قدرت رسانه در جهتدهي اذهان عمومي
مارپیچ سکوت
مهسا رمضانی
به
اعتقاد بسیاری از متفکران، امروزه در عصر ارتباطات رسانه به عنوان بازوی
فکری جامعه عمل میکند و از این رو افکار عمومی را در جهتی که مایل است،
شکل میدهد. اما میزان این اثرگذاری همواره موضوعی مورد مناقشه در میان
متفکران این حوزه بوده است. در واقع اثرگذاري يك پيام در سه لايه مختلف
صورت ميگيرد؛
1. سطح شناختي: در اين حالت فرد به لحاظ شناختي امري را درك ميكند.
2. سطح عاطفي: مخاطب نسبت به آنچه كه به لحاظ شناختي پذيرفته، احساس و
گرايش پيدا ميكند.
3. سطح رفتاري: در اين سطح، پيام با گذشتن از مراحل پيشين در رفتار فرد هم
منعكس ميشود و بالاترين سطح از اثرگذاري يك پيام تلقي ميشود.و به ميزاني
كه يك پيام از يك سطح به سطح ديگر ارتقا يابد، اثرگذاري آن پيام بيشتر
خواهد شد. اين در حالي است كه مسأله اثرگذاري پيام به اين سه سطح محدود
نميشود و آنچه كه در كنار اين سه لايه مهم جلوه ميكند، «زمان» است، به
اين صورت كه تأثير پيام بر مخاطب فوري و در لحظه بوده يا به صورت تدريجي و
زمانبر. به اين اعتبار، براساس اين كه تأثير پيام در چه سطحي قرار ميگيرد
و چه ميزان زمانبر است، سه نظريه شكل ميگيرد؛
1. نظريه گلوله: در اين ديدگاه مخاطب به عنوان مصرفکننده پیام، «منفعل» در
نظر گرفته مي شود و تأثیر رسانه، مطلق، فوري و در سطح رفتاري يعني
بالاترين سطح اثرگذاري قرار ميگيرد.
2. نظريه اثرهاي محدود: صرفاً استحکامبخش باورهای افراد است و توانایی
تغییر نگرش را ندارد تا آنجا که معتقدند مخاطب از میان پیامهای ارائه شده
تنها به آن دسته از پیامها توجه میکند که متناسب با اعتقاداتش باشد و به
عبارتي خود را از مواجه شدن با آنچه كه مغاير اعتقاداتش است، باز ميدارد.
به واقع در مقابل پيامهاي ارائه شده به صورتي گزينشي عمل ميكند.
3. نظريه تأثيرات قوي: در اين نظريه نه مخاطب منفعل در نظر گرفته ميشود و
نه رسانه، و تغيير نگرش تنها تا مرحله شناختي پيش رفته و اثرگذاري هم به
صورتي تدريجي در مخاطب شكل ميگيرد. از جمله معتقدان به رویکرد مذکور،
الیزابت نئومان ، تحلیل گر حوزه ارتباطات است. او معتقد است «همصدایی»
شكلگرفته در رسانه باعث ایجاد تصویری «همسان» از موضوعات و رویدادها
میشود و بر «مواجهه گزینشی» مخاطبان که در نظریه استحکام برآن تأکید شد،
غلبه میکند.
به اعتقاد نئومان، از آنجا که انسان نیاز به تأیید دیگران دارد، همواره
برای ابراز عقاید خود سعی میکند میزان موافقت جمع را ارزیابی کند.
بنابراين افراد در مورد افكار عمومي پيرامون یک موضوع مناقشهانگیز،
حدسهایی میزنند. آنها سعی میکنند جايگاه نگرششان را در ميان اقلیت و
اکثریت و همچنين تغییر افکار عمومی در جهت موافق يا مخالف ديدگاه خود
بسنجند.
به باور نئومان، اگر افراد احساس کنند در اقلیت قرار دارند یا تغییر افکار
عمومی در جهت فاصله گرفتن از آنها پيش ميرود؛ سکوت ميکنند. و هر چند
اقلیت بیشتر سکوت کنند، اين احساس در افراد پديدار ميشود كه دیدگاه خاص و
متفاوت ارائه نشده است و اينجا است كه به دنبال اين سكوت زنجيرهاي،
«مارپیچ سکوت» شکل میگیرد.
نئومان، افکار عمومی را نه فقط به امور دولت و حکومت، بلکه عامل فشار بر
افراد برای «همرنگشدن» با دیگران هم در نظر میگیرد. در واقع ریشه نظریه
نئومان ترس مردم از «انزوا» است، تا آنجا که بیشتر مردم از ترس انزوا، بر
ضد قضاوتها و ارزیابیهای خود عمل میکنند. در این میان آنچه بیش از همه
مهم جلوه میکند نه رسانه، بلکه فطرت انسانی است، چرا که مدنیالطبع بودن
انسان، وی را به این تأیید اجتماعی ملزم میسازد.
رسانه در این بین حکم ابزاری را بازی میکند که امروز جایگزین ارتباطات رو
در رو شده و در تمام شئونات زندگی رخنه کردهاست، رسانه با توزیع عقاید و
باورها، جریانهای فکری را در جامعه مدیریت میکند و به عنوان تریبون فکری
جامعه هر آنچه را که بخواهد به عنوان دیدگاه اکثریت جلوه داده و آن ایده را
به تأیید جمعی میرساند. در واقع به موازات توزیع افکار توسط رسانههای
جمعی به عنوان عقاید غالب، حمایت میان فردی از عقیده اقلیت به مرور ضعیف
شده، و لذا تعداد افرادی که آشکارا عقیده اقلیت را بیان نمیکنند یا به
عقیده اکثریت گرایش پیدا میکنند، روز به روز بیشتر میشود، به گونهای که
«مارپیچ سکوت» در جامعه شکل میگیرد و یک عقیده به عنوان عقیده فراگیر
تثبیت میشود.
بنابراین تمایل به اظهارنظر توسط افراد، تحت تأثیر تصورات آنها از فضای
عقیده است و قدرتها با بهکارگیری رسانهها همواره به اهدافشان جامه عمل
میپوشانند و سلطهای هژمونیک را بر افراد اعمال میکنند تا علیرغم میل
باطنیشان و البته بدون هیچ فشاری از سوی قدرتها، عامه را در جهت
خواستههای خود سوق دهند. شايد با درك اين نقش رسانه بتوان كشمكش بين اصحاب
قدرت براي در اختيار گرفتن رسانههاي بيشتر تحت لواي خود را بهتر درك كرد.
چراكه هدف قدرتها از در اختيار گرفتن رسانه صرفاً داشتن يك رسانه نيست
بلكه تسلط بر جهتدهي افكار عمومي است.
كليدي كه كشورهاي غربي و برخي دولتها در ديپلماسي خارجي و روابط بينالملل
به خوبي از آن براي پيشبرد اهداف و منافع خود بهره ميگيرند.
امروزه تلاش اصحاب رسانه اين است كه به اين شاهكليد ارتباطات دست پيدا
كنند و كساني كه به رمز آن ميرسند، اندك و چه بسا انگشتشمارند. از این رو
است که شاید جهان رسانه، جهانی وسیع توصیف می شود.
اما تعداد رسانه هایی که جهت دهی افکار عمومی و مهندسی اذهان جمعی را تحت
کنترل خود دارند ، قلیل و بی رقیب اند و آنها بیشترین بهره را از نظریه <
مارپیچ سکوت> می گیرند
مطلب
را به بالاترین بفرستید:
مطلب را به آزادگی بفرستید: