نویدنو:14/07/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

نومحافظه کاران امريکايي به دنبال بهانه
سخنراني پيروز مجتهدزاده در انستيتوي شيلر آلمان
 

سرکار خانم لاروش، رياست محترم جلسه، اجازه دهيد در آغاز از ابراز محبت شما در معرفي اينجانب تشکر کنم. ديروز بعد از ظهر هنگامي که به بحث شما با پروفسور روسي گوش مي دادم، نمي توانستم از تحسين اين استدلال شما خود داري کنم که برنامه «پل سرزميني اوراسيا» تنها يک برنامه توسعه اقتصادي براي منطقه اوراسيا نيست، بلکه سنگ زير بناي برنامه يي محسوب مي شود براي بازسازي جهان سياسي که مي تواند گزينه جديدي محسوب شود از سوي همسر شما ليندن لاروش براي جهان بشري در برابر و براي جانشين شدن سيستم جهاني کنوني «نظام نوين جهاني» نومحافظه کاران امريکايي که ليندن آن را به درستي «امپراتوري انگليسي - امريکايي فاسد و در حال سقوط» مي خواند.
به اين دليل، نمي توان نظام جهاني مورد پيشنهاد لاروش را تنها در چارچوب منافع ملي کشورهاي منطقه اوراسيا مورد بررسي قرار داد و اين حقيقت را ناديده گرفت که اين نظام جهاني مي تواند گزينه يي باشد به جاي نظام کنوني که پيروزي نهايي در به دست آوردنش موکول است به شکست و سرنگوني نظام کنوني، يعني نظام جهاني که تماماً در راستاي توسعه جنگ و ويراني شکل گرفته است و «برخورد تمدن ها» را عامل واقعيت يافتن خود مي داند.
به نظر مي رسد که پس از جنگ هاي دهشت انگيزي که در افغانستان و عراق و لبنان ايجاد شده است، اين نظام خصومت آفرين جنگ بزرگي را عليه ايران تدارک مي بيند با نتايج ويران کننده يي براي جهان که شما به درستي در سخنراني افتتاحيه خود بدان اشاره کرديد. اين اشاره شما کاملاً درست است چنان که نومحافظه کاران تاکنون جنگ هاي خانمان براندازي را به افغانستان، عراق و لبنان تحميل کرده اند که همه آنها «تصادفاً» از ملل مسلمان هستند، ولي اين بار آنان در تدارک جنگي عليه «جمهوري اسلامي» ايران هستند که اگر واقعيت يابد جهان مسيحي غرب را به صف آرايي در برابر جهان مسلمان شرق واداشته و «برخورد تمدن هاي» هانتينگتون را واقعيت خواهد داد.
براي دست يافتن به اين نتايج شيطاني اتحاد نامقدس ميان جنگ طلبان اسرائيلي، نومحافظه کاران امريکايي و متحدان جديدشان در فرانسه وسايل ارتباط جمعي بين المللي را به انحصار خود در آورده و به عنوان اهرمي بسيار موثر در خدمت جنگ تبليغاتي خود قرار داده اند و افکار عمومي جهان را اسير تبليغات سوء خود ساخته و از راه تحريف و جعل اطلاعات و اخبار به گمراهي کشانده و وادار به تاييد جنگ طلبي هاي خود مي کنند.
به گفته ديگر، آنها نخست ملل مسلمان را از راه اين گونه استفاده از رسانه هاي به انحصار در آمده نزد افکار عمومي جهاني محکوم مي کنند و آنگاه ماشين آدمکشي خود را وادار به حمله و ارتکاب جنايات بزرگ جنگي عليه آنان مي کنند، چنان که ما تا کنون شاهد اين اعمال ضد انساني در کشورهاي مسلمان ياد شده بوده ايم.به نظر مي رسد جرج بوش و ديک چني خود را در لبه پرتگاه سقوط و شکست يافته و به منظور نجات خود از وضعيت کنوني به عنوان شکست خوردگان قطعي جنگ در عراق، افغانستان و لبنان تصميم گرفته اند هدف نهايي خود را که همانا ايجاد جنگ ميان غرب مسيحي و شرق مسلمان باشد، عملي سازند بي آنکه اهميتي به يافتن بهانه براي آغاز چنين جنگ هايي دهند.
آنها به نظر مي آيد به گونه فزاينده يي نسبت به يافتن بهانه براي جنگ بي اعتنا مي شوند و ترجيح مي دهند امر يافتن بهانه براي جنگ را به پس از آغاز جنگ محول کنند. با اين حال، از آنجا که تبديل کردن مساله انرژي هسته يي ايران به بهانه يي براي آغاز جنگ و يا اعمال تحريم هاي اقتصادي کمر شکن عليه ايران همچنان جاري است، آنان تصميم گرفته اند اجازه دهند اين تلاش ها ادامه يابد، اگرچه اين تلاش ها به رفع اتهامات دروغين امريکا و اسرائيل نسبت به ايران انجاميده است، و اعلام بي حوصلگي البرادعي در قبال «دروغ» ها و مبارزات تبليغاتي ايالات متحده شباهت زيادي يافته است با اعلام بي حوصلگي هاي هانس بليکس در برابر دروغ هاي امريکايي که به جنگ عراق منجر شد.در حالي که مدير کل آژانس بين المللي انرژي اتمي در گزارش 10 سپتامبر 2007 خود به شوراي مديران آن آژانس توافق با ايران را «گامي مهم در راستايي درست» تعريف کرد، دولت ايالات متحده همان تحول را «تلاشي از سوي دولت ايران براي تحريف افکار از خواسته اش در زمينه توليد سلاح اتمي» خواند. چنين تلاشي از سوي واشنگتن براي سابوتاژ در کار حل و فصل مشکل برنامه انرژي هسته يي ايران نه تنها ترديدي بر جاي نمي گذارد که ايالات متحده خوب مي داند برنامه انرژي هسته يي ايران هيچ گونه تهديدي در بر نداشته و ندارد، بلکه کاخ سفيد علاقه يي هم به حل مشکلي ندارد که در آن رابطه به وجود آمده است. دليل اين وضع براي من کاملاً آشکار است. ايالات متحده بارها تکرار کرده است که مي خواهد برنامه «تغيير رژيم» در ايران را به هر بهانه يي براي توجيه جنگي خانمان برانداز يا تحريم هايي کمرشکن عليه مردم ايران اجرا کند.
اولين بهانه در اين راستا اين بود که ايران انقلاب خود را به کشورهاي همسايه صادر مي کند. صدام حسين مسلح شده و تشويق به تحميل جنگي به ملت ايران شد با صدها هزار کشته و حدود هزار ميليارد دلار خسارت بي آنکه نتيجه يي از آن جنگ براي کسي حاصل شده باشد جز اينکه همان جنگ مردم ايران را با همان رژيمي متحد کرد که امريکا مي خواست «تغيير» دهد، و اين امر به نوبه خود بقاي جمهوري اسلامي را تضمين کرد. سپس تهمت هاي ديگري به عنوان بهانه براي آغاز جنگ وعده شده عليه ملت ايران مورد بهره برداري قرار گرفت و هم اکنون، اگرچه پرزيدنت بوش و ديک چني به سوي بهانه بعدي، يعني تهمت غيرقابل قبول «حمايت جمهوري اسلامي ايران از تروريست هاي القاعده و طالبان در عراق و افغانستان» به بهاي نابود کردن صلح و امنيت خودش، حرکت کرده اند، تلاش براي استفاده از مساله انرژي هسته يي ايران به عنوان بهانه يي همچنان در جريان است.

بعد امريکايي - اسرائيلي مساله

متاسفانه ترس بيجاي امريکايي - اسرائيلي از بمب اتمي که ايران ندارد، اين دو را وادار کرده است تا حداکثر استفاده را از کنترل بر رسانه هاي بزرگ خبري ببرند براي جلوگيري از آشنايي جهان با مشروعيت تلاش ايران براي بر آوردن نياز مبرمش به انرژي هسته يي، در حالي که آشنايي جهان با اين نياز ملي براي ايجاد ديالوگي موثر با تهران ضرورت دارد تا بشود که از تحريف احتمالي تلاش هايش به سوي استفاده استراتژيک از صنعت هسته يي جلوگيري شود. در اين راستا آنان اين حقايق را ناديده گرفتند که؛ 1- اين واشنگتن بود که در دهه 1970 ايران را تشويق کرد براي مقابله با نياز فزاينده اش به انرژي در دهه 1980 و دهه هاي بعد از آن به انرژي هسته يي روي آورد و آنها بودند که در سال 1978 قراردادي را با ايران امضا کردند که به موجب آن ايالات متحده متعهد به انتقال تکنولوژي هسته يي به ايران شد و کمک به ايران براي يافتن ذخاير اورانيوم را تعهد کرد.

2- نياز کنوني ايران به الکتريسيته خيلي بيشتر از آن است که قبلاً پيش بيني مي شد و شهرهاي ايران شاهد چند ساعت خاموشي به منظور صرفه جويي هستند. با نرخ توسعه يي برابر با 6 تا 8 درصد تقاضا براي الکتريسيته و سطح جمعيتي که خيلي جلوتر از سال 2025 پيش بيني شده توسط امريکايي ها، به 100 ميليون خواهد رسيد، ايران به هيچ وجه نمي تواند براي تامين انرژي مورد نياز خود صرفاً روي نفت و گاز تکيه کند. از سوي ديگر، صنايع کهنه نفت، که در نتيجه تحريم هاي يک جانبه امريکا به گونه سختي از سرمايه گذاري خارجي محروم مانده و به هيچ وجه نتوانسته است توليد نفت را به ميزان نزديک به 5/5 ميليون بشکه توليد روزانه پيش از انقلاب برساند.
توليد روزانه 5/3 ميليون بشکه در حال حاضر به گونه روزافزوني به مصرف داخلي مي رسد که از سال 1979 تا حد 280 درصد افزايش يافته است. اگر اين روند ادامه يابد، ايران تا پنج سال ديگر به وارد کننده نفت تبديل خواهد شد و اين وضع براي کشوري که تا 80 درصد ارز خارجي اش از راه صدور نفت حاصل مي شود و 45 درصد بودجه سالانه دولتش از درآمد حاصل از صادرات نفت است، يک فاجعه خواهد بود.

3- اينکه پايان دادن به هراس ايران از راه شناسايي نقش سازنده اش در مديريت مناقشات منطقه يي به جاي تهديد عليه يکپارچگي سرزميني اش اهميت فراواني دارد و آسان تر از جنگ يا سال ها و شايد هم دهه ها تحريم اقتصادي، مي تواند عدم رويکرد ايران به توسعه سلاح اتمي را تضمين کند.
اين امر به نوبه خود نيازمند تصميم ايالات متحده به شناسايي نقش مهم ايران در تضمين ثبات منطقه است، چنانکه اين نقش در استقرار روابط دوستانه با دولت حامد کرزي در کابل و تاييدش نسبت به دولت انتخاب شده در بغداد و ورود به مذاکره با امريکا در مورد امنيت عراق به نمايش در آمد. چنين وضعيتي البته ثابت خواهد کرد که بحران مربوط به برنامه انرژي هسته يي ايران، بحراني خود ساخته است، نه واقعي و از راه تهديد نمي توان با ايران کنار آمد.

«تغيير ملت» به جاي «تغيير رژيم»

نومحافظه کاران در واشنگتن اين حقيقت را پنهان نمي کنند که در سطح گسترده يي مساله برنامه انرژي هسته يي ايران را بهانه يي قرار داده اند براي به اجرا درآوردن استراتژي مشهور «تغيير رژيم» عليه جمهوري اسلامي ايران. در پيگيري يک استراتژي مشابه ايالات متحده موفق شد رژيم بعث عراق را به قيمت ايجاد يکي از وحشت آور ترين بحران هاي تروريستي در خاور ميانه تغيير دهد. ولي شکست در راه اجراي آن سياست در مورد رژيم ايران انگيزه اصلي واشنگتن و تل آويو است براي تشويق حرکت هاي تجزيه طلبانه ميان آنهايي که در اسارت انگيزه هاي پان ترکيستي، پان کرديستي و پان عربيستي در آذربايجان، کردستان، خوزستان و بلوچستان ايران سر مي کنند. شيمون پرز معاون پيشين نخست وزير اسرائيل با اعتراف علني در زمينه درگير بودن ايالات متحده و کشور خودش در عملياتي که تجزيه خاک ايران را هدف دارد، اين اطلاعات را در دسامبر 2002 برملا کرد.

به گفته ديگر، اگر پرزيدنت احمدي نژاد در بحثي ايدئولوژيک سخن از لزوم حذف شدن اسرائيل از صفحه روزگار به ميان آورده است، اسرائيل و ايالات متحده در عمل تلاش دارند تا ايران را از صفحه روزگار حذف کنند. آنها قوانين و مقررات بين المللي را شکسته اند و در رابطه با برنامه انرژي هسته يي ايران پرونده يي حقوقي عليه ايران در سطح شوراي امنيت سازمان ملل متحد درست کردند تا از اين راه تحريم هاي اقتصادي يا عمليات نظامي خود را عليه ايران توجيه کنند.

اين مساله نمونه بارزي از اين حقيقت است که دولت نومحافظه کار در واشنگتن از هيچ تلاشي براي اثبات خود به عنوان دشمن ملي مردم ايران خودداري نورزيده است و هر ترفندي از سوي آنان براي سرنگون کردن نظام اسلامي در ايران منجر خواهد شد به تحميل فاجعه يي بزرگ به مردم ايران همانند سرنوشت فاجعه باري که آنان به مردم عراق تحميل کرده اند. از آن بدتر انتظار آنان است از ما مردم ايران در زمينه سکوت اختيار کردن در برابر تلاش هاي ويران گرانه آنان عليه کشور و مردم ما و اگر برخي از ما تصميم به دفاع از وقار ملي، منافع ملي، حقوق ملي و از تماميت سرزميني کشورمان گيريم، ايالات متحده و اسرائيل تا حد استفاده از عوامل خود در داخل و خارج براي جنگي شخصي جهت بي اعتبار کردن فرد فرد ما تلاش مي کنند. اخيراً در مناظره يي تلويزيوني در يکي از تلويزيون هاي انگليسي زبان ايران عضو مطبوعاتي کاخ سفيد مرا متهم کرد که حرف هايم از سوي وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران ديکته مي شود. براي من جاي سوال داشت که آيا اين فرد بي بهره از نزاکت فکري اصولاً با اين حقيقت آشنايي داشته است که بيش از چهار سال است که من حتي در هيچ اجتماعي که سران وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران شرکت داشته باشند، حضور پيدا نمي کنم؟


چگونه بايد به اين ماجرا پايان داد

در تلاش براي اثبات اينکه ايران سرگرم برنامه يي پنهاني است براي توليد سلاح اتمي، ايالات متحده يک برنامه بازرسي مفصل توسط بازرسان آژانس بين المللي انرژي هسته يي از اماکن مورد ترديد در ايران را عملي کرد. بر خلاف نارضايتي ايالات متحده از بازرسي ها و گزارش هاي بي طرفانه آژانس بين المللي انرژي هسته يي و تهديد عليه شغل و پست دبير کلي آن، دکتر البرادعي گزارش بازرسي ها در خلال سال ها ايران را از تهمت هاي وارده مبرا کرد.

فراتر، براساس اين بازرسي ها و گزارش هاي صادره بود که بر اساس توافق تهران ميان ايران و سه قدرت اروپايي در سال 2003 شوراي مديران آژانس قطعنامه 2004 را صادر کرد که به موجب آن تعهد ايران در زمينه استفاده صلح آميز از صنعت هسته يي پذيرفته شد.

سرخورده از نتايج بازرسي هاي آژانس برخي از با نفوذ ترين وسايل ارتباط جمعي غربي مبارزه تبليغاتي را در تحريف حقايق و انتشار اخبار نادرست آغاز کردند. اين مبارزه تبليغاتي واقعاً افکار عمومي جهاني را از اين حقيقت غافل کرد که اگر ايران به خواست هاي غيرقانوني مورد ادعاي ايالات متحده تن مي داد، سابقه بدي در زمينه مجاز ساختن قدرت هاي بزرگ در تحميل مداخله در امور صلح آميز داخلي ملت هاي کوچک تر به وجود مي آمد و استقلال خود را در استفاده از انرژي هسته يي از دست داده و به وارد کردن سوخت هسته يي از ديگر کشورها وابسته مي شد و آن وضع استقلال ملي ايران را نابود مي کرد.
اگرچه ايالات متحده و اتحاديه اروپا موفق شدند شوراي امنيت ملل متحد را وادار به صدور يک سلسله قطعنامه هاي تنبيهي عليه ايران کنند، با چالش بزرگي از سوي جامعه بين المللي مواجه شدند که به اتفاق آرا خواستار حل مساله انرژي هسته يي از راه ديپلماسي و مذاکره شد.

اگرچه بازرسي هاي آژانس بين المللي انرژي هسته يي از سراسر ايران ثابت کرد که جدا از طرح برخي سوال ها که نيازمند پاسخ هاي روشني از سوي ايران است، هيچ سندي دال بر اقدام ايران در زمينه استفاده از صنعت هسته يي به منظور استراتژيک به دست نيامده است. با اين حال بر اساس اشاره رهبران سياسي در واشنگتن و اتحاديه اروپا بود که آژانس پرونده ايران را به در چارچوب فصل هفتم منشور ملل به شوراي امنيت سازمان ملل متحد ارجاع کرد و اين اقدام به رغم هشدار علني صورت گرفته از سوي دبيرکل سازمان ملل متحد که گفت شوراي امنيت جاي بررسي اين پرونده نيست؛ شوراي مديران آژانس جاي شايسته بحث در اطراف آن پرونده است.
فصل هفتم منشور ملل متحد آشکارا سخن از آن دارد که پرونده کشوري به شوراي امنيت ارجاع مي شود که «آن کشور صلح را تهديد کرده باشد، صلح را شکسته باشد يا به کشور ديگري حمله کرده باشد». نه تنها آژانس ايران را متهم به هيچ يک از اين موارد نکرد، بلکه اسنادي که آژانس به پشتيباني اين شکايت روانه شوراي امنيت کرد حکايت از آن دارد که هيچ سندي دال بر تلاش ايران در زمينه استفاده استراتژيک از صنعت هسته يي پيدا نشده است. به اين ترتيب، با آغاز بررسي پرونده هسته يي ايران در روندي که از نظر حقوقي قابل توجيه نيست، شوراي امنيت سازمان ملل متحد در حقيقت استقلال و تماميت تصميم گيري مستقل خود را به محاکمه در آورده است.
همين وضع سبب شده است تا جامعه بين المللي يکپارچه و مصرانه خواستار حل مسالمت آميز بحران انرژي هسته يي ايران از راه ديپلماسي شود. ولي مانع تراشي هاي پرزيدنت بوش از راه تحميل پيش شرط براي مذاکره، حل مساله از راه مذاکره را غيرعملي ساخته است. با اين کار خود ايالات متحده در حقيقت ترتيبي داده است که هيچ مذاکره يي با ايران آغاز نشود چون سوال اين است که اگر قرار باشد ايران اجبار يابد تلاش هاي غني سازي خود را به عنوان پيش شرط مذاکره، کاملاً متوقف کند، چه چيزي براي ايران باقي مي ماند که بر سر آن مذاکره کند؟در آخرين تحول گزارش مورخ 11 سپتامبر 2007 دبيرکل آژانس بين المللي انرژي اتمي به شوراي مديران آن تشکيلات سازمان ملل متحد دال بر حل همه مسائل موجود با ايران مورد پرخاش سفير پرتغال به نمايندگي اتحاديه اروپا قرار گرفت و همين امر نشان دهنده آن است که کنار رفتن توني بلر و ژاک شيراک از سياست تاثيري در وضع اتحاديه اروپا در اطاعت کورکورانه از ايالات متحده امريکا و اسرائيل در استفاده از موضوع انرژي هسته يي ايران به عنوان بهانه يي براي اعمال جنگ يا تحريم هاي اقتصادي کمرشکن عليه ملت ايران، نداشته است.
جاي تاسف دارد که اتحاديه اروپا منطق سياسي و ژئوپولتيک را در اين رابطه زير پا گذاشته و رفتاري اين گونه دارد. شايد براي اتحاديه اروپا جايز باشد که نصيحت دبير کل آژانس بين المللي انرژي هسته يي را مورد توجه قرار دهد در اينکه؛ تحريم در تمامي مدت بايد توام باشد با تشويق ها و تلاش براي يافتن راه هاي توافق براي حفظ حيثيت (براي هر دو طرف) بر اساس احترام متقابل و تلاش کند سياست جديدي را جايگزين وضعيت کنوني ايجاد بحران از راه تحميل پيش شرط براي مذاکره شکل دهد. به جاي يافتن راهي براي خروج از بن بست ناشي از «پيش شرط»، اروپا تلاش کرد تا پيش شرط امريکا را به ايران تحميل کند و اين نقش بسيار بدي بود که اروپا به بهانه «ميانجي گري» بازي کرد. براي شکستن بن بست کنوني اروپاي متحد حقيقتاً در موقعيت بسيار مناسبي قرار دارد تا با اختيار کردن استقلال راي، به عنوان يک ميانجي صادق، تلاش کند سياست هاي تازه يي را جا اندازد که با پيشرفت ايران در امر توليد صنعتي اورانيوم غني شده که مورد اشاره اخير آقاي البرادعي دبيرکل آژانس بين المللي انرژي هسته يي بوده است، هماهنگي لازم را داشته باشد.
شايد يک کنترل بين المللي کارا بر چگونگي روند غني سازي و درجه خلوص آن از راه مشارکت واقعي اروپا و امريکا با ايران در صنعت غني سازي اورانيوم و توليد سوخت هسته يي اش عملي و موثر باشد.

همه اين مطالب مربوط مي شود به امر مهم حل بحران انرژي هسته يي ايران در شرايطي عادي. ولي شرايط کنوني طبيعي نيست و هرچه محور بوش - چني - اولمرت - سارکوزي دستپاچه تر مي شود، خطر و تهديد عليه ايران و پيامد هاي جهاني اش نزديک تر مي نمايد. رياست محترم جلسه، با توجه به اين خطر زودرس است که مايلم تصويب قطعنامه يي را به اين مجمع با شکوه از روشنفکران صلح دوست از 27 کشور جهان پيشنهاد دهم در محکوميت قاطع هر گونه اقدام نظامي عليه ايران.

اعتماد

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics