نویدنو29/04/1392

 

نویدنو29/04/1392 

 

 

از برنامه حداقل كارگري حزب توده ايران دفاع كنيم!

فرهاد عاصمی

مطالبات بينابيني

جابجايي وظيفه ”عدالت“ و ”راه توده“!

غافل از آنكه «عقاب را بال از پرواز است»! (احسان طبري)

 

عزايم خواني ”عدالت“- رجزخواني ”راه توده“

در حالي كه ”عدالت“چي هاي صادق به جاي دفاع از مواضع دمكراتيك و سوسياليستي طبقه كارگر و پيوستن به جنبش انقلابي كارگري، به جاي اعلام آنكه دفاع از منافع طبقه كارگر كه بايد به دست كارگران و حزبش و به شكلي مبارزه جويانه و آگاهانه عملي گردد، به جاي اذعان به اينكه مبارزه ضدامپرياليستي تنها از طريق تجهيز و سازماندهي طبقه كارگر و ديگر نيروهاي ميهن دوست ممكن است، به سخني ديگر، به جاي تجربه اندوزي از يك دهه دنباله روي از عقب افتاده ترين لايه هاي خرده بورژوازي ي اوهام پرست كه به تصديق صندوق بين المللي پول، پيگيرترين مجري نسخه نوليبرال امپرياليستي در ايران در سه دهه گذشته بوده و اجراي اين برنامه ضد كارگري و ضد مردمي و ضد ملي را به برنامه رسمي دولت خود تبديل و آن را اعلام داشته است، به ”غزايم خواني“ و زار زار گريستن بر سر خاك دولت نهم و دهم زانو زده اند، ”راه توده“ همه پرده ها و نيرنگ ها را كنار گذاشته و با صراحت به دفاع از انديشه و عمل سوسيال دمكرات راست كه نسخه هاي آن را در ”اتاق هاي فكر“ ارتجاع جهاني به رهبري بليرها، اُولنداها، شرودرها مي پيچند، بدل شده است.

”راه توده“ به يك بار نويسندگاني با عنوان هاي ”دكتر“ و لابد بزودي ”پرفسور“ را به صحنه آورده  است. اين ”نظريه پردازان دانشمند“، در شماره ٤١٤ (١٣ تير) اين نشريه دزديده شده، سه مقاله در وصف  و توصيف نسخه نوليبرال امپرياليستي و لزوم عمل به آن منتشر كرده اند. وظيفه هر سه مقاله يكي است! اين وظيفه را زنده ياد طبري «گم» كردن سرشت انقلابي انديشه ماركسيستي- توده اي مي نامد: «انديشه وران بورژوايي ... [به كمك شيوه هاي ظريف سفسطه گرا، مقولاتي را مطرح مي سازند كه] مسئله بر سر خطا بودن اين مقولات يا غيرعيني بودن آن ها نيست، ولي مساله بر سر آن است كه در يك مقوله كلّي (و لذا مهم)، آن قانونمندي مشخص را كه مي تواند اهرم تفكر انقلابي قرار گيرد، گم مي كنند، و بدين سان انديشه ماركس را در جهت كُندسازي آن ”اصلاح مي نمايند“» (درباره انسان و جامعه انساني، ص ١٢) (تكيه از من).

صلابت نظر طبري را به كمك نظر اصلاح طلبيِ صادق و نوشته هاي شماره اخير ”راه توده“ بشكافيم:

فرد محترمي در ”راه سبز آزادي“ و خطاب به محمد خاتمي (و همچنين هاشمي رفسنجاني) مي نويسد: «جهان را اصلاح گران پر صبر مي سازند، نه مردان طايفه افراط.»

نظريه پرداز، موضع صادقانه خود را با زبان و مضمون قابل تحسيني بر مي شمرد: «در اين راه پر خطر، بلندترين فريادمان، قانون بود، رساترين اعتراضمان، اميد بود و دلهامان سرشار از ياد آناني بود كه به حصر نشسته اند. دلتنگ آناني بود كه به حبس گرفتار آمده اند و داغدار آناني بود كه ديگر در ميانمان نيستند.»

انديشه پوياي نظريه پرداز به برشمردن گذشته قناعت نمي كند! بهيچ وجه! از بلنداي امروز، دورنماي آينده را مي بيند و ترسيم مي كند: «مي دانيم ... مي دانيم كه فرداي نزديك، از حبس و حصر گذر مي كنيم و در روزگاري كه دور نيست، دست در دست يكديگر، سرود فتح مي خوانيم ... به آرزوي ايراني پراميد و سربلند.»

نظريه پرداز، از ديدگاه خود، صحنه پيروزي به دست آمده را كه پيامد «اجماع اصلاح طلبان و آفرينش حماسه ٢٥ خرداد» است، در سطر قبلي برشمرده است: «امروز از وراي هلهله ها، شاديها و دشنامها، سرهايي افكنده مي بينيم و گردنهايي افراشته.»

به سخني ديگر، يك اصلاح طلبِ صادق، صبور و فعال با بياني دلنشين انديشه اي را بر مي شمرد كه خواننده توده اي مي تواند باشيفتگي همانقدر آن را بپذيرد و دنبال كند كه هنگامي كه از طبري مي خواند: «خيزاب خزر بر ماسه ها چنگ مي كشد ... چنبره غوغاگر زنبور بر گَرد گل مينا ... بدخواهان نگرانند كه تا كي از فشار دشنه بر سينه فرياد برآورم. ولي دلاوري در خاموشي است؛ خردمندي در دريافتن است ... ”تكرار“ تمرين است و تمرين زرگري و ريزه كاري ياخته ها و گويچه ها، ... (با پچپچه پاييز، ١ تا ٦)؛

«... تحفه تكرار با تن سراپا ايثار ...» (به آنكس كه به او مي انديشم، شعر زندان).

 

ديالكتيك سير خود بخودي و آگاهانه

”سير خود بخودي“ در انديشه نظريه پرداز اصلاح طلب و طبري در سطور پيش در شفافيت شايسته ترسيم و تصوير شده اند. بي ترديد توصيف هر دو را هر انسان و ميهن دوستي ارج مي نهد و مي پذيرد. اما يكي انديشه يك سوسيال دمكرات ”چپ“ (زيرا انديشه فعال او آينده را مي بيند و ترسيم مي كند) و ديگري نظر انديشمندي معتقد به جامعه شناسي علمي و مسلح به انديشه ديالكتيكي است!

انديشه طبري واقعيت زندگي را بيش از آن مي بيند و تصوير مي كند كه اصلاح طلبِ صادق مي تواند با نگرش يك سويه و مطلق گرانه خود مي بيند و ترسيم كند. پويايي انديشه طبري در جهت جريان واقعي زندگي، با عزم براي «دروازه شهرهاي ناگشوده را بگشايم!» حركت مي كند. در حالي كه سير خود بخودي، زمينه تغييرات را ايجاد مي كند و در انتظار ”تغييرات“، ”در كوپه قطار به انتظار رسيدن به ايستگاه معهود“ (لنين)، مي نشيند. انديشه ديالكتيكي، وظيفه تغييرِ آگاهانه را مي بيند و آن را به مثابه بارِ بر دوش نيروي نو درك مي كند! طبري همانجا موضع انقلابي خود را برجسته و خاطر نشان مي سازد:

«با دلي مالامال از آتش و خون آمده ام. پيامي سهمناك دارم تا همه ابعاد واژگون شوند. همه خوار شدگان بالا بيفزايند. من رياضيات خِرد و شاقول تجربه را جانشين عزايم خواني عتيق خواهم ساخت ... من انقلابم! سنگلاخي خاراگين در آستانه مرغزار كبود (با پچپچه پاييز، ٩)؛

«آمدي، عاشقانه آمدي، بر لبانت زمزمه دردهامان جاري بود، در دستانت مرهم زخم كهنه ساليان، فرياد برآوردي: ”آسمان را به آيش رها كنيد! زمين را به موران وامگذاريد! اي باد بدستان! طوفان در دستتان خانه دارد ...» (فرسايش در خزان، شعر زندان).

ديالكتيك سير خود بخودي و آگاهانه كه طبري در آثار خود بار ها توضيح مي دهد، آن گرهگاهي در انديشه است كه مرز انديشه سوسيال دمكرات را از هر نوع آن، از انديشه انقلابي ماركسيستي- توده اي جدا كرده و آن را نشان مي دهد.

تكيه يك سويه بر نقش خود بخودي، آنطور كه از گفتمان اصلاح طلبِ صادق پيش تر نقل شد، و تكيه سه مقاله شماره اخير ”راه توده“ كه مي كوشد دو وظيفه مبارزاتي دمكراتيك و سوسياليستي حزب توده ايران را در برابر هم قرار دهد و از اين طريق به نفي موضع انقلابي حزب توده ايران بپردازد، اين هدف را دنبال مي كند كه از حزب طبقه كارگر ايران، حزبي اصلاح طلب بسازد. حزب ما، از آن روي كه تغييرات بنيادي در جامعه را هدف مبارزاتي خود اعلام مي دارد، پيگيرترين حزب در مبارزه براي اصلاحات است. «اين اما يك كلاهبرداري بورژوامآبانه است، هنگامي كه اصلاحات براي حل مساله هايي توصيه شود كه حل آن تنها از راه تغييرات انقلابي ممكن است» (لنين، كليات جلد ٢٢، ص ١٧٢).

 

هدف سه مقاله ”راه توده“

القا و تحميل برنامه ”برنيشتين“ي كه ديرتر نشان داده خواهد شد، به حزب توده اي ها، هدف سه مقاله پيش گفته را تشكيل مي دهد. «مشي توده اي» كه ”راه توده“ با دستكاري هدفمندي به جاي «خط مشي انقلابي حزب توده ايران» به كار مي برد، با اين هدف انجام مي شود كه با ظاهري آراسته، برّايي انديشه انقلابي ماركسيستي- توده اي را به قول طبري «كُند» كند و آن را «گم» سازد. مي خواهد نقش سير خود بخودي را مطلق سازد و نقش آگاهانه و جانبدار و ترقي خواهانه نيروي انقلابي را برباد دهد. اين در حالي است كه طبري در جلد دوم ”نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ از آن صحبت مي كند كه «نقش تصادف و ضد جبر، نقش سيلاب مهار ناپذير خود به خودي، نقش هرج و مرج و تصادم، در تاريخ بشري دوران ما در حال فروكش است.» (ص ١٦١)

طبري مجاز است و مي تواند چنين بنويسد، زيرا پيش تر نشان داده است كه روند فرازمندي جامعه، روندي قانونمند است. لذا قابل شناخت است. او اين روند را به كمك علم جامعه شناسي، يا ماترياليسم تاريخي، در همين اثرش نشان داده و به اثبات رسانده است. او در افشاي «فلاسفه و جامعه شناسان ضد تاريخ [ضد برداشت ماترياليسم تاريخي روند فرازمندي جامعه]، ... يكي از مشهورترين آن ها ... پوپر كه صريحاً مي گويد تاريخ تكرارپذير نيست» (همانجا ص ١٦٠)، موضع گرفته است و نشان داده است كه «نه، چنين نيست. تاريخ در مسير قوانين جامعه شناسي ... سير مي كند، ولي اين سير، مانند همه سيرها در طبيعت و اجتماع، سير هموار مستقيم الخط اعتلائي نيست، بلكه تضاريس شكسته و بسته و پيچاپيچ غريبي است كه يك قطعه كوچك آن مي تواند حتي حركتي خرچنگي و قهقرائي را ثابت كند و نشان دهد و سفسطه گر را به اين نتيجه برساند كه تاريخ سراپا حادثهء نو و بي سابقه است و در آن ”تكرار قانوني“ وجود ندارد.»

كرنش در مقابل خود بخودي، پيامد تسليم در برابر نفي ديالكتيك ميان سير خود بخودي و آگاهانه است! سلب توان دستيابي به آگاهي علمي از توده اي ها، خلع سلاح ايدئولوژيك آن هاست. در زير اين كوشش ”راه توده“ در مقاله هايش افشا و نشان داده خواهد شد كه «انقلابي بودن به ويژه در جهان ما تنها عاطفه نيست، خرد نيز هست.» (احسان طبري، همانجا، ١٦٧).

 

ولي سيمرغ را بال ها از پرواز است ... (احسان طبري)

نقش باز و صريح تاكنوني ي ”عدالت“ در دفاع از دولت مجري برنامه امپرياليستي كه هدف آن تبديل ايران به مستعمره سرمايه مالي جهاني شده امپرياليسم است، اكنون با صراحت توسط ”راه توده“ به عهده گرفته شده است. وظيفه تعيين شده براي ”راه توده“ كه در مقاله ”دولت حسن روحاني و سياست عملي راه توده“ طرح مي شود، تدارك و القاي اين فكر است كه تشديد بحران اقتصادي- اجتماعي محتوم در دوران رياست جمهوري حسن روحاني، گويا نه به علت اجراي اين برنامه ضدمردمي و ضدملي، بلكه به علت «بالا بردن سطح خواست مردم» از دولت يازدهم به وجود خواهد آمده!

براي تحميل همين نظر، كوشش مي شود كه استراتژي حزب توده ايران را تنها به دسترسي به «تغييرات مثبت» محدود كنند، بدون آنكه مضمون «مثبت» روشن باشد، مثبت براي كه؟ در مقاله ي ”تحول اجتماعي هدف توده ايست، نه كسب قدرت“، گفته مي شود: «استراتژي حزب توده ايران كمك به پيشبرد تغييرات مثبت است ...».

در مقاله ي ديگري با عنوان ”شلاق روزگار بر گُرده آنها كه تفاوت رويا و واقعيت را نمي بينند!“، كه نويسنده آن يكي از ”دكتر“هاي نظريه پرداز در سهميه جديد است، اين هدف در انتقاد به «جنبش روشنفكري ايران» بروز مي كند و گفته شود كه اين روشنفكران «روياهاي خود [را] با آنچه ممكن بوده است مقايسه» مي كنند و دچار سرخوردگي مي شوند! زيرا گويا «روياها» تحقق ناپذيرند و تنها بايد به فكر ”ممكنات“ و ”مقدورات“ بود و بس!

به سخني ديگر، همانند ”عدالت“، ”راه توده“ به كمك نيروهاي كمكي جديد دريافت كرده در سطح ”دكتر“، مامور آن شده است، انديشه ماركسيستي- توده اي را از تحليل شرايط اجتماعي در سطح علمي و برپايه دانش جامعه شناسي ماركسيستي- توده اي برحذر داشته و به آن تحليل در سطح انديشه برينشتيني ”مبارزه براي مبارزه“ را القا سازد!

اين انديشه، هدفش كرنش بي چون و چرا در برابر سير خود بخودي و نفي رابطه ديالكتيكي ميان سير خود بخودي و سير آگاهانه در نبرد طبقاتي است! آن ها مي خواهند سرشت جانبدارانه و ترقي خواهانه خط مشي انقلابي حزب توده ايران را «گم» كنند و آن را به دور اندازند! سرشت جانبدارانه حزب طبقه كارگر كه در «پيوند گسست ناپذير ميان وظايف سوسياليستي و دموكراتيك» آن نهفته است و در «تيغ» برّاي انديشه آن متبلور مي شود، هدف يورش به اصطلاح ”روشنفكرانه“ نظريه پردازاني است كه لابد «جمعي از پژوهشگران موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي» (تهران- خيابان ولي عصر (عج)، بالاتر از بزرگراه شهيد چمران، شماره ١٥١٨) است كه اينبار نامشان ميلاد عظيمي و عاطفه طَليه نيست!

براي روشن شدن اين كوشش دزدانه و حيله گرانه و شناخت همه جانبه سياست سوسيال مكراتِ ”راه توده“، بازگرديم به سخن اصلاح طلبِ صادقي كه پيش تر بخشي از نظرات او را برشمرديم. او خوشحالي خود را از وضع ايجاد شده، چنين برمي شمرد:  «امروز از وراي هلهله ها، شاديها و دشنامها، سرهايي افكنده مي بينيم و گردنهايي افراشته.»

به سخني ديگر، براي نظريه پرداز: «صحنه را آراسته بودند براي فتحي بي دردسر ... به طرفة العيني عنان از كف رفت و آن همه ناز و تنعم خزان به پاي باد بهار، به روز زوال رسيد.» به نظر نظريه پرداز اصلاح طلب، انتخاب حسن روحاني به رياست جمهور جديد، در چارچوب ”مهندسي اجتماعي“ تحقق نيافته، بلكه ناشي و پيامد «از دست رفتن عنان» از دست حاكميت سرمايه داري است كه لابد بايد بر پايه اين برداشت، «حماسه سياسي» (خامنه اي) نيز گامي ديگر و حلقه اي مضاعف بر اين «از دست رفتن عنان» ارزيابي شود!؟

اين ارزيابي، دقيقاً در انطباق است با ارزيابي ”راه توده“ از انتخاب حسن روحاني. به نظر ”راه توده“ كه اكنون با كمك ”دكتر“ها نيز از محتواي ”پرمغزتر“ي برخوردار شده است، روند انتخابات مهندسي شده، چيزي نبود گويا جز «از دست رفتن عنان» از دست ”رهبر“ كه آن هم زير فشار تبليغ ”راه توده“ عملي شد: «ما [!] ... در اوج ياس و نااميدي كه جامعه را گرفت ... خواهان حضور مردم در انتخابات شديم. سپس نه تنها خود به حسن روحاني راي داديم [!]، بلكه همگان را فراخوانديم كه به وي راي دهند [!!]. حتي فراتر از اين ... و سرانجام ... چهارشنبه شب و قريب ٣٢ ساعت [!] پيش از آغاز راي گيري، در يك فراخوان هشدار گونه اعلام داشتيم كه كار انتخابات و پيروزي روحاني را بايد در همان مرحله اول انتخابات تمام كرد [!!!].

اكنون خواننده هشيار دريافته است كه ”حلقه مضاعف“ كه پيش تر از آن صحبت شد كه خارج شدن «عنان» را از دست «صحنه»گرانِ ”مهندسي انتخابات“ خارج نمود، كدام حلقه نجات بوده! و توسط چه كسي به ميدان انداخته شده است!

 

آرمان والاي طبقه كارگر!

اگر بر جنبه مضحكه ي مطلب چشم ببنديم، هر دو نوع از سفسطه گران، صادق و حيله گر، ارزيابي خود را از طريق توصيف ”ظاهر امر“ گويا مستدل مي سازند! دوست اصلاح طلبِ صادق ادعايي هم ندارد! او با انديشه و نگاه خود، تمام تاريخ را به نقش شخصيت ها خلاصه مي كند و عجيب هم نيست اكنون تنها نقش خاتمي و هاشمي را برجسته سازد!

اگر اصلاح طلبِ صادق با اين انديشه فاصله بسيار دارد، و يا لااقل كوچكترين اشاره اي هم به ضرورت تغييرات در زيربناي اقتصادي به سود لايه هاي فرودست جامعه ندارد، نزد نظريه پردازان تقسيم شده براي ”راه توده“، وضع به كلي متفاوت است. اين گردان ”آگاه“ي است كه مي داند طبق نقشه بيرون آمده از كشوي ميز ”اتاق هاي فكر“ نظام سرمايه داري، كدام مسايل گرهي را طرح سازد!

در اين انديشه، بديهي است كه اصلن و ابدان اين پرسش طرح نمي شود كه آيا در ”تناسب قوا“ در حاكميت سرمايه داري تغييري به سود زحمتكشان و طبقه كارگر به وجود آمده است، تا مبتني به آن، بتوان ارزيابي جديدي از شرايط حاكم ارائه داشت؟ به سخن طبري، «مضمون كه ماهيت را تشكيل مي دهد»، اصلا مورد توجه ”راه توده“ نيست كه مدعي دفاع از «مشي توده اي» است.

توده اي ها، همانند رفيق ”انوشه“ با صراحت و شفافيت مي پرسند، در اين صغرا و كبراها در سه مقاله اين شماره، «جايگاه آرمان والاي زحمتكشان شهر و روستا و به طور اخص طبقه كارگر كجاست؟» (نگاه شود به ”بيان موضع، گفتگو ميان توده اي هاست (٤)“، فروردين ١٣٨٩، http://www.tudeh-iha.com/?p=1148&lang=fa) انوشه كه با نوشتار كوتاه خود نقش فعالي در بحث هاي سال ٨٩ ايفا نمود، در ارزيابي اين نظريات نوشت: «اين، همان كارپايه سياست ورزي پراگماتيستي سوسيال دمكرات ها بوده و هست.»

 براي نشريه دزديده شده ”راه توده“ كه حالا به جولانگاه ”دكتر“هايي بدل شده است كه كيانوري موضع آن ها را در نامه خود در سال ١٣٧٣ افشا نمود، هيچ وظيفه اي ديگر متصور نيست، جز آنكه: «وظيفه خود مي دانيم مانند يك نيروي متحد در كنار دولت آينده حركت كنيم»!  «ما راي داده ايم كه تحول در جامعه صورت گيرد.» (دولت حسن روحاني و سياست  عملي ”راه توده“، ص ٣). (كمي هم به ياد عزايم خواني ”عدالت“چي ها بر سر خاك دولت نهم و دهم باشيم!) ببينيم صراحت ”راه توده“ بر چه پايه اي استوار است:

«ما طرح مطالبات را اينگونه مي فهميم. نه اينكه مطالباتي غيرمنطقي طرح كنيم كه تحقق پيدا نكند ... برعكس مطالباتي را طرح كنيم كه امكان تحقق داشته باشد و يك گام جنبش و جامعه را به پيش برد و مردم را به نيروي خود اميدوار و شرايط طرح مطالبات عميق تر و گسترده تر بعدي را فراهم كند.» (همانجا، ص ٤)

 

برنامه حداقل كارگري

در موضع ”راه توده“، سرشت سوسيال دمكرات انديشه با صراحت و شفافيت خود مي نمايد. موضع كرنش در برابر جريان خود بخودي، ترك موضع انقلابي- ترقي خواهانه و پذيرش موضع پوزيتويستي در تائيد شرايط حاكم و كوشش براي ابدي ساختن آن، قابل انكار نيست. ”راه توده“ با پشت كردن به موضع حزب توده ايران كه زنده ياد جوانشير آن را در ”سيماي مردمي حزب توده ايران“ بر مي شمرد، و با وجود بي شرمي چاپ مداوم عكسِ جوانشير و ديگر رهبران توده اي در صفحات خود، از موضعي عميقاً تسليم طلبانه و دنباله روانه به سود منافع حاكميت سرمايه داري حاكم دفاع مي كند و مي كوشد آن را با عنوان «مشي توده اي» بيارايد!

جوانشير در اثر خود، ”برنامه حداقل كارگري“ ي حزب توده ايران را توضيح مي دهد و در آن سه نكته اساسي را با صلابت تئوريك و سياسي مي آموزاند كه هيچ توده اي ي كه آن را خوانده باشد، در چاله سوسيال دمكرات كنده شده توسط ”راه توده“ و هيچ جريان افشا شده و نشده ديگر، نمي افتد. از اين روي اين كتاب ٨٧ صفحه اي بايد كتاب باليني توده اي ها باشد! (بزودي كتاب به صورت قابل دان لوپ و چاپ منتشر خواد شد).

جوانشير اين سه نكته را به صورت زير بر مي شمرد:

١- پيوند گسست ناپذير وظايف سوسياليستي و دموكراتيك؛

٢- تحكيم  انديشه و عمل حزب از طريق پيوند دو وظيفه فوق؛

٣- وفاداري به ماركسيسم- لنينيسم به مثابه خصلت انقلابي حزب توده ايران (نگاه شود به ”سيماي مردمي حزب توده ايران (١)، پيوند گسست ناپذير وظيفه سوسياليستي و دمكراتيك“، بهمن ٨٧،  http://www.tudeh-iha.com/?p=668&lang=fa).

در آن نوشتار از جمله بر اين نكته تاكيد شده است كه «اهميت شناخت وحدتِ ديالكتيكي پيش گفته براي مبارزات امروزه حزب توده ايران و جنبش توده اي در اين نكته نهفته است كه پايبندي نظري و عملي به اين وحدت، محكي است براي تشخيص سياست توده اي و غيرتوده اي در هر لحظه و در هر عرصه از مبارزات اجتماعي. ...»

با زير عنوان ”برنامه انقلابي و يا برنامه خالص كارگري“، جوانشير با نشان دادن نادرستي در برابر هم قرار دادن اين دو وظيفه و دو سوي مضمون مبارزات طبقه كارگر، به توضيح خصلت انقلابي ناشي از وحدت دو سوي مضمون مبارزات طبقه كارگر مي پردازد. او خصلت انقلابي را ويژگي برنامه كارگري ارزيابي كرده و مي نويسد: «برنامه هاي ما، با اين كه شعارهاي عام دمكراتيك داشت، هـرگـز برنامه يك حزب يا جريان  بورژوائي و خرده بورژوائي نبود. برنامه حداقل كارگري بود. برنامه اي بود كه وظايف سوسياليستي و دمكراتيك را به طور گسست ناپذير  - آن طور كه لنين توصيه مي كند – به هم پيوند مي داد [تكيه از ما] و جنبش دمكراتيك و ضدامپرياليستي عموم خلق را به جلو، به سوي نبرد با سرمايه داري، به سوي سمت گيري سوسياليستي هدايت مي كرد.» (ص ٤٠)

 

مطالبات بينابيني

آنچه پيش تر از ”راه توده“ نقل شد كه در آن خواستار «طرح مطالبات تحقق»پذير شده است، سنخيتي با ”برنامه حداقل كارگري“ حزب توده ايران ندارد كه جوانشير توضيح مي دهد. نظر ”راه توده“ كه گويا «مطالباتي كه امكان تحقق داشته باشد و يك گام جنبش و جامعه را به پيش برد»، ارتباطي با همين سخن جوانشير ندارد كه مي گويد: «پيوند دو وظيفه، جنبش دمكراتيك و ضدامپرياليستي عموم خلق را به جلو، به سوي نبرد با سرمايه داري، به سوي سمت گيري سوسياليستي هدايت مي كند.» اين مطالبات به نظر جوانشير مطالباتي هستند كه «وظايف سوسياليستي و دمكراتيك را به طور گسست ناپذير به هم پيوند مي زند»!

نظر جوانشير را بشكافيم. به اين منظور نقل نظر لنين كه كارپايه تنظيم ”سيماي مردمي حزب توده ايران“ را نيز تشكيل مي دهد، كمك است: لنين «مبارزه دموكراتيك» را براي بلشويك ها، مبارزه بر ضد حكومت مطلقه، يعني مبارزه اي كه همّ آن مصروف به دست آوردن آزادي سياسي در روسيه و دموكراتيك كردن رژيم سياسي و اجتماعي است، درك مي كند و مبارزه سوسياليستي را مبارزه بر ضد طبقه سرمايه داران، يعني مبارزه اي كه همّش مصروف به انهدام رژيم طبقاتي و ايجاد جامعه سوسياليستي در روسيه است، مي داند (مجموعه آثار جلد دوم، ص ٨٢٧، ترجمه زنده ياد پورهرمزان- به نقل از نوشتار سيمين مدرسي- ميلاد منزوي miladmonzavi@yahoo.com تحت عنوان ”نيم نگاهي به مقاله طرد رژيم ولايت فقيه، نه استراتژي و نه تاكتيك)

پيوند ميان مطالبات دمكراتيك و سوسياليستي در شرايط كنوني ايران كه مضمون برنامه حداقل كارگري حزب توده ايران را در اسناد كنگره ششم حزب تشكيل مي دهد، به چه معنا و داراي چه محتوايي است؟ با پاسخ به اين پرسش، تضاد ميان خط مشي انقلابي حزب توده ايران با همه انواع انديشه سوسيال دمكراتيك خود را نشان مي دهد:

حزب توده ايران مدافع بي چون و چراي منافع طبقه كارگر ايران و ديگر زحمتكشان شهر و روستا، زحمتكشان يدي و فكري است. دفاع از اين منافع، بـدون دفاع از حق حاكميت ملي در سطح سياسي و به ويژه اقتصادي- فرهنگي- نظامي و ... مردم ايران ناممكن است. رشته محكم ارتباط ميان منافع طبقه كارگر و همه ميهن دوستان از لايه هاي ديگر، ازجمله اصلاح طلبان صادق، در اشتراك منافع طبقه كارگر با ميهن دوستاني ريشه دارد كه خواستار استقلال واقعي ايران، به ويژه استقلال اقتصادي كشور از اقتصاد جهاني شده تحت سيطره سرمايه مالي امپرياليسم است.

از اين روي، پيوند ميان مطالبات دمكراتيك با مطالبات سوسياليستي طبقه كارگر در شرايط كنوني ايران، به معناي پيوند ميان منافع طبقه كارگر با منافع لايه هاي خرده بورژوازي و سرمايه داران ملي است كه هدف آن دفع سلطه امپرياليسم است. اين، محتواي نبرد آزاديبخش ملي دوران كنوني را تشكيل مي دهد. براي دستيابي به اين هدف، بايد ارتجاع داخلي را به عقب راند و مواضع از دست رفته ميهن دوستان را دوباره به چنگ آورد. اين هدف اما تنها با «طرح مطالبات تحقق پذير» قابل دسترسي نيست. براي عقب راندن ارتجاع بايد خواست هاي ”بينابيني“ را مطرح نمود.

برخلاف ادعاي ”راه توده“، خواست هاي تحقق پذير، نه جنبش را به پيش مي برند و نه اعتماد به خود را در آن ايجاد مي سازند، و به آن، به سخن طبري، «شخصيت» مي بخشند. اما مطالبات ”بينابيني“ اين «شخصيت» را به مبارزان عطا مي كند.

خواست هاي ”بينابيني“ و يا ”انتقالي“ چه نوع خواست ها هستند؟ (نگاه شود همچنين به ”ضرورت هاي مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب و مساله گذار از سرمايه داري“، فروردين ٩٢، http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2011)

خواست محمد خاتمي براي آزادي زندانيان سياسي و رهبران اسير جنبش مردمي به عنوان شرط او براي شركت در انتخابات، چنين خواست ”بينابيني“ است. خواست ”بينابيني“ و يا ”انتقالي“ از سرشتي برخودار است كه در شرايط حاكميت سرمايه داري قابل اجرا، تحقق پذير است. اما اين خواست كه ”انقلاب“ نيست، بلكه خواستي ”اصلاح طلبانه“ است، به علت شرايط مشخص حاكم، نمي تواند از طرف ارتجاع و حاكميت ديكتاتوري سرمايه داري پذيرفته شود، زيرا او را مجبور مي كند، از مواضع ارتجاعي خود گامي به عقب رود. از اين وحشت دارد كه با عقب نشيني خود، بهمني ايجاد شود كه ديگر براي او قابل سد كردن نباشد و گام ”اصلاحي“ بينابيني، به گام ”انقلابي“ بيانجامد!

از اين روي، ارتجاع و ديكتاتوري حاكم به پيشنهاد ”بينابيني“، آن طور كه براي نمونه محمد خاتمي طرح نمود، تن نمي دهد. اين مطالبات بينابيني در طول زمان قشربندي را ميان افكار عمومي ممكن و تشديد مي كند. جنبش را به پيش هدايت مي كند. ما با چنين روندي در پيش از انتخابات اخير روبرو بوديم.

اكنون اين خواست كه مراسم تحليف رئيس جمهور انتخاب شده بايد در حضور زندانيان سياسي آزاد شده و موسوي ها و كروبي عملي گردد، چنين خواستي است. خواستي است كه ارتجاع و رژيم ديكتاتوري را زير فشار قرار مي دهد. به نسبت مقاومت رئيس جمهور جديد و اعلام آنكه تنها در حضور آزاد شدگان در ميدان آزادي به تحليف خود تن دهد، مي تواند اين خواست با اين ”پيروزي“ مقطعي همراه گردد، كه واقعا هم زندانيان سياسي آزاد شوند و جنبش گامي به پيش بردارد.

تفاوت خط مشي انقلابي حزب توده ايران با «مشي» انواع سوسيال دمكرات ها از قماش ”راه توده“ و ديگران، دقيقاً در اين نكته نهفته است، كه خط مشي انقلابي حزب طبقه كارگر بر پيوند ميان مبارزه دمكراتيك طبقه كارگر با مبارزه عليه مجريان برنامه اقتصادي نوليبرال امپرياليستي كه براي اجراي آن، حقوق قانوني و آزادي هاي مردم را پايمال كردند، مبارزه مي كند و به «مطالبات تحقق پذير» براي ارتجاع حاكم قناعت نكرده و از اين طريق به روند سركوب آزادي هاي قانوني تن نمي دهد! چنين سياست انقلابي است كه «مردم را به نيروي خود اميدوار و شرايط طرح مطالبات عميق تر و گسترده تر بعدي را فراهم [مي] كند.» كه ”راه توده“ دزديده شده (همانجا، ص ٤) مي خواهد مضمون انقلابي آن را «گم» و برّايي «تيغ» آن را  «كُند» كند!

 

اگر نوشتار بيش از دلخواه طولاني شد، اميد مي رود توانسته باشد نشان دهد كه جابجايي نقش ”عدالت“ و ”راه توده“ تغييري در سرشت دنباله روي و تسليم طلبي ي جريان سوسيال دمكرات در جنبش كارگري نمي دهد. ما با ”گردان پنجم“ دشمن طبقاتي روبرو هستيم و بايد با اين آگاهي، مبارزه خود را عليه آن تنظيم كرده و شكل مناسب سياست خود را در رابطه با نقش و سرشت ضد كارگري آن، سرشت نافي استقلال و ترقي خواهي ي انقلابي ي جنبش كارگري بيابيم.

خرده كاري ي بي پايان و عبث مضمون و شكل مبارزه عليه سوسيال دمكراسي نيست! گرفتار شدن و نشستن «در دكانچه نزول خواري» آنان و شركت در توپ بازي در صحنه خواسته آنان است. بايد تمام توان و نيروي خود را براي انتقال انديشه ماركسيستي- توده اي و برنامه حداقل كارگري حزب توده ايران به درون طبقه كارگر و ديگر ميهن دوستان با هدف «گشودن دروازه شهرهاي ناگشوده» به كار گيريم، زيرا «عقاب را بال از پرواز است»!

 

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter