نویدنو 21/11/1392

نویدنو  21/11/1392 

 

 

باز هم نکاتی در باره سیاست و سیاست ورزی

احمد سپیداری

به نظرم رسید در کنار بحث در چارچوب «دیالکتیک فاجعه» چند نکته ای را هم بگویم تا به روشن شدن برخی زاویه های بحث قبلی ما کمک کند. از خود می پرسم شیوه درست بررسی پراتیک یک جریان سیاسی براستی چیست؟

فرض کنیم امروز بخواهیم موضعگیری ها و عملکرد مقطعی یک حزب سیاسی – برای مثال حزب توده ایران- را در تاریخ سیاسی کشورمان بررسی نماییم. براستی چه باید بکنیم و چگونه باید آن را بازتاب دهیم تا ضمن تاثیر گذاشتن بر روند اصلاح روش ها و خط مشی های نارسای قبلی، مبارزه را نیز قدمی به پیش ببریم و نقش مثبت خود را در آن ایفا کنیم؟

طبعا سخن من با آنانی نمی تواند باشد که فکر می کنند حذف و نابودی این یا آن حزب و سازمان سیاسی  ترقیخواه، شرط پیشرفت مبارزه آن هاست. متاسفانه بخش بزرگی از گروه های کوچک چپ ما به این بیماری مبتلا بوده اند. آن ها تاریخ مبارزات وسیع چپ ایران را لجن مال می کنند - طبعا حزب توده ایران وزن غیر قابل انکاری در آن دارد-  تا برای ضرورت وجودی خود محملی بتراشند. و از آنجا که در این تاریخ هنوز هم وزن قابل تامل و توجهی نداشته و ندارند، رفتار آن ها به بی اعتباری و تضعیف چپی دامن می زند که خودشان بخشی از آنند. این نوع چپ ها متاسفانه با چنین کاری، علاوه بر تخریب چپ بطور کلی، در ایجاد «فضای روانی» ضد توده ای توسط دشمنان طبقاتی طبقه کارگر، نقش آفرینی می کنند و با این کار خود ابزار کارزار نابرابر، سازمان یافته و جهانی شده ضد کمونیستی می شوند. (اگر برای روشن تر شدن حرف هایی که می گویم به مثال نیاز دارید به «پرگار بی بی سی و دایره های بسته آن»[1] مراجعه کنید که مدت ها قبل برای یک مثال مشخص نوشته ام.)

من همیشه به این چپ های علمدار توصیه کرده ام به جای استدلال هایی که به آن عادت کرده اند و از روی عادت درست می پندارند، به آزمون و پایش علمی متوسل بشوند. چنین بررسی هایی به آن ها بوضوح نشان خواهد داد که شیوه تبلیغ و ترویج آن ها در عمل نه تنها جوانان را به چپ بدبین می کند، بلکه چه بسا از مبارزه ناامید می سازد. مخاطب آنان از خود می پرسد: این چه مرامی است که اغلب رهبران و مبارزان آن در طول تاریخ خائن بوده اند؟! (موارد استثنایی نفوذ پلیس سیاسی برای هر کسی قابل درک است) و من می پرسم : مخاطب چرا باید تصور کند که می تواند مانند این چپ پرمدعا، مبارزی استثنایی باشد که آینده از آن اوست و چرا باید بپذیرد که دوره مثلا خائن بازی؟! های ادعایی دیگر به سر آمده است؟

براستی چرا باید نادانسته کارگزار بی جیره و مواجب دشمنان طبقاتی زحمتکشان شد؟ مگر نمی شود با قاطعیت و از موضع نقدی درست، برتری استراتژی ها و تاکتیک های حزب یا سازمان مطبوع خود را بر نیروهای رقیب برشمرد و ضمن تقویت چپ بطور کلی، به جذب نیرو برای سازمان یا حزب مورد نظر پرداخت؟

شخصا هیچگاه خواهان نابودی هیچ یک از دیگر نیروهای سیاسی ترقیخواه چپ نیستم و فکر نمی کنم در صحنه سیاسی ایران غیر ضروری اند و مثلا اگر نباشند خطوط فکری مورد علاقه ام بهتر پیش می رود. (مدتی است به این نتیجه رسیده ام «فضای سیاسی» نیز از بسیاری نظر ها به یک محیط اکولوژیک همانند است و همه این هستی ها در آن ضرورت وجودی دارند و چه بسا وابستگی های متقابلی سرنوشت آن ها را به هم پیوند داده باشد. به همین دلیل هم همه جا و در همه کشورها الگوهای مشابه دارند.)

نه، در اینجا هدفم کسانی است که ادعای اصلاح و تقویت حزب توده ایران را تیتر سایت ها و بیانیه هایشان می کنند و درست برعکس آن عمل می کنند. براستی شیوه نقد درست برای یک مقطع تاریخی چیست؟ طبعا هر شیوه قابل قبول باید چند مرحله را در بر بگیرد:

1-    بررسی شرایط سیاسی اجتماعی، اقتصادی و ... (تاریخی)،

2-    نقش طبقات و نیروهای سیاسی تشکیل دهنده آن،

3-    موضعگیری و تاکتیک حزب،

4-    تاثیر آن بر وضعیت سیاسی

5-    و سرآخر ارزیابی و بازخورد آن... .

اما شیوه نادرستی متاسفانه رایج شده که بیشتر بر «تک نویسی» ها متکی است. تک نویسی به چه معنا؟ بدین معنی که حزب را به شکلی اسرارآمیز به اجزایی از آن تجزیۀ می کنند، فرد یا افرادی را بر می گزینند، اطلاعاتی ناقص و مبهم و گاه مغرضانه و نادرست را کنار هم می چینند و با تک نویسی در مورد آن فرد ، او را عامل خطاها یا منشاء «خط درست» ی میدانند که حقوقش سلب شده و اگر نمی شد ... چه ها که نمی شد. (این کار چه به صورت خاطره نویسی، چه تاریخ، و چه نقد سیاسی از دوران شاه راه افتاد، در رژیم موجود به تولید انبوه رسید و آنقدر رایج شده که نفی اش ظاهرا کار دشواری شده است.)

اما این شیوه، شیوه ای خطاست، به تمام معنا غیرعلمی است و بیشتر بدرد غرض ورزی می خورد تا امری دیگر. این کار نادرست است، زیرا این نظرات سیاسی فردی نیست که اصالت و تداوم و دقت عمل دارند، بلکه نظرات جمعی در «فضای تقابل نظرها» و پراتیک سیاسی است که موضعگیری ها را می سازد و بارور می کند. این «خط درست» ی که مدعی است کنار گذاشته شده و یا در موضع اقتدار قرار نگرفته و گرنه دنیا سرنوشت دیگری می داشت، در بهترین حالت چیزی جز یک نیمه حقیقت و لذا دروغ و خودفریبی نیست (دروغی که گاه فرد ممکن است به خودش هم صادقانه بگوید).

اگر یک فرد و دو فرد چه درون حزب و چه بیرون از آن می توانستند همه چیز را مستقلا به درستی بدانند و پیش ببرند (کادرها، اعضا و هواداران پیرامونی حزب هم حتما سیاهی لشکر اند دیگر یا حتما «ماشین رای»؟؟!!) اساسا به حزب نیاز نبود. به همین دلیل به چنین کارزارهای خام اندیشانه ای بی اعتنا بوده ام و کمترین چیزی که خوانده ام همین نوع خاطره ها و نوشته ها و مصاحبه هاست. من چنین بحث هایی را طبعا دنبال نمی کنم. تجربه به من نشان داده بررسی های فردی پر از اعوجاج است، داده های ریز لازم برایش اساسا وجود ندارد و آنچه گفته می شود معمولا سر هم بندی هایی خواست اندیشانه و کارسازی شده است، و به پیشبرد آن منطقی نمی انجامد که مدعی اش شده اند. و سر آخر اینکه معمولا از روی حسن نیت هم نیست.

دوباره تکرار می کنم که برای بررسی تاکتیک ها و موضعگیری های یک حزب و جریان سیاسی باید به چرخه یک تا پنجی پرداخت که در بالا گفتم.

به نظر من یک خط قابل اتکا در بررسی های ما وجود دارد و آن مواضع رسمی و پراتیک حزب و یا سازمان مورد بررسی ماست. ما در همین سطح هم هنوز اختلاف نظرهای زیادی داریم. این کالبدشکافی های هیجان انگیز شگرد نیروهای پلیسی برای بدنام کردن نیروهای اصیل سیاسی است. اگر کسی براستی به دنبال حقایق سیاسی است، باید از این ترفندهای دشمنان دوری جوید.


 

[1] http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=35504

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter