نویدنو 29/10/1392

نویدنو  29/10/1392 

 

 

بهای امپریالیسم –بخش نخست

نورمن مارکویتز-برگردان: آرش وجدانی  

27سپتامبر 2013

زمانی که جنگ دوم جهانی پایان یافت ،اعتبار امریکا در میان نیروهای ترقی خواه و انقلابی در سراسر جهان هرگز بیشتر ازآن زمان نبود . تحت ریاست فرانکلین روز ولت دولت نیو دیل ، امریکا بعنوان مرکز " قدرت های متحد"، درائتلافی متشکل از امپراطوری بریتانیا ، تحت رهبری محافظه کارها که برای حفظ امپراطوری خود تلاش می کرد، و اتحاد شوروی ، تحت رهبری کمونیست ها که در جنگی برای نجات ورهایی خلق خود می رزمید و مردم اروپا ، همراه با هم برای شکست امپریالیست های فاشیست قدرت محور ، خدمت کرده بود .

هم امریکا وهم امپراطوری بریتانیا طبق تعریف مارکسیستی امپریالیست بودند ، اما تفاوت های بین آن ها و متحد های آن ها و محور فاشیستی و متحد های آن اشکار بود .در صحنه جهانی متحد ها تشکیل ائتلافی چپ مرکز را علیه نیروهای ، نه تنها فاشیست ها بلکه حزب ها وجنبش های ارتجاعی و محافظه کار، سکولار ومذهبی  تشکیل می دادند، و گروه بندی سرمایه دارهمکار آن ها ، از جمله سرمایه دار های امریکایی  بودند ، که برای انجام معامله با قدرت های محور تلاش می کرد.    

امریکا از نفوذ خود برای تاسیس سازمان ملت های متحد استفاده کرده بود وتحت رهبری دولت نیو دیل ( خود دولت بر حمایت یک ائتلاف چپ مرکز کارگرها ونیروهای سیاسی متکی بود) سیاست هایی را  برای تبدیل آن سازمان به یک مرکزسیاسی برای حفظ صلح جهانی پیش می برد. این امید وجود داشت که امریکا می تواند از تلاش برای ایجاد سازمان ملل ، از طریق نماینده های اجتماعی خود ، سازمانی که برای اجرای سیاست های جهانی برای افزایش تولید مواد غذایی و نیز رعایت بهداشت ، بهداشت همگانی و استاتدارد های جهانی کار که نشان دهنده نا برابری اقتصادی وسیاسی بود که تولیدِ جنگ کرد ( و سیاست های امپریالیستی پیشین که به صورت عظیمی تمام آن نابرابری ها را افزایش داده بود ) حمایت کند.  

اما تعادل نیروهای سیاسی امریکا به صورت قابل ملاحظه ای در طی دوران جنگ تغییر یافته بود. توسعه اقتصادی زمان جنگ به آنچه بعدا مجموعه صنعتی نظامی خوانده شد متکی شده بود و شرکت ها ونیروهای محافظه کار را تقویت کرد. سیاست آن ها، که  توسط هنری لوس ناشر برجسته ضد نیو دیل " قرن امریکایی" خوانده شد ، توانسته بود سیاست های دیپلماسی کشتی های توپ دار /دلار را باز سازی وبه روز کند و برای اجرای آن سیاست ها در کل جهان تلاش می کرد.    

می توان بحث کرد که خواه نا خواه تاریخ می توانست متفاوت باشد اگر فرانکلین روز ولت ، با آن ورزیدگی عظیم سیاسی و توانایی های رهبری خود ، برای تکمیل دوره چهارم خود زنده می ماند . یا اگر هنری . ا . والاس که فاقد آن ورزیدگی ها بود اما به صلح جهانی  و سیاست توسعه متمرکز بر ساختن سازمان ملل و ادامه مشارکت امریکایی – شوروی ( آنچه او "سرمایه داری مترقی" می خواند ) متعهد بود ، می توانست معاونت ریاست جمهوری را در سال 1944 به دست آورد وپس از مرگ روز ولت در سال 1945 رئیس جمهور می شد . اما آن پرسش ها البته خلاف واقع وبی نهایت خیالی هستند . ما آنچه را رخ داده است می شناسیم و می توانیم سبب و پی آمد های آن را تحلیل کنیم .

تصویر بزرگ جنگ سرد

نخست ، دولت ترومن از اولین روزهای خود در اوریل 1945  ، به محض این که ارتش سرخ در آخرین جنگ برلین جنگید و جنگ اروپایی ها تمام شد ، با شوروی اعلام دشمنی کرد . سپس ، دولت ترومن ، در اصل هراسان از قدرت نظامی ارتش سرخ و نفوذ شوراها و کمونیست ها در سراسر اروپا واسیا ، توجه به بمب اتم را بعنوان اسلحه ای که می تواند شوراهارا هراسان و با درخواست های امریکا برای سازمان اقتصادی و سیاسی اروپا واسیای پس از جنگ همراه کند آغاز کرد . 

حتی قبل از پایان گرفتن جنگ دوم جهانی ، دولت ترومن سیاستی را تصویب کرده بود که وینستون چرچیل به صورت نا موفقی برای قبولاندن سیاست های روزولت در دو سال آخر جنگ تلاش کرد . سیاست ترومن خروج از همکاری ضد فاشیستی با شوراها و " اتحاد سه بزرگ" در جهت سیاستی سرکوب کننده جنبش های یاغی تحت هدایت کمونیست ها و باز داشتن نیروهای شوروی از پیشروی به داخل اروپای شرقی و مرکزی ، حتی اگربه معنی طولانی شدن جنگ باشد بود. معنی آن سیاست هم چنین درآغوش گرفتن بی صدای نیروهای همدست فاشیست بود ، همان گونه که ارتش بریتانیا در سقوط سال 1944 وقتی که یونان تحت اشغال نازی را مورد حمله قرار داد و به روی شورشی های تحت رهبری کمونیست ها که بیش از سه سال با نازی ها جنگیده بودند آتش گشود چنین کرد .  

دولت ترومن ، در حقیقت ، انجام همان چیز را در منطقه آسیا پاسفیک از همان روزهای نخست خود آغاز کرد. حتی قبل از پایان جنگ ، کارمندهای اطلاعاتی ژنرال مک آرتور، در جنگ خونینی برای کنترل فیلیپینی ها ، برای دور کردن آن هااز مهم ترین متحد ریشه ای خود ، ارتش خلق تحت هدایت کمونیستی  (اچ یو کی )تلاش کردند. ارتش خلق (اچ یو کی) زندگی امریکایی ها را نجات دادند و با سربازهای امریکایی همکاری کردند. با دستور مک آرتور ، ستاد اوبه فراهم کردن قصه های پوششی برای همکارهای ژاپنی ها که ارتش امریکا می تواند باردیگر جنگ متوقف  شده را زنده کند آغاز کردند .    

پس از شکست ژاپنی ها ، دولت ترومن از نظامی های ژاپنی بسیاری در سرزمین اصلی چین بعنوان نیروی پلیس ( همان گونه که ترومن بعد ها در خاطرات خود تایید کرد) برای توقیف حزب کمونیست چین ، که نفوذ آن به صورت عظیمی در طی جنگ از فراگیر شدن تا پیروزی رشد کرده بود استفاده کرد . دولت ترومن ، هیرو هیتو ، امپراطور ژاین را نیز که امریکایی ها در طی جنگ همراه هیتلر و موسولینی بعنوان سومین عضو " محور شیطان" تلقی می کردند ابقا کرد. به هیر و هیتو وتعداد گسترده ای از خانواده سلطنتی ،حتی ولو این که عضوی مستقیما در سبعیت علیه مردم چین و سایر ملت های آسیا شرکت کرده بود، مصونیت ازپیگرد جنایت جنگی اعطا شد.

زمانی که جنگ پایان گرفت ، کره "موقتا" به دو منطقه اشغال امریکا و شوروی "تقسیم" شده بود. در جنوب ، سینگمان ری ، محافظه کاری که بیش از سی وپنج سال از عمرش  را در خاک امریکا گذرانده بود ، توسط اشغال امریکا به قدرت رسید . ری خیلی زود به اولین " حرامزاده ما" از میان بسیاری از ستمگران محلی تبدیل شد که امریکا می خواست در عصر پسا جنگ مستقر یا در قدرت حفظ نماید . در کره ، ژنرال جیمز هوگ ، فرمانده اشغال امریکا نیز ، به خاطر تحقیر نژاد پرستانه مردم  کره و استفاده از هم دست های ژاپنی بدنام در پلیس برای سرکوب دانشجو هاو کارگرهای مخالف ری و دولت نظامی امریکایی رسوا بود . 

به موازات رو در رو شدن امریکا با دنیای پسا جنگ ، سیاست امپریالیستی امریکا عمیقا تحت تاثیر نزدیک ترین متحد خود ، بریتانیا قرار می گرفت . از آغاز جنگ سرد تا کنون امپراطوری بریتانیا هم چون خدمتکاری وفاداربه امپریالیسم امریکا، که سیاست ایجاد تعادل قدرت وپیشرفت بریتانیا را تحت نام  سیاست های" ترقی وتمدن" که بسیار ضد ونقیض بودند ترکیب کرد وتطبیق داد ، خدمت کرد .[1]

پس ازآن که ارتش بریتانیا به جنبش ضد نازی یونان در سال 1944حمله کرد ( یک مرکز از محیط سنتی نفوذ خود در مدیترانه شرقی) و رژیم سلطنت طلب محافظه کارانباشته ازهم دست های نازی و فاشیست های پیش از جنگ یونان را مستقر کرد ، جنگ داخلی خونینی را به دنبال آورد .اما در زمستان 1947، که امپراطوری بریتانیا، از نظر ایدئولوژیک ومالی ورشکسته شد ، از همه جا رانده شد ودر وضعیت نزدیک به فروپاشی قرار گرفت . دولت ترومن ، از قبل با استفاده غیر مستقیم از سلاح هسته ای و سایر تهدید ها علیه شوروی در اروپا واستخدام کردن نازی های پیشین از نیروهای اطلاعاتی وپلیس محور ( "کارشناس" در کمونیسم ستیزی وشوروی ستیزی) با یک "لایحه کمک یونان ترکیه " برای جایگزینی ارتش بریتانیا در جنگ داخلی یونان و برای پشتیبانی از ترکیه خیز بر داشت . ترکیه که در طی جنگ جهانی دوم بی طرف مانده بود ، محدود شده بود اما قدرت نظامی ناچیزی نداشت ، و تاریخی از جنگ با روسیه در قرن هفدهم داشت .

همراه با این سیاست ، الزام  ترومن به تعهد امریکا برای " کمک به خلق های آزاد" که علیه " انقیاد اقلیت های مسلح" یا "فشار خارجی" می جنگند به دکترین ترومن معروف شد . اگرچه هنری والاک معاون رئیس جمهور سابق به درستی سیاست اورا یک "دکترین جهانی مونرو[2] " نامید. می توان آن را بعنوان یک دیپلماسی گسترش قایق های توپ دار/دلارامپریالیسم از کارائیب و نیم کره غربی به کل جهان نیز مشاهده کرد. البته این یک بسط خیلی نا مربوط تفسیر اصلاحیه پلت بود ، که مدعی  "حق " دخالت امریکا در امور کشور ها در دفاع از حق "خودمختاری و استقلال" تعریف شده از سوی دولت امریکا بود.

در سال های  پس آیند دخالت در کوبا ، نیکاراگوا، جمهوری دومینیکن و دخالت شکست خورده در مکزیک ، دخالت ها می بایست در یونان ، کره ، ویتنام، تایوان ، لبنان ، وعراق (مستقیما)و در فرانسه ، ایتالیا، اندونزی ، کنکو برازیل ، شیلی، موزامبیک ، پاکستان شرقی ، وافغانستان غیر مستقیم تکرارمی شد . در تعدادی از کشورها دخالت غیر مستقیم ، باید طبق سنت دیپلماسی قایق های توپ دار، و در نهایت با دخالت مستقیم پیگیری می شد . 

این دخالت های مستقیم وغیر مستقیم حمایت مشخص از " حرامزاده های ما" در سراسر جهان با کمک های نظامی و اقتصادی ، آموزش نیروهای ارتش وپلیس برای سرکوب مردم این کشورها ، پیشبرد سیاست های  " بازار آزاد" ، که حمایت های محدود اجتماعی را که مردم این کشورها داشتند نابود می کرد ، واز راه بر انگیختن بحران های اقتصادی ، خرابکاری داخلی علیه آن دولت هایی که این دکترین جهانی شده مونرو /اصلاحیه پلت[3] را نمی پذیرفتند معنی می داد. منطق همه این اقدام ها جنگی بی پایان علیه " توطئه جهانی کمونیست " تحت هدایت شوروی ، جنگ سردی همیشگی برای جلوگیری از جنگ گرم هسته ای بود . [4]

 


 

[1]- "ترقی وتمدن" اصطلاح هایی بر گرفته از امپریالیسم قرن نوزده بریتانیا بودند که بزرگترین امپراطوری استعماری تاریخ را خلق کرد . "دفاع از جهان آزاد" در برابر نیروهای "اقتدارگرا و کمونیسم بین الملل" اصطلاح هایی بر گرفته از جنگ سرد امپریالیستی بودند که پایگاه های نظامی را در سراسر نیم کره غربی اروپا ، اسیا، اقیانوس آرام ، خاور نزدیک ، تمام جهان خارج از بلوک شوروی ومتحد های آن ، چین و صحرای آفریقا مستقر ساخت. آن پایگاه ها تهدید های واقعی و مستقیمی برای اتحاد شوروی ، چین و تهدید بالقوه ای برای هند بودند ، در حالی که غیر از چند ماه در سال 1962، نه شوروی ، نه چین ونه هیچ کشور دیگری هیچ پایگاه نظامی تهدید کننده مستقیم امریکا نداشتند.  

[2] دکترینی منسوب به جیمز مونرو رئیس جمهور امریکا که در دوم دسامبر1923 به تصویب رسید . مضمون آن تجاوز تلقی کردن تلاش های کشورهایی اروپایی در مستعمره سازی کشورهای شمالی وجنوبی امریکا بود وبه امریکا اجازه مداخله در این موارد را می داد -

[3] -اصلاحیه پلت درسال 1930اصلاحیه ای بر لایحه اصلاحی پیمان امریکا – کوبا بود که درسال 1903به امضا رسیده بود .که به دخالت یک جانبه امریکا در امور داخلی کوبا اجازه می داد. این پیمان با پیمان روابط 1934منسوخ شده بود .

[4] . فهرست "حرامزاده های ما"واقعا با نام هایی مانند چیان کای چک ، سینگمان ری ، نگودین دیم ، فردیناند مارکوس ، ژنرال یحیا خان و ضیا الحق پاکستان ،جوزف موبوتو، هولدن روبرتو و جوناس ساویمبی در افریقا،جهانی شد  ودر دهه 1980 عرب ضد شوروی "مبارز آزادی" عثامه بن لادن ، به لیست بلند مستقر وادامه دارشخصیت های امریکای لاتین در کنار نازی های شناخته شده ودیگر جنایتکارهای جنگی فاشیست پیوست . این لیست کلاوس باربی ، قصاب گشتاپوی لئون ، که پس از همکاری با نیروهای اشغالگر امریکا در روزهای اول پس از جنگ اروپا ، گذرگاه امنی به امریکای لاتین گرفته بود ، ژنرال رینهارد گلن رئیس اداره اطلاعات ضد جاسوسی هیتلر، که خود وتعداد زیادی از افراد تحت فرمان خود را به خدمت اطلاعات المان غربی و امریکا در آورده بود ، ودیگرانی که با نازی ها در جنگ علیه اتحاد شوروی همکاری کرده بودند ، که گذرگاه امنی به امریکای لاتین ( عمدتا آلمانی) وامریکا ( اروپای شرقی ها ، اکرایینی ها و روس ها )  گرفته بودند ، را شامل می شد .  در " دوران پس از جنگ سرد " بوریس یلتسین رئیس جمهور جدید روسیه در راس " حرامزاده های ما " قرار داشت .

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter