نویدنو14/03/1392

 

نویدنو14/03/1392 

 

 

شعله های پایدار رزم در برابر ستم وسرمایه -1

به نظر می رسد ارتباط بین نسلی به ویژه میان رهروان سوسیالیسم علمی ضعیف وباریک شده است . دیکتاتوری فقط آن نیست که ستم می راند ، بل با هزارها ترفند تلاش می کند جامعه را از تاریخ ، انسان ها را از رابطه تاریخی ، وتاریخ را از زندگی روزمره جدا نماید . جلو گیری از هر تشکلی ، برای آن که حرف مشترکی مادیت پیدا نکند ، از شناخته شده ترین وآزموده ترین شیوه های دیکتاتوری است .

نوید نو از مدت ها پیش برآن بود تا بتواند اندک نوری بر تاریخ مبارزه های نسل های گذشته بیندازد تا شاید راه ارتباطی با نسل جوان گشوده شود . نوید نو یکی از راه های این پرتو افکنی را انتشار یادمان های مبارزان در دادگاه های ستم وسرمایه می داند. از این رو تلاش کرد تا با جمع آوری اسنادی به این مهم جامعه واقعیت بپوشاند. از آن جا که یکی دیگر از کارهای دیکتاتوری نابودی تمام مظاهر رزم وفرهنگ مبارزه است عملا مدتی را به جستجوی منابع پرداخت . در این میان خوشبختانه یکی از رفقا اعلام کرد که منابع ارزشمندی را در اختیار دارد . با درخواست نویدنو قرار شد رفقایی به باز تایپ آن ها بپردازند وبه مرور در نویدنو انتشار یابد .

نویدنو فرصت را غنیمت شمرده وهمین جا ازاین رفیق گرامی ونیز رفقای جوانی که زحمت باز تایپ مطالب را بعهده گرفته اند سپاسگذاری می نماید .  

در این مجموعه به مرور دفاع رفقا حکمت جو ، خاوری ، رزمدیده ، محمد زاده ودر آخر رفیق خسرو روزبه تقدیم خوانندگان خواهد شد .

مطلب زیر بازنویسی از گفتارهای رادیو پیک ایران است .

توده ای ها در دادگاه نظامی

سخنی چند در باره این جزوه :

در این جزوه متون دفاعیات رفقا علی خاوری وپرویز حکمت جو و صابر محمد زاده و آصف رزم دیده و نیز نامه ای را که رفقا حکمت جو و خاوری از زندان به مقامات دولتی نوشته اند واشعاری را که بنام این رفقا سروده شده و عکس های آنها را منتشر می کنیم.

روش مردانه و مقاوم رفقا حکمت جو و خاوری و یارانشان مانند سلیمان دانشیان ، معتمدی و دیگران ونیز روش رفقا صابر محمد زاده و آصف رزم دیده در قبال انواع فشارها ود سیسه های پلیس در دوران بازجوئی ، در جریان دادرسی در دادگاه در بسته نظامی و پس از آن در زندان ، احترام عمیق اعضا حزب ، همه ی آزادیخواهان و میهن پرستان را به سوی آنان جلب کرده است. دادرسی رفقا خاوری و حکمت جو و یارانشان در دادگاه نظامی انعکاس جهانی یافت. مطبوعات و احزاب دموکراتیک به دفاع از مردان انقلابی صدیقی برخاستند که ساطور دژخیم بر فراز سر آن ها آویخته بود. مبارزات حزب ما و سازمان ها و نیروهای ملی و دموکراتیک  دیگر ایران و جنبش کارگری و انقلابی جهان بی نتیجه نماند : حکم اعدام رفقا خاوری و حکمت جو به حبس ابد تبدیل گردید.

رفقا در زندان نیز به مبارزه ی مردانه ی خود ادامه دادند. نامه ای که این رفقا از زندان نگاشتند و متن آن در همین جزوه  درج است ، موجب برانگیختن مجدد خشم ارتجاع و تبعید این رفقا و رفقای دیگری مانند گاگیک آوانسیان ، پیروزی و معتمدی به نقاط بد آب و هوای جنوب شده است.

رفقا حکمت جو وخاوری که زندگی آرام و امن در آغوش خانواده را در مهاجرت رها کرده و با پاسخ دادن به صلای حزب خود ، برای کار انقلابی به میهن باز گشتند و تمام خطرات این راه را ناچیز گرفتند و با قاطعیت ، با صداقت و پی گیری از راه حزب خود دفاع کردند ، نمونه شایسته ای از قهرمانی از خود نشان داده اند. احترام و محبت همه ی رفقای حزبی ما و همه ی ایرانیان شیفته ی آزادی و رهایی به این دو رفیق ژرف و پایدار است. و آن ها به تمام معنی شایسته ی چنین احترام و محبتی هستند.

رفقای  کارگرما صابر محمد زاده و آصف رزم دیده پس از کشف مطبعه ی مخفی  ((ضمیمه مردم)) و((شعله جنوب)) در اردیبهشت ماه 1346 در تهران بازداشت شدند و پس از هشت ماه بلا تکلیفی در 18 دی ماه 1346 در دادگاه بدوی در بسته ی نظامی محاکمه و به ترتیب به 6و 5 سال حبس  و سپس در 18 بهمن ماه 1346 در دادگاه تجدید نظر در بسته ی نظامی به ترتیب به 7 و 6 سال  حبس محکوم گردیدند. پس از محکومیت نهایی ، رفقا آصف و صابر از زندان تهران به زندان شهرستان ها تبعید گردیدند. دفاعیات رفقا آصف و صابر نمونه درخشان دفاعیات دو کارگر انقلابی است که در شرایط ترور واختناق کنونی با سربلندی و منطق محکم از آرمان های حزب طبقه کارگر مدافعه نموده اند. رفقا حکمت جو ، خاوری ، صابر و آصف زندگی و امنیت خویش را بدون حسابگری ، بدون چانه زدن ، بدون شکاکیت ، بدون تزلزل در اختیار حزب پرورنده ی خود قرار دادند واز این بابت درس آموزنده ای به همه ی مبارزان دادند. تاریخ فداکاری در راه خلق را فراموش نمی کند و برد معنوی با کسانی است که ارزیابی مثبت تاریخ و علاقه و احترام خلق را با خود همراه دارند.

آخرین دفاع رفیق پرویز حکمت جو در دادگاه تجدید نظر نظامی

ریاست محترم دادگاه و دادرسان محترم!

آخرین دفاع بنده براساس همان دفاعی است که در دادگاه بدوی از خود کرده ام. فقط به بعضی مطالب که دادستان محترم دادگاه تجدید نظر در اینجا بیان داشتند پاسخی کوتاه دارم که به ترتیب زیرین به سمع دادگاه می رسانم.

کیفر خواست ماده 317را از قانون در باره بنده آورده است و مرا متهم کرده که مرتکب سوء قصد به منظور بر هم زدن اساس حکومت و تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت شده ام. واین همان ماده ی قانونی است که محکمه غیابی آن را رد کرده و مرا به ده سال حبس محکوم نموده است. اما اکنون نامه ای که به عنوان صدر بوروی کمیته مرکزی حزب توده ایران ، دکتررادمنش نوشته شده است موجب گردیده که دادگاه بدوی آن را منطبق با ماده 317 دانسته و حکم اعدام صادر نماید. اینک در باره ی این نامه نظر دادرسان محترم دادگاه را جلب می کنم.

آنچه مسلم است بنده از خارج به وطن آمده ام. بنابراین ، آن اوضاع و احوالی را که ایجاب کرده است که چنین خطری را ندیده گرفته و به میهن باز گردم  باید مورد دقت قرار داد. در اینجا آنچه را که به دادگاه بدوی گفته ام تکرار می کنم و آن اوضاع و احوال چنین است : متجاوز از 13 هزار نفر از هم میهنان ما سال های متمادی است بر اثر حوادث سیاسی از وطن آواره شده در سرزمین های دیگر دور از وطن رنج می برند. و تنها آرزوی آن ها این است که دوستان خلق از دشمنان تمیز داده شوند و به وطن باز گردند. تا آنچه را که از علم و دانش و صنعت و حرفه و فن آموخته اند در طبق اخلاص گذاشته، تقدیم وطن عزیز خویش نمایند. ودر بنای کاخ پر شکوه فردای مرز وبوم آباء واجدادی خود سهیم گردند. و دین خویش را در ترقی وتعالی میهن و اعتلای نام این سرزمین کهنسال و پر افتخار کاملا ادانمایند.

اینها سال ها ست در این آرزو به سر می برند و کوچکترین روزنه ی امیدی به روی کار فروبسته ی آنان باز نمی شود. وبه جان آمده اند و رنج دوری و مهجوری از وطن ، شکیبایی و تحمل را از آنها سلب کرده است و زندگی مرفه مادی نیز نتوانسته است شور واشتیاق را در وجودشان خاموش سازد. راه چاره می جویند و به رهبری حزب فشار می آورند تا کاری کند و روشی برگزیند. تا شاید این دوران دراز مهجوری ودوری به پایان رسد . وبه دیدار خانه وکاشانه و وطن خویش نائل آیند تا لااقل جسد آن ها در عمق قشر نازکی از تربت وطن مدفون گردد.

رهبری حزب توده ایران بخصوص صدر بوروی کمیته مرکزی حزب توده ایران دکتر رادمنش تنها مرجعی است که به این گروه آرزومند و مشتاق بازگشت به وطن باید پاسخ گوید.

سپس رفیق حکمت جو در باره نامه ای که مورد استناد دادستان بود گفت :

این نامه درست شبیه تفنگی است که به سوی کسی نشانه رود ولی فشنگ نداشته باشد ،  یا با دستانی که فلج باشد قصد سیلی زدن به کسی را بکنند. این را جرم محال می گویند و جرم محال هم قابل تعقیب نیست. آقای دادستان محترم دادگاه متوجه این موضوع نشده اند که سوابق حزب توده ایران را  در دادگاه به میان کشیده باز گو می کنند وفعالیت عادی و مسالمت آمیز حزب  را دگرگون جلوه داده و استدلال ایشان متوجه اتهاماتی می شود که به ناحق به حزب توده ایران نسبت داده اند و چهار بار از حادثه سوء قصد سال 1327 در دانشگاه تهران در دادگاه اسم بردند و سپس نتیجه گرفتند که فعالیت عادی حزب توده ایران یعنی حادثه ای نظیر دانشگاه و تعقیب سوء قصد و ترور است . وبدین ترتیب سعی کردند که انطباق ماده 317 را در باره ما صادق جلوه گر سازند. باید عرض کنم که دادستان محترم دادگاه به روشنی هائی که بر قضیه دانشگاه در سال1327 تابیده است ، توجه نکرده اند. حزب توده ایران یک حزب تروریست نیست. وفلسفه علمی حزب توده ایران هرنوع ترور و سوء قصد را مطرود می داند. وهرگز دست به این کار نزده است . در صورتی که امکانات زیادی در اختیار داشته است که برهیچ کس پوشیده نیست. دلایلی که بنده اینجا ارائه می دهم به وضوح تمام ثابت می کند که حزب توده ایران در سوء قصد سال 1327 در دانشگاه به هیچ وجه من الوجوه دخالت نداشته است. وغیر قانونی شمردن حزب در نتیجه ی بستن اتهام شرکت در سوء قصد به حزب توده ایران مخالف عدل و عدالت و انصاف و قانون اساسی ایران بوده است. این روشنی ها که امروز بر این قضیه تابیده ، اولین آن کتاب (( ماموریت برای وطنم )) به قلم اعلیحضرت است. این کتاب که صد در صد یک کتاب سیاسی است ، جملات و اطلاعاتی که در آن آمده حساب شده و دارای معنای خاص و منجز می باشد.

در باره حادثه 1327 دانشگاه تهران اعلیحضرت می نویسند: در نتیجه تحقیقات معلوم شد که دختر باغبان سفارت انگلیس در تهران معشوقه ی ضارب بوده است. این جمله بسیار پر معنی است. اگر چنانچه رابطه ی ضارب با دختر باغبان سفارت انگلیس در تهران تنها یک رابطه ی ساده عشقی بود . اعلیحضرت در کتاب سیاسی خود آن را به تقریر در نمی آوردند. واز حزب توده ایران در این قضیه به هیچ وجه اسمی برده نمی شود. علاوه بر آنچه در بالا ذکر گردید و جای هیچ شک وشبهه ای با قی نمی گذارد که حزب توده ایران در این سوء قصد شرکت نداشته است ، دلیل دیگری ارائه می دهم که از خاطرات وزیر امور خارجه ایران آقای ساعد مراغه ای است. ( روزنامه اطلاعات شماره 980مورخ 19اردیبهشت ماه 1340) که در همان سال شاغل این مقام بوده اند. وزیر امور خارجه سالی که سوء قصد انجام گرفت ، می نویسد که ضارب به توصیه آیت الله کاشانی از روزنامه ای کارت خبرنگاری جهت ورود به دانشگاه دریافت کرده و چون در این مورد او تحت تعقیب قرار می گرفت و مجازات اعدام برای این کار در میان بود لذا او را به لبنان تبعید کردم. آیا این اظهار نظرهای روشن کافی نیستند که دروغی را که سال ها به حزب توده ایران بسته شده پس گرفته شود. هر روزنامه خوانی در وطن ما می داند که حزب توده ایران یک حزب تروریست نیست و فلسفه آن مخالف ترور و سوء قصد است  و آن را یک عمل ارتجاعی می داند . زیرا نظر توده های مردم را از مبارزه ی اصیل ، صحیح وعلمی منحرف می کند. ومانع وصول به هدف هایشان می شود. در کشور ما ترورهای سیاسی بسیاری روی داده از قبیل ترور سپهبد رزم آرا، هژیر، دهقان، محمد مسعود، دکتر فاطمی وزیر امور خارجه مصدق که از آن حادثه جان بدر برد وکسروی در صحن دادگستری ،  ترور اخیر که نخست وزیر حسنعلی منصور به قتل رسید و حادثه کاخ مرمر و دانشگاه تهران که شرح آن رفت. در کلیه این حوادث حزب توده ایران هیچ گونه دخالتی نداشته بلکه مخالف سخت و آشتی ناپذیر ترور بوده است، در کلیه این حوادث نظر خود را دال بر مخالفت با هر نوع ترور و سوء قصدی ابراز داشته وحتی از قتل دهقان روزنامه نویس که تا آخرین لحظات عمرش از فحاشی به حزب توده ایران دست نکشید، ابراز تاسف کرد و ترور را مطرود وناصحیح شمرد ونکوهش کرد. آیا حزب توده ایران را به داشتن سیاست ترور و سوء قصد متهم کردن، کتمان حقایق و انکار واقعیات نیست. حال که روشنی هائی بر حادثه سوء قصد بهمن ماه 1327 در دانشگاه تهران تابیده است و حقایق آشکار شده از آقای دادستان محترم زیبنده است در نظریات خود تجدید نظر نمایند و به این آیه قرآنی هم توجه فرمایند: ولا تلبسو الحق بالباطل و تکته والحق وانتم تعلمون ( به حق لباس باطل نپوشانید وحق را کتمان نکنید و شما می دانید) . حال که حق آشکار است نفرمایند که ما چون تعقیب کننده همان راه هستیم پس سوء قصد کننده و تروریست هستیم و ماده 317 در باره ما صادق است.

در جلسه قبل دادگاه دادستان محترم همان طور ی که وکیل مدافع بنده گفتند از مجموع 3ساعت بیانات خود دوساعت و چهل دقیقه را به بنده اختصاص دادند و مطالبی از پرونده وپاسخ هائی که به بازپرس داد ه ام ، قرائت کردند. اگر بنده در تمام جواب ها گفته ام که به علت تعقیبات و فشار امکان فعالیت از راه عادی را غیر ممکن می دانند ، در همه ذکر کرده ام عقیده عموم بر این است و هیچ کجا ضمیر متکلم وحده بکار نرفته است که به عنوان نظر بنده شمرده شود. ودر طی قریب دوسالی که از بازداشت ما می گذرد به شهادت محاکماتی که در دادگاه های نظامی جریان یافته از قبیل محاکمات انقلابیون توده ای ، محاکمات حزب ملت ایران ، حزب مردم ایران ، محاکمه آرامش و رفقایش ، محاکمه ای که در مورد حادثه کاخ مرمر جریان یافت ومحاکمه اخیر حزب وحدت اسلامی ، تماما موید گفتارم می باشد. که سخنی به گزاف نگفته ام و آشکار است که هیچ کدام از محاکمه شدگان رابطه ای ونسبتی با حزب توده ایران نداشته اند. آن قسمت از بیانات دادستان محترم که گفتند : متهم ردیف یکم چون هنگام عبور از مرز حبس نشده ، پس  ارتباط بین او ومقامات شوروی بوده است. بنده در این باره صریحا می گویم تمام نظر دادستان محترم بر مبنای وهم وتصور است و هرگز چنین چیزی وجود نداشته است. ودر پرونده صریحا در پاسخ سئوال های مکرر و مفصل بازجوی سازمان امنیت نوشته ام بنده در مرز خود را پناهنده سیاسی معرفی کردم که در کشور های سوسیالیستی ساکن گردم . و ذکر کردم چون همسر واولادم در آلمان دموکراتیک هستند ، طبعا بدانجا می بایستی تحویل داده شوم و چون جمهوری آلمان دموکراتیک پناهندگی مرا قبول نمود کلیه ی تشریفات مربوط به قبول پناهندگی از عهده ی  مقامات  دولت شوروی ساقط گردید وبه آلملن رفتم. بنده در کشور اتحاد شوروی سوسیالیستی نمی خواستم بمانم که تشریفات قبول پناهنده از جانب آنان لازم الاجرا باشد ،  و صریحا می گویم که آقای دادستان محترم تصورات خود را به جای واقعیت گذاشته اند.

در مورد  ماده دیگری که در کیفر خواست به بنده نسبت داده اند ، ماده ای است که می گوید ایجاد تزلزل در صمیمیت افسران نسبت به ارتش ، کیفرش اعدام است. وکیل مدافع بنده در رد این اتهام به تفصیل سخن گفت . وبنده نیز عرض می کنم : چنین چیزی اصلا به وقوع نپیوسته است. وافسری و درجه داری ویا کارمند ارتشی را نمی توان یافت که صمیمیت او را بنده متزلزل کرده باشم. واگر چنانچه یک نظامی را آقای دادستان محترم ذکر کنند که بنده با او حتی برخورد وسلام وعلیکی داشته ام ، آن گاه بدون هیچ گونه اعتراضی سخنان دادستان محترم را قبول می کنم. آوردن این ماده در کیفر خواست درست به آن می ماند که بگویند تو را به جرم قتل نفس به اعدام محکوم می کنیم در صورتی که مقتولی وجود نداشته باشد وکسی به قتل نرسیده باشد.

ریاست محترم دادگاه و دادرسان محترم!

ازجمله تهمت های بسیار ناروا و نفرت انگیز ی که به ما نسبت داده اند ، جاسوسی است، که تهی از هر گونه حقیقت و واقعیتی است و من آن قسمت از آخرین دفاع خود را در دادگاه بدوی به اختصار کلام در اینجا به سمع دادگاه محترم می رسانم.

چه حادثه ای روی داده است که مرا به جاسوسی متهم کرده اند. آیا برای آوردن اسناد و اطلاعات به پایگاه های نظامی رفته ام. آیا سیستم دفاعی کشورم را آشکار کرده ام. آیا یک جاسوس دشمن را مخفی کرده ام. آیا اسرار نظامی را فاش کرده ام. آیا رمز ومفاتیح رمز را بر خلاف مصالح کشور به اجنبی داده ام . کدام یک از این اعمال که قانون برای جاسوسی ذکر می کند ، انجام گرفته است و دشمن کیست. موارد جرم و مدارک آن کدام است. تنها چیزی که در کیفر خواست می گوید این است: گذاشتن اطلاعات در اختیار کسانی که صلاحیت وقوف بر آن را ندارند. این اطلاعات کدام است. آیا مطالب و گفتگوهای عادی مردم و مطالبی که آشکارا در جرائد درج می شود و همه بر آن وقوف دارند اطلاعات و سرو رمز به شمار می آیند. ودر مورد صلاحیت اشخاص چه مدرک و ملاکی باید حکم کند. پس ملاحظه می شود اتهامی است بی اساس و بدون واقعیت و حقیقت.

ریاست محترم دادگاه و دادرسان محترم!

در دادگاه بدوی گفتم و همان را در محضر دادگاه تجدید نظر تکرار می کنم، جاسوس خواندن بی هیچ مدرک و دلیلی به سود کیست. دوست یا دشمن. تا چند باید این غل و زنجیر اتهامات در دست وپای دوستان خلق باشد و دشمنان قسم خورده ی ترقی و تعالی میهن و بد خواهان سعادت این مرز وبوم بر گور آزاد گان پایکوبی کنند . بنده و امثال بنده نه جاسوس هستیم و نه خائن . جواسیس و خائنین کسانی هستند که هزار جا زد وبند دارند و دشمن این آب و خاک وتکیه گاه غارت گران خارجی می باشند و زهد آن ها ریائی ، احساستشان دروغین، میهن پرستی آن ها کاذب وتنها امر مقدس در نزد آن ها منافع غارتی و استثمار و حشیانه ای است که سال ها واز راه ها و طرق مختلفه بدان پرداخته اند. نمونه ای از آن ها همان شخصی بود که آقای معتمدی در دادگاه بدوی او را مثال آوردند ، که چون به منافع نامشروع او لطمه وارد آمد و قسمتی از زمین هایش تقسیم شد ، تمام احساسات وعلائق او به وطن و میهن و پادشاه و دولت و مردم ته کشید.  و مدال هائی را که گرفته بود پس فرستاد وچهره دژم کرد. ولی من وامثال من که حتی یک وجب از زمینی و خشتی از بنائی در ملکیت خویش نداریم ، از بهترین شهرهای اروپا از درون اقتصادی شکوفان و رفاه همگانی ، از نزد همسر و اولاد خود برای آن که در حد توانائی به ملت خود خدمت کنیم به وطن می آئیم ، بدین نحو خشن مورد توهین واین نسبت سراپا تحقیر یعنی جاسوسی قرار می گیریم.

افسوس نه ادیبم که با قلم و نه خطیبم که با سخن ، عشق مقدسم را به وطنم و هم میهنانم بیان دارم. عشق آتشین من به وطنم ، به خلقم، به رفقایم، به دوستانم ، به تمام آن هائی که در راه بهروزی افراد شرافتمند و رنجبر در تلاش می باشند و عشق من به زحمتکشان میهنم وسراسرجهان، عشق و احترام به کسانی است که در راه صلح بین کلیه ی ملل به جهاد برخاسته اند و این عشق بزرگ به سعادت مردم است که به اصطلاح صوفیان در مقام فنایم نشانده است. این عشق و احساسات که از خود بی خودم ساخته با زبان الکن من قابل توصیف نیست. واین رباعی از شیخ بزرگوار خواجه عبدالله انصاری شاید این عشق مقدس و عظیم را که در اعماق وجودم رخنه کرده ترجمان باشد.

عشق آمد و شد چو خونم رگ وپوست

تا کرد مرا تهی وپرکرد زدوست

اجزای وجودم همگی دوست گرفت

نامی است زمن و باقی همه اوست

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter