نویدنو11/07/1392

نویدنو11/07/1392 

 

 

مذاکره با آمریکا، باید ها و نباید ها

احمد سپیداری

تحلیلگران سیاسی، بویژه هواداران راستین سوسیالیسم علمی، از مدت ها قبل از انتخابات ریاست جمهوری، به بن بست رسیدن شیوه های حکومت داری به غایت عقب مانده و ارتجاعی حاکم بر کشور و ضرورت تحولی در روبنای سیاسی کشور را مورد تاکید قرار داده بودند. روشن بود که تغییراتی در راه است، اما سئوال این بود که تغییرات چه سمت و سویی خواهد داشت و چگونه فضای سیاسی کشور را تحت تاثیر خود می گیرد. برای تحلیل آنچه امروز در چشم انداز ماست، بازگشت به نقطه آغازین فرایند شکل دهی به آن ضروری است.

مقدمه

شک نیست که سیاست های ارتجاعی و ضد مردمی دولت احمدی نژاد و جناحهای قدرتمند سرمایه داری پشتیبانش از جمله سرمایه داری بوروکرات و نظامی تازه به دوران رسیده و سرمایه داری مالی تجاری گسترش یافته در دو دهه اخیر بود کار حکومت داری در جمهوری اسلامی را به بن بست داخلی و خارجی کشانده و این قفل زنگ زده به سادگی باز نمی شود. دفاع صریح مکرر از این سیاست ها، جای شکی باقی نمی گذارد که این سیاست ها به تمامی مورد تایید ولی فقیه و حتی بعضا دیکته شده توسط او و عناصر قدرتمند حول و حوش بارگاه او تا قبل از انتخابات اخیر بوده است.

با سرکوب مردم در کودتای انتخاباتی سال ۸۸ و بیرون ریختن اصلاح طلب ها و منتقدین از بدنه نظام، حاکمیتی یکدست شکل گرفت که نه تنها حاکمیت اصلی در غالب ساختارهای سطح بالای وابسته به ولایت فقیه را در دست داشت، بلکه سه قوه رسمی کشوررا به طور کامل در دست گرفت و این سیاست ها را با سلام وصلوات پیش برد.

گسترش برنامه هسته ای بعنوان یک سیاست محوری و راهبردی و رویارویی های ماجراجویانه با کشورهای قدرتمند جهانی و متحدان منطقه ای آن ها با هدف به اصطلاح کسب اعتبار برای اسلام سیاسی (به نام اسلام انقلابی) در جهت گسترش نفوذ در منطقه از یک سو و توجیه رفتارهای سرکوبگرانه در داخل کشور برای انتصاب مشروعیت به اصطلاح انقلابی به حاکمیت ارتجاعی، کار را به جایی کشاند که زمینه برای گسترش قطعنامه های تحریم اقتصادی شورای امنیت سازمان ملل فراهم شد. ادامه همان سیاست های مخرب توسط این حاکمیت یکدست، با تهدید به بستن تنگه هرمز، بدون توجه به توازن قوا در سطح منطقه و جهان، مرحله بعدی تحریم ها توسط آمریکا را تسهیل کرد و کار به جایی کشید که نه تنها فروش نفت مورد تحریم قرار گرفت، بلکه کلیه عملیات بانکی کشور تحریم جهانی شد و بحرانی بوجود آمد که رژیم کوچکترین تصوری از آن نداشت و آن ها را غیر قابل اجرا و اسناد پایه ای پیشبرندهٔ آن را مشتی کاغذ پاره عنوان کرده بود.

و بدین طریق بود که سران رژیم با هدایت های اطلاعاتی عوامل خارجی و ارزیابی های غلط راهبردی به  دام سیاست های رودررویی و تحریم و تحریک که توسط لابی های قدرتمند جنگ طلب جهانی برای زمینه سازی جنگ سوم در خلیج فارس طراحی شده افتادند. این نسخه قبلا در عراق بکار رفته و با یورش نظامی ناتو به خاک آن کشور هزار و دویست تا هزارو پانصد میلیارد دلار چرخش مالی نظامی را برای سوداگران جهانی جنگ  به ارمغان آورده بود.

نباید نادیده گرفت که جنگ سالاران سخنگوی لابی های مالی نظامی در جمهوری اسلامی نیز از دامن زدن و اجرای آن سیاست ها سودهای سرشاری برده اند. آن ها چنان بر ثروت های افسانه ای خود افزوده اند که به نظر می رسد برای اولین بار در تاریخ کشور، دست بالا را در سرمایه داری معیوب کشور از آن خود کرده باشند. امروز مهمترین شرکت های سرمایه گذاری داخل کشور (هولدینگ) در تملک سرداران سابق و فعلی سپاه و وابستگان به آن هاست. آن ها سهام های کلیدی هزاران شرکت بزرگ تولیدی، تجاری، زراعی کشور را در موسسات مالی تحت مالکیتشان متمرکز کرده و نه تنها بخش بزرگی از بانک های خصوصی کشور را به تملک خود درآورده اند، بلکه بر دیگر بخش های کلیدی اقتصاد نظیر مخابرات، راه و ساختمان، و انرژی و نفت و ... دست انداخته اند و امروز در هیچ عرصه ای نیست که حرف اول را نزنند.

باید دانست که رهبران سپاه مدت هاست بر اساس آخرین شیوه های سرمایه داری نولیبرال جهانی عمل می کنند و بخش اعظم فعالیت های تولیدی، و تجاری و تدارکاتی سپاه با انتقال به پیمانکارهای مختلف، برون سپاری و خصوصی سازی شده و می شود. در چنین شرایطی، شبه دولتی تلقی کردن تملک ها توسط سپاه بدون دقت در ساختارهای خصوصی شدهٔ زیر مجموعه آن، چیزی جز پنهان کردن واقعیت ها نیست.

این بخش از سرمایه داری کشور بزرگ ترین و قدرتمند ترین حزب سیاسی را در دل سپاه پاسداران از آن خود کرده، و این تنها حزبی است که نه تنها به شدت به ابزار سرکوب مستقل مسلح است، بلکه خود دولتی تمام عیار است و نیروی امنیتی، قوه قضائیه، و نظمیه خاص و تحت کنترل کاملش را دارد و به صورت قانونی نیز پاسخگوی هیچ نهاد انتخابی یا غیر انتخابی جز ولی فقیه چه در درون کشور و چه بیرون از مرزهای آن نیست.

خوشبختانه برنامه جنگ طلبانه مرگ سالاران جهانی و لابی های متحدش بویژه صهیونیست ها علیه کشور علیرغم پیگیری های جنون آمیز پیش نرفت. لابی های سخنگوی صنایع نظامی جهانی اگر چه توانست بعد از عراق، لیبی را به خاک و خون جنون آمیز خود بکشند و یک جنگ داخلی تمام عیار را در سوریه براه اندازند، اما به دلایل مختلف و از جمله افزایش آگاهی عمومی نسبت به پیامدهای جنگ، شکست در انتخابات ریاست جمهوی آمریکا، پایداری روسیه و چین، عقب نشینی دقیقه نود رهبران جمهوی اسلامی از تاکتیک بستن تنگه هرمز و ... نتوانست نیروی لازم برای جنگ بزرگی همچون حمله به ایران را فراهم بیاورد و زمینگیر شد.

انتخابات

در چنین شرایطی است که وارد هشتمین انتخابات غیر دمکراتیک و تحت نظارت استصوابی کم نظیر ریاست جمهوری شدیم. تشخیص اینکه هر یک از بخش های سرمایه داری حاکم بر کشور با چه برنامه ای وارد این انتخابات به غایت تحت کنترل شدند و کدام کاندید یا کاندیداها را راهی کارزار انتخابات کردند، کار دشواری نیست. رودررویی های قبلی آن ها پیش از انتخابات نشان می داد که بخش های مهمی از سرمایه داری حاکم و بویژه سرمایه داری تجاری سنتی که به تدریج منتقد یکه تازی های احمدی نژاد شده بود، این انتخابات را فرصتی برای به زیر کشیدن او شناخته است و در این راه حاضر بود از هر وسیله ای بهره بگیرد. آن ها اگر چه نتوانستند به علت برخی کارشکنی های باند مصباح حول یک کاندید مشترک – ولایتی- متحد شوند، اما به صراحت و روشنی تمایل خود به کاندیداتوری او را چه قبل و چه بعد از شکستش در انتخابات رسما و علنا اعلام کردند. این در حالی است که نظر سنجی ها حکایت از آن داشت که نه آن ها و نه احمدی نژادی ها دیگر با هیچ ترفندی نمی توانند مردم را به پای صندوق های رای بکشانند و استفاده از کارت بخش های معترض سیاست های گذشته، بویژه اصلاح طلبان برای چنین امری ضروری است.

مسلم است که استفاده از کارت اصلاح طلبی بدون مشارکت دادن واقعی خود آن ها در قدرت، ترفندی بود که بخشی از اصولگرایان و کارگزاران حول آن اجماع پیدا کرده و این سیاست در مقطعی از انتخابات مورد تایید رهبری نیز قرار گرفت. [i]

جدا از اینکه رهبر به کدام کاندیدا رای داده، روشن است که تمایل همه کاندیداهای تایید صلاحیت شده به یک سیاست و آن هم  پشت کردن به سیاست های گذشته در زمینه انرژی هسته ای و سیاست خارجی نبوده و نیست و در این انتخابات گرایش واپسگرای معتقد به تداوم وضعیت موجود (سرمایه داران بوروکرات و نظامی قدرتمند در دولت قبل) به سخنگویی جلیلی شکست فاحشی خورد و حسن روحانی برجسته ترین منتقد آن سیاست ها با پشتیبانی فعال ۱۸ میلیون رای و پیروزی در انتخابات مسئول اجرای وعده هایی شد که در این ارتباط به مردم داده است. مهم ترین وعده او نیز چیزی جز تغییر سیاست های رویارویی و تلاش برای برداشتن تحریم ها و عادی سازی شرایط اقتصادی در همراهی هر چه بیشتر با بازارهای جهانی نیست. سفر به آمریکا برای شرکت در اجلاس سازمان ملل و مذاکره همزمان با آمریکا و۵+۱ را در چنین بستری باید ارزیابی کرد.

مذاکره با آمریکا

موضعگیری نیروهای مختلف در قبال مذاکره با آمریکا و سیر وقایعی که در این سفر شاهد آن بودیم نیز روشن است. تیم مذاکره کننده حسن روحانی خواهان نتیجه بخش کردن مذاکرات و دادن امتیازهایی برای رفع تحریم هاست و تیم مخالفش در انتخابات که سران سپاه و دارو دسته های خودسر را با خود دارد مخالف نزدیک شدن دولت به آمریکا و هرگونه امتیاز دهی برای خروج از وضعیت بحرانی پیش روی دولت است.

شکل تقابل این دو نیروی تاثیر گذار نیز ویژگی هایی را دارد که ذکر آن برای رفع ابهام ها ضروری است. کلید درک تغییر زبان و شکل برخورد رهبر و باندهای مخالف حسن روحانی را باید در فشار افکار عمومی جست. باید دانست سیاست اعلام شده – اعتدال در سیاست خارجی- و مذاکره برای رفع تحریم ها توسط حسن روحانی امروز حتی بسی بیش از دوره انتخابات توجه افکار عمومی را به خود جلب کرده و مورد پشتیبانی قرار گرفته است. از سوی دیگر، بن بست اقتصادی ناشی از تحریم ها نارضایتی شدیدی را در میان مردم دامن زده و می زند و این وضعیتی نیست که بتوانند برای مدت طولانی آن را تحمل کنند. اعلام سیاست نرمش قهرمانانه توسط ولی فقیه و اجازه محدود و کنترل شده مذاکره به تیم حسن روحانی را باید نتیجه چنین وضعیتی تلقی کرد. اینکه این سیاست ها تا چه حد نرمش و تا چه حد قهرمانی های سابق احمدی نژادی را در خود دارد تناقضی است که سیر زمان به آن پاسخ خواهد گفت. اما در هر حال یک چیز روشن است و آن اینکه برداشت برخی همچون سردار جعفری فرمانده سپاه از نرمش قهرمانانه چیزی جز نرمش از طرف آمریکا و قهرمانی از طرف ولی فقیه نیست.

او بر مبنای ارزیابی های احمدی نژادی و جلیلی مابانه از جمهوری اسلامی بعنوان یک ابرقدرت نام می برد و از توازن قوا در سطح جهانی چنین برداشتی دارد که :

پیشرفت‌های چشمگیر جمهوری اسلامی در عرصه‌های مختلف علمی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، امنیتی، نظامی و … و از همه مهمتر «قدرت نرم» و «نفوذ معنوی» انقلاب اسلامی در جهان... و اطمینانی که در ملل مختلف نسبت به کشورمان حاصل شده، اقتدار کاملی برای نظام مقدسمان به وجود آمده و مجموع قدرت معنوی و مادی کشورمان موجب شده ایران به یک ابرقدرت تبدیل شده و در هماوردی با آمریکا، نه‌تنها به‌هیچ‌وجه در موقعیت ضعف قرار نداشته بلکه کاملاً در موضع برتر و اقتدار قرار دارد.

برداشت او از سیاست نرمش قهرمانانه نیز قابل توجه است :

تعبیر دقیق و هوشمندانه “نرمش قهرمانانه” که ترکیبی از کلمات “نرمش” و “قهرمانانه” است، توسط مقام معظم رهبری به‌دلیل شرایط بسیار برجسته‌ای که نظام جمهوری اسلامی ایران در شرایط کنونی جهان داراست، مطرح شد.

این نرمش قهرمانانه موجب آشکارتر شدن چهره واقعی این دولت (آمریکا) برای افکارعمومی جهان خواهد شد،

با شناختی که از ماهیت استکبار و سلطه داریم، اینکه تصور خوش‌بینانه‌ای از رفتار آمریکا داشته باشیم، ساده‌انگارانه است چرا‌که به نظر می‌رسد دشمن هنوز آن عبرتی را که باید گرفته می‌شد نگرفته و هنوز احتیاج به زمان بیشتری برای تغییر دارد.

او مذاکرات تلفنی حسن روحانی و اوباما را «یک اشتباه قابل جبران» می داند که نباید اجازه داد تکرار شود. پاسخ این اشتباه را خودسرهای باند جلیلی و او به زبانی دیگر با تخم مرغ و لنگه کفش در آغاز ورود حسن روحانی به کشور و در فرودگاه مهرآباد دادند، اما کیست که نداند تحلیل ها و مواضع او و حزب اعلام نشده ای که از طرف آن سخن می گوید درست همان دلایل مشخصی است که وضع را به اینجا کشانده است.

پایان دادن به تحریم ها خواستی ملی است

براستی برداشت نیروی های مترقی از مذاکره با آمریکا چیست و چه باید باشد؟ آیا عادی سازی روابط خیانت است یا اصلاحی لازم در سیاست خارجی کشور؟ آیا جز مذاکره راهی برای رفع تحریم ها و بیرون آمدن از چاله ای که مردم ما را در آن انداخته اند، وجود دارد؟

در پاسخ به دو سئوال اول باید گفت : به نظر نمی رسد نیروهای مترقی با عادی سازی روابط با قدرتمند ترین اقتصادهای جهانی مخالف باشند. کمونیست ها در هر جا که حاکم اند از این روابط سود می برند یا خواستار برقراری آن اند. مدت هاست دوران توسعه های درونزا با پاره کردن پیوندها از بازار جهانی سرمایه داری پشت سر گذاشته شده و ناکارایی خود را به اثبات رسانده است. اگر کمونیست های ویتنامی و چینی و افریقای جنوبی و... نیروهای مترقی در آمریکای جنوبی قطع روابط گسترده با بازار جهانی را همچون دوران جنگ سرد خردمندانه نمی یابند، و حتی کشور سوسیالیستی کوبا پیگیر عادی سازی روابط با آمریکاست، آیا می توان آن را سیاستی معقول برای کشور خود به حساب نیاورد؟

بر این اساس خواست نیروهای مترقی اپوزیسیون باید  درخواست شفافیت و حفظ استقلال ملی در جریان پیشبرد مذاکرات، و پیگرد نیروهایی باشد که عامدانه و برای چپاول ثروت کشور کار را به چنین وضعیتی کشانده اند.

دولت و نولیبرالیسم

دیده می شود برخی با تکیه بر خطر پیامدهای حاصل از سیاست های نولیبرالیستی اعلام شده توسط دولت حسن روحانی هرگونه اقدام از طرف دولت او را در این زمینه منفی و قابل نقد و محکوم می شناسند و این امر باعث می شود در داده برداری های خود برای تحلیل شرایط به داده گزینی های جهت دار برای اثبات دیدگاهشان گرایش پیدا کنند و این چیزی است که بزرگان چپ به شدت ما را از آن پرهیز داده اند.

 باید دانست همه جناح های تشکیل دهنده قدرت در جمهوری اسلامی  از اصولگرا گرفته تا اصلاح طلب و ملی مذهبی و ... همه و همه همچون مشابهان جهانی امروزشان هوادار سرمایه داری و نوع فعلا موجود آن – نولیبرالیسم – اند. نولیبرالیسم احمدی نژادی از نولیبرالیسم دوران تعدیل ساختاری دولت رفسنجانی نه تنها بهتر نبود، بلکه درست به علت اجرای آن در شرایط عدم ارتباط متقابل با بازارهای جهانی، و انقلابی نمایی های مضحک پوشش دهنده اش، صدها بار مخرب تر و مرگبار تر بود.

عده ای از چپ ها با روی کار آمدن دولت احمدی نژاد، با حمله به نولیبرالیست های هوادار خاتمی و رفسنجانی برای این دولت نام تازه ای گذاشتند : پوپولیست، و در تحلیل هایشان متاسفانه طوری موضعگیری کردند که انگار دشمن اصلی باند رفسنجانی است و پوپولیست های احمدی نژادی چیزی بهتر از آن ها هستند. گذشت زمان نشان داد این مزیت ها چیزی جز فشار و تنگنای هر چه بیشتر در زندگی مردم و تعمیق فاجعه نبود و نیست و احمدی نژاد اولین رئیس جمهور کشور است که بانک جهانی شیوه های پیشبرد حذف یارانه هایش را دارای قابلیتی جهانی برای کپی برداری دانسته و مورد تقدیر قرار داده است.

مبارزه با سرمایه داری (و در شکل امروزین آن نولیبرالیسم) وظیفه راهبری کمونیست هاست و آن ها نمی توانند و نباید لحظه ای در این مبارزه تردید کنند و خوشبختانه نکرده اند. سیات های نولیبرالیستی دولت روحانی نیز شامل همین امر است. اما نمی توان با تکیه بر آن در مقابل اشکال مدرن تر حکومت داری به نفع شیوه های عقب مانده تر و قرون وسطایی ایستاد و خود را در کنار جلیلی ها و جعفری ها و نقدی هایی قرارداد که برای قدرت گیری در آینده نزدیک از هم اکنون خیز برداشته اند و دولت سایه ای قدرتمند براه انداخته اند.

لنین در نامه به گورکی به تاریخ سوم ژانویه ۱۹۱۱ می نویسد :

«تنها ضامن پیروزی بر سرمایه داری، رشد سرمایه داری است.مارکسیست ها از هیچ اقدام تلافی جویانه نظیر تحریم تراست ها و یا محدودیت تجارت پشتیبانی نمی کنند.آن ها روش خود را دارند. بگذار خومیاکف ها و شرکایشان در مسیر ایران راه آهن بکشند. بگذار آن ها لیاخف ها را اعزام کنند. وظیفه مارکسیست ها افشای اعمال آن ها برای کارگران است. آن ها به خارج رفته اند تا زمینه غارت و خفه کردن شما را فراهم کنند. باید در مقابل آن ها مقاومت کرد. مقاومت و مبارزه در برابر سیاست های استعماری و غارت بین المللی با سازماندهی کارگران و برای رهایی طبقه کارگر باعث توقف توسعه سرمایه داری نمی شود، بلکه حرکت آن را برای تجدید ساختار در جهت ارتقا به روش های متمدنانه تر و پیچیده تر سرمایه داری سوق می دهد. سرمایه داری داریم تا سرمایه داری. در مقابل ما صد سیاهان وجود دارند[ii][iii]


 

[i]  به باور من پس از روشن شدن پیامدهای رد صلاحیت رفسنجانی که قرار نبود در انتخابات شرکت کند و درست به خاطر جلوگیری از تحریم قطعی انتخابات توسط مردم بود که چرخش رهبری نظام صورت گرفت. به همین دلیل، نمی توان آن را یک برنامه از قبل طراحی شده دانست. کاندید اصلح رهبر نمی توانست حسن روحانی باشد. دلایل در این زمینه بسیار است، که متاسفانه در تحلیل های مدافعان نظریه مهندسی پیروز انتخابات توسط رژیم نادیده گرفته شده است. اینکه صندوق ۱۱۰ که اعضای بیت رهبری در آن رای داده اند، تنها صندوقی است که جلیلی در آن بالاترین رای را داشته اولین فاکت از این سری نمونه هاست. فاکت آخر نیز، اجلاس اخیر مجلس خبرگان رهبری است. آیا این مجلس و رئیس آن مهدوی کنی جرات دارد کاندید اصلی رهبر را رئیس جمهور مشروط بنامد؟ و فراتر از آن لزومی داشت سردار قاسمی فرمانده نیروی قدس یعنی نماینده پرقدرت بخش بازنده انتخابات را به موازات روحانی و هم عرض با او و بدون هر شرط و شروطی در جلسه مجلس خبرگان مشارکت دهد.

[ii]  باند سیاه ترور و کشتار وابسته به دربار که توسط پلیس تزاری برای مقابله با جنبش های انقلابی سازمان یافته بود.

[iii]  به نقل از مقالهٔ : «جهانی شدن بن بست یا گریزگاه» - گنادی زیگانف – از کتاب «روندهای اخیر جهانی شدن و آلترناتیو های واقعی آن (مجموعه مقالات ترجمه شده توسط هما احمد زاده – احمد جواهریان)» – انتشارات پژوهنده - ۱۳۸۱

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter