نویدنو:27/12/1385                                                                     صفحه قابل چاپ است

 

در باره پوپوليسم

ع. سهند





هشتم اسفند 1385


اگر به اديبات به کار گرفته شده در تبليغات طيف نيروها و فعالين اپوزيسيون داخل و خارج کشور در ارتباط با دولت نهم نگاه کنيم، يک خصوصيت مشترک بخش عمده آن‌ها، استفاده از اصطلاح «پوپوليسم» برای توصيف و «تحليل» سياست‌های دولت محمود احمدی نژاد است. آيا اين هم‌گرايی تبليغاتی بين برخی از پيروان سوسياليسم علمی و آنارشيست‌های «حزب کمونيست کارگری»، بين اقتصاددان چپ و مردمی مانند دکتر فريبرز رئيس دانا و اقتصاددان نئوليبرال و راست‌گرايی مانند دکتر موسی غنی نژاد، بين ليبرال‌ها و نئوليبرال‌های «شرق»، «روز»، «کارگزاران» و چپ‌های دمکرات و سوسيال- دمکرات تصادفی است؟ آيا بالاخره، اصطلاح و واژه‌ای پيدا شده است که مانند شاه‌کليد کار می‌کند و برای فعاليت‌های تبليغاتی «همه» مؤثر و کارگشا است و قادر است پيام همۀ اين نيروها و افراد مختلف را به مردم منتقل کند؟ چه اتفاق افتاده است؟

تعريف پوپوليسم
«پوپوليسم» (populism) به معنای اخص، به آن جنبش سياسی اطلاق می‌شود که در دهه ٨۰ قرن نوزدهم، در ايالات متحده آمريکا، خارج از بازی‌های سياسی دو حزب سياسی طبقات حاکم، يعنی احزاب دمکرات و جمهوری‌خواه، شکل گرفت. بدنه اصلی اين جنبش را کشاورزان مناطق جنوبی، ميانه و غربی آمريکا تشکيل می‌دادند. طی دهه‌های ٧۰ و ٨۰ قرن نوزدهم، کشاورزان اين مناطق، در نتيجه کاهش قيمت توليدات کشاورزی و افزايش هزينه توليد (مانند نرخ بالای بهره و هزينه استفاده از راه‌آهن برای انتقال توليدات کشاورزی به بازار) در آستانه ورشکستگی کامل قرار داشتند.
در نتيجه عدم توجه سياستمداران دو حزب دمکرات و جمهوری‌خواه به مشکلات و شرايط زندگی کشاورزان، آن‌ها برای پی‌گيری خواست‌ها و بهبود شرايط زندگی خود، تشکيلاتی به نام «اتحاديه دهقانی» را تأسيس کردند. در سال ١٨٩۱، «اتحاديه دهقانی» در نشست مشترکی با نمايندگان اتحاديه‌های کارگری و جمعيت‌های اصلاح‌طلب شهری، بر سر ايجاد يک حزب سوم، مذاکره و تبادل نظر نمود. يک سال بعد «حزب پوپوليست ايالات متحده» يا «حزب مردمی ايالات متحده» (U.S. Populist Party) تأسيس شد. اين حزب در انتخابات رياست جمهوری سال ۱٨٩٢، نامزد خود را اعلام کرد و توانست در انتخابات، بالغ بر ۱ميليون رأی، يا ٢٢ درصد کل آرا را به دست آورد. در انتخابات مجلس نمايندگان، «حزب پوپوليست» توانست ٩ نماينده به کنگره آمريکا بفرستد و فراکسيون پارلمانی خود را تشکيل دهد.
چهار سال بعد، در انتخابات رياست جمهوری ۱٨٩۶، حزب دمکرات بسياری از شعارها و بخش اصلی برنامه «حزب پوپوليست» را اقتباس کرد. اين مانور سياسی حزب دمکرات، و خودداری «حزب پوپوليست» از معرفی نامزد مستقل و اعلام حمايت رهبری آن از نامزد حزب دمکرات، آغازگر روندی بود که در سال ۱٩۰٨، به انحلال و استحاله آن در حزب دمکرات انجاميد.
با اين وصف، حتا پس از انحلال تشکيلاتی «حزب پوپوليست»، نفوذ آن در جامعه ادامه يافت و بسياری از اهداف آن جنبش مردمی، شکل قانون به خود گرفت. اهدافی مانند انتخاب مستقيم نمايندگان مجلس سنا از طرف مردم؛ حق رأی زنان؛ حق رفراندوم که به مردم امکان می‌دهد خارج از پارلمان، وضع قوانين جديد و يا تغيير در قوانين جاری را در سطح ايالات و شهر‌ها پيشنهاد کرده و در معرض مراجعه به آرای عمومی قرار دهند؛ وضع قوانين مالياتی نسبی و مترقی (ماليات به نسبت درآمد)؛ روزکار ٨ ساعته و غيره.
امروزه، در فرهنگ سياسی آمريکا و رسانه‌های خبری سرمايه‌داری جهانی، واژه «پوپوليست» در رابطه با سياستمداران، رهبران سياسی، و احزابی به کار گرفته می‌شود که در چالش وضع موجود و سلطه نخبگان اقتصادی و سياسی حاکم، مستقيماً به مردم روی آورده و مطالبات سياسی، اقتصادی و اجتماعی توده‌های مردم را در رأس برنامه سياسی خود قرار می‌دهند. واژه «پوپوليست» مترادف با «مردمی» به کار برده می‌شود.

پوپوليسم و تئوری‌های روشنفکرانه
پوپوليسم به معنای اعم، اصطلاح نادقيقی است و در نتيجه، برای ارايه تحليل علمی و طبقاتی از تحولات و سياست‌ها نامناسب و نارسا است. از اينرو، تصادفی نيست که اين اصطلاح حتا يک بار هم از جانب مارکس و انگلس به کار گرفته نشده است، و به هيچ‌وجه تصادفی نيست که در واژه‌نامه‌هاي سياسی احزاب کمونيست و کارگری و ادبيات سياسی پيروان سوسياليسم علمی هم ردپايی از آن به چشم نمی‌خورد.١ پس منشأ تئوريک اين اصطلاح و تبليغات متکی بر آن در کجاست؟
جينو جرمانی (Gino Germani) در کتاب «اقتدارگرايی، فاشيسم و پوپوليسم ملی» يک نمونه برجسته از برخوردهای روشنفکرانه به اصطلاح پوپوليسم را به نمايش می‌گذارد. به گفته وی: «خود پوپوليسم به اين گرايش دارد که تعريف هويت يا تقسيم‌بندی خود به دوگانگی چپ- راست را انکار نمايد. پوپوليسم يک جنبش چند طبقه است، اگر چه تمام جنبش‌های چند طبقه را نمی‌توان پوپوليست دانست. پوپوليسم احتمالاً در هيچ تعريف جامعی نمی‌گنجد. اگر اين مشکل، لحظه‌ای ناديده گرفته شود، واضح است که پوپوليسم معمولاً در برگيرنده اجزای متناقضی مانند خواست برابری حقوق سياسی و مشارکت همگانی برای مردم عادی است، اما اغلب با نوعی اقتدارطلبی يک رهبر کاريزمايی در هم آميخته است. پوپوليسم هم‌چنين شامل خواست‌های سوسياليستی (يا حداقل طلب عدالت اجتماعی)، دفاع شديد از خرده مالکی، اجزای ناسيوناليستی قوی، و انکار اهميت طبقه می‌شود. پوپوليسم با تأکيد بر حقوق مردم عادی در مقابل منافع گروه‌های نخبه- که معمولاً دشمن مردم و ملت دانسته می‌شوند- همراه است. پوپوليسم، با توجه به شرايط فرهنگی و اجتماعی، بر هر يک از اين عناصر ممکن است تأکيد نمايد، اما تمام آن‌ها در اغلب جنبش‌های پوپوليستی حضور دارند.»٢
مشکل اصلی نقل قول فوق بر خواننده معلوم است: ناممکن بودن ارايه يک تعريف دقيق از اصطلاح پوپوليسم، امری که در عرصه تحليل اجتماعی، قابل پذيرش نيست. مارگارت کانوان (Margaret Canovan) در کتاب «پوپوليسم» سعی کرده است با ارايه يک تقسيم‌بندی، با هرج و مرج روشنفکرانه موجود در ارتباط با اصطلاح پوپوليسم، برخورد کند. وی در ابتدا، هفت تعريف از پوپوليسم ارايه می‌کند:
۱- «نوعی سوسياليسم که در کشورهای دهقانی عقب‌مانده‌ای که با مشکل مدرنيزاسيون روبرو هستند، ظهور می‌کند.»
٢- «ايدئولوژی انسان‌های روستايی که مورد تهديد سرمايه صنعتی و مالی قرار دارند.»
٣- «جنبش روستايی که در پی استقرار ارزش‌های سنتی در يک جامعه در حال تغيير است.»
۴- «اين اعتقاد که نظر اکثريت مردم از طرف يک اقليت نخبه‌گرا کنترل می‌شود.»
۵- «هر باور و جنبشی که بر فرضيات عمده زير قرار داشته باشد: فضليت در انسان‌های ساده- که اکثريت مطلق را تشکيل می‌دهند- و در سنن جمعی آن‌ها قرار دارد.»
۶- «پوپوليسم ادعا می‌کند که اراده مردم بر هر معيار ديگری برتری دارد.»
٧- « يک جنبش سياسی که از پشتيبانی توده‌ای طبقه کارگر شهری و يا دهقانان برخوردار است، اما نتيجه قدرت سازمانی مستقل هيچ‌کدام از اين دو بخش نيست.»٣
رويارو با چنين تنوعی است که خانم کانوان لازم می‌داند بين پوپوليسم دهقانی و پوپوليسم سياسی که ضرورتاً دهقانی نيست، تمايز قايل شود. نامبرده از طبقه‌بندی زير استفاده می‌کند:

پوپوليسم دهقانی:
۱- راديکاليسم دهقانان (مثل حزب مردم آمريکا)
٢- جنبش‌های دهقانی (مانند قيام‌های سبز اروپای شرقی)
٣- سوسيالسم روشنفکری دهقانی (مانند نارودنيک‌های روسيه تزاری)
پوپوليسم سياسی:
۱- ديکتاتورهای پوپوليستی (مانند پرون)
٢- دمکراسی پوپوليستی (مانند جنبش‌های رفراندوم و مشارکت مستقيم مردم)
٣- پوپوليسم ارتجاعی (مانند جورج والاس و پيروان او)
۴- پوپوليسم سياستمداران (تمايل سياستمداران به تشکيل ائتلاف‌های غيرايدئولوزيک گسترده با استفاده از شعارهای متحدکننده بخش‌های مختلف مردم)۴

روشن است که طبقهبندی فوق بر محور يک معيار منسجم صورت نگرفته است. به چه علت پوپوليسم دهقانی را نمی‌توان سياسی دانست؟ مگر نارودنيک‌ها هدف سياسی نداشتند؟ آيا پوپوليسم سياسی فاقد جنبه اجتماعی است؟ به نظر می‌رسد نويسنده با تمرکز بر خصوصيت برجسته يک سری جنبش‌های اجتماعی که دارای خاستگاه طبقاتی و اهداف گوناگون بوده اند آن‌ها را براساس تفاوت‌هايشات طبقه‌بندی کرده است.
اگر «کانوان» حداقل تنوع جنبش‌هايی را که پوپوليستی خوانده می‌شوند، در نظر گرفته است، ديگران سعی کرده اند يک محتوای اجتماعی خاص را ويژگی اصلی اين جنبش‌ها معرفی کنند. به عنوان مثال، دونالد مک ری (Donald MacRae) در مقاله «پوپوليسم به عنوان يک ايدئولوژی» می‌نويسد: «اما ما مطمئناً اصطلاح پوپوليست را به درستی و به طور خورکار موقعی به کار می‌بريم که بخش عمدتاً دهقانی جامعه، تحت تهديد نوعی مدرنيزه شدن، صنعتی شدن- آن را هر چه دوست داريد بناميد- باور خود به يک اجتماع و (معمولاً) به يک Volk منحصراً صالح را به عنوان ويژگی عمل سياسی خود اعلام می‌کند، [بخشی] که برابرطلب و مخالف تمام و هر نوع نخبه است، و برای نوزايی حال به يک گذشته اسطوره‌ای نگاه می‌کند و بر غصب و توطئه خارجی لعنت می‌فرستد، از پذيرش هر دکترين اجتناب‌‌ناپذير اجتماعی، سياسی يا تاريخی امتناع می‌ورزد، نتيجتاً، به اعتقاد به شکست لحظه‌ای و فوری شر و پيروزی خير به واسطه جذبه (charisma) رهبران يا قانوگذاران قهرمان رو می‌آورد. اگر ما با تمام اين‌ها يک جنبش اتحاد کوتاه مدت برای اهذاف سياسی که قرار است با دخالت دولت به دست آيند و نه يک حزب سياسی جدی واقعی را بيابيم، آن وقت است که پوپوليسم را در متداول‌ترين شکل آن يافته ايم.» ۵
نکته جالب اين است که «مک ری» پس از چنين توصيف مشروحی که از پوپوليسم به دست می‌دهد، در به کار بستن اين تقسيم‌بندی در جهان واقعی، به مشکل بر می‌خورد؛ و نتيجتاً، می‌پذيرد که پوپوليسم‌های معاصر با مدل ايده‌آل او هيچ شباهتی ندارند: «من فکر می‌کنم پوپوليسم اواخر قرن بيستم، به ميزان بسيار مهمی ار روسيه يا آمريکا منتقل نشده است. بلکه چيزهايی از جهان انديشه اروپايی مستقلاً پخش و دوباره ترکيب شده و انواع پوپوليسم بومی را به وجود آورده اند. در اين‌ها، ابهامات مشخصی از پوپوليسم‌های قديمی با عناصر بدويت‌گرايی و ترقی‌خواهانه ترکيب شده اند. نژاد (به خصوص سياه‌پوست‌گرايی) و مذهب (به خصوص اسلام، اما هم‌چنين بوديسم، مسيحيت هزاره‌گرا، و هندويسم) به معجون قديمی فضيلت و شخصيت استثنايی اضافه شده اند. بدويت‌گرايی دهقانی يک نيروی رو به اضمحلال است- گرچه در هند به نظر می‌رسد رو به رونق داشته باشد. توطئه و غصب در تئوری‌های گوناگون در باره استعمارنو و عمليات سيا با هم تلفيق می‌شوند. عدم تقارن اصول مدنی به هنجار اقدام مستقيم پوپوليستی تبديل شده است. خودانگيختگی و درستی مورد ستايش قرار می‌گيرند، اما اکنون آن‌ها به ويژه با جوانان شناسايی می‌شوند، زيرا جوان ايده‌آل (يک چهره آشنا در اسطوره)، به عنوان شخصيت فرقه، عمدتاً جای کشاورز خرده‌مالک و دهقان تعليم‌ناديده را گرفته است. مارکسيسم مدرن در تلو تلو خوردن خود به سمت "مارکس جوان" پوپوليستی شده است. در دغدغه‌های هم‌گرايانه و سياست‌گريزی "چپ نو" پوپوليسم وجود دارد.» ۶
مشکل اصلی اين است که هيچ‌يک از خصوصياتی که «مک ری» برای پوپوليسم تعريف کرده است، در جنبش‌های فوق وجود ندارند، يعنی او از يک طرف يک سری خصوصيات برای پوپوليسم در نظر می‌گيرد، و از طرف ديگر، جنبش‌هايی را پوپوليستی می‌نامد که اساساً فاقد آن خصوصيات هستند.
پيتر وايلس (Peter wiles) در مقاله «دردنشان‌ها، نه دکترين» به جزييات پرداخته و ٢۴ ويژگی را برای پوپوليسم در نظر می‌گيرد، ويژگی‌هايی که طيف گسترده‌ای از موضوعات را شامل می‌شوند: از انقلابی نبودن پوپوليسم و مخالفت آن با مبارزه طبقاتی گرفته تا پذيرش تعاونی‌های کوچک به عنوان مدل اقتصادی ايده‌آل، مذهبی بودن و در عين حال مخالفت پوپوليسم با دستگاه روحانيت. «وايلس» بالاجبار بخش اصلی مقاله خود را به تحليل استثناهايی که خارج از تعريف خود او قرار می‌گيرند، اختصاص داده است. اين استثناها به حدی است که اين سؤال مطرح می‌شود که آيا هيچ جنبشی در جهان وجود داشته است که بتوان گفت تمام ٢۴ مشخصه مورد نظر او را در بر می‌گيرد؟ «وايلس» حتا به تناقض‌گويی دچار شده و در يک جا ادعا می‌کند: «برای پوپوليسم هم‌چنين مشکل است که پرولتری بشود. نگرش سنتی در بين پرولتاريا کم‌تر مرسوم است تا ميان پيشه‌وران. کار آن‌ها تابع انضباط در مقياس وسيع است که در واقع فرض اصلی [پوپوليسم] را نقض می‌کند.» و در دو صفحه بعد می‌گويد: «اما لنين ورود چشم‌گير انديشه‌ها و رفتار نارودنيکی و در واقع پوپوليستی را پذيرفت. کمونيست‌های ديگری نيز از لنين دنباله‌روی کردند، مخصوصاً آلدو، گرامشی و مائو تسه تونگ.» ٧
به نظر می‌رسد اين تئوريسين بزرگ «پوپوليسم» درک نکرده است تنها هدفی که لنين و گرامشی دنبال می‌کردند، ايجاد هژمونی پرولتاريا در عرصه‌های سياسی، اقتصادی، ايدئولوزيک و فرهنگی بود و نبايد اين چنين آسمان و ريسمان را به هم بافت، مگر آن‌که نامبرده لنين و گرامشی و ديگر کمونيست‌ها را پرولتری به حساب نياورد. پوچی تئوری «وايلس» موقعی علنی‌تر می‌شود که نام جنبش‌هايی را که پوپوليستی می‌داند، رديف می‌کند: «پس، اين جنبش‌ها و افراد، پوپوليست اند و چيزهای مشترک بسياری دارند: لولرها (Levellers)، ديگرها (Diggers)، چارتيست‌ها (Chartists)، نارودنيک‌ها (Narodniki)، پوپوليست‌های آمريکايی، اس آرها (Socialist-Revolutionaries)، گاندی، شين فين، گارد آهنين (Iron Guard)، اعتبار اجتماعی آلبرتا (Social Credit in Alberta)، کاردناها (Cardenas)،‌هايا دلا توره (Haye de la Torre)، فدراسيون محافظه‌کاران همسود در ساسکتچوان( Co-operative Commonwealth Federation in Saskatchewan) پاوجادی(Poujade)، بلاندی (Belaunde)، نايرر (Nyerere).»٨ جهت آشنايی بيش‌تر با احزابی که نامبرده در کنار گاندی پوپوليست می‌داند، به عنوان نمونه کافی است يادآور شويم که «فدراسيون محافظه‌کاران همسود» نام سابق «حزب دمکراتيک نو» است، يک حزب سوسيال- دمکرات که از سال ۱٩۴١ به اين سو، حزب حاکم در ايالت ساسکتچوان کانادا است. البته، «وايلس» معلوم نمی‌کند «چيزهای مشترک بسياری» که اين جنبش‌ها و افراد- نامتجانس و از نظر طبقاتی و اجتماعی گوناگون- با هم دارند، چگونه چيزهايی هستند.
کنت مينوگ (Kenneth Minogue) در مقاله «پوپوليسم به عنوان يک جنبش سياسی»، تعريف زير را ارايه می‌کند: «پوپوليسم جنبش انسان‌هايی که نسبت به تعلق خود به حاشيه فقير يک نظام صنعتی آگاهی دارند؛ از اين نظر، پوپوليسم را می‌توان واکنشی نسبت به صنعتی شدن دانست. اما اين واکنش کسانی است که اغلب ممکن است عميق‌ترين انگيزه برای صنعتی شدن را داشته باشند: فقط تا زمانی که نمی‌توانند به نظام صنعتی ملحق شوند (و تا موقعی که قادر به اين کار نيستند) به نظام صنعتی حمله می‌کنند. و اين احساس ضد و نقيض است که موجب خلاء فکری جنبش‌های پوپوليستی می‌شود.»٩

دانشکده جنگ ارتش آمريکا و پوپوليسم
هرج و مرج تئوريک و نظری فوق تصادفی نيست و هدفمند بستر لازم برای تبليغات محيلانه عليه منافع توده‌های مردم و به سود نخبگان سياسی و اقتصادی و به انحراف کشيدن فعالين مردمی را فراهم می‌کند. از تئوری‌بافی‌های فوق چه سياست‌هايی استخراج می‌شود؟
در ٢۱ سپتامبر ٢۰۰۶، به ابتکار «مرکز مسايل آمريکای لاتين در دانشگاه جورج واشينگتن» و «مؤسسه مطالعات استراتژيک دانشکده جنگ ارتش ايالات متحده» کنفرانسی تحت عنوان «ظهور پوپوليسم نو» در دانشکده بازرگانی دانشگاه جورج واشينگتن برگزار شد. سخنرانان اين کنفرانس عبارت بودند از خوليو سيرينو(Julio A. Cirino) روزنامه‌نگار دست راستی آرژانتين، گوستاوو کورونل (Gustavo O. Coronel) روزنامه‌نگار راست و جنجالی ونزوئلا (از تبليغات اختصاصی او يکی اين است که به علت حمايت دولت چاوز از حزب‌الله لبنان، چاوز را به داشتن قصد ايجاد جمهوری اسلامی ونزوئلا متهم می‌کند و می‌افزايد «واقعيت عجيب‌تر از افسانه است، هوگو چاوز، فرزند تهيدست باريناس، ايالت فقيری در بخش روستايی ونزوئلا، از محيط شبانی خود بيرون آمده و درست در کنار ارنستو چه‌گوارا در پوسترهايی که خيابان‌های تهران را آذين بسته اند، به بت اعراب و يکی از مقدسات فارس‌ها تبديل شده است»)۱۰، و جيمی آپاريچيو اوترو (Jaime Aparicio Otero) سفير دولت سابق بوليوی در آمريکا که با انتخاب اوو مورالس از مقام خود برکنار شد. نکات اصلی سخنرانی‌های اين کنفرانس که در زير آورده می‌شود، تئوری‌های روشنفکرانه پيرامون پوپوليسم را در عمل نشان می‌دهند. 

ظهور پوپوليسم نو
«موج جديد پوپوليسم انقلابی از سقوط بديل ايدئولوژيک افکار چپ، فروپاشی اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی و نبود اجماع روشن پيرامون چگونگی استقرار دمکراسی در آمريکای لاتين، سرچشمه می‌گيرد. به علت اين بلاتکليفی، فساد در منطقه رشد کرده است. اصولاً، استفاده فرهنگی از کاديلو(Caudillo) علت اين استفاده از دمکراسی است. اين رهبر که بالاتر از قانون عمل می‌کند، سالاری است که با مصونيت حکومت می‌کند. او چهره متجسم عدالت در درون دولت است. هم‌چنين، انقلاب بايد دايماً مورد تهديد باشد. مهم‌تر از همه، ظاهر يا تصور تهديد هميشگی بايد دايماً به مردم نشان داده شود. مخالفان سياسی وجود ندارند، تنها "دشمنان حکومت" وجود دارند که به خاطر حمايت از دولت و جمعيت آن، بايد مجازات و سرکوب شوند. مادام که ايده انقلاب تهديد می‌شود، مردم بايد درک کنند که آن‌ها در شرايط غيرعادی زندگی می‌کنند که فداکاری غيرعادی، منجمله قدرت غيرعادی به رهبر را می‌طلبد. از طريق ثباتی که رهبر پوپوليست تأمين می‌کند، مردم به اين باور هدايت می‌شوند که او بهتر از نظام قديمی ‌کار می‌کند.»۱۱

خشونت
رژيم‌های پوپوليستی بر خشونت کنترل‌شده عليه مردم تکيه می‌کنند. در انقلاب‌های قبلی، نيروهای نظامی در خشونت عليه جمعيت غيرنظامی، نقش داشتند، اما آن روزها به سر آمده است. در عوض، باندهای سيار هواداران رهبر، نقاب به صورت و اسلحه به دست با چماق‌های مشابه در خيابان‌ها حرکت می‌کنند. يکی از سخنرانان عکسی را نشان داد که در آن شباهت‌های خيره‌کننده چماق‌های تظاهرکنندگان نقاب‌دار به چشم می‌خورد. در زمينه عکس پليس‌ها قرار دارند، بی‌کفايت و تنزل‌يافته به نقش ناظر خشونت اوباش چپ‌گرا. روزنامه‌نگاران سمپات جنبش پوپوليستی، در آن نزديکی مستقر می‌شوند تا تظاهرات را گزارش نمايند. آن‌ها در گزارش‌های خود می‌گويند: گرچه خشونت خوش‌آيند نيست، اما با توجه به شرايط قابل درک است. «انقلاب اوباش»، نامی است که برای اين نوع خشونت عليه دولت منتخب انتخاب شده است. استفاده از خشونت، که سازمان‌دهندگان آن را به کار می‌برند، ضروری است. دمکراسی‌های منتخب مشروع در برابر کودتاهای جنبش‌های مدنی غيرقابل دفاع می‌مانند.
پوپوليسم انقلابی خواهان گسترش آن سوی مرزهای دولت است. در ونزوئلا، چاوز به طور جنجالی بعضی از واقعيات سياسی منطقه آند را تغيير داده است. انتخاب اوو مورالس در بوليوی، امکان درگيری منطقه‌ای را افزايش داده و ثبات خارج از بوليوی و ونزوئلا را تهديد می‌کند. اوضاعی مانند استحکام روابط با جمهوری اسلامی ايران و تشويق گسترش حزب‌الله در آرژانتين و ونزوئلا به عنوان وزنه‌ای در برابر امپراتوری مفروض آمريکا و نفوذ سلطه‌طلبانه آن، به خصوص در آمريکای لاتين طراحی شده است. کره شمالی، مانند ايران، روابط خود با کاراکاس و چاوز را گسترش می‌دهد. خريد تسليحات و مهمات از روسيه و جاهای ديگر، ثبات کلی منطقه را تهديد می‌کند. پوپوليسم انقلابی خطر جدی نسبت به ساختار کنونی قدرت جهانی به شمار می‌آيد و به‌خودی‌خود کنار نخواهد نرفت.»۱٢

شکست پوپوليسم نو
يکی از شکست‌های متعدد پوپوليسم نو يا دولت‌های پوپوليستی انقلابی در بعضی کشورها، بی‌ثباتی شديدی است که در نتيجه گره زدن توانايی ايجاد يک دولت رفاه اجتماعی با قيمت جهانی نفت، به وجود آمده است. مادام که نفت و گاز به قيمت‌های بالای بازار فروخته می‌شوند، ملت‌هايی مثل ونزوئلا قادر خواهند بود به فقرا صدقه داده و بخش خصوصی را به حاشيه برانند. يک شکست ديگر ناتوانی در جلب سرمايه‌گذاری خارجی است. با ملی کردن بنگاه‌های خصوصی، فرامليتی‌ها سرمايه‌گذاری خود در اقتصاد را متوقف می‌کنند. در مورد بوليوی نگرانی اصلی، ملی شدن نفت و گاز است، کشوری که سه بار پی‌آمدهای منفی ملی کردن را تجربه کرده است. اين همان کاری است که چاوز در ونزوئلا کرده است و به همين دليل ونزوئلا از ۱٩٩٩ به بعد، دمکراسی نبوده است. اين درس وجود دارد که بوليوی همين کار را بکند. زيرساخت ونزوئلا در حال فروپاشی است. در حالی که چاوز برای گسترش پيام ضد- امپرياليستی و ضد- آمريکايی کار می‌کند، پل‌ها فرو می‌ريزند و مردم به علت عدم دسترسی به درمان مناسب می‌ميرند. چاوز تمام نظارت‌های قانونی بر قدرت خود را دور زده است و دو بودجه جداگانه دارد، يکی، که آن را به کنگره ونزوئلا گزارش می‌دهد، و بودجه دوم که فقط به خود او پاسخگو است. استفاده او از درآمد نفت و بانک مرکزی، موجب خشک شدن منابع مالی ملت برای درهم شکستن تهديد نسبت به رژيم او شده است. او با اين کار مردم را مجبور کرده است مخالفت سياسی با دولت او را از نو سازمان دهند.»١٣

پوپوليسم، جنبش نيروها و اقشار غيرپرولتری
يرواند آبراهاميان در کتاب «خمينيسم»، پوپوليسم را چنين تعريف می‌کند: «منظور من از پوپوليسم، يک جنبش طبقه متوسط مالک است که طبقات پايين، به خصوص فقرای شهری را با شعارهای راديکال عليه امپرياليسم، سرمايه‌داری خارجی، و سردمداران سياسی، بسيج می‌کند... جنبش‌های پوپوليستی قول می‌دهند سطح زندگی را شديداً بالا ببرند و استقلال کامل کشور را در برابر قدرت‌های خارجی به دست آورند. حتا از حمله با شعارهای راديکال به وضع موجود مهم‌تر اين است که آن‌ها خرده بورژوازی و کليت اصل مالکيت خصوصی را تهديد نمی‌کنند. بنابراين، جنبش‌های پوپوليستی به طور ناگزير نه بر اهميت انقلاب
اقتصادی و اجتماعی، بلکه بر اهميت بازسازی فرهنگی، ملی و سياسی تأکيد می‌کنند.»۱۴ آبراهاميان می‌افزايد: «خمينی مواضع راديکال را اتخاذ کرد... در مواقعی او از مارکسيست‌ها راديکال‌تر بود. اما در حالی که مواضع راديکال را اتخاذ کرد، به طور محکم به حفظ مالکيت طبقه متوسط متعهد باقی ماند. اين شکل از راديکاليسم طبقه متوسط او را شبيه پوپوليست‌های آمريکای لاتين، به ويژه پرونيست‌ها کرد.»١۵
با توجه به بررسی مختصری که از ادبيات موجود به دست داده شد، می‌توان ديد که از پوپوليسم برای اشاره به طيف گسترده‌ای از جنبش‌های اجتماعی و سياسی غيرپرولتری استفاده می‌شود. جنبش‌هايی که با توجه به شرايط عينی و ذهنی حاکم بر محيط خود، رنگ و بو، اهداف و ظرفيت‌های خاص خود را دارند. حملات گسترده نحبگان سياسی- اقتصادی به اين حزکت‌ها و جنبش‌ها، و سردرگمی برخی روشنفکران در درک ماهيت، ظرفيت‌ها و محدوديت‌های اين گونه جنبش‌ها قابل درک است، آنچه قابل درک نيست، اين است که چرا برخی از پيروان و هواداران سوسياليسم علمی به جای بهره گيری از گنيجنه تئوريک و عملی جنبش کارگری جهان برای ارايه تحليل علمی و طبقاتی، در اين مورد هم خود را به امواج سپرده اند؟۱۶



پي‌نويس‌ها:
۱- آرشيو اينترنتی کليات آثار مارکس و انگلس، پژوهش در آثار بنيانگذاران سوسياليسم علمی را بسيار آسان کرده است. با مراجعه به نشانی زير و تايپ واژه و يا عبارت مورد پژوهش، می‌توان به نوشته‌های مارکس و انگلس که در برگيرنده واژه يا عبارت مورد نظر هستند، دست يافت:
http://www.marxists.org/archive/marx/index.htm
2- Gino Germani, Authoritarianism, Fascism and Populism, New Brunswick, NJ, Transaction Books, 1978, p.88.
3- Margaret Canovan, Populism, London, Junction Books, 1981, p.4.
4- Ibid., p.13.
5- Donald MacRae , Populism as an Ideology, in Ghita Ionescu and Ernest Gellner (eds). Populism: Its Meaninig and National Characteristics, London, Macmillan, 1969. p.168.
6- Ibid. P. 164.
7- Peter Wiles, A Syndrome, not a Doctrine: Some Elementary Theses on Populism, in Ionescu and Gellner (eds), Populism, pp. 176 and 178.
8- Ibid., p.178.
9- Kenneth Minogue, Populism as a Political Movement, in Oonescu and Gellner, populism, p.198.
۱۰- تبليغات پوچ و غوغاسالارانه او همان است که هم‌فکران فارسی زبان او در رابطه با گسترش روابط ديپلماتيک بين ونزوئلا و ايران، به راه انداخته اند:
http://venenews.net/gUStavo-coronel/hizbula-hezbollah-hizbullah+venezuela+hugo-chavez.html
۱۱- خلاصه مباحث کنفرانس دانشکده جنگ ارتش آمريکا:
http://72.14.203.104/search?q=cache:J1MN50AoOL8J:www.gwu.edu/~clai/recent_events/2006/060921-NeoPopulism_Summary_Links_2.pdf+origin+of+populism&hl=en&gl=us&ct=clnk&cd=14
۱٢- همانجا.
۱٣- همانجا.
۱۴- يرواند آبراهاميان، خمينيسم، ص. ۱٧ http://ark.cdlib.org/ark:/13030/ft6c6006wp/
۱۵- همانجا، ص. ٣.
۱۶- خواننده گرامی می‌تواند با تايپ واژه «پوپوليسم» در نشانی زير به حداقل ٩۰۰ مورد از اين دست تیليغات و اظهارنظر‌ها دست يافته و در صورت داشتن وقت، دقايقی از ساحل انديشه، نظاره‌گر اين امواح مخرب باشد: http://www.google.com/intl/fa/
مضحک‌ترين و قشری‌ترين بحث‌ها و تبليغات راست در باره «پوپوليسم» را در روزنامه‌های «اصلاح‌طلبان» ليبرال و نئوليبرال می‌توان يافت. به عنوان مثال، در نمونه زير، سرمقاله‌نويس «شرق» فکر نامزدی مير حسين موسوی در نهمين دوره انتخابات رياست جمهوری را پوپوليستی و خطرناک ارزيابی می‌کند: «... اصلاح‌طلبان اگرچه مى‌دانند كه پوپوليسم ماندگار نيست، اما گويى هم‌چنان دل‌بسته آن هستند. كه مگر مى‌توان بدون هيچ برنامه و راهبرد و استراتژى مشخصى به ميدان آمد و پوپوليسم را به كمك نطلبيد؟ كه مگر آنجايى كه دست دليل كوتاه است نبايد پاى علت را دراز كرد؟ اين چنين بود كه در تابستان امسال نيز همچون تابستان هشت سال پيش به يك باره نام ميرحسين موسوى بر سر زبان‌ها چرخيد تا اگر رئيس جمهور خاتمى توانست هشت سال رياست دولت را به مدد طرح نام ميرحسين موسوى تجربه كند، اكنون يكى ديگر بر اين موج بنشيند و رياست دولت را به نام اصلاح‌طلبان ثبت كند. سياست اصلاح‌طلبان ۸ سال به عقب برگشت تا كاريزماى موسوى بار ديگر توده‌ها را به ميانه ميدان كشد.
نام ميرحسين مطرح شد نه از آن روى كه سياست‌هاى فرهنگى و اقتصادى او اكنون اجرايى و قابل دفاع است، بلكه از آن روى كه نام او مى‌تواند روح تازه‌اى در شيپور خاموش اصلاحات بدمد. اما اكنون سكه پوپوليسم چرخيده است و اصلاح‌طلبان پنجه در پنجه شيرى بايد بيفكنند كه خود آزادش كرده اند. شير پوپوليسم آزاد شده است و اگر شير انقلاب، فرزندان خود را مى‌بلعيد، اين شير، پدران خود مى‌بلعد...» (پوپوليست‌ها متحد شوند، سرمقاله شرق، ٢٨ مهر ١٣٨٣)
 

منبع : تارنگاشت عدالت      

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics