نویدنو 28/11/1392 |
نویدنو 28/11/1392 به استقبال 8مارس روز جهانی زن -1 انقلاب ۵۷ در بوتهی نقدی زنانهسیمین کاظمی نگاهی به انقلابهای جهان نشان میدهد انقلاب تأثیر انکار ناشدنی و سرنوشت سازی بر وضعیت زنان در هر جامعه ای دارد و با فرو ریزی نظام پیشین و جایگزینی نظام جدید زندگی زنان ممکن است در مسیرهای کاملاً متضادی بیفتد. انقلاب یا میتواند همچون انقلابهای روسیه و چین و نیکاراگوآ و کوبا برای زنان رهایی بخش باشد و در جهت برابری جنسیتی و یا همچون انقلاب فرانسه و الجزایر و مکزیک مردسالارانه باشد که بر تفاوتهای جنسیتی و زندگی خانوادگی زنان تأکید دارند. انقلاب ایران از این حیث در کدام دسته بندی قرار میگیرد و سهم و نصیب زنان از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ چه بود؟ این سؤالی است که این نوشتار میکوشد به آن پاسخ دهد. انقلاب ایران انقلابی بود که با نوید رهایی، و برابری، مردان و زنان بسیاری از طبقات و سطوح مختلف اقتصادی اجتماعی را با خود همراه نمود. حضور زنان انقلابی در صفوف انقلابیون حضوری چشمگیر و فراموش نشدنی بود که سیل خروشان انقلاب را به پیش میراند. دلیل همراهی زنان با جنبش انقلابی ایران سؤالی است که همواره برای تحلیلگران جالب بوده است؛ و این سؤال از آن رو مطرح میشود که زنان در قبل و بعد از انقلاب وضعیت متفاوتی داشتهاند. نگاهی به وضعیت زنان در دوران پهلوی اول و دوم نشان میدهد که وضعیت زنان در این دوران تغییر شگرفی نسبت به دوره قاجار داشته است. در دوره پهلوی اول و دوم اگرچه هرگونه فعالیت غیردولتی زنان ممنوع شده و صداهای مستقل زنان خاموش شده بود، اما این به معنی مسکوت ماندن مسأله زنان همچون دوره قاجاریه و پیش از آن نبود. حکومت پهلوی به دلایلی همچون برنامه های توسعه و مدرنیزاسیون کشور متوجه لزوم تغییر وضعیت زنان شده بود اما با ماهیت استبدادی و پدرسالارانه اش ترجیح داده بود که این تغییرات تنها از مجرای دولتی و با ابتکار حکومت صورت گیرد. از این رو با روشی قیم مآبانه با مسأله زنان برخورد نموده و هر آنچه از دید خودشان به مصلحت حکومت و زنان بود به اجرا درآوردند. اولین اقدام جنجالی دوره پهلویها در مورد وضعیت زنان، برداشتن اجباری حجاب بدون توجه به وضعیت فرهنگی و اجتماعی و خواستهای واقعی زنان طبقات مختلف اقتصادی اجتماعی و باورهای مذهبی آنان بود. برخلاف آتاتورک که سیاست کشف حجاب در ترکیه را با تشویق و تبلیغ از پیش برد در ایران رضا شاه به ضرب و زور قانون و آژان و پاسبان حجاب را از سر زنان برداشت. در واقع “با اجرای سیاست رضاشاه در کشف حجاب و برداشتن اجباری چادر از سر زنان در سال ۱۹۳۶، ایران اولین کشور اسلامی شد که حجاب را امری غیرقانونی اعلام کرد”(میلانی۱۳۸۱/ ۸۱) البته همراه با کشف حجاب اقدامات دیگری همچون تغییر جزیی قوانین به نفع زنان انجام، و در زمینه آموزش و تحصیل و کار هم پیشرفتهایی صورت گرفت. با سقوط رضاشاه و شروع دوره پهلوی دوم ممنوعیت حجاب شکسته شد و بسیاری از زنان به حجاب سابق بازگشتند، اما حکومت همچنان بر حضور زنان در عرصه اجتماعی اصرار داشت و به ویژه اینکه ترجیح میداد که زن ایرانی لااقل در ظاهر همان راه زن غربی را بپیماید و همانطور که همایون کاتوزیان علت کشف حجاب زنان و کلاه مردان را تقلید رضاشاه از اروپاییها و نگرانی او از مسخره شدن از سوی آنها میدانست همین تفکر در عصر پهلوی دوم هم دنبال شد. در این دوره هم ظاهر زنان و حضور اجتماعی آنها بخشی از ویترین حکومت در اثبات تجدد و گسست از عقب افتادگی در کشور بود و از این رو در تبلیغات حکومت و در رسانه ها زنان تشویق میشدند که مانند زنان اروپایی خود را بیارایند و لباس بپوشند. وضعیت زنان در دوره دوم پهلوی و سالهای منتهی به انقلاب در کتاب “جنبش حقوق زنان در ایران” چنین توصیف شده است: “زنان طبقه بالا و طبقهی متوسط رو به بالا با تجمل گرایی و افراطی خود را ارضاء میکردند. زندگی آنها در دایرهی آخرین مدل و سبک اروپایی، مسافرتهای دائم به خارج، پرداختن به سرگرمیهای پر خرج در چشم و همچشمی با یکدیگر و تکاپو برای ظاهر شدن در آخرین مد میچرخید. اما طبقهی متوسط رو به پایین و برخی زنان لایه های میانی طبقهی متوسط در هزارتوی خانه و محله های خود گرفتار ارزشهای سنتی بودند؛ از سوی دیگر تجملات و غربی شدن افراطی که ثروتمندان حامی آن بودند و در رسانه ها و تبلیغات و آگهیهای بازرگانی در سراسر ایران منعکس میشد از دید جامعه پنهان نبود. ” (ساناساریان۱۳۸۴/ ۱۸۰) تأثیر ظهور زنان در حیات اجتماعی و تغییر ظاهر و سبک زندگی زنان طبقه متوسط شهری بر جامعه مردسالار و سنتی تا حدی است که والنتین مقدم در بحث جنسیت و انقلابها، انقلاب ایران را تا حدودی واکنش مردانه به این تغییرات ارزیابی میکند و مینویسد: در مورد انقلاب ایران، ارائه این فرض قابل قبول است که جنسیت در تعامل با طبقه یک عامل علت و معلولی را در شورش علیه محمد رضاشاه و بازگشت به اسلامی سازی، حداقل در بخش ائتلاف انقلابی، تشکیل داده است. به عبارت دیگر حضور فزاینده زنان طبقه متوسط در عرصه های اجتماعی و غربی شدن زنان بورژوا، مردان طبقه متوسط رو به پایین را که به عنوان بخشی از اهداف انقلابیشان به دنبال احیای نقشهای جنسیتی سنتی بودند، آزرده خاطر ساخته بود. (مقدم ۱۳۸۶) این آزردگی خاطر تنها محدود به مردان طبقه متوسط نماند و در آثار برخی نویسندگان و متفکران آن دوران نیز بازتاب یافت چنانکه جلال آل احمد در غربزدگی ندا سر داده بود که : که زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است به ولنگاری کشیدهایم. به کوچه آوردهایم. به خودنمایی و بی بند و باری واداشته ایم… و رضا براهنی مینوشت: البته در تمام این شرایط از زن گذشته ایرانی بحث میکنم که لااقل به شهادت قصه های کهن، زن خانه دار خوبی بوده، عطوفت و پای سرش میشده و لااقل از حس فداکاری برای اطرافیانش لبالب بود. زن شهرنشین حتی از این صفات ساده انسانی هم دارد عاری میشود؛ از غرب یک بیبندوباری و لجام گسیختگی بی حد و حصر آموخته است و پس از آنکه چادر را کنار گذاشته، خیز برداشته است در بی اصالتترین هیأتها، تا خود را به صف مقدم زنان “زنان بافرهنگ جهان” برساند” که میبینیم چگونه پس از این خیز برداشتن، در آن سوی صفوف، در ابتذالی پوچ و یاوه دارد میافتد و لجن سر و رویش را میپوشاند. (براهنی۱۳۶۳/ ۲۹) علی شریعتی شریعتی روشنفکر مسلمان از پاریس بازگشته هم که شخصیتهای تاریخ تشیع را با قرائتی انقلابی بازخوانی و به مخاطبانش که اغلب جوانان و دانشجویان بودند معرفی میکرد در این اعتراض با دیگران هم صدا بود. “او امام حسین را یک چه گوارای نمونهوار، {حضرت} فاطمه –دختر پیامبر- را مادری رنج دیده، و زینب-خواهر امام حسین- را سرمشق زنانی که پیام انقلابی {امام حسین} را زنده نگاه داشتند، نامید. ” آبراهامیان۱۳۹۰/۲۳۴). وی از الگوی زن غربی، که به منظور اهداف تجاری خانمها را به صورت اشیایی برای استفاده های جنسی-خارج از دایره ازدواج- درمی آورد به شدت انتقاد میکرد. غرب با ادعای آزادسازی زنها در کشورهای تحت استعمار خویش، در واقع درصدد تثبیت قدرت خود از طریق از بین بردن وحدت در خانواده اسلامی است. (کدی ۱۳۸۵/۳۷۵) به نظر میرسد نیروهای چپ و مارکسیست هم در برخورد با مسأله زنان، با اعلام بیزاری از زن بورژوای غربی شده که سمبل حکومت پهلوی و امپریالیسم به شمار میآمد با دیگران همداستان شده و بر طبل مبارزه با این سمبل میکوفتند. اگر چه مارکسیسم دربردارنده برابری جنسیتی است و از سوی دیگر انقلابهای کمونیستی دیگر مثل انقلاب اکتبر روسیه و انقلاب چین و کوبا از انقلابهای رهایی بخش برای زنان تلقی میشوند اما هم فکرانشان در ایران در ائتلاف با نیروهای دیگر این اصول را به فراموشی سپرده و با بزرگنمایی زن بورژوای غربی شده به عنوان سمبل حکومت پهلوی و امپریالیسم، به گفتمان زن ستیز جنبش ضد شاه نزدیک شدند و هدف رهایی بخشی انقلاب برای زنان را قربانی مصالح انقلاب کردند. در بحبوحه مبارزه و انقلاب زنان منتقد حاکمیت و ناراضی از سیاستهای حکومت پهلوی چه در زیر پرچم احزاب و سازمانها و گروههای سیاسی و چه به صورت مستقلانه خاموش ننشستند و اعتراض خود را به این سیاستها با حضور در تظاهرات ضد حکومت و فعالیتهای انقلابی و مخفی نشان دادند. به نوشته تحلیلگران ایرانی و غیر ایرانی، هدف زنان از فعالیت انقلابی، همانند اهداف مردان انقلابی بود و هیچگاه مطالبات جنسیتی و درخواستهای ویژه زنان در این اعتراضات مطرح نشد. آنها شاید به دلیل ترس از تفرقه در صفوف انقلابیون و یا با امید بستن به اینکه همه چیز با پیروزی انقلاب درست میشود و یا به دلیل فقدان آگاهی فمینیستی از طرح مطالبات جنسیتی غفلت ورزیدند. جنبش انقلابی به زنان نوید یک زندگی بهتر را میداد که آنها را از وضعیت شیء شدگی نجات داده و حیثیت و کرامتشان را که در عصر پهلوی پایمال شده بود به آنها بازگرداند. شاید همین برای زنان همه طبقات و گروهها کفایت میکرد که انقلاب را همچون معجزه ای بدانند که آنان هم سهمشان را در فردای پیروزی دریافت خواهند کرد. سرانجام حکومت پهلوی سقوط کرد در حالی که از منظر حقوق زنان نتایج متناقضی برجا گذاشته بود. بعضی اقدامات این حکومت در خصوص زنان را به طور کلی مثبت ارزیابی کردهاند و آنها را به نفع زنان دانستهاند، در حالی که دیگران، آن را ناچیز و ظاهری و تبلیغاتی دانستهاند که سود آن فقط متوجه اقلیتی از زنان شده بود. در کتاب طبقات اجتماعی دولت و انقلاب در ایران آمده است: موقعیت زنان در دوران رضاشاه و محمد رضاشاه به طور چشمگیری بهبود یافت. دستاوردهای قابل توجهی از قبیل حق رای، قانون حمایت خانواده، میزان بالاتر باسوادی در میان زنان و آموزش و پرورش و مشارکت وسیعتر زنان در نیروی کار. در همه موارد کسانی که به طور عمده از این دگرگونیها البته نه به صورت انحصاری سود بردند، زنان طبقه متوسط شهری بودند. (اشرف، بنوعزیزی۱۳۸۷/۱۰۹) در عوض الیز ساناساریان تصویر متفاوتی از وضعیت زنان در پایان دوره پهلوی ارائه میدهد: در پایان حاکمیت پهلوی، با وجود دستاوردهای حقوقی و نیز تا حدودی اجتماعی، اکثر زنان در روستاها و حاشیه شهرها هنوز در فقر و تنگناهای بسیار زندگی میکردند. آنان از بارداریهای زیاد از حد (و به همراه آن میزان بالای مرگ و میر نوزادان)، ازدواجهای زودهنگام بدون کنترل و مانع، تحمل ضرب و شتم در نبود هیچگونه حمایت قانونی، و آزار و اذیت و تجاوزهای بسیار دیگر رنج میبردند. در مراکز شهری گرچه همه چیز به نظر مدرن شده جلوه میکرد، اما این فقط ظاهر قضیه بود. ناسازگاری بین غربی شدن و آداب و رسوم اخلاقی غیر منعطف اسلام، جامعه ای به وجود آورده بود که در آن زن، فردی بیگانه، جایگاهش غیرواقعی و انتزاعی و بالاخره تصویرش عاری از هر ویژگی ملی بود. (ساناساریان۱۳۸۴/۱۷۳) در دوره پهلوی، وضعیت زنان بخشی از سیاستهای کلی این حکومت در اجرای برنامه های توسعه و پروژه مدرنیزاسیون ایران بود و ظاهر زنان و حضور اجتماعیشان باید متناسب با آن پروژه پیشرفت میکرد. به همین منظور گروه هدف این برنامه زنان طبقه متوسط شهری بودند که سریعتر میتوانستند پذیرای تغییرات گردند و شکل گیری جنبش زنان در سالهای انقلاب مشروطه و بعد از آن، تا حدودی زمینه را برای تغییر فراهم کرده بود. اما آنچه به کلی نادیده شد، زمینه اجتماعی و فرهنگیای بود که به شدت در مقابل تغییر مقاومت میکرد و نفوذ در آن مستلزم صبر و شکیبابی و فراهم کردن بسترهای های مادی و معنوی برای پذیرش این تغییر بود. در نتیجه اصلاحات آمرانه پهلویها به جای آنکه به نفع زنان تمام شود، جامعه مردسالار را علیه حقوق زنان و هر گونه تغییر وضعیت زنان برانگیخت و نوستالژی زن ایرانی حرف شنوی فداکار که خود را وقف خانواده میکند را احیاء کرد؛ و این گونه بود که، به نوشته والنتین مقدم ” این که زنان در دوران پهلوی حرمت خود را از دست داده بودند اندیشه ای فراگیر شده بود. مخالف خوانهای ضد شاه از «عروسکهای بورژوازیِ» بزک کرده – مجریان تلویزیونی، خوانندگان و زنان شاغل متعلق به طبقه بالای جامعه- در دوران پهلوی بحث میکردند… بسیاری از تحلیلگران ایرانی گفتهاند که رشد فزاینده تعداد زنان تحصیلکرده و شاغل، مردانی را به هراس افکنده است که زنان نوگرا را مظهر غرب گرایی و فرهنگ امپریالیستی و تهدیدی در برابر مردانگی خود میدانستند. (مقدم۱۳۸۶/۱۹۹) به این ترتیب در فردای پیروزی انقلاب رویکرد به مسأله زنان به گونه ای رقم خورد که آن تصویر زن شیء شده و عروسک فرنگی بزک کرده حذف و با تصویر زن انقلابی و مکتبی که از طریق خانواده به انقلاب یاری میرساند جایگزین شود. این رویکرد در قانون اساسی متجلی شده است: «زنان به دلیل ستم بیشتری که تاکنون در نظام طاغوتی متحمل شدهاند، استیفای حقوق آنها بیشتر خواهد بود» و «خانواده واحد بنیادین جامعه و کانون اصلی رشد و تعالی انسان است، …زن در چنین برداشتی از خانواده، از حالت شی ء بودن و یا ابزار کار بودن در خدمت اشاعه مصرف زدگی و استثمار خارج شده و ضمن بازیافتن وظیفه خطیر و پرارج مادری در پرورش انسانهای مکتبی پیش آهنگ و خود همرزم مردان در میدانهای فعال حیات میباشد و در نتیجه پذیرای مسئولیتی خطیرتر و در دیدگاه اسلامی برخوردار از ارزش و کرامتی والاتر خواهد بود.»(منصور۱۳۸۳/۱۵) بنابراین بعد از انقلاب، قوانین اسلامی احیاء شد و در همین راستا، «حکومت تازه قانون حمایت از خانواده را برچید؛ سن ازدواج دختران را به ۱۳ سال کاهش و به شوهران اجازه داد که بدون اجازهی دادگاه زنان خود را طلاق دهند؛ زنان قاضی را از دادگستری…بیرون راند…(آبراهامیان۱۳۹۰/۲۷۴) قوانین مربوط به طلاق، چند همسری، حق حضانت فرزندان، حق انتخاب حرفه و شغل، حق انتخاب محل سکونت و تعیین اقامتگاه، خروج از کشور، روابط جنسی در رابطهی زناشویی، قوانین مربوط به تابعیت، قانون قصاص، قوانین مربوط به سهمالارث، قانون مربوط به تعیین سن مسوولیت کیفری (سن بلوغ) و قانون پوشش از جمله قوانین نابرابر میان مردان و زنان هستند. پیامدها و دستاوردهای انقلاب برای زنان به قوانین خانواده محدود نمیشود و در حوزه های متعدد دیگری قابل بررسی است. در عرصه سیاسی زنان هیچگاه از مشارکت سیاسی منع نشدند و حق رای آنها محفوظ ماند، و توانستند به مجلس شورای اسلامی جدید راه یابند. وزارت زنان منع قانونی ندارد اما تا سی سال پس از انقلاب هیچ زنی نتوانست به این منصب برسد. سایر مقامهای سیاسی از جمله ریاست جمهوری همچنان برای زنان ممنوع است. در ایران ورود زنان به حوزه های زمامداری، همچنان با موانع دیدگاهی مواجه است، با آنکه بر شعار شایسته سالاری در سطوح حکومتی بسیار رایج شده است، ولی انبوه زنان اندیشمند و متخصص از حوزه های زمامداری دور ماندهاند. حتی با وجود مدارس متعدد مذهبی که خاص زنان است و فرصتهای لازم را برای رسیدن به مناصب مذهبی در اختیارشان گذاشته است، آنها به ندرت داوطلب ورود به عرصه تصمیم گیری در سطوح مدیریت بالای سیاسی میشوند. (کار۱۳۸۰/۶۳) در حوزه اشتغال میتوان گفت، بعد از انقلاب به اشتغال زنان به طور جدی پرداخته نشد و زنان مانند مردان از فرصتهای شغلی برخوردار نبودند. اصولاً در این دوره بیکاری زنان یک معضل اجتماعی شمرده نمیشد چون از دید سنتی و مردسالار حاکمان جدید، مرد نان آور خانواده بود و زن وظیفه ای در این خصوص نمیتوانست داشته باشد. اما اشتغال در حال حاضر و به خصوص با افزایش تعداد زنان دارای تحصیلات دانشگاهی یکی از مطالبات جدی و بسیار مهم زنان است که از سوی آنان پیگیری میشود. دستاوردهای انقلاب اسلامی: دستاوردها و پیامدهای انقلاب اسلامی برای زنان بر حسب تعلق طبقاتیشان متفاوت بوده است. میتوان گفت زنان طبقات فرودست و روستایی که در دوره پهلوی مورد بی توجهی و بی اعتنایی قرار گرفته بودند بعد از انقلاب حیات تازه ای یافتند. انقلاب به ویژه در دو عرصه برای زنان دستاوردهای درخشانی به ارمغان آورد. در عرصه بهداشت، سلامت زنان اهمیت فزاینده ای یافت و حکومت جدید توانست با اجرای برنامه های بهداشتی موفق حتی در نقاط دوردست و دورافتاده سلامت بارداری و زایمان زنان را تأمین کند و نرخ مرگ و میر ناشی از بارداری و زایمان را کاهش دهد؛ همچنین با اجرای برنامه های واکسیناسیون و پیشگیری از بارداری و آموزش زنان روستایی سطح سلامت و بهداشت آنها را بهبود بخشد. برنامه تنظیم خانواده که در سالهای نخستین انقلاب برچیده شده بود اجرا شد و در کاهش رشد جمعیت به موفقیت بی نظیری دست یافت، برنامه ای که اخیراً برای بار دوم برچیده شده و زنان در استیصال و سردرگمی ناشی از حذف آن به حال خود رها شدهاند. همچنین انقلاب اسلامی مانع فرهنگی تحصیل زنان را برداشت و با جلب اعتماد جامعه سنتی مردسالار به جامعه اسلامی تفکیک جنسیتی شده راه تحصیل دختران را هموار نمود. پیشرفت زنان در این حوزه تا آنجا بود که شصت تا هفتاد درصد صندلیهای دانشگاه را از آن خود کردند. البته حضور درخشان زنان در آموزش عالی، باعث نگرانی برخی نیروهای محافظه کار شد و بنابراین طرح سهمیه بندی جنسیتی در دانشگاهها اجرا شد که به موجب آن طرح محدودیتهایی برای ورود دختران به دانشگاهها اعمال گردید و پسران با رتبه و نمرات بدتر برای ورود به دانشگاه حق تقدم دارند و همچنین زنان از تحصیل در بعضی رشته های تحصیلی محروم شدند. انقلاب اسلامی برای زنان ایرانی، از الگوی انقلابِ «زن در خانواده» تبعیت میکند که توسط والنتین مقدم مطرح شده است. در این نوع انقلاب، زنان در تعریفها و تعبیرهایی که از استقلال، آزادی خواهی و آزادی میشود نادیده گرفته شده و یا در حاشیه واقع میشوند. الگوی انقلابی مزبور، معمولاً پیوندی آرمانی بین ارزشهای پدرسالاری، ملی گرایی و نظم دینی برقرار میکند. به زنان نقش همسری و مادری نسبت میدهد، و این گونه موقعیت نه فقط در ارتباط با خانواده، بلکه همبسته با سنت، فرهنگ و مذهب به زنان نسبت داده میشود. پیامدهای انقلاب اسلامی برای زنان از سویی قابل ستایش هستند و از سویی قابل نقد. انقلاب میتوانست همچون بعضی انقلابهای دیگر یک انقلاب رهایی بخش برای زنان باشد و زنان را در رسیدن به حقوق انسانیشان یاری رساند اما به دلایلی که گفته شد مسیر دیگری را برای زنان برگزید. حال بعد از گذشت سی و پنج سال اگر چه بخشهایی از حاکمیت با سویه رهایی بخشی موافقت دارند وسعی در بهبود وضعیت زنان دارند اما هنوز عناصر تندرو و سنتی به شدت در برابر هر گونه تغییر مثبت در وضعیت زنان مقاومت میکنند و با نادیده گرفتن ضرورتهای زندگی اجتماعی، میخواهند زنان را در همان نقشهای جنسیتی دیرین تثبیت کنند و به خانه بازگردانند. زنان اما با حضور تابناک و چشمگیرشان در همه عرصه های اجتماعی ثابت کردهاند که دربند محدودیتها نمیمانند و راه پیشرفت و تعالی خود را علیرغم تنگناهای موجود پیدا میکنند. منابع: -آبراهامیان ارواند (۱۳۹۰). تاریخ ایران نوین. ترجمه شهریار خواجیان. تهران:نشر دات -آل احمد جلال (۱۳۸۴). غربزدگی. تهران: نشر جامه دران -اشرف احمد/بنوعزیزی علی (۱۳۸۷). طبقات اجتماعی دولت و انقلاب در ایران. ترجمه سهیلا ترابی فارسانی. تهران: نیلوفر -ساناساریان الیز (۱۳۸۴). جنبش حقوق زنان در ایران. تهران: اختران -کاتوزیان محمدعلی همایون (۱۳۸۹). دولت و جامعه در ایران. تهران: نشر مرکز -کار مهرانگیز (۱۳۸۰). مشارکت سیاسی زنان، تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان -کدی نیکی (۱۳۸۵). ریشه های انقلاب ایران. ترجمه عبدالرحیم گواهی. تهران: علم - فوران جان (۱۳۸۶). نظریه پردازی انقلابها، ترجمه فرهنگ ارشاد. تهران: نشر نی (مقاله جنسیت و انقلابها: والنتین مقدم) -منصور جهانگیر (۱۳۸۳). قوانین و مقررات مربوط به خانواده. تهران: نشر دوران -میلانی محسن (۱۳۸۷). شکل گیری انقلاب اسلامی. ترجمه مجتبی عطار زاده. تهران: گام نو - براهنی رضا (۱۳۶۳). تاریخ مذکر:فرهنگ حاکم فرهنگ محکوم. تهران: نشر اول مهرگان شماره بیستم ـ بهمن 1392
|
|