نویدنو:24/10/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

پاسخ سناتور اوباما به شهروند:

گزینه نظامی راه حل من در پیوند با ایران نیست

حسن زرهی

 

انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2008 از هر منظر، انتخابات متفاوتی است. در این انتخابات یک سیاه پوست جوان پرانرژی از پدری مسلمان و کنیایی و مادری  آمریکایی به مظهر امید و انرژی برای تغییر در آمریکا تبدیل شده است.


پس از پیروزی اوباما در ایالت سفید و محافظه کار آیووا و شکست هیلاری کلینتون و جان مک کین دو نامزد اصلی و امید احزاب دمکرات و جمهوریخواه، انتخابات این دوره ی ریاست جمهوری پیش بینی نشده تر از آنچه می نمود، شد. از سال 2004 ، از همان روز بیست و سوم اکتبر آن سال که مجله ی تایم با اشاره به سخنان پرشور باراک اوباما او را گزینه ای احتمالی برای شرکت در رقابت های ریاست جمهوری آمریکا در سال دو هزار و هشت پیش بینی کرد، تا رسیدن به نتایج شگفتی آور ایووا، هیچکس به روشنی نمی توانست نامزدی نهایی حزب دمکرات را در اوباما ببیند
. اما آیووا، کلینتون را به پایین جدول کشاند و سناتور مک کین هم شکست بزرگی را تجربه کرد.

پیروزی اوباما در آیووا و حضور باور نکردنی جوانان و رای دهندگان بار اولی در این انتخابات، کارشناسان سیاسی را به بازنگری باورهایشان خواند، اما برندگان آیووا هیچکدام در آنجایی که بودند، نماندند. در نیوهمشایر، هاکابی به پایین جدول کشیده شد و مک کین به صدر آمد. و اوباما با درصد اندکی جایگاه اولش را به هیلاری کلینتون داد.

 

فضای عمومی آمریکا نه به سود جمهوری خواهانِ امتحان پس داده در این هفت سال سپری شده است و نه آمادگی بردن فرد دیگری از خانواده کلینتون را به کاخ سفید می طلبد.

آمریکایی ها به شوخی می گویند حالا دیگر وقت آن است که به امپراتوری خانواده های بوش و کلینتون پایان داده شود.

اما چرا هیلاری کلینتون ــ که حتی دیگر در میان زنان که به شدت از او پشتیبانی می کردند و در میان دمکراتها که او را شانس اصلی و اول حزبشان می دانستند، از آن محبوبیت برخوردار نیست ــ توانست در نیوهمشایر در صدر جدول بایستد؟



به باور کارشناسان سیاسی شکست کلینتون در آیووا مسئولان کارزار انتخاباتی او را بیدار و هوشیار کرد. آنان که تا پیش از آیووا فکر می کردند حضور باراک اوباما برای جوری جنس انتخابات است، متوجه شدند که با رقیب قهاری سروکار دارند، لذا همه ی توان و امکان خویش را به کار گرفتند تا شکست آیووا را جبران کنند. به هیلاری فهماندند که جای خالی شور و عاطفه در سخنرانی انتخاباتی او در برابر هیجان آتش فشان گونه ای که اوباما با سخنان و وعده های خویش در رای دهندگان جوان و اعضای حزب ایجاد می کند، می تواند او را به شکست بکشاند. در نتیجه ستاد انتخاباتی کلینتون از هر امکانی بهره جست تا به جبران شکست آیووا بپردازد. بیل کلینتون همسر هیلاری و رئیس جمهوری سابق و محبوب آمریکا از حیثیت سیاسی و محبوبیت مردمی خود بهره گرفت تا هم برای هیلاری تبلیغات پردامنه ای کند، و هم در هر فرصتی نیش و کنایه ای به سناتور اوباما با تاکید بر جوانی و کم تجربگی او بزند. تا بدانجا که کلینتون حتی رسانه ها و خبرنگاران را متهم به حمایت بی چون و چرا از اوباما کرد.

و مشاوران هیلاری او را تحت فشار گذاشتند که هر طور هست از احساسات زنانه خویش برای جلب توجه رای دهندگان یاری بگیرد و او هم در کافه تریایی در نیوهمشایر در پاسخ به پرسشی اشک در چشمانش حلقه زد و شرکت در این انتخابات را برای خودش، شخصی و مهم جلوه داد. این گونه بروز احساسات موثر افتاد و شکست آیووا هم کارزاری خستگی ناپذیر را در ستاد کلینتون رقم زد، اما در عوض پیش بینی های انکارناپذیر همه ی سازمانهای نظرسنجی از جمله سی ان ان و بسیاری دیگر از معتبرترین این گونه مراکز، ستاد سناتور اوباما را از جدی گرفتن رقیب غافل کرد، و به پایان رای گیری و ادامه ی پیروزی بسنده کردند. در نتیجه با اندکی تفاوت هیلاری از نفر سومی آیووا به مقام اولی نیوهمشایر رسید.

 

او در سخنرانی پس از پیروزی اش مدعی شد که در ارتباط یک هفته ای خویش با مردم نیوهمشایر و گوش کردن به آنان موفق شده است خود را کشف کند و به زبان ساده دیگر آن هیلاری دیروز نیست.

پس از انتشار نتایج نیوهمشایر، ستاد اوباما که در پیروزی او شک به خود راه نمی داد، بیدار شد. سخنرانی اوباما بعد از دانستن نتایج همچنان سخنرانی یک پیروزمند امیدوار و پر از انرژی بود و تنها تفاوتش با صورت برنده ی او جمله ی آغازین آن بود که به سناتور کلینتون تبریک گفت. و در بخش های دیگر سخنرانی همچنان با امید و هیجان خطاب به هوادارانش گفت که تیم آنها می تواند در آمریکا تغییرات جدی ایجاد کند و هیچکس قادر نیست بگوید امید به تغییر امری واهی است.

آیا نیوهمشایر و آیووا تعیین کننده ی نتایج انتخابات نامزدی ریاست جمهوری برای احزاب هستند؟

یادمان نرود که در انتخابات 1980 جرج دبلیو بوش پدر توانست در انتخابات آیوا رونالد ریگان را پشت سر نهد، اما نتوانست نامزد حزب جمهوریخواه برای انتخابات آن سال شود و ریگان به ریاست جمهوری رسید.

در سال 2000 نیز جان مک کین نامزد حزب جمهوریخواه در انتخابات مقدماتی نیوهمشایر توانست رقبای خود را شکست دهد، اما نتوانست نامزد نهایی این حزب شود و کارزار را به بوش دوم باخت.

از همه مهمتر آمریکا فراموش نکرده است که در انتخابات سال 1992 بیل کلینتون در آیووا و نیوهمشایر از رقیبان خویش شکست خورد، اما در نهایت آنان را پشت سر نهاد و به ریاست جمهوری آمریکا رسید.

این نمونه ها نشان از آن دارد که آیووا و نیوهمشایر با همه ی اهمیت شان به دلیل دو ایالت اول بودن تعیین گر اصلی نتایج انتخابات مقدماتی نامزدی ریاست جمهوری برای دو حزب دمکرات و جمهوریخواه نیستند.

اما درس هایی که ستاد انتخاباتی اوباما از نیوهمشایر گرفت برای او و ادامه ی مبارزه ی انتخاباتی از پیروزی وی در این ایالت آموزنده تر می توانند باشند.

اول آنکه او و ستادش نباید به پیروزی مسلمی که برای آنان توسط رسانه ها و نظرسنجی ها رقم زده می شود، تکیه کنند و از مبارزه ی خستگی ناپذیر و لحظه به لحظه غافل بمانند. در این گونه مبارزات هر حرکت و حرف و عمل و واکنشی می تواند در نظر رای دهندگان موثر افتد و رای دهنده ای را به سود و یا زیان رای دادن به کسی دچار تردید و یا تغییر نظر کند.

دوم شکست نیوهمشایر رای دهندگان و طرفداران اوباما را هوشیار کرد که به امید پیروزی مسلم نباید رقیب را دست کم بگیرند. در نتیجه می توان پیش بینی کرد که شکست نیوهمشایر و پیروزی آیووا هر دو درسهای مهم و انکار ناکردنی برای اوباما داشتند. اگر او پیروز شود، اگر فرزند یک مسلمان آفریقایی فقیر که مادربزرگش هنوز و همچنان با مرغ و خروس هایش در دهکده ای در کنیای درگیر مصیبت جنگ و آدمکشی داخلی، زندگی می کند، بتواند به ریاست جمهوری آمریکا برسد، آمریکا در درجه ی اول و دنیا در مرحله ی بعدی دچار تحولی مثبت و مفید به حال همگان خواهد شد. اگر اوباما نبود هیلاری کلینتون گل سر سبد این انتخابات به حساب می آمد. پیشینه ی آفریقایی، اسلامی و کارنامه ی پربار کوشش های حقوق بشرانه و انسانی اوباما از او چهره ای ساخته است که رایحه ی امید را در دل آمریکاییان و در نتیجه دنیا می دمد.

 

سناتور اوباما در مکالمه تلفنی با شهروند

پس از پیروزی باراک اوباما بر هیلاری کلینتون در ایالت آیوا و افزایش محبوبیت و حمایت های مردم از او،در یک مکالمه تلفنی سناتور اوباما در پاسخ به همکار شهروندChristopher Magaoayکه: "اگر شما به ریاست جمهوری آمریکا برگزیده شدید، رابطه ی تیره ی ایران و آمریکا را چگونه سامان خواهید داد؟"گفت، (دولت) ایران هم در پی سلاح هسته ای است و هم گروههای مسلح نظامی را در عراق حمایت می کند، اما من بر این باورم که همچنان امید به راه حل غیرنظامی با ایران وجود دارد. و به عنوان رئیس جمهوری، دیپلماسی ارتباط مستقیم را با ایران پیش خواهم برد؛ اقدامی که هیچکدام از رقیبان دیگر من از آن پشتیبانی نمی کنند.

به جای تهدید ایران به تحریم های اقتصادی و عملیات نظامی، می خواهم به ایرانیان نشان دهم که سود آنها در همکاری با جامعه ی جهانی است. از جمله این امتیازات عضویت در سازمان تجارت جهانی و ایجاد روابط دیپلماتیک عادی کشورهای دیگر با ایران می تواند باشد. اگر ایران راه حل دیپلماتیک را نپذیرد ما مجبور به اقدامات پیشگیرانه ی اقتصادی و فشارهای سیاسی خواهیم شد، که به انزوای بیشتر ایران خواهد انجامید، اما من هیچ سودی در انجام حمله ی نظامی برای جلب همکاری ایران با جامعه ی جهانی نمی بینم، و نهایتا این برعهده مردم ایران و جامعه ی جهانی است که به یکدیگر اعتماد کنند.

همچنین به این پرسش شهروند که نظر شما در رابطه با مناقشه ی بین فلسطین و اسرائیل چیست و چه راه حلی برایش دارید؟ دفتر انتخاباتی سناتور اوباما طی ایمیلی از قول او پاسخ داد:

ـ اولویت اصلی من مذاکرات کلیدی دیپلماتیک است. من در نظر دارم اسرائیل و فلسطین را برای رسیدن به هدف "دو دولت"؛ یک دولت یهود در اسرائیل و یک دولت فلسطینی، و زندگی این دو ملت در کنار هم به صورت مسالمت آمیز و امن، در فشار بگذارم.

در این خصوص مقدمات لازم را فراهم خواهم کرد و اعلام میکنم که آمریکا آماده نشستن بر سر میز مذاکره و رهبری آن است. اگر آمریکا به سر میز مذاکره بازگردد، همه ی دنیا، پشت سر رهبری آمریکا برای مواجهه با موضوعاتی چون تروریسم و برنامه ی هسته ای ایران قرار خواهند گرفت.

***

پنجاه و ششمین انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برای روز 4 نوامبر 2008 برنامه ریزی شده است. و برای یافتن پاسخ نهایی باید منتظر آن روز ماند.

*اوباما متولد چهارم آگوست 1961 در هاوایی است. پدر او ، باراک حسین اوباما سینیور، متولد و بزرگ شده در دهکده ی کوچکی در کنیاست؛ جایی که به همراه پدرش که خدمتکار یک خانواده انگلیسی بود، به شغل چوپانی اشتغال داشت.

مادر باراک، آن دونهام، در محله ی کوچکی در کانزاس بزرگ شده، پدرش در دوران رکود اقتصادی آمریکا، روی دکل های نفت کار میکرد و بعد به جبهه های جنگ جهانی دوم اعزام شد و مادرش نیز در دوران جنگ در کارخانه تولید بمب افکن کار میکرد. آنها پس از جنگ به هاوایی کوچ کردند.

در دانشگاه هاوایی بود که پدر و مادر باراک باهم آشنا شدند. پدرش برنده ی بورسیه ای شده بود و این فرصتی بود تا او کنیا را ترک کند و رویاهای خود را در آمریکا دنبال گیرد و مادرش نیز دانشجوی آن دانشگاه بود.

بعدها پدر باراک به کنیا بازگشت و باراک با مادرش در هاوایی ماند و همانجا بزرگ شد و چند سالی را هم در اندونزی سپری کرد. سپس به نیویورک مهاجرت کرد تا در سال 1983 از دانشگاه کلمبیا فارغ التحصیل شد. در سال 1985 ، بعد از کالج، تحصیل حقوق را به تعویق انداخت تا به شیکاگو نقل مکان کند و آنجا، ارزش هایی را که مادر درباره خدمت به فقرا به او آموخته بود، پیگیری کند. در آنجا سازماندهی گروهی را به عهده گرفت که هدفشان بهبود وضعیت محلات فقیرنشینی بود که میزان جرم و بیکاری در آنها بالا بود. این گروه در کارش موفق بود ولی باراک به این نتیجه رسید این موفقیت ها محلی و منطقه ای خواهد بود و تغییر اساسی بایستی در قانون و سیاست اتفاق بیفتد.

در سال 1991 رشته حقوق را در هاروارد ادامه داد و در ادامه اولین آفریقایی ـ آمریکایی شد که ریاست Harvard Law Review را برعهده گرفت. بعدها به شیکاگو بازگشت تا در حوزه ی حقوق بشر کار وکالت را پی گیرد و حقوق اساسی تدریس کند. پس از هشت سال کار مداوم تصمیم گرفت از ایالت ایلینویز برای سنای آمریکا خود را نامزد نمایندگی کند و بدین ترتیب در سال 2004 او سومین آفریقایی ـ آمریکایی بود که به نمایندگی سنای آمریکا انتخاب شد.

تاکنون 5 سیاهپوست تواسته اند به سمت سناتوری آمریکا دست یابند و باراک اوباما می رود که مشهورترین سناتور سیاهپوست تاریخ آمریکا شود.

 

منبع:شهروند

http://www.shahrvand.com/

بازگشت به صفحه نخست                                    blog stats

Free Web Counters & Statistics