نویدنو - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها -  -دیدگاه نظری - ویژه نامه

شب خوش عالیجناب

نویدنو:11/8/1385

شب خوش عالیجناب

 هژير پلاسچي

آقای دیک چنی!

معاون ریاست جمهوری ایالات متحده ی آمریکای رهایی بخش!

شما من را نمی شناسید من اما شما را خوب می شناسم. عکس های شما، حرف های شما مکرر در روزنامه های کاغذی میهن من تصویر می شود. حالا من، یکی از مردمان جهان جنوب نشسته ام پشت مانیتورم و دارم فکر می کنم به مفهوم جمله ای که شما گفته اید. گفته اید: «شکنجه ی زندانیان مجاز است و اشکالی ندارد.»

من نمی دانم شما وقتی عصرهای یکشنبه دور هم جمع می شوید در حیاط پشتی کاخ سفید با جرج بوش کوچک و پل ولفوویتز و جان بولتون و دونالد رامسفلد و مایکل لدین و کاندولیزا رایس یا همان کاندی خودتان، در مورد چه حرف می زنید. حتی نمی دانم مثلا آرنولد شواتزنگر برایتان عملیات محیرالعقول انجام می دهد یا نه. اما می دانم بزرگترین شکنجه ای که در عمرتان تجربه کرده اید همین عصرنشینی های یکشنبه است. من شما را درک می کنم آقای چنی، تحمل این همه بوی گند مغزهای متعفن کار دشواری است.

اما آقای عزیز شکنجه اینجا، در جنوبِ جهان مفهوم دیگری دارد. مفهومی دردناکتر از تحمل بوی مغزهای شما یا حتی دردناکتر از همین «غوطه ور شدن در آب» که گفته اید.

اینجا در جنوب جهان شکنجه یعنی دریدن گوشت تن آدمی با ضربه های کابل. شکنجه یعنی کشیدن اتوی داغ بر پوست های شفاف. شکنجه یعنی جا کن کردن ناخن ها. اینجا شکنجه یعنی بوی به هم آمیخته ی سیگار و گوشت سوخته.

اینجا در جنوب جهان عالیجناب! شکنجه یعنی ضجه ی دخترکان در شب پیش از اعدام زیر اندامواره ای متجاوز. من خودم آقای چنی می شناسم جنوبی هایی را که بازوهایشان دیگر تحمل ندارد تا بتوانند یک میخ به دیوار بکوبند یا لامپی را برای روشنایی سفت کنند. من می شناسم کسانی را که نشسته اند روی صندلی های چرخ دار برای همیشه. من می شناسم کسانی را که کابوس شکنجه هر شب برایشان تکرار می شود در خواب حتی آقا!

اصلا چرا اینها را برای شما می گویم؟ شما مگر نمی شناسید ژنرال آگوستو پینوشه را، موسی چومبه را، ژنرال سوهارتو را، ژنرال مارکوس را، اصلا همین محمدرضا پهلوی خود ما را؟ مگر نمی شناسید آقای چنی؟ اگر نمی شناسید فردا از دفتر کارتان یک تماس با برژینسکی بگیرید یا مثلا با کیسینجر یا چه می دانم یکی دیگر از خودتان. تماس بگیرید و بپرسید که شکنجه در جنوبِ جهان یعنی چه؟

آقا نگاه کن هنوز از بازوهای بی دست خون جاریست. هنوز مخلوط مغز و خونابه از انفجار پیشانی بیرون می خزد. نگاه کن عالیجناب! گربه های جنوب جهان به خون تازه ی آدمی معتادند. بوی عفونت و چرک خون بر دیوارهای جنوب جهان رنگ می زند. نگاه کن آقا! گورهای بی نشان را ببین. آدمیان ناپدید شده، گلوهای جرخورده به زخم خنجر میمون های پشمالوی انسان نما را ببین!

آقا من نمی دانم شما هنوز خواب می بینید یا نه. اما باور کنید به همین گریه ی دیشب، به همین باران جاده ریز امروز صبح که مقدس ترین است سوگند اینجا در جنوب جهان تصویر پیکر پاره پاره ی یارانم کابوس مدام من است.

اما حتی اگر تو را آقای چنی روزی به دست من بسپارند، من تو را شکنجه نمی کنم با اینکه آن را مجاز می دانی. من تو را اعدام نمی کنم با اینکه دستانت تا مرفق در خون ما جنوبی ها غوطه ور است، با اینکه نفست جهان را می آلاید. نه! من تنها تو را به همراه جرج بوش کوچک، پل ولفوویتز، جان بولتون، دونالد رامسفلد، مایکل لدین، کاندولیزا رایس یا همان کاندی خودتان و حتی همان آرنولد شوارتزنگر به اندازه ی یک هم نشینی عصر یکشنبه، در یک اتاق حبس می کنم و شما باید تنها نگاه کنید و بشنوید. باید ضجه ی اولین تجاوز به دخترکان باکره را پیش پای روسپی خانه ها بشنوید. باید گرسنگان قاره ی سیاه را ببینید با شکم های باد کرده و چشم های فرورفته. باید جسدهای مثله شده توسط شبه نظامیان هوادار خودتان را ببینید. باید تن های متلاشی شده ی عراقی ها و افغانی ها را ببینید. و بعد آقای چنی اگر هنوز آنقدر بی شرف بودید که زنده مانده باشید درهای کاخ سفید را روی شما می بندم برای همیشه. تحمل بوی گند مغزهای متعفن بزرگترین مجازات شماست!

شب خوش عالیجناب! شب خوش!

http://www.havari.blogfa.com/

توسط هژير پلاسچي

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست  


Free Web Counters & Statistics