.
«قضيه اين است كه افراد مومن به انقلاب را كنار بزنند و افراد مخالف كمكم
روي كار بيايند». امام خميني (رحمه الله عليه).
«برخي بدترين جنايتهاي نوع بشر به نام حقيقت انجام شده است ... يك نفر، به
نام حقيقت، به صليب كشيده شد، اما پيش از مرگ براي ما تعريف ژرفي از حقيقت
به جاي گذاشت. حقيقت چيزي نيست كه به ما اطمينان و يقين مي بخشد، حقيقت
چيزي نيست كه ما را از ديگران بهتر مي كند. حقيقت چيزي نيست كه در زندان
عقايد از پيش تعيين شده خويش حبس كرده ايم، حقيقت چيزي است كه ما را آزاد
مي كند، آن مرد گفت: حقيقت را بدان و حقيقت تو را آزاد خواهد كرد». (1)
با گراميداشت ياد و خاطره شهيدان رجايي و باهنر و همه آنان كه جانشان را
نثار آرمانهاي ملي و ديني كردند.
در اين روزگار غريب، شنيدن برخي دروغها و تهمتها نبايد تعجب برانگيز باشد
اما گاهي وقتها دروغ آنقدر بزرگ است كه آدمي را حيرتزده از اين همه وقاحت
مي كند.
جاعلين حقيقت براي دروغپردازيهاي خود گاهي آنچنان به فلاكت دچار ميشوند كه
به قولي 700 توماني جعل مي كنند!
از جمله اعمال جاعلين بزرگ وطني ادعاهاي كذبي است كه حول پرونده انفجار
نخست وزيري مطرح مي شود. اين دروغپردازيها چندي است توسط بولتن ها و
بنگاههاي دروغپراكني اقتدارگرايان، - كه از مصونيت آهنين برخوردارند –
دستاويزي براي فرار از وعده هاي انتخاباتي آنان قرار گرفته است.
اين گزارش در پي آن است كه به طور مبسوط اين پرونده و حواشي آن را بررسي
كند درعین حال به یاران وهمفکران سعید امامی و حضرات تازه به قدرت رسيده كه
در آن زمان نه از طرف امام مجالي براي حضور در قدرت مي ديدند و نه اساساً
نسبتي با انقلاب داشتند متذکر می شویم دروغ پردازی های از این دست موجب
انحراف اذهان و کاهش حساسیت افکار عمومی نسبت به فاجعه ای که پس از سه سال
حاکمیت بلامنازع برای کشور به ارمغان آورده اید نخواهد شد. بنابراین به جاي
پرداختن به اين مسائل بهتر است در فکر این باشند که به افکار عمومی، توضيح
دهند كه با صدها ميليارد دلار پول نفت طي دو سه سال اخير چه كردند؟ يا چرا
به جاي اينكه نفت سر سفره مردم بيايد گاز و برق و سفره هم از خانه مردم رخت
بربست؟ ژاپن اسلامي چه شد؟ آزادي بي نظيري كه مي گفتند كجاست؟ بر سر عدالت
موعودشان چه آمد؟ مهرورزي با مردم چه ربطي به ميني بوسهاي سر چهارراهها و
بازداشت زنان چكمه پوش دارد؟ سخنان تبليغات انتخاباتي نظير: «آيا واقعاً
مشكل مملكت شكل موي بچه هاي ماست؟ اينقدر مردم را كوچك مي كنيد؟ بچه ها
هرچه دوست دارند مي پوشند، به من و تو چه ربطي دارد؟»(2) چه شد؟
كليدداران خانه اشباح توضيح دهند پرونده قتلهاي زنجيرهاي چه شد؟ شکنجه گران
متهمان قتل های زنجیره ای چرا محاکمه نشدند؟ اتوبوس حامل روشنفكران
دگراندیش چه بود؟ پرونده قتل زهرا كاظمي به كجا رسيد؟ براي دكتر زهرا بني
يعقوب چه اتفاقي افتاد؟ پرونده دانشجوي سنندجي چه شد؟ پرونده 18 تير 78 و
خوابگاه طرشت سال 82 به كجا رسيد؟ ضارب برادر جانبازمان سعيد حجاريان
كجاست؟ پرونده قتلهاي محفلي كرمان به كجا انجاميد؟ و...
با توجه به مقدمات فوق قدري عميقتر به پرونده انفجار وارد مي شويم:
1- كشميري كه بود؟
شايد اولين سوالي كه در اين پرونده مطرح مي شود اين است كه كشميري كه بود و
چگونه وارد سيستم شد؟ و چگونه به دبيري شوراي امنيت ملي رسيد؟ و چگونه
دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي وي را شناسايي نكردند؟ براي پاسخ به اين
سوالات ابتدا بايد به شرايط سالهاي آغازين انقلاب بازگرديم. تكثر و تنوع
فكري و اجرايي نيروهاي انقلاب، نبود سازمان اطلاعاتي و امنيتي قوي، خطر
كودتا و از دست رفتن تماميت ارضي ، وجود سازمانهاي قوي ضدانقلاب كه ريشه در
خارج از مرزها داشتند و نفوذ شديد آنها در نيروهاي انقلاب و بدتر از همه
حمله عراق باعث آشفتگي و نابه ساماني شديدي شده بود.
بهزاد نبوي در اين باره اين چنين ميگويد: «ما در اول انقلاب يك سيستم
اطلاعاتي و امنيتي قوي نداشتيم. آقاي تهراني كه از طرف شهيد رجايي به عنوان
معاون اطلاعاتي و امنيتي حكم گرفته بود، از صفر شروع كرد. سازماني نبود كه
چنين كارهايي را انجام دهد و در ابتدا آقاي تهراني تنها خودش بود و 30-40
نفر از اطرافيانش. با توجه به چنان شرايطي تعجب آور نبود كه نظام نتواند
كشميريها را شناسايي كند». (3)
در اوايل انقلاب اينگونه اتفاقات نادر نبود و انفجار در دفتر حزب جمهوري
اسلامي و دادستاني انقلاب نیز در همین شرایط اتفاق افتاد. در كنار اين 3
انفجار ترورهاي زيادي هم رخ داد.
ترور شهيدان سپهبد قرني (3/2/58)، آيت الله مطهري (12/2/58)، آيت الله قاضي
طباطبايي (آبان 58) دكتر مفتح (آذر 58)، مهدي عراقي (شهريور 58)، آيت الله
مدني (20 شهريور 60)، آيت الله اشرفي اصفهاني (23 مهر 60)، آيت الله دستغيب
(20 آذر 60)، حجتالاسلام هاشمي نژاد (مهر ماه 60)، آيت الله صدوقي (تيرماه
61) و سوءقصد علیه مقام رهبري (ششم تيرماه 60 )و آيت الله هاشمي رفسنجاني
(خرداد 58) در چنین فضایی اتفاق افتاد. در آن زمان شرايط به گونه اي بود كه
منافقين در بسياري از نهادهاي انقلابي از جمله سپاه، كميته، ارتش و... نفوذ
داشتند، به ویژه در سال های 58 و 59 ماهیت منافقین بر بسیاری از مقامات و
نیروهای انقلاب آن چنان که باید شناخته نبود حتي شوراي انقلاب به مسعود
رجوي پيشنهاد شهرداري تهران را داده بود. هواداران و اعضای منافقین با
استفاده از درهم ریختگی اوضاع و عدم حساسیت نیروهای انقلاب در ارگان ها و
نهادهای دولتی نفوذ می کردند.
بهزاد نبوي در مورد شرايط آن زمان مي گويد: «چند ماه طول كشيد تا بتوانيم
يك سيستم گشت بيسيم دار آماده كنيم كه مانع ترورهاي خياباني شود. شرايط به
گونه اي بود كه منافقين مي رفتند توي اتوبانها و خيابانها، ايست و بازرسي
مي گذاشتند و كارت شناسايي مي خواستند. هر كسي سپاهي بود، كميته اي بود،
جهادي بود به مسلسل مي بستند، ما آن زمان چنين مشكلاتي داشتيم».
بهزاد نبوي در مورد كشميري ميگويد: «به طوري كه گزارش كرده اند، در پيش از
شروع همكاري با برادر تهراني در نخست وزيري، از فعالان مورد اعتماد اداره
دوم ارتش و نيروي هوايي بوده و در فرو نشاندن اعتصاب همافران در سالهاي اول
انقلاب نقش موثري داشت است.
نقشه راديو مجاهد در عراق را تهيه كرده و در اختيار نيروي هوايي قرار داده
و اتفاقاً نیروی هوایی علیه این ایستگاه رادیویی عملیات موفقی انجام داد.
منتهي قبلاً به آنها اطلاع داده بود و آنها تخليه كرده بودند ولي كسي متوجه
نشد و براي يكي، دو روز ارتباط راديو مجاهد قطع شده بود».
خسرو تهراني در مورد كشميري چنين مي گويد: «در ستاد خنثي سازي كودتا فعال
بود. پس از اتمام كار ستاد چون نيروي بسيار منضبط و دقيقي بود و ظاهري
متدين داشت بر سرآمدنش به سپاه يا نخست وزيري كشمكش بود. يعني اگر به نخست
وزيري نمي آمد به سپاه مي رفت. البته بايد گفت كه بعضي در مورد موقعيت او
غلو مي كنند. از جمله مي گويند شهيد رجايي پشت سر او نماز مي خوانده يا
اينكه دبير شوراي عالي امنيت ملي بود، واقعیت این است كه او منشي جلسه بود
و كارش ضبط جلسات و پياده كردن نوار جلسات، دعوت از اعضا و تقسيم صورتجلسات
بود.»(4)
سعيد شاهسوندي از اعضاي تغيير موضع داده سازمان مجاهدين خلق در مورد كشميري
چنين مي گويد: «مسعود كشميري چهره شناخته ناشده كه در ابتدا هوادار و سپس
عضو سازمان مجاهدين خلق شد، كه از طريق بخشهاي امنيتي– نفوذي سازمان كاملاً
توجيه شد و به سرعت در ارگانهاي اطلاعاتي جمهوري اسلامي نفوذ كرد و مدارج
ترقي و پيشرفت را يكي پس از ديگري طي كرد تا به دبيري شوراي امنيت ملي
رسيد... مسعود كشميري مسئول برجسته اي به نام فرمانده فتح الله (مهدي
افتخاري) داشت. مهدي افتخاري مسوول بخش نفوذيهای سازمان بود. كساني كه در
ارگانها نفوذ ميكردند در ارتباط مستقيم با مهدي افتخاري بودند. مهدي
افتخاري چهره اي بود كه در هيچ يك از جلسات علني در ستادهاي شناخته شده
سازمان و مراكز اصلي تردد نمي كرد. كشميري و همسرش مدت كوتاهي در تركيه در
يك خانه سازماني كه من و همسرم نيز آنجا بوديم زندگي مي كردند، در حوالي
خيابان فاتح استامبول تركيه».(5)
سرهنگ كتيبه (رئيس وقت اداره دوم ارتش جمهوري اسلامي) كه خود در جلسه
(شوراي عالي امنيت ملي در روز 8 شهريور 1360) حضور داشته است، اين چنين مي
گويد: «در اواخر سال 1357 از طرف نخست وزيري - زمان مرحوم بازرگان - عده اي
را براي حفظ اسناد و مدارك سري و طبقه بندي شده در ارتش مامور كردند، از
جمله اين افراد كشميري بود. بدين ترتيب كشميري به كليه اسناد سري و طبقه
بندي شده نيروي هوايي، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسي پيدا مي كند.
كشميري مورد اعتماد همه بود. سيري كه طي كرده بود تا به اين مقام رسيده بود
جاي شك و شبهه اي باقي نمي گذاشت. به خصوص كه قيافه حق به جانبي داشت. از
ريش محرابي و صورت سرخ و سفيدش روحانيت و نورانيت مي باريد! تسبيحش هم
هميشه همراهش بود و براي خيلي كارها استخاره مي كرد. همه او را به تشرع مي
شناختند و در جلسات دعاي كميل او يكي از دعاخوانها بود و گاه پيشنماز هم مي
ايستاد. كسي حدس نمي زد كه او از اعضاي گروه رجوي و نفوذي در عاليترين مركز
تصميم گيري يعني شوراي امنيت باشد. به خصوص كه او مواضع تندي عليه آنها
داشت و گويا پيشنهادهايي مثل بمباران ايستگاه راديويي مجاهد داده بود كه
اعتماد اطرافيان به او دو چندان شده بود. او چنان اعتماد همه را جلب كرده
بود كه موقع تردد در نخست وزيري بازرسي بدني نمي شد و هر چه مي خواست مي
برد و مي آورد. آن روز هم كسي متوجه نشد كه كشميري چگونه آن بمب ساعتي قوي
را وارد ساختمان كرده است».(6)
سعيد شاهسوندي در ادامه مصاحبه اش با راديو آلمان، در مورد كشميري مي گويد:
«البته خودش تنها نبود و با هدايت و آموزش و توصيه هاي سازمان اين كارها را
مي كرد، به حدي بود كه مثلا براي نشان دادن اين كه بسيار به اموال و بيت
المال عمومي علاقه دارد، هميشه دو خودكار در جيبش مي گذاشت، يكي كه خودكار
شخصي اش بود و با آن نوشته هاي خود را مي نوشت و ديگري براي كار... ما
همانطور كه گفتم در كردستان [عراق] مشغول [كار در] راديو مجاهد بوديم،
معلوم شد كه جمهوري اسلامي به دنبال راه افتادن راديو مجاهد، طرح بمباران
ايستگاه راديويي را در دستور كار دارد. طرحي كه كشميري در سازمان گفت كه
پيشنهاد [آيت الله هاشمي] رفسنجاني بوده است. ابتدا پارازيتهايي فرستاده مي
شد ولي اثر نكرد. طرح بمباران را دادند كه مسئول اين طرح مسعود كشميري بود
و نتيجه هم معلوم است كه چه سرانجامي دارد!...»
مسعود كشميري بعدها به خاطر اين عمليات – انفجار نخست وزيري – عنوان قهرمان
مي گيرد. عنوان قهرمان در سازمان مجاهدين خلق معمولاً به كساني كه زنده
هستند تعلق نمي گيرد، به كساني كه در عمليات ويژه و فوق العاده خطير شركت
كرده باشند در دوران حياتشان صفت مجاهد قهرمان داده مي شود. مسعود كشميري
هم يكي از اين افراد است و مهدي افتخاري، محمدرضا كلاهي و عليرضا باباخاني
هم اين چنين بودند. مسعود كشميري در ماجراي معروف به انقلاب ايدئولوژيك
نامه اي مي نويسد كه در نشريه مجاهد شماره 250 چاپ مي شود و مربوط به سال
1364 است و اينگونه آغاز مي شود:
«السلام عليك يا مسعود، السلام عليك يا مريم، السلام عليك يا وارث
اميرالمومنين، السلام عليك يا وارث فاطمه الزهرا سيده نساءالعالمين... »
2- ماجراي روز انفجار
سرهنگ كتيبه در مورد روز انفجار اينگونه مي گويد: «دقايقي از شروع جلسه
گذشت. دستجردي گزارش وقايع مهم هفته گذشته را مي داد... كنار سالن فلاسك
چايي گذاشته بودند و هر كس چاي مي خواست خودش مي رفت و چاي مي ريخت. تردد
اعضاي جلسه امري عادي بود و در ميان اين بحثها كسي نفهميد كه كشميري از
جلسه بيرون رفته است. ناگهان صداي مهيب همراه با شعله هاي آتش و دود غليظ
قهوه اي همه چيز را به هم ريخت. معلوم نبود چه اتفاقي افتاده است. هر كس
دست و پايي سالم داشت به طرف در ورودي مي دويد. كارمندان داخل ساختمان
سراسيمه به اين سو و آن سو مي دويدند. همه ياد فاجعه هفتم تيرماه گذشته در
دفتر حزب جمهوري افتادند و صحنهه اي دلخراش آنجا جلو چشمانشان مي آمد.
لحظاتي بعد كه دود فروكش كرد معلوم شد كه چه اتفاقي افتاده است. كساني
مجروح و تكه پاره شده بودند، رجايي و باهنر كه بيش از همه در معرض بمب قرار
داشتند بيشترين آسيب را ديدند و اجسادشان قابل شناسايي نبود. هر كس به
فراخور دوري و نزديكي به آنان دچار سوختگي و جراحت شده بود اما از بدن
كشميري اثري نبود. حدس زده شده كه او در آتش سوخته و پودر شده است».
خسرو تهراني، كه خود نيز در جلسه مزبور حضور داشته است، در مورد روز حادثه
چنين مي گويد: «كشميري، چون منشي جلسه بود زياد از جلسه خارج مي شد و برمي
گشت. هيچ اتفاق خاصي رخ نداد. همه چيز روند طبيعي داشت. كسي تصور اينكه
كشميري نفوذي باشد را نداشت».
بهزاد نبوي نيز در مورد روز حادثه اين چنين مي گويد: «روز حادثه من با
مرحوم نوربخش يك ديدار داشتم. ساختمان نخست وزيري يك ساختمان
L
شكل بود كه ما در طبقه چهارم در زاويه دروني
L
و در ضلع بلندتر بوديم. جلسه شوراي امنيت در طبقه اول در يك سالن بزرگ و در
قسمت كوتاه
L
بود. ما مشغول صحبت كردن بوديم كه صداي انفجار آمد. سرمان از پنجره بيرون
برديم ديديم هنوز قطعات لباس و دود از سالن طبقه اول بيرون مي آيد. من چون
عضو شوراي عالي امنيت نبودم و هيچگاه در جلسات آن شركت نكرده بودم، اطلاعي
از زمان و مكان تشكيل جلسات آن نداشتم و نمي دانستم انفجار مربوط به چيست،
ولي مرحوم نوربخش اطلاع داشت و فرياد زد كه طبقه اول جلسه شوراي امنيت ملي
هست و رجايي و باهنر هر دو توي جلسه هستند. از پله ها به پايين دويديم.
براساس جلسات ديگري نظیر جلسه هيات دولت، كه در اين سالن برگزار مي شد، من
اطلاع داشتم كه جاي رئيس جمهور و نخست وزير در كجاي ميز است. قبل از اينكه
به آن محل برسم، شهيد كلاهدوز و آقاي تهراني را ديدم كه جراحات مختصري
برداشته و در حال خروج از سالن بودند. آقاي تهراني به من گفت: من مشكلي
ندارم برو سراغ رجايي و باهنر. از در ورودي سالن ديگر نمي شد وارد شد، چون
آتش و دود اجازه نمي داد، لذا قصد كردم از روي ديوار اتاق بغلي كه در اثر
انفجار فرو ريخته بود، وارد سالن شوم، كه باز هم به خاطر دود و آتش امكان
پذير نبود. به كساني كه آنجا بودند گفتم نردبان بياوريد از پنجره بيرون
وارد شويم اما چون ارتفاع طبقه اول زياد بود، بايد اتومبيل آتش نشاني مي
آمد. 10 دقيقه اي طول كشيد تا آتش نشاني آمد. مرحوم چهپور – رئيس شركت واحد
آن زمان – از پله ها رفت بالا، من و پسر شهيد رجايي توي حياط رياست جمهوري
بوديم. مرحوم چهپور اشاره كرد كه كار تمام است و متاسفانه رجايي و باهنر هر
دو سوخته اند.
چون ساختمان نخست وزيري آتش گرفته بود، حفاظت مرا به دفتر آقاي رفسنجاني در
مجلس هدايت كرد. هيات دولت بلافاصله در دفتر آقاي هاشمي تشكيل جلسه داد.
قرار بود فرداي آن روز حصر آبادان توسط رزمندگان شكسته شود. در جلسه دولت
مطرح شد براي اينكه بچه هاي جبهه روحيه خود را از دست ندهند موضوع برملا
نشود. قرار شد من به عنوان سخنگوي دولت مصاحبه كنم. همان جا هماهنگ كردند
كه يك گروه صدا و سيما بيايد و مصاحبه بگيرد. من در جلسه هيات دولت مصاحبه
كردم. دفعه اول اعضاي دولت و آقاي هاشمي گفتند مصاحبه مناسب نبود. چهره ات
متاثر و مشخص كننده وقوع اتفاقي بود و خواستند دوباره مصاحبه كنم و دوباره
مصاحبه كردم و مجبور شدم بگويم رجايي و باهنر جراحاتي برداشته و در
بيمارستان بستري هستند.
البته با استفاده از اين سخنان بعدها عليه من پرونده سازي شد، ضمن اينكه آن
مصاحبه هم خاصيتي نداشت و رزمندگان دريافتند كه رجايي و باهنر شهيد شده اند
و عمليات شكست حصر آبادان به تاخير افتاد.»
3- ماجراي تدفين مسعود كشميري
آنچنان كه از مطالب قبلي برمي آيد كسي تصور نمي كرد عامل انفجار، كشميري
باشد و همگان فكر مي كردند كه كشميري در جريان انفجار از بين رفته است.
صندلي كشميري بيش از سايرين به شهيد باهنر و شهيد رجايي و محل انفجار بمب
نزديك بود. بنابر اين تصور عمومي اين بود وقتي اين دو نفر شهيد شدند حتماً
سومي هم شهيد شده است و آنچنان كه سرهنگ كتيبه و خسرو تهراني (از حاضران
جلسه) گفتند به دليل رفت و آمدهاي زياد كشميري در طول جلسه كسي به خاطر
نداشت كه او از جلسه خارج شده است و اساساً كسي نگاه بدبينانه به او نداشت.
بهزاد نبوي درباره تدفين كشميري و چگونگي فاش شدن اين مساله اينگونه
ميگويد: «تصور همه اين بودكه كشميري يك فرد طرفدار انقلاب و امام است و كسي
به او شك نداشت. صبح روز بعد از فاجعه، عده اي از دوستان و همكاران كشميري
در نخست وزيري دنبال جنازه او مي گشتند. وقتي كه مايوس شدند، رفته بودند از
يكي از نمايندگان روحاني مجلس پرسيده بودند، با توجه به اينكه ظاهراً جنازه
خاكستر شده است، چه كار كنند. آن روحاني هم گفته بود همان خاكهاي محل نشستن
وي را را بريزيد توي تابوت. آنها هم با ناراحتي و گريه و زاري اين كار را
كردند و به خاطر همين كار طي دو نوبت بازداشت شدند. اين آدمها افراد شناخته
شده اي هستند و الان براي همه ثابت شده كه ايشان نقشي در اين ماجرا
نداشتند. آن روز كسي نفهميد. اما سر آغاز شك به كشته شدن كشميري همين
دوستان بودند. آنان بعدازظهر فرداي 8 شهريور مي روند به كارهاي كشميري
رسيدگي كنند. به مادرش سر مي زنند مي بينند گريه و زاري مي كند، اما سراغ
زن و بچه اش را مي گيرند و پيدايشان نمي كنند. سراغ اتومبيل كشميري مي روند
(اطلاع داشتند كه كشميري اتومبيلش را در خيابان خورشيد، جنب نخست وزيري
پارك مي كند). مي بينند اتومبيلش نيست. اين خود سرآغاز شك مي شود. وقتي
آنان و ما متوجه مي شويم 24 ساعت از وقوع انفجار گذشته بود. يك جلسه اي
برگزار شد. آقاي تهراني، من و نمايندگان دادستان، آقاي مهدوي كني و دادستان
و يكي دو نفر ديگر كه اسامي آنان در خاطرم نيست، در جلسه حضور داشتند. اين
جمع مي خواست به كشف مساله بپردازد. براي جلسه محرز شد كه كشميري عامل اصلي
توطئه و عامل منافقين بوده است و نتيجه بحثها اين شد كه كماكان به كشته شدن
كشميري تظاهر كنيم شايد بتوانيم به سرنخهايي حداقل از طريق خانواده وي
برسيم و شايد اگر خود يا زن و بچه اش هنوز از مرز خارج نشده باشند. البته
همان موقع دستور بستن مرزها هم صادر شد. خانه مادرش تحت نظر و با حكم
دادستاني تلفن منزل مادرش تحت كنترل قرار گرفت همه مسوولان رده بالاي نظام
در جريان قرار گرفتند. چند روزي تظاهر به ندانستن نقش كشميري ادامه يافت،
ولي ظاهراً در همان 24 ساعت اول كشميري از كشور خارج شده بود. بعد از 72
ساعت متوجه شديم مادر كشميري پشت تلفن مي خندد و معلوم بود كه از سلامت
فرزندش اطلاع پيدا كرده است از آن پس كارها به مرحوم رباني املشي ارجاع
شد».
آيت الله رباني املشي با انتشار اطلاعيه اي در مورد اين مساله چنين مي
گويد: « كشميري از يك سال قبل وارد نخست وزيري مي شود و خيلي خوب نقش بازي
مي كند و چهره كريه خود را مخفي مي دارد، به طوري كه يكي از مسئولين امر در
نخست وزيري مي گفت كه در بين هزار احتمال يك احتمال انحراف درباره او نمي
داديم». (روزنامه جمهوري اسلامي 23/6/60).
4- حواشي ماجرا
الف: افترا و سوءاستفاده جناحي
بلافاصله پس از وقوع انفجار نخست وزري، برخي از جريانات سياسي به قصد
سوءاستفاده سياسي وارد ميدان شدند. سه ساعت بعد از انفجار، در شاخه اصفهان
حزب جمهوري شايعه دخالت بهزاد نبوي در حادثه به شكل گسترده پخش مي شود.
نبوي در نامه اي كه در تاريخ 5/2/1371 براي آقاي هاشمي رفسنجاني رئيس جمهور
وقت، به بسياري از تهمتها، دروغها و تخريب ها اشاره مي كند چنين مي نويسد:
«يقيناً به خاطر داريد كه بلافاصله پس از شهادت رجايي، باهنر، همين گروه
همزبان و همسو با ضد انقلاب شركت اينجانب را در قتل آن بزرگواران آنچنان
گسترده و سريع شايع كردند كه جنابعالي و آيتالله مهدوي كني ناچار شديد در
خطبه هاي نماز جمعه با ذكر نام از حقير دفاع و آن جريان را «ترور شخصيت»
اعلام كنيد.»
آقاي هاشمي رفسنجاني در كتاب خاطرات خود – عبور از بحران – در روز يكشنبه
22 شهريور 60 اين چنين مينويسد: « بهزاد نبوي اين روزها مورد هجوم شايعه
پردازان و تفرقه اندازها شده و حتي متهم به دست داشتن در انفجار نخست وزيري
مي شود و حزب توده در اين شايعه پردازيها دست دارد. ايشان آمدند منزل و
نگران بودند و با هم صحبت كرديم. معلوم است كه ضد انقلاب براي ايجاد تفرقه
بين حزب و مجاهدين انقلاب اسلامي و ايجاد جو سوءتفاهم دست به اين شيطنت ها
مي زند». در نامه سابق الذكر بهزاد نبوي از نامه اي ياد مي كند كه حزب توده
آن را براي امام (ره) وآقاي هاشمي فرستاده و در آن ادعا كرده بودكه «دوستان
ما از آمریکا[احتمالا منظور
KGB
است] خبر مي دهند كه بهزاد نبوي عامل سرسپرده
CIA
[سازمان اطلاعات آمريكا] است كه ميخواهد در سيستان و بلوچستان آشوب به پا
كند.» نبوي براساس اطلاعاتي كه دارد كيانوري را نويسنده نامه مي داند. حال
آنكه نامه دستنويس و امضاي آن فقط «حزب توده ايران» بوده است.
نبوي در جاي ديگر نامه اش به آقاي هاشمي اين چنين مي گويد: «بياد دارم كه
در زمان رياست جمهوري شهيد رجايي، هنگامي كه تهاجم كينه توزانه جريان سابق
الذكر عليه من آغاز شد، روزي با آن شهيد بزرگوار هنگاميكه از جلسه حزب الله
مجلس دوره اول بازمي گشت مواجه شدم. وي با اظهار تاسف شديد از برخورد جريان
راست (كه كم كم در حال شكل گرفتن بود) در جلسه مزبور، نسبت به آينده چنين
گفت: «اين جرياني كه من مي شناسم امروز در مقابل تو و فردا در مقابل من
خواهد ايستاد و تا حذف ما از پاي نخواهد نشست.» به ايشان عرض كردم: «شما و
من افرادي نيستيم كه به اين پست و مقامها دلبسته و براي خود قبايي دوخته
باشيم. اگر احساس كنيم نظام ما را نمي خواهد بلافاصله خود را كنار خواهيم
كشيد.»
نبوي در مورد چرايي ادعاهاي مرحوم زواره اي در خصوص اين پرونده مي گويد:
«در يك جلسه كه شهيد رجايي به مجلس رفته بودند با توجه به عدم آمادگي آقاي
مهدوي كني براي ادامه وزارت، عده اي آقاي زواره اي را براي وزارت كشور مطرح
كردند. شهيد رجايي كه اصلاً موافق ايشان نبود و به جاي وي مرا معرفي كرده
بود. پس از ديدار مزبور، شهيد رجايي موضوع را براي من نقل كرد. من به ايشان
گفتم معرفي بنده كار صحيح نبود و عده اي را در حزب در مقابل بنده قرار
خواهد داد. مشكل عدم آمادگي آقاي مهدوي را من حل خواهم كرد، تا شما تحت
فشار براي انتخاب آقاي زواره اي قرار نگيريد. همين كار را هم كردم و صحبتي
با آقاي مهدوي داشتم و ايشان نيز به پذيرش پست وزارت كشور در كابينه شهيد
باهنر رضايت دادند و مساله وزارت مرحوم زواره اي منتفي شد. شايد مرحوم
زواره اي عدم موافقت شهيد رجايي با وزارت خودش را ناشي از تلاش بنده براي
تصاحب آن پست مي دانست».
نبوي در خصوص وصيت نامه شهيد لاجوردي مي گويد: «آقاي لاجوردي به لحاظ فكري
با ما اختلاف داشت كه ريشه اش برمي گشت به دوران زندان لاجوردی وهمفکرانش
در زندان شاه با شعار سوسیال امپریالیسم خطرناک تر از امپریالیسم(شعار مائو
علیه شوروی)معتقد بودند برای مبارزه با مجاهدین خلق باید به هر قیمت از
زندان خارج شد، حال آن که نظر ما این بود كه كماكان رژيم دشمن اصلي ماست و
با مجاهدين خلق بايد مبارزه ايدئولوژيك كرد. هنگامي كه شهيد لاجوردي
دادستان انقلاب اسلامي مركز شد با ما و شهيد رجايي صريحاً مطرح مي كرد كه
مگر شما مجاهدين خلق را نمي شناسيد؟ مگر نمي دانيد اينها عليه جمهوري
اسلامي بالاخره اقدام خواهند كرد؟ چرا حال كه علني هستند با آنها برخورد
نشود؟ خصوصاً بعد از نخست وزيري شهيد رجايي و بازداشت سعادتي بر این موضوع
بیشتر تاکید می کرد. حرف شهيد رجايي، شهيد بهشتي، شهيد قدوسي و ما هم اين
بود كه نبايد قصاص قبل از جنايت كرد این در حالی بود که چند ماه پيش از آن
پيشنهاد شهيد لاجوردي، شوراي انقلاب به مسعود رجوي پيشنهاد شهرداري تهران
را داده بود. نتيجه اين بحثها صدور اطلاعيه 10 ماده اي دادستاني بود كه در
نخست وزيري زمان شهيد رجايي تهيه شد و مضمون آن اطلاعیه این بود احزاب تا
وقتي اسلحه به دست نگيرند و مبارزه مسلحانه نكنند در فعاليت سياسي آزادند.
شهيد لاجوردي اين حرفها را قبول نداشت و براساس تفكر خودش سعادتي را بعد از
اينكه نامه خوبي مبني بر برائت از مجاهدين خلق نوشت، بدون اطلاع مسئولان
قضايي اعدام كرد. يك شب شهيد رجايي در منزل ما بود. بخاطر اين اتفاق در يك
گفت وگوي تلفني طولاني با شهيد لاجوردي به شدت به اين اقدام اعتراض مي كرد
و شايد لاجوردی تصور مي كرد منشا اين مخالفتها ما هستيم. بعد از دست به
اسلحه بردن منافقين، شهيد لاجوردي استدلال مي كرد كه كسانيكه نگذاشتند
منافقين را قبل از شروع عمليات مسلحانه بازداشت و مجازات كنيم، همدست آنان
هستند و با اين استدلال بعدها (نه در حيات رجايي، بهشتي و... بلکه پس از
شهادت آن ها) ما را منافقين جديد مي خواند». (در مورد وصيتنامه شهيد
لاجوردي به عصر ما شماره 103 مقاله اي تحت عنوان «دشمن شناسي وارونه»
مراجعه كنيد).
نبوي در ادامه مي گويد: «جالب اينكه كساني كه شهيد رجايي حاضر نبود يك روز
با آنان همكاري كند خونخواه رجايي مي شوند و خسرو تهراني كه شهيد رجايي
بارها مي گفت من حتي از راه رفتن ايشان لذت مي برم قاتل رجايي مي شود؟!».
در مورد كتابي كه با همكاري يار گرمابه و گلستان سعيد امامي نگاشته شد،
همين بس كه در كل عالم فقط توجه بني صدر را جلب كرده است و آنقدر از
استدلال و منطق و عقلانيت تهي و از دروغ و تهمت و بداخلاقي فربه است كه
نيازي به پاسخ دادن ندارد.
ب- سابقه همكاري شهيد رجايي با سازمان
نبوي در مورد همكاري شهيد رجايي با خودش و سازمان اينگونه مي گويد: «بعضاً
مطرح مي شد كه ايشان عضو سازمان بوده اند، اما تا آنجا كه من مي دانم ايشان
عضو هيچ حزبي نبوده اند، گرچه با تمامي گروهها و احزاب ارتباط داشتند.
البته شهيد رجايي، آقايان قدياني، نوروزي و بنده در زندان يك جمعي درست
كرديم كه هسته اوليه گروه امت واحده شد و در زندان كار تشكيلاتي مي كرديم.
اين جمع مانع انحراف ايدئولوژيك بسياري از جوانان مسلمان هم بند و در
غلتيدن آنان به دامان منافقين و يا راست های بریده و نوشتن عفو و توبه نامه
شديم. بعد از انقلاب نيز ارتباطمان حفظ شد و بنده با ايشان در محل سازمان
جلسات مرتب هفتگي داشتم. در برنامه ريزي دولتشان و تعيين كابينه شان شخص من
به طور خاص و سازمان به طور عام با ايشان همكاري داشتيم. در بعضي جلسات
مصاحبه با وزرايشان من حضور داشتم. در ضمن ايشان عضو جمع نمايندگان طرفدار
سازمان در مجلس اول بودند.
5- نظر بزرگان نظام در خصوص ادعاهايي كه حول اين پرونده وجود دارد:
نبوي در نامه اي كه براي آيت الله هاشمي رفسنجاني رئيس جمهور وقت در تاريخ
25/2/71 نوشته است، اعلام مي كند: «به ياد داريد در اولين كابينه جناب آقاي
مهندس موسوي بنده به دلايلي حاضر به پذيرش سمتي در كابينه جديد نبودم و به
همين دليل معرفي كابينه به مجلس با يك روز تاخير انجام شد. مقام رهبري كه
در آن موقع مسووليت رياست جمهوري را به عهده داشتند طي تماسي تلفني با اين
استدلال كه اين اولين كابينه اي است كه رئيس جمهور و نخست وزير آن عضو حزب
جمهوري اسلامي هستند و اگر شما كه يك چهره شناخته شده غيرحزبي هستيد در اين
كابينه شركت نكنيد، ضد انقلاب با تبليغات سوء ما را به انحصارطلبي متهم
خواهد كرد، از اينجانب خواستند پست وزارت را بپذيرم و بنده با توجه به
استدلال فوق پذيرفتم.» با توجه به اينكه از زمان انفجار نخست وزيري تا
تشكيل كابينه مهندس موسوي چند ماهي گذشته بود مشخص است كه اگر مقام رهبري
حتي كوچكترين ترديدي در اين زمينه داشتند چنین درخواستی را مطرح نمي كردند.
نظر آقايان هاشمي رفسنجاني و مهدوي كني هم چنانكه قبلاً گفته شد، مشخص است
و هر دو در نماز جمعه اين جريان را ترور شخصيت خواندند.
خسرو تهراني نيز در اين باره مي گويد: «من خودم شخصاً با آيتالله موسوي
اردبيلي صحبت كردم ايشان مي گفت من حتي با بازكردن مجدد پرونده نخست وزيري
مخالف بودم، اما با توجه به نظر آقاي موسوي خوئيني ها طرح موضوع را
پذيرفتم. با آقاي موسوي خوئيني ها نيز صحبت كردم ايشان اتهامات مطرح شده در
اين پرونده را شخصاً تاييد نمي كردند، اما مي گفتند به خاطر اصرار يك جريان
پذيرفتم كه پرونده به طور كامل بررسي شود و پس از گزارش نتايج بررسي ها
خدمت امام (ره)، به دستور ايشان پرونده مختومه شد».
خسرو تهراني در خصوص اينكه اين پرونده به خوبي بررسي نشده است مي گويد: «به
نظر من بررسي ها كامل و حتي فشار به متهمان بيش از حد بود. خود من سه ماه
زندان انفرادي متحمل شدم. افراد ديگري نيز بازداشت شدند. در مورد هيچيك از
انفجارها و ترورهاي آن سال اين قدر بررسي صورت نگرفت».
گرچه در يكي از صفحات كتاب سفارشي شنود اشباح آمده است: «اينكه به دلايل
مختلفي در عرصه سياست و غيره، پروندهاي مختومه اعلام بشود دليل بر برائت
نيست»، اما به نظر ما اين كلام حضرت امام (ره) ختم كلام و اتمام حجت براي
جاعلين حقيقت و كليدداران خانه اشباح است: که با حضور حاج سيداحمد خميني
خطاب به آقايان موسوي اردبيلي و موسوي خوئيني ها و رئيسي در رابطه با
پرونده انفجار نخست وزيري و جريان رسيدگي به آن فرمودند:« علت اينكه آقايان
را زحمت دادم اين بود كه نام هاي را عده اي از آقايان براي من نوشته و
فرستاده اند كه شهادت داده اند ما اين افراد را مي شناسيم و تاييد مي كنيم
و مساله اين نيست كه چند نفر را بگيرند و محكوم كنند، بلكه قضيه اين است كه
افراد مومن به انقلاب و جمهوري اسلامي را كنار بزنند و افرادي كه مخالفند
كم كم روي كار بيايند. البته من از همان اول كه اين قضايا را شروع كردند
سوءظن داشتم و مي ديدم كه هر وقت يكي از اين افراد در جايي ميخواهد مثلا
وكيل بشود فوري او را مي خواستند و احضار مي كردند و اين آقاي تهراني و آن
آقاي ديگري كه از اينها بزرگتر است. اينها را يك وقت آقاي رجايي مرحوم در
همين اتاق و در آنجا نشسته بود كه صحبت اين آقاي بهزاد نبوي بود و مرحوم
رجايي رحمت الله عليه گفت: ايشان را مي شناسم. از همان زندان فردي مومن و
قرص بود و ايشان را تاييد مي كرد و من از همان اول مي دانستم كه يك دستي در
كار است كه مي خواهد اين افراد را بدنام كند و كنار بزند. النهايه فكر كردم
آقايان به قضيه مي رسند و خاتمه مي دهند وليكن الان احساس مي كنم كه باز
قضايا به جاهاي ديگر كشيده مي شود و در روزنامه ها مطرح مي كنند و من اين
سه نفري [سازندگان پرونده انفجار نخستوزيري] كه اين كارها را كرده اند بايد
بشناسم. اسامي اينها را بدهيد من خودم بايد تحقيق كنم و اسلام براي افرادي
كه اين طور اشخاص را دستگير مي كنند و آبروي آنها را مي برند تكليف اينها
را معين كرده است. من بايد بفهمم اين افراد چه كاره اند و سوابق اينها
چيست؟ آيا اينها از روي اعتقاد براي تكليف شرعي (تكليف شرعي كه اين نيست
اينها خلاف تكليف است) اين كارها را كرده اند و يا يك اغراض ديگري در كار
است و از بيرون يك اموري را وارد قضا كرده اند. مقصود من اين است كه اين
پرونده بايد ختم بشود و كنار برود و بسته شود. اين افراد شناسايي شوند و من
خودم بايد تحقيق كنم و بفهمم اينها چه كساني هستند» و پس از توضيحاتي كه
اعضاي حاضر در جلسه دادند، مجدداً حضرت امام دو مطلب اصلي بيانات اولشان را
تكرار كردند. يكي اينكه «اين پرونده بايد خاتمه داده شود». و ديگر اينكه
«اين افراد را من خودم بايد درباره شان تحقيق كنم چون مساله قضا مهم است و
اگر امروز اشخاص بخواهند به بهانه اي افرادي را اينطور گرفتار كنند و آبروي
آنها را ببرند فردا يك عده ديگر را و روز ديگر هم يك عده ديگر را و به اين
ترتيب در جمهوري اسلامي كسي امنيت پيدا نمي كند و از همين جا بايد جلوي اين
كارها گرفته شود».
منابع
1- پائولو كوئيلو از كتاب مكتوب
2- مصاحبه تلويزيوني رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد پيش از دور دوم انتخابات
3- مصاحبه با آقاي بهزاد نبوي
4- مصاحبه با آقاي خسرو تهراني
5- مصاحبه سعيد شاهسوندي با راديو صداي آلمان
6- كتاب خاطرات سرهنگ كتيبه
درخواست رسمي جبهه مشاركت براي بازگشايي پرونده قتلهاي زنجيرهاي و كوي
دانشگاه
نوروز:
جبهه مشاركت ايران اسلامي در اطلاعيهاي با محكوم كردن بحثهاي محفلي اخير
برخي افراد خاص كه با صرف انحراف افكار عمومي صورت ميپذيرد خواستار
بازگشايي پروندة سرپايي قتلهاي زنجيرهاي شد تا آبشخور عاملان اصلي اين
اتفاقات روشن شود.
در اين اطلاعيه كه خطاب به ملت شريف ايران صادر شده، آمده است: "همانگونه
كه مستحضريد اخيراً بعضي راهيافتگان به مجلس هشتم در محافلي خاص و با
پوشش رسانههاي وابسته به جناح راست ادعاها و تحليلهايي درمورد دو فاجعه
فتلهاي زنجيرهاي و حوادث كوي دانشگاه تهران مطرح كردهاند كه هر چند با
هدف انحراف اذهان از آمران و عاملان اين فجايع است، اما ميتواند آغازگر
مرحلهاي جديد در ريشهيابي اين جنايتها و در نتيجه مصونسازي جامعه از
تكرار چنين حوادث شرمآوري باشد. "
در ادامه آمده است:" در فضاي رسانهاي منجمد و يكسويه حاكم كه معدود نشريات
مستقل نه فقط قادر نيستند آنچه را مصلحت ميدانند بنويسند بلكه بعضاً با
صدور فرامين خاص حتي مجبور به زدن تيترهاي دلخواه بعضي مقامات حكومتي
ميشوند، تحركات اين چنيني كه در تلاش براي عوض كردن جاي شاكي و متشاكي
است، را بايد مغتنم دانست و از باز شدن مجدد پرونده اين فاجعه استقبال كرد.
جبهه مشاركت ايران اسلامي همه كساني را كه در محيطي يك طرفه و بدون رقيب به
خود اجازه ميدهند بيپروا هر افترائي را متوجه رقيب سياسي خود كنند، دعوت
ميكند تا در فضايي آرام و در شرايطي برابر به مناظره با منتقدان
اقتدارگرايي بپردازند تا شهروندان بتوانند مستندات و اطلاعات طرفين را مورد
ارزيابي قرار دهند و سره از ناسره، راست از دروغ و فريب از صداقت متمايز
گردد. "
جبهه مشاركت ايران اسلامي همچنين ابراز اميدواري كرده است تا پروندة ستاد
قتلهاي زنجيرهاي در فضايي شفاف بازگشايي شود تا بر همگان مشخص شود منشاء
اين جنايات كجا، فرماندهان آن چه كساني، عاملان و مباشران چه افرادي، پوشش
دهندگان و توجيهگران آنها چه رسانههايي و بالاخره مبناي فكري اين
جنايتها از چه آبشخوري سيراب شده و ميشود.
در ادامه اين اطلاعيه آمده است: "جبهه مشاركت ايران اسلامي بر اين اعتقاد
است كه حتي در شرايط فعلي نيز امكان بازگشايي رمز قتلهاي زنجيرهاي و
جنايت كوي دانشگاه و فاجعه خرمآباد و حوادث مشابه ديگر وجود دارد. به همين
دليل مصرانه از مسئولين كشور و از مجامع حقوقي و سياسي و بخصوص دانشگاهها
ميخواهد با ايجاد شرايط لازم، امكان بحث آزاد درباره اين فجايع را فراهم
كنند. همچنين از رسانهها به خصوص صدا و سيما ميخواهد امكانات خود را به
شكلي عادلانه در اختيار صاحبنظران و محققين و چهرههاي سياسي از گرايشهاي
گوناگون قرار دهند تا حقيقت اين فجايع روشن شود. هر چند به نظر ما ماهيت
اين جنايات براي ملت روشن است حتي اگر عوامل اصلي آنها رسماً به ملت معرفي
نشده باشند. "
جبهه مشاركت ايران اسلامي در پايان همچنين از تشكيل كميتههاي حقيقت ياب
مستقل و متشكل از صاحبنظران جناحهاي سياسي مختلف كشور و حقوقدانان برجسته
و سياستمداران و دستاندركاران اداره كشور در گذشته و حال براي بررسي اين
فجايع و اعلام نتيجه آن به ملت ايران استقبال كرده است.
بازخواني حوادث 18 تير وقتلهاي زنجيرهاي
اعتماد-کيوان مهرگان
بيش
از يک ماه است که همزمان با تلاش براي
تبرئه متهم اصلي قتلهاي زنجيرهيي (سعيد امامي) با قرائت گزارش کميسيون
اصل 90 در
آخرين روزهاي کاري مجلس هفتم و تبرئه سردار فرهاد نظري و از آن سو تلاش
براي متهم
کردن آقاي خاتمي در پرونده کوي دانشگاه ناخودآگاه ذهن را به سمت يک تلاش
سازماندهي
شده
براي تبرئه متهمان قتلهاي زنجيرهيي و کوي دانشگاه و بدنام کردن جريان
اصلاحات
به
خصوص آقاي خاتمي به عنوان نماد اصلاحات در ايران ميبرد. با توجه به گزارش
کميسيون اصل 90 به سراغ دکتر مصطفي تاج زاده، معاون سياسي وزير کشور در
دولت اول
اصلاحات و مسوول امور دانشجويي شوراي امنيت کشور رفتيم تا روايتي ديگر در
برابر
آنچه مجلس هفتم در آخرين روز کاري خود ارائه کرد به نسل جوان ايران ارائه
بدهد.
10
سال
از قتلهاي زنجيرهيي، 9سال هم از ماجراي کوي
دانشگاه گذشته است. طبيعتاً نسلي که از دوران کودکي و نوجواني سر برآورده و
امروز
در
آستانه تصميمگيري است ميخواهد بداند ماجراها از چه قرار بوده، ارتباط اين
حوادث با هم چيست و اين تلاشهاي همزمان بر چه اساسي سامان
ميگيرد.
آقاي خاتمي در رابطه با اين حوادث که مال همان سالهايي است
که
اين اتفاقها رخ داد دو جمله دارند. من فکر ميکنم آن دو جمله امروز هم
کاربرد
دارد.
سخنراني معروف شان در همدان که گفتند «کوي دانشگاه تاوان
کشف
قتلهاي زنجيرهيي بود»؟
بله، درست است. اول اينکه کوي دانشگاه
تاوان کشف قتلهاي زنجيرهيي بود و دوم اينکه ايشان اظهار نگراني کرد که
اين مسيري
را
که دارد ميرود روزي جاي شاکي و متشاکي عوض شود، يعني کساني که آن روزها
متهم
رديف اول بودند، اينها مدعي شوند در مقابل کساني که براي حقوق ملت حاضر
شدند
هزينههاي زيادي بپردازند تا اين نوع روشها (قتلهاي زنجيرهيي و کوي
دانشگاه) در
جمهوري اسلامي منسوخ شود و جامعه ما به يک جامعه امن تبديل شود که در آن
ديدگاههاي
مختلف و انديشههاي مختلف حضور واقعي داشته باشد.
پيش بينيهاي خاتمي محقق شده بود؟
بله، الان
کاري که دارد اتفاق ميافتد همين است، آقاي فرهاد نظري که اگر ظلمي به او
شده از آن
جهت
است که فرماندهاني که در اين قضيه با او همکاري داشتهاند محاکمه نشدند، نه
از
اين
جهت که ايشان نقشي در حادثه کوي دانشگاه نداشته است. يعني اگر واقعاً عدالت
بخواهد اجرا شود آقاي نظري چنان که در جلسات خصوصي ميگويد، در جلسات عمومي
هم
بيايد اعلام کند که با کدام فرماندهان هماهنگ ميکرده و هر کسي به اندازه
سهم خودش
مسووليت بپذيرد و محاکمه شود، نه اينکه آقاي نظري بيگناه بوده. در مورد آن
حادثه
من
فقط يادآوري کنم براي نسل جوان، سنتي بود در جمهوري اسلامي که هر اتفاقي که
از
ديد
دانشجويان منفي بود و رخ ميداد در اعتراض به آن مساله دانشجويان که حدود
100
تا
150 نفر ميشدند، ميآمدند در کوي تظاهرات ميکردند، نهايتاً ميآمدند داخل
خيابان اميرآباد و سپس برميگشتند و تمام ميشد، نهايتاً کلانتري همان جا
هم حاضر
ميشد و از دانشجويان ميخواست که برگردند داخل کوي.
در
شب حادثه هم همين اتفاق
افتاده بود. روزنامه سلام به دليل اينکه افشا کرده که طرح اصلاح قانون
مطبوعات
پيشنهاد سعيد امامي بوده آن را بستند که صاحب امتياز و مدير مسوول آن که
فردي است
در
زمان امام مسووليتهاي متعدد از طرف امام داشته است (از جمله دادستاني کل
کشور و
نمايندگي امام در سازمان حج) تظاهرات کردند، کلانتري محل هم حاضر شده و از
دانشجويان درخواست کرده بود که به داخل کوي بازگردند، همه اين کار را
ميکنند، ولي
چند
نفري دم در کوي ميايستند. آقاي سردار نظري که از ماجرا با خبر ميشود
ابلاغ
ميکند که قضيه را به همين حالت نگه دارند تا من برسم. بعد از ورود سردار
نظري به
ماجراي کوي، حرکتهاي تحريکآميزي آغاز ميشود و لباس شخصيها به داخل کوي
حمله
ميکنند و از اينجاست که درگيري با دانشجويان شروع ميشود، فرمان ورود به
کوي
دانشگاه را براي اولين بار صادر ميشود و کساني از طبقه دوم با نامهاي
مقدس
دانشجويان را به پايين پرتاب ميکنند که تعدادي از آن دانشجويان آسيب جدي
ديدند.
بعد
هم در جلساتي که از اين بعد برگزار شد اعتراف کردند اين کارها را کردهاند
اما
اين
را هم اعلام ميکنند که از نظر خودشان با يک کودتا مقابله کردهاند که ما
معتقديم خود حمله به کوي کودتا بود؛ کودتا عليه آزادي. چون تصورشان اين بود
که يک
بار
براي هميشه بايد سرکوب خونيني راه بيندازند تا اگر روزي همه روزنامههاي
کشور
را
بستند کسي در کشور به خودش اجازه ندهد تظاهرات کند. اين فاجعه اتفاق افتاد
و
آبروي کشور را برد و با محکوميت عمومي گسترده هم مواجه شد. پيرو اين
اتفاقات شوراي
عالي امنيت ملي کميتهيي تشکيل داد مرکب از تمامي نهادهاي دست اندرکار که
از سپاه،
نيروي انتظامي، وزارت اطلاعات، وزارت کشور بودند و بنده هم بودم، از قوه
قضائيه و
از
دستگاههاي ديگر هم بودند که اينها همه اسناد و مدارک را بررسي کردند و
نتيجه
همان شد که به نام گزارش دبيرخانه شوراي عالي امنيت ملي منتشر شد و فقط
اسامي لباس
شخصيهايي که چند روز بعد دستگير شده بودند حذف شده بود.
يادم ميآيد که در گزارش برخي اسامي با نقطه چين مشخص شده
بود
منظورتان همان اصطلاح سه نقطه چين است؟
بله، غير از اسامي که قرار
شد
دادگاه مشخص کند، بقيه اسمها در گزارش آمد و اين نهادها آن گزارش را تاييد
کردند اگرچه متاسفانه قوه قضائيه بعدها آن گزارش را مبنا قرار نداد. منتها
براي
اينکه جامعه ببيند چه ميگذرد من پيشنهاد ميکنم روزنامه شما بيايد متن آن
گزارش را
چاپ
کند، مسائل را به طور دقيق توضيح ميدهد که چه بوده و به کجا ختم شده.
البته از
نظر
ما بايد نکات ديگري هم در گزارش ميآمد اما چون قرار بود گزارش جامع باشد و
همه
نهادها بپذيرند از برخي مسائل صرف نظر شد.
چه نکاتي در گزارش نيامد؟
من
اعتقاد دارم
آقاي نظري راست ميگويد. بايد اسامي مشخص شود که چه کساني بودند و آنها چه
توصيههايي به آقاي نظري کردهاند. نيروي انتظامي وقت ديدگاهش راجع به اين
قضيه چه
بوده. از اين طرف دانشجويي که اولين اطلاعيه را داده، دستگير شد و نزديک به
دو سال
هم
در زندان بود، مشخص شد که هيچ انگيزه منفي و هيچ وابستگي به جريانهاي
غيرقانوني
نداشته و اين يک حرکت صددرصد خودجوش دانشجويي بوده و الان هم که 9 سال
گذشته هيچ کس
نيامده بگويد- با اينکه اينها همه دستگاهها دستشان است- مدرکي پيدا
کردهايم که
فلان گروهک يا فلان تشکل ضدانقلاب اين ماجرا را راه انداخته است. ولي اين
طرف آقاي
نظري در جلسه فرداي تامين استان تهران چون تصورشان اين بوده که جرياني دارد
کودتا
ميکند به صراحت اعلام ميکند که آنها ميروند ستاد کودتاچيان دشمن را فتح
ميکنند
که
منجر به آن برخوردهاي خشن و خونين شد.
هسته اصلي برخورد با اين حرکت خودجوش دانشجويي در کجا
تشکيل شد؟
اينها چيزهايي است که بايد بعدها دادگاه پيگيري و روشن
ميکرد. اگر حرف آقاي خاتمي را بپذيريم که حادثه کوي انتقام افشاي قتلهاي
زنجيرهيي بود، معنايش اين است که همان ستاد قتلهاي زنجيرهيي بود، آن را
طرح ريزي
کرده باشد، که ممکن است هيچ کدام از اين افراد هم عضوش نباشند، مثل همين
آقاي نظري
که
مجرييي بود که برايش يک تحليلهايي ساختند.
مهمترين سوالي که آقاي نظري
بايد جواب دهد و کساني که احياناً به آقاي نظري دستور دادند اين است که فرض
کنيد
100
دانشجو آمدند تظاهرات کردند، غيرقانوني هم بوده و سابقه هم نداشته و حق هم
نداشتند تظاهرات کنند، خيلي خب از کوي دانشگاه آنها را جمع ميکرديد و
ميفرستاديد
به
خوابگاه و در را هم ميبستيد، همان کاري که الان انجام ميشود. پس چرا وارد
کوي
شدند؟ چرا به ساختمانهايي که دانشجويان ساکن در آنها در تظاهرات شرکت
نکرده بودند
و
در خواب بودند وارد شدند و درها را شکستند و با باتوم و چوب و چماق بر
سرشان زدند
و
از طبقه دوم پرتشان کردند پايين، اصلاً چرا دستور چنين کاري را دادند.
با چه تحليلي اين کار را کردند؟
نکته آخر اين
است
که بنده قبلاً هم اعلام آمادگي کردم، الان هم اعلام آمادگي ميکنم که با
آقاي
نظري يا هر کدام ديگر از فرماندهان آقاي نظري در راديو - تلويزيون يا در يک
محيط
دانشگاهي بيايند مناظره کنيم تا اين مسائل روشن شود.
آنها آقاي خاتمي را به مناظره دعوت
کردند؟
آنها ميدانند که آقاي خاتمي نميآيد، با آنها مناظره کند. اگر
آمادگي دارند با من مناظره کنند که من مسوول شوراي دانشجويي امنيت کشور
بودم تا
بگويم در آنجا چه گذشته است.
چرا با شما مناظره نميکنند؟
براي اينکه
ميدانند ما سوالاتي را مطرح ميکنيم که آنها نميتوانند جواب بدهند، 9 سال
گذشته،
قاتل همين عزت ابراهيم نژاد کجاست؟ چرا پيدا نميشود و به نظر من هيچ وقت
پيدا
نخواهد شد.
چرا پيدا نميشود؟
اين
سوال را آقاي نظري
بايد پاسخ بدهد، چاقو که دسته خودش را نميبرد.
بعد از 9 سال آن هم در آخرين روزهاي مجلس هفتم هدف از باز
کردن اين پرونده خصوصاً در سال آخر رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد چيست،
مضافاً
افکار عمومي هم مشتاقانه منتظر کانديداتوري آقاي خاتمي است؟
به
نظر من
کل
جناح راست با سوالات بيپاسخ بسيار جدي مواجه شده است و رفتارشان رفتار
منسجم و
معقولي نيست، خيلي با تعارض و تناقض دارند رفتار ميکنند. اينها ميگفتند
مجلس ششم
مشکلش چيست که تن و بدن بعضيها را ميلرزاند؟
هم
اين و هم اينکه معيشت مردم را
رها
کرده و همهاش به بحثهاي سياسي و گزارش تحقيق و تفحص از پرونده ملي-
مذهبيها،
پرونده دانشجويان خرم آباد، قتل زهرا کاظمي و صدا و سيما و... ميپردازد.
من کاري
ندارم که چقدر عملکرد اقتصادي مجلس ششم خوب بود، به خصوص در مقابل مجلس
هفتم که
بايد عملکرد مجلس ششم را طلا گرفت.
مجلس هفتم استيضاح وزير بازرگاني را پس
ميگيرند آن وقت گرانيها به حدي است که کمر قشر آسيبپذير را دارد ميشکند
و چه
بسا
بخشهايي را هم شکسته، چون آن کسي که پول دارد اگر قيمت برنج 50 هزار تومان
هم
بشود مشکلي ندارد. از زماني که آقاي احمدي نژاد سر کار آمده اتفاقاً قشرهاي
محروم و
مستضعف بيشترين فشار و لطمه را تحمل کردهاند. بنابراين يکي از انگيزههاي
آنها از
بازگشايي اين پروندهها ميتواند اين باشد که کسي از آنها نپرسد پول نفتي
که قرار
بود
سر سفره بيايد کجاست؟ يا شعار ژاپن اسلامي چه شد؟ بنابراين هر چه مباحث
اقتصادي
را
بازتر کنند بيشتر زير سوال ميروند، از آن طرف سال آخر است و کابوس آقاي
خاتمي
اينها را رها نميکند. اينها معتقدند يک نامزد بيايد و قطعاً پيروز است
آقاي خاتمي
است. اگر بقيه نامزدها بيايند احتمالاً آقاي احمدي نژاد پيروز است يا دست
کم رقابتي
است
که آنها ميتوانند در آن پيروز شوند. چون بقيه نامزدهايي که مطرح هستند اگر
محبوبند، صلاحيتشان تاييد نميشود. يک نفر است که در نقطهيي قرار گرفته
که نه
جرات ردصلاحيتش را دارند و نه حتي اگر حزبهاي مخالف فعال شوند و صداوسيما
تخريب
کند، رسانههاي مختلف هم به کمکشان بيايد، نمايندههاي مجلس عليه او نامه
بنويسند
و
... همه اينها هم بشود باز هم راي ميآورد و اگر به محبوبيتش اضافه نشود،
از
محبوبيتش کم نميشود.
آقاي خاتمي از اين جهت استثنايي است که اگر تخريبش کنند
محبوب ميشود. سکوت هم کنند و راجع به او حرف هم نزنند جور ديگري محبوبيت
پيدا
ميکند، ضمن اينکه شما ببينيد ايشان سه سال است از کار کنار رفته و 8 سال
هم رئيس
جمهور بوده، چند جوک عليه ايشان ساخته شده، همين را مقايسه کنيد با ديگران.
اينها
فکر
ميکنند با اين کارها ميتوانند مانع شوند که آقاي خاتمي، اگر به اين نتيجه
برسد که بخواهد بيايد، بگويد ما با اينها آبمان در يک جوي نميرود و
نميتوانيم با
اينها به صحنه بياييم.
من نتيجه بگيرم از پاسخ شما؟ جناح راست که دولت و مجلس را
در
دست داشته با بحران اقتصادي و بحران مديريتي دست به گريبان است، بنابراين
براي
فرار از پاسخگويي از اين بحرانها مجبور شده مسائل سياسي را پيش بکشد و
دشمن
بتراشد...
بله، آنها قصدشان اين است که فضا را راديکال کنند و بگويند
قتلهاي زنجيرهيي اين جور نبوده و آن جور بوده است... جالب است برايتان
بگويم که
اين
آقاي حسينيان با همکاري آقاي شريعتمداري اولين بار بحث انتساب متهمان
قتلهاي
زنجيرهيي به دوم خرداديها را در کيهان تيتر کردند بعد هم با همکاري آقاي
لاريجاني
در
صداوسيما در برنامه چراغ به اين موضوع دامن زد. اتفاقاً راديکال شدن فضاي
قتلهاي زنجيرهيي در رسانهها بعد از برنامه چراغ بود. اين خيلي نکته مهمي
است.
اينها يک بار اين را تست کردهاند. آنها فکر کردند ميآيند در برنامه چراغ
اين
مساله را مطرح ميکنند و به تبع آن طرف را به فضاي موضعگيري راديکال
مياندازند و
بعد
اين موضعگيري باعث برخورد و درگيري و خشونت ميشود. همين جا بايد به همه
اصلاحطلبها توصيه کرد که ما ضمن اينکه به اينها جواب ميدهيم اما مساله
اصلي
نبايد از ذهن دور شود و آن اين است که اين کشور مشکلاش در يکصد سال گذشته،
اين
بوده که دولت بايد بياموزد که پاسخگو باشد و هرچه فساد آمده براي غيرپاسخگو
شدن
دولت بوده است. همه حواس بايد به اينجا بيايد، خصوصاً امروز همه نهادها با
هم
هماهنگ هستند. ما به وضوح ميبينيم نه تنها کارآمدي سيستم بالاتر نرفته،
بلکه کاهش
هم
پيدا کرده است. در دوران اصلاحات به ما گير ميدادند که چرا مثلاً در اين
هفته
انگور ياقوتي گران شد. الان بهگونهيي شده است که رفتم در رستوران ميگويم
منو
بدهيد، ميگويند نداريم. ميگويم يعني چه؟ ميگويند يعني آن منوي قبلي از
بين رفته
بود، سفارش داده بوديم با قيمت جديد ولي با اين افزايش قيمت گفتيم دست نگه
دارند تا
ما
منويمان را متناسب با قيمت جديد تنظيم کنيم، يعني قيمتها اين طور نيست که
يک
بار
با افزايش قيمت بنزين بالا برود و تا پايان سال بماند، الان روزانه و هفتگي
قيمتها عوض ميشود و بيثبات است. وضع اداره کشور هم که معلوم است. رئيس
جمهور
ميگويد نرخ سود آنقدر باشد، رئيس کل بانک مرکزي ميگويد نه، ما ابلاغ
نميکنيم اين
غلط
است. در سال 58 هم که ما بيتجربه بوديم اينقدر بيتدبيري و ناهماهنگي در
مسائل
نبود.
بعد
از سه سال همان کساني که آقاي احمدي نژاد را بر سر کار آوردند
ميگويند اگر آقاي احمدي نژاد بپذيرد که اقتصاد يک علم است ما فکر ميکنيم
يک
پيروزي بزرگ به دست آوردهايم.
حرفهاي آقاي باهنر است؟
بله، آقاي باهنر هم
مسوول است. آقاي باهنر هماني بود که گفت اگر يک اصولگرا به رياست جمهوري
بيايد ديگر
ما
هيچ بهانهيي براي اينکه کشور خوب اداره شود نداريم. بنابراين ميگويند
هنوز
دولت نپذيرفته که بين نقدينگي و تورم ارتباط وجود دارد، يعني اين دولت در
بديهيات
ترديد کرده است. اختلافات شخصيشان هم که مزيد بر علت شده است.
مجلس هشتم تشکيل
شده. به جاي اينکه بگويند ما با گراني و تورم و تهديدات بينالمللي چه
کنيم،
ميگويند حسن بشود رئيس مجلس يا حسين. من فکر ميکنم اين مجلس هم مثل مجلس
هفتم
ميشود. الان هم با تغيير آقاي حداد معلوم ميشود که مديريتش ناکارآمد بوده
است.
بعضيهايشان هم که به جرم فساد اخلاقي دستگير ميشوند. تعدادشان هم که
صلاحيتشان
رد
شده است. آقاي احمدينژاد را هم در خودشان قبول ندارند، از آن طرف هم
آلترناتيوي
ندارند، ضمن اينکه فکر ميکنند اگر کسي را مقابل احمدي نژاد قرار دهند چنان
افشاگريهايي عليه هم ميکنند. مثل داستان آقاي قاليباف که طرفدارانش در
شوراي شهر
اعلام کردند آقاي احمدينژاد 350 ميليارد تومان در شهرداري هزينه فاقد سند
داشته و
از
آن طرف هم طرفداران احمدينژاد گفتند آقاي قاليباف 300 ميليارد هزينههاي
غيرقابل توجيه داشتهاند. اين افشاگريها به سطح جامعه ميرسد مثل آن
افشاگري که
گفت
اصولگرايي پنج ميليارد تومان براي سيگار پول ميخواسته، سايت تابناک هم گفت
بفرماييد 280 ميليارد تومان تعرفه گوشي تلفن همراه دست کيست؟ حالا سيمان و
شکر و
ساير کالاها را نميگوييم.
من
تا آنجايي که اطلاع دارم خيليها از جناح راست با
اين
بحثها مخالف هستند.
آقاي شهبازي که همکاري نزديکي با وزارت اطلاعات داشته و
اتفاقاً با آقاي حسينيان هم همکاري داشته همزمان با اين پروژهيي که آقاي
حسينيان
شروع کرده دقيقاً با ارائه اسناد و مدارک عکس موضوع را اثبات ميکند. با
توجه به
سابقه همکاري اين دو طرح اين مباحث را چگونه ميبينيد؟
من
انگيزه آقاي
شهبازي را نميدانم. منتها تصور ميکنم ايشان نکتهيي را درست متوجه شده
است و آن
اين
است که با روشي که آقاي حسينيان در پيش گرفته نه تنها سعيد امامي تبرئه
نخواهد
شد
بلکه مسائل ديگري در سيستم زير سوال ميرود که آقاي حسينيان متوجه نيست و
با آن
حرفها دارد اين سوالات را مطرح ميکند و اتفاقاً حساسيت اصلاحطلبان هم
همين نکات
است. ديد آقاي شهبازي اين است که اينها عامل خارجي بودهاند. سوال اساسي
اين است که
ما
چه سيستمي درست کردهايم که اينها ميتوانند بيايند در اين سطوح رخنه کنند
و دست
به
چنين جناياتي بزنند؟ به همين دليل چه اينها عامل خارجي بوده باشند، چه عامل
داخلي، اصلاحطلبها يک چيز را دنبال کردند و ميکنند و آن اين است که به
نظر آقاي
خاتمي جز با مسووليت پذيرفتن وزارت اطلاعات و افشاي اين غده سرطاني در درون
اطلاعات
ما
نميتوانستيم اين پديده را در درون جمهوري اسلامي منسوخ کنيم، بهگونهيي
که
امروز که در خدمت شما هستيم و هشت سال از آن گذشته فکر ميکنم تا چند سال
آينده هم
آن
پروژه قابل احيا شدن نباشد. بنابراين من مسوول نيستم. ضمن اينکه چون جامعه
هوشيار شده، فوراً ميگويد اين مثل قتلهاي زنجيرهيي در دستگاههاي کشور
دارد شکل
ميگيرد و راه ميافتد. بنابراين دستگاه اطلاعاتي بايد صادقانه بيايد به
مردم بگويد
اينکه طرف سابقهاش چه بوده و چه گرايشي داشته. ما معتقديم اگر آقاي
حسينيان راست
ميگويد و ميگويد اينها دوم خردادي بودند خب بيايد اساميشان را اعلام
کند. دادگاه
علني برايشان بگذارد. ما استقبال ميکنيم. گرايش سياسي راست داشته يا
نداشته اينها
فرع
قضيه است.
ديد
آقاي حسينيان اين است که اينها مهدورالدم بودهاند و قتلشان
واجب است. من ديدگاه آنها را اصلاً قبول ندارم. چون هيچ جايي نداريم که
آقاي فروهر
سب
نبي کرده باشد اما فرض کنيم کسي اين کار را کرده است. دادگاه هست. حساب و
کتاب
دارد. بنابراين آقاي شهبازي ميگويد داستان، داستان خارجي است. به حساب
خودش فکر
ميکند نبايد داخلياش کرد، آقاي حسينيان ميخواهد بگويد دوم خردادي است.
اصلاح
طلبها ميگويند يک فکري است که چنان پشتوانه و زمينهيي در اين کشور دارد
که در
عاليترين سطوح اطلاعاتي کشور ميتواند به يک غده سرطاني تبديل شود که اين
جنايتها
را
مرتکب شوند و هر لحظه غفلت کنيم. ممکن است اين غده شکل بگيرد و تنها راهش
همين
است
که دولت خود را پاسخگو کند. لذا معتقديم هر کس در اين پروژه بوده، چه کساني
که
قتلها را مرتکب شدند، چه کساني که شکنجهها را عليه متهمان کردند، همهشان
بايد
بيايند در دادگاه علني محاکمه شوند.
اين
تنها راه مقابله با اين غدههاي سرطاني
است. من حاضرم با آقاي حسينيان مناظره کنم، بگويم چقدر تعارض و اطلاعات کذب
در
مطالب ايشان نهفته است. بياييم الان که همه قدرت و حکومت دست اينها است،
دادگاه را
علني تشکيل دهيم تا معلوم شود اصل ماجراي قتلهاي زنجيرهيي چه بوده است.
آيا تغيير نقشها در درون اين جريان را مرتبط با کليد زدن
اين
پروژه ميدانيد؟
در
جامعه ما هر دوره که ميآيد ميتواند خودش را
تا
يک حدي اصلاح کند، وقتي درباره پرونده زهرا کاظمي آقاي خاتمي تيمي را
ميفرستد
تا
گزارش بدهند، معلوم ميشود که ايشان سکته نکرده و جسم سنگيني به سرش خورده
يا
سرش
به جسم سنگيني برخورد کرده است. پس به اين راحتي ديگر در زندان کسي
نميميرد و
بازجوها با دقت عمل ميکنند.
وقتي حکومت يکدست ميشود زمينههاي اين هياتها از
بين
ميرود، کما اينکه خانم بني يعقوب در همدان اين اتفاق برايش افتاد و کشته
شد،
حتي
پروندهاش را به راحتي براي رسيدگي به تهران هم نميفرستند.
پروژهيي که با تخريب آقاي خاتمي شروع شد، هدفش مانع
ايجاد کردن براي ورود آقاي خاتمي به صحنه است. آيا اقدامات آنها از اين هم
راديکالتر و تندتر ميشود؟
من
نفي نميکنم. ممکن است بخواهند فضا را
از
اين هم که هست راديکالتر کنند، منتها بالاتر از اينها را بايد مقاماتي
تصميم
بگيرند که تا الان بنايشان بر اين بوده که جامعه وارد چنين فازي نشود، چون
ميدانند
اگر
براي آقاي خاتمي مثلاً بخواهند دادگاه تشکيل بدهند آن وقت از کساني سوال
خواهند
کرد
در اين جامعه که آنها به هيچ وجه حاضر نيستند چنين بحثي در جامعه باز شود.
به
علاوه اينکه آقاي خاتمي قدرتش اين گونه نيست که اگر دادگاه احضارش کنند يا
نکنند
مثلاً محبوبيتش کاهش پيدا کند، چون محبوبيتش به خاطر قدرتش در حکومت نيست،
محبوبيتش
از
جنس ديگري است.
به
خاطر همين وقتي آقاي کوچک زاده گفت ما شکايت کرديم، همان
روز
بعدازظهرش که آقاي خاتمي رفته بودند نمايشگاه کتاب. بنده به جرات ميتوانم
بگويم استقبالي که از ايشان شد در طول 11 سال گذشته از هيچ مقامي نشده بود
و مجبور
شد
بعد از بيست دقيقه نمايشگاه را ترک کند چون نمايشگاه به هم خورد. بنابراين
از
اين
جهت است که سايت بازتاب ميگويد اين روش براي آقاي خاتمي جواب نميدهد. شما
داريد آقاي خاتمي را محبوب ميکنيد.
دعوا بر سر پرونده قتلهای زنجیرهای و کوی دانشگاه
حسینیان که از شهر تهران به مجلس هشتم راه یافته است، طی سخنانی
یکبار دیگر به نقش افراد مرتبط با جبهه دوم خرداد در قتلهای زنجیرهای
اشاره
کرد.
بعد
از این موضعگیریها، جبهه مشارکت ایران اسلامی، بزرگترین گروه طرفدار
خط
دوم خرداد، طی بیانیهای خواهان رسیدگی مجدد به پرونده قتلهای زنجیرهای و
حادثه کوی دانشگاه شد.
آذر
منصوری، دبیر کمیته سیاسی جبهه مشارکت میگوید هدف از
این
درخواست، تسویه حساب سیاسی نیست بلکه مشخص شدن عاملان اصلی این دو واقعه
است.
دویچهوله: خانم منصوری، جبههی مشارکت درخواست کرده است
که
پروندهی «قتلهای زنجیرهای» و همینطور پروندهی کوی دانشگاه دوباره
بازگشایی
بشود. در این مرحلهی زمانی و بعد از گذشت مدت زیادی از این دو پرونده، چرا
الان
این
درخواست از طرف جبههی مشارکت مطرح شده است؟
آذر
منصوری: اخیرا
بعضی از راهیافتگان به مجلس که به هرحال ورودشان هم با حذف غیرقانونی
منتقدان و
رقیبان صورت گرفته است، در یک فضای کاملا یکطرفه و یکسویه طوری مسئله را
مجددا طرح
کردهاند که متاسفانه جای شاکی و متشاکی عوض شده است و بهر ترتیب به این
شکل وارد
مسئلهی پروندهی «قتلهای زنجیرهای» شدن، جای تامل و نگرانی بسیار جدی را
بویژه
در
کسانی که تلاششان موجب توقف عاملان این قتلها شده بود، ایجاد کرده است. به
اعتقاد ما اگر قرار است که این پرونده مجددا مورد بازگشایی و بازخوانی قرار
بگیرد،
بایستی در فضایی آرام و شفاف و در شرایط برابر با حضور همهی دیدگاههای
مطلع در این
زمینه مطرح بشود و هر پروندهای، هر واقعهای که در کشور اتفاق میافتد
تنها در این
صورت است که عاملان اصلی آن برای مردم شناسایی خواهند شد. ضمن این که
بهرحال در
شرایطی هستیم که به نظر میآید مخالفین اصلاحات قصد دارند با طرح یکسویهی
این
پرونده و این مسئله به اصلاحطلبان حمله کنند و فضا را به سمتی ببرند که
مجددا به
فضای قبل از دوم خرداد دامن زده بشود.
بنابراین اگر این صحبتها در مجلس صورت نمیگرفت -فکر
میکنم اشارهی شما به صحبتهای آقای حسینیان و آقای نظری هست- تقاضای
بازگشایی این
پروندهها هم از سوی جبههی مشارکت مطرح نمیشد. درست است؟
ببینید، فکر
میکنم علت اصلی، طرح همان مسئله باشد. با توجه به این که ما انتخابات مهم
و
سرنوشتساز دیگری را پیش روی داریم و تلاشی که در این راستا صورت میگیرد،
این
مسئله جای نگرانی و تامل بسیار جدی دارد. همانطور که شما اشاره کردید، طرح
این
مسئله توسط افرادی که به نوعی خودشان درگیر با این مسایل بودهاند، آن هم
به شکلی
کاملا یکسویه و یکطرفه و بدون حضور دیدگاههای دیگر، شائبههای
نگرانکنندهای را
ایجاد میکند. هم این پرونده هست و هم پروندهی کوی دانشگاه و هم فاجعهی
خرمآباد
و
حوادث مشابه دیگری که متاسفانه اتفاق میافتد و مردم که آگاهی و دانستن
واقعیتها
حقشان است، به طور کاملا شفاف در جریان همهی مسایل به طور کاملا برابر و
آنچه
بوده قرار نمیگیرند.
حال این سوال برای مردم پیش میآید که در این میان،
مسئلهی اصلی ساماندادن به این دو پروندهای که از دید مردم ناتمام مانده
بود
نیست، و مسئله این نیست که حق به حقدار برسد. بلکه مسئله ممکن است یک
تسویه حساب
جناحی و سیاسی باشد!
ما
بههر ترتیب به این مسایل به صورت بین جناحی
نگاه نمیکنیم. به اعتقاد ما این فاجعه و این حوادثی که اتفاق افتاده است،
هم منافع
ملی
را به خطر میاندازد و هم مشکلاتی را در مجامع دیگر برایمان ایجاد میکند
که
بهرحال گذر از این مشکلات و گذر از این گردنهها را جدیتر میکند. و بههر
ترتیب
بخش
دیگر هم این است که کسانی که بیگناه و بدون انتخاب وکیل، و بدون اینکه
اتهامشان ثابت شده باشد، به این شکل مورد ظلم قرار گرفته و به این شکل از
بین
رفتند، بایستی حقشان اعاده بشود. بههر ترتیب ما همچنان این پرونده را
بهعنوان
یکی
از پروندههایی میدانیم که میبایست مورد ارزیابی و بازخوانی قرار بگیرد.
چقدر امیدوارید که به درخواست جبههی مشارکت پاسخ داده
بشود؟
ما
بههرحال بهعنوان یک حزب سیاسی که دغدغههای خاص خودمان را
برای کشور داریم، مسایل را مطرح میکنیم. در مورد مشابه هم، اگر دقت کرده
باشید، از
مسایل سیاست داخلی و سیاست خارجی که ارتباطی هم ممکن است به این مسایل
نداشته باشد،
ما
استقبال کردیم از این که این پروندهها باز بشود و این مسایل در یک فضای
عادلانه
و
برابر بتواند مورد ارزیابی قرار بگیرد و امیدواریم که این خواستهها جنبهی
عملی
پیدا بکند. بههرحال باید منتظر ماند و دید که چه اتفاقی در برابر این
درخواستها و
موضعگیریها در کشور صورت خواهد گرفت.
منظورم این است که آیا شما یک درخواست رسمی از قوهقضاییه
کردهاید، یا این که درخواستتان فقط در حد یک نامهی سرگشاده بوده
است؟
نه.
فقط در همین حد بوده. در حد همین نامهی سرگشاده. در واقع یک
اطلاعیه بوده و به اشکال دیگری نبوده. البته با توجه به این که ما در جبهه
مشارکت،
کمیسیونی تحت عنوان کمیسیون حقوق بشر داریم، خیلی از این مسایل در دستور
کار است که
راجع به اقدامات عملی و روشهای قانونی رسیدگی به آن داریم بررسی میکنیم
که به چه
شکلی وارد بشویم که بتواند اثرگذاری بیشتری را هم در کشور داشته باشد.
گزارشي از پرونده سازي هاي انتخاباتي براي
خاتمي؛رازهاي ناگشوده
ایرج جمشیدی
اعتماد:شايد هيچ کس تصور نمي کرد آتش انتخابات رياست جمهوري
سال آينده اينچنين از دل خاکستر سرد نشده انتخابات مجلس هشتم شعله ور شود و
شعله هاي اين آتش دامن يکي از کانديداهاي اصلي يعني سيدمحمد خاتمي را
بگيرد. آتش پس از آن شعله ور شد که براساس نتايج نظر سنجي هاي برخي مراکز
رسمي مهم کشور مشخص شد محبوبيت محمود احمدي نژاد سير نزولي را طي مي کند و
در واقع به ر غم توزيع مستقيم پول ميان مردم مناطق مختلف کشور او يک سقوط
آزاد را از نظر ميزان محبوبيت پشت سر گذاشته است. اما به همان ميزان که
احمدي نژاد سقوط آزاد داشته است کانديداي ديگر يعني سيدمحمد خاتمي به
اعتبارش افزوده شده و تمايل عموم به رياست جمهوري مجدد او در حال افزايش
است. وجود چنين نظر سنجي که از اعتبار خاصي برخوردار است هر چند به صورت
رسمي اعلام نشده است اما فعالان سياسي از آن باخبرند و همين موضوع هم
مخالفان سيدمحمد خاتمي را وا داشته پيش از آنکه دير شود اقدامي به عمل
آورند چرا که خاتمي در سابقه فعاليت هاي سياسي خود تجربه دو دوره رياست
جمهوري ايران را در کارنامه خود دارد و اگر قصد کانديداتوري داشته باشد
امکان رد صلاحيت با استناد به موارد کلي ممکن نيست، مگر آنکه محکوميت موثري
را براي او درست کنند. دقيقاً سال گذشته همين ايام در بحبوحه چنين حدس و
گمان هايي بود که ناگهان خاتمي به فراموشي از اصول شرع متهم شد و برخي سايت
هاي تندرو اصولگرا فيلمي را از سفر خاتمي به ايتاليا منتشر کردند. در اين
فيلم خاتمي ميان تعداد زيادي از شهروندان ايتاليايي در حال سلام و عليک و
دست دادن با آنان است. ظاهراً در اين شلوغي ها يکي از خانم ها هم دستش را
به سوي خاتمي دراز مي کند و خاتمي هم با او دست مي دهد. اين مساله باعث شد
اصولگرايان تندرو جنجال بزرگي به پا کنند و خاتمي را به فراموشي شرع و
ناديده گرفتن محرمات متهم کنند. ماجرا تا آنجا کش پيدا کرد که روزنامه
مشهور تندرو کشور پيشنهاد خلع لباس خاتمي را مطرح کرد و متعاقب آن تعدادي
از بسيجيان هم نامه يي را امضا کردند که در آن خواستار محاکمه خاتمي شدند.
البته تقدير اين بود که انتشار اين فيلم با انتشار فيلم ديگري از محمود
احمدي نژاد همزمان شود که در آن محمود احمدي نژاد به دستان معلم خود بوسه
زده بود. واکنش متضاد اصولگرايان به اين دو فيلم شائبه سياسي بودن و ارتباط
جنجال ها عليه خاتمي با انتخابات رياست جمهوري را تقويت کرد چرا که برخي به
اصولگرايان انتقاد کردند اگر تماس با نامحرم حرام است اين قانون شامل حال
همه مي شود و اگر دست دادن خاتمي با يک زن مسيحي خلاف شرع است به طريق اولي
بوسه زدن محمود احمدي نژاد به دستان يک زن مسلمان اشکال شرعي بيشتري دارد،
ضمن آنکه برخي علما در همان ايام در قم اعلام کردند خاتمي عملي را که نشانه
شکستن حرمت هاي دين اسلام باشد انجام نداده است. مجموعه اين عوامل به ناکام
ماندن پروژه پرونده سازي براي خاتمي منجر شد؛ پروژه يي که هر چند سال گذشته
نيمه کاره رها شد اما با شروع سال جديد و به صدا درآمدن زنگ هاي خطر دوباره
از سر گرفته شد. بهانه اين بار اما نه دست دادن خاتمي با يک زن مسيحي که
حادثه تلخ کوي دانشگاه است؛ حادثه يي که بسياري آن را يکي از مصيبت بارترين
وقايع تاريخ دانشجويي ايران مي دانند چرا که در آن حادثه که 18 تيرماه 78
رخ داد، شبانگاهان و هنگامي که دانشجويان در حال استراحت بودند تا صبح روز
بعد براي امتحانات پايان ترم راهي دانشگاه شوند، اما در حالت خواب و بيداري
سوز تازيانه ها و تيغ چاقو و ضرب چماق به استقبال آنان آمد و چندين هزار
لباس شخصي که هويت آنان براي همگان شناخته شده است، فاجعه يي آفريدند که
هنوز که هنوز است عاملان، مجريان و آمران اين فاجعه در دادگاه حاضر نشده
اند. در اين فاجعه تنها يک گروهبان نگون بخت به خاطر سرقت ريش تراش يکي از
دانشجويان محکوم و پرونده ماجرا بسته شد. اما ظاهراً در آن زمان همان
مصالحي که ايجاب مي کرد اين پرونده بسته شود در حال حاضر ايجاب مي کند
پرونده مجدداً، اما از زاويه يي ديگر، مفتوح شود. و اين شايد از عجايب
وقايع سال هاي اخير ايران باشد که اين بار شاکي پرونده، نه دانشجويان، نه
دولت سيدمحمد خاتمي، نه شخص سيدمحمد خاتمي بلکه يکي از متهمان اصلي پرونده
يعني فرهاد نظري فرمانده وقت نيروي انتظامي تهران بزرگ باشد. فرهاد نظري که
يک دهه پس از اين فاجعه از نظرها پنهان شد اما ناگهان در آخرين روز کاري
مجلس هفتم دوباره در نظرها آمد و اعلام کرد بنا به گزارش کميسيون اصل نود
قانون اساسي مجلس شوراي اسلامي قصد دارد خاتمي را به دادگاه بکشاند و از او
درباره حادثه 18 تير شکايت کند چرا که به گفته فرهاد نظري کميسيون اصل نود
مجلس شکايت او را وارد دانسته است و اکنون بر مبناي اين گزارش مي تواند به
دادگاه شکايت کند تا از او اعاده حيثيت شود. کميسيون اصل نود مجلس کميسيوني
است که به شکايت شهروندان از قواي سه گانه و ساير مراکز رسمي کشور رسيدگي
مي کند و اگر شکايت هر شهروندي را وارد دانست در اين رابطه گزارشي را تنظيم
و به دادگاه ارسال مي کند. طبق قانون دادگاه هم موظف است چنين گزارش هايي
را خارج از نوبت در دست بررسي قرار دهد و حکم خود را صادر کند. اوايل کار
مجلس هفتم فرهاد نظري به کميسيون اصل نود مجلس آمد و شکايتي را اعلام کرد.
طي چهار سال گذشته از اين شکايت خبري نبود و به نظر مي رسيد به خاطر برخي
مصالح بايگاني شده است اما ناگهان هفته گذشته و در آخرين روزهاي کاري مجلس
هفتم گزارش کميسيون اصل نود درباره شکايت فرهاد نظري از سيدمحمد خاتمي
قرائت شد که طي آن تاکيد شده بود فرهاد نظري بي گناه است، بنابراين فرهاد
نظري مي تواند از خاتمي شکايت کند. قرائت اين گزارش در جلسه علني مجلس صداي
اعتراض نمايندگان اطلاح طلب را درآورد چرا که به گفته آنان معلوم نيست
مبناي اين گزارش چيست و چگونه به صورت ناگهاني مطرح شده است و از آن مهم تر
چگونه جاي شاکي و متهم عوض شده و در حالي که هنوز بسياري از عاملان و آمران
آن حادثه آزادانه فعاليت مي کنند اما اينک بايد از محمد خاتمي آن هم از سوي
يکي از متهمان اصلي اين پرونده يعني فرهاد نظري شکايت شود؟ وجود چنين شائبه
هايي لاجرم نگاه ها را به سمت انتخابات رياست جمهوري سال آينده معطوف کرد
چرا که اصولگرايان طي چند سالي که بر کشور حاکم شده اند عملکردشان به خصوص
در حوزه اقتصادي مطلوب نبوده و نارضايتي عمومي محسوس است.
البته نارضايتي از عملکرد اصولگرايان در ساير حوزه ها مانند سياست خارجي،
طرح امنيت اجتماعي، مباحث فرهنگي و... هم کم از نارضايتي هاي اقتصادي
ندارد. بر اين اساس اگر محمود احمدي نژاد در برابر يک رقيب نيرومند اصلاح
طلب يعني سيدمحمد خاتمي قرار بگيرد، آنگاه نتيجه نامعلوم است. البته بسياري
گمان داشتند اين اتفاق در انتخابات مجلس هشتم رخ خواهد داد اما در آن
انتخابات کانديداهاي يک جريان سياسي از عرصه انتخابات حذف شدند و امکان
ورود به مبارزات پارلماني را نيافتند. همان تعداد محدودي هم که تاييد
صلاحيت شدند، توانستند به مجلس راه پيدا کنند و در انتخابات پايتخت به جز
کانديداهاي مورد اعتماد اصولگرا به هيچ کانديداي ديگري اجازه ورود به مجلس
هشتم داده نشد. حتي شوراي نگهبان حاضر نشد به اعتراض هاي گسترده يي که به
چگونگي برگزاري، شمارش و سپس اعلام نتايج انتخابات پايتخت در مراحل اول و
دوم به عمل آمد، ترتيب اثر دهد. به اين ترتيب اهرم ردصلاحيت و چگونگي
برگزاري انتخابات در حفظ ترکيب سياسي مجلس هشتم موثر افتاد اما معلوم نيست
اين اهرم و راهکارها براي حفظ جايگاه رياست جمهوري در دستان اصولگرايان
همان کارايي گذشته را داشته باشد. به خصوص اينکه ورود سيدمحمد خاتمي که از
قضا ميزان محبوبيت او در مراکز رسمي مشخص است، مي تواند تمام معادلات را بر
هم بزند. نتيجه اينکه پروژه يي که سال گذشته کليد خورد اما ناکام ماند در
سال جديد با مشکل ديگري آغاز شده است. اينک فرهاد نظري مامور کليد زدن
پروژه جديد است، هر چند اين پروژه هم مي تواند به فرصتي ديگر براي اصلاح
طلبان تبديل شود تا آنان با گشودن دوباره پرونده فاجعه کوي دانشگاه که
دنباله قتل هاي زنجيره يي است، افکار عمومي را از آنچه در اين چند سال بر
مملکت گذشته آگاه کنند قتل هاي زنجيره يي و فاجعه کوي دانشگاه به همان
ميزان که مي تواند ابزاري در دستان مخالفان خاتمي براي پرونده سازي عليه او
باشد، به همان ميزان هم مي تواند به نفع اصلاح طلبان باشد تا آنان با تورقي
دوباره به اين حوادث و زنده کردن گذشته راه آينده را به همگان نشان دهند.
|
می توانید نظرات خودرا اینجا ابراز نمایید . |