نویدنو23/02/1392 

 

نویدنو23/02/1392 

 

 

پیوند مبارزه ضد سرمایه داری و ضد برنامه نولیبرال آن! 
نگاهی به «منطق» خط مشی انقلابی حزب توده ایران در نبرد ضدسرمایه داری!

فرهاد عاصمی

خط مشی انقلابی حزب توده ایران و برنامه حداقل کارگری آن مصوب ششمین کنگره حزب بر پیـونـد میان مبارزه ضدسرمایه داری و علیه برنامه نولیبرال امپریالیستی تصریح دارد. چرا این مصوبه مستدل و واقعبینانه است؟

برنامه نولیبرالیسم سرمایه داری دوران افول تنها یک برنامه اقتصادی نیست!
این برنامه، جمع بند ایدئولوژیک حاکمیت صورتبندی اقتصادی- اجتماعی (نظام) سرمایه داری در دوران امپریالیسم است. هدف اقتصادی آن، تشدید انباشت سرمایه و سود توسط سرمایه مالی جهانی است. هدف اجتماعی آن که در خدمت دستیابی به این هدف اقتصادی قرار دارد، در سطح جهان، برپایی شرایط نواستعماری سلطه حاکمیت امپریالیستی سرمایه مالی جهانی بر کشورهای پیرامونی می باشد. ایجاد شرایط نواستعماری در درون جوامع کشورهای خودیِ متروپل و همچنین پیرامونی، می بایستی از طریق برقراری سلطه هژمونی ایدئولوژیک امپریالیستی، به مثابه ایدئولوژی حاکم بر جوامع سرمایه داری در سراسر جهان، عملی گردد. به این منظور، تبلیغات امپریالیستی می کوشد ضرورت برپایی ساختارهای نظامی- امنیتی- حقوقی- سیاسی و نهایتاً فرهنگی مورد نظر خود را در مقیاس جهانی توجیه کرده، به عبارت دیگر، مضمون ایدئولوژی پسامدرن خود را، به منظور دستیابی به هدف اقتصادی پیش گفته، به توده های القا سازد.
مارکس نشان داده است که رابطه انسان و ساختارهای اجتماعی، رابطه دیالکتیکی بغرنجی را تشکیل می دهد. انسان ها هستند که ساختارهای اجتماعی را خود به وجود می آورند  – برای نمونه بانک ها، کنترل مردم در شهرها و جاده ها به کمک دوربین مدار بسته -، در اثر «بیگانه بودنِ» عملکرد ساختارها در نظام سرمایه داری برای توده ها، اما هم آن ها، در چنگال سلطه ساختارها این نظام به بند کشیده می شوند.
این رابطه دیالکتیکی سوبژکت/ ابژکت را مارکس در جامعه از یک سو ناشی از وجود و تاثیر «رابطه متقابل مداوم میان ساختارهای اجتماعی که تحت تاثیر شرایط اجتماعی حاکم ایجاد شده اند، و از سوی دیگر، ناشی از تغییر فعال این شرایط توسط جامعه» می داند (لئو کفلر، تاریخ و دیالکتیک،  http://www.tudeh-iha.com/?p=1342&lang=fa).
تغییر ساختارها در جامعه، تغییری است آگاهانه و هدفمند که می تواند به مثابه یک «امکان» تحقق یابد و به واقعیت تبدیل گردد. برای نمونه در شرایط کنونی در ایران طبقه حاکم توانسته است با سواستفاده از باورهای مردم، ساختارهای مورد نظر خود را برپاساخته و توجیه کنند (برای نمونه، حذف یارانه های اجتماعی را احمدی نژاد با پرداخت “پول مهدی” توجیه می کند). طبری تحقق این امکان را از دید مارکسیستی در اثرش با عنوان ”درباره انسان و جامعه انسانی“ (ص ٣۵) ناشی از «تکامل دائمی نیروهای مولده و شیوه های تولید، و بر اساس آن، سطح معرفت و تشکل اجتماعی … [تکیه از من]» اعلام می کند. به عبارت دیگر، این تغییر را “قانونی عینی” ارزیابی می کند که در رابطه دیالکتیکی با سطـح معرفت سوبژکت تاریخی، انسان، عنصر آگاه تاریخی، قرار دارد. بدین ترتیب برداشت از دیالکتیک میان سطـح معرفت- آگاهیِ انسان و «تشکل اجتماعی» (ساختارها) نزد طبری نیز در انطباق کامل با برداشت کفلر و دیگر نظریه پردازان مارکسیست بوده و مورد تردید نیست. همه بر سر این نکته توافق دارند که شناخت انسان از ساختارها، پیش شرط تاثیر گذاشتن انسان به منظور تغییر ساختارها می باشد. این شناخت انسان- سوبژکت تاریخی است که او را قادر می سازد، «امکان» را به «واقعیت» بدل کند. طبری همانجا چند صفحه پیش تر (٢۶) بر اهمیت شناخت و آگاهی بر قوانین رشد به منظور گذار از بندهای «جبر» تاریخی- اجتماعی انگشت می گذارد و با بیانی در سطح «نثر موزون شاعرانه» (با پچپچه پاییز)، اندیشه مارکس را در روند بدل شدن کارگر به مثابه فرد، به طبقه کارگر به مثابه طبقه آگاه پرولتاریا چنین تصویر می کند: «وقتی فرد به شخصیت بدل شود، سمند سرکش “جبر” را به اسبی راهوار بدل می کند.» برای طبری اهمیت رام و “راهوار” کردن “جبر” اجتماعی، تحقق بخشیدن به “امکان” گذار انقلابی به مرحله عالی تر رشد اجتماعی است. به سخنی دیگر، تاثیر قوانین عینی رشد جامعه، از مجرای شناخت آگاهانه و مبارزه جویانه انسان تحقق می یابد. اهمیت شناخت انسان از پرده پوشی های تبلیغات ایدئولوژیک نظام سرمایه داری و ضرورت دریدن این پرده پوشی به منظور نابود کردن امکان تحمیق توده ها و از این طریق نفی «بیگانگی» انسان نسبت به عملکرد و هدف ساختارهای این نظام، با این سخنان مستدل می شود.
تبلیغات ایدئولوژیک سرمایه داری امپریالیستی، نهایتاً ایجاد شرایط اجتماعیِ دوران نظام فئودالیسم را به هدف واهی خود بدل ساخته است. به نمایش گذاشتن ثروت و جلال و جبروت کنونی حاکمان سرمایه دار که شرایط تاریخی ”باروک“ را در مرحله  فروپاشی فئودالیسم در دوران روشنگری تداعی می کند، تظاهر فرهنگی- استه تیک برقراری هژمونی این ایدئولوژی ضدانسانی امپریالیستی است. اندیشه ای که کوشش برای این پرده دری را ناصواب می داند، عملاً خواستار حفظ و تداوم تاثیر منشاء ایجاد شدن شرایط ساختارهای نظام سرمایه داری برای توده ها بوده و نهایتاً در خدمت برقراری سلطه مجدد مفهوم “مشی الهی” و ابدی ساختن “بیگانگی” توده ها از کار در می آید.
آگاهانه به این روند قهقرایی پایان دهیم!
هدف سطور زیر، نشان دادن ضرورت پایبندی به «منطق» زاییده از جامعه شناسی علمی، یا ماتریالیسم تاریخی است که در تئوری ”بیگانه شدن“ مارکس توسط او و انگلس، بانیان سوسیالیسم علمی، ارایه شده است. به سخن دیگر، هدف این سطور نشان دادن ضرورت مبارزه ایدئولوژیکی- نظری علیه ایدئولوژی نظام امپریالیستی دوران افول می باشد. با بیانی دیگر که همان معنا را می رساند، هدف سطور زیر نشان دادن ضرورت مبارزه ایدئولوژیکی- نظری علیه برنامه نولیبرال امپریالیستی است که بایستی از مبارزه ضروری سندیکایی برای دستیابی به دستمزد بیش تر، تقلیل ساعات کار، پرداخت به موقع دستمزد و … فراتر روید تا موثر واقع گردد. دستیابی به افشاگری موفق علیه ایدئولوژی نولیبرال امپریالیستی به منظور ایجاد نیروی مادی تغییر شرایط حاکم نولیبرالی در جامعه، بدون مبارزه به منظور نشان دادن عملکرد ساختارهای نظام سرمایه داری در کلیت آن ناممکن است.
به عبارت دیگر، ضرورت پایبندی به «منطق» ایدئولوژی مارکسیست- لنینیستی  — نکته ای که باید در سطور زیر به اثبات رسانده شود — ، از این واقعیت نتیجه می شود که طبقه کارگر تنها با درک تئوری ”بیگانه شدن“ مارکس می تواند به آگاهی ضرور برای سرنگونی صورتبندی اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری دست یابد و از این طریق به نابود کردن ضروری ساختارهای سلطه نولیبرال نایل شده، بر روند قهقراییِ ایجاد شدن شرایط “فئودالی” ساختارهای هستی انسان پایان بخشد. ضرورت پیـونـد مبارزه علیه صورتبندی اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری و علیه برنامه نولیبرال اقتصادی و ایدئولوژی امپریالیستی حامل آن، که در خط مشی کنونی حزب توده ایران تثبیت شده است، از نکات پیش گفته نتیجه گیری می شود.

برای شناخت ایدئولوژی امپریالیستی نولیبرالیسم، هر دو عنوان آن، ”خصوصی سازی“ و ”آزادی سازی اقتصادی“،  را مورد توجه قرار دهیم.
یکی از عمده ترین هدف ها در ”آزادی سازی اقتصادی“، لغو قانون کار و تسهیل اخراج کارگر است. ”ضرورت“ نابودی محدودیت قانونی برای اخراج کارگر را لیبرالیسم، با این «پارادوکس» توجیه می کند که از این طریق استخدام کارگر در زمانی که سطح تولید به خاطر نیاز بازار به محصول، بایستی ارتقا یابد، گویا تسهیل می شود. ادعا می شود که سرمایه دار در شرایط وجود بندی های قانونی علیه اخراج کارگر، نمی تواند به این نیاز بازار از آن جهت پاسخ گوید، زیرا به خاطر این محدودیت قانون کار، سرمایه دار نمی تواند کارگر جدید استخدام کرده را پس از رفع نیاز بازار، اخراج کند. می گویند با تغییر قانون کار، دست سرمایه دار از بند قانونی ”آزاد“ می شود و امکان استخدام بی خطر به وجود می آید. با استخدام در شرایط جدید، امکان شغلی ایجاد می شود. با توسعه تولید و سود، کارگر استخدام شده، که حال نیمچه تخصصی هم به دست آورده، اخراج نخواهد شد و … و از این طریق گویا سطح اشتغال افزایش خواهد یافت.
این توجیه ایدئولوژیک مداحان نولیبرالیسم اما هدف دیگری را دنبال می کند. تبدیل شدن ٨٠ درصد کارگران و کارمندان و نهایتاً همه مزدبگیران در ایران به مزدبگیران با قراردادهای ”سفید امضا“ و ”پیمانی“ و کارگران ”کرایه“ شده از شرکت های ”کاریاب“، توسعه سطح بیکاری در ایران و در همه کشورهای سرمایه داری (در حوزه یورو، ٢ر١٩ میلیون بیکار ثبت شده وجود دارد، بیش از نیمی از جوانان در اسپانیا -۶ر۵۴ درصد-، پرتغال، یونان -۴ر۵۲ درصد-، ایتالیا بیکارند)، تقلیل حقیقی سطح دستمزدها- حقوق بازنشستگی، ارتقای زمان کار روزانه و عمر و …، نشان هدف واقعی در پشت تغییر قانون کار است که به منظور تشدید روند انباشت سود و سرمایه در همه کشورهای سرمایه داری، اعمال می شود.
هدف بحث در این سطور و تکرار این واقعیت های شناخته شده، توضیح هدف اقتصادی برنامه نولیبرال امپریالیستی نبوده، بلکه هدف نشان دادن اندیشه و ساختار عملکرد ایدئولوژی نولیبرالیسم است. ایدئولوژی سرمایه داری امپریالیستی توانسته است ایدئولوژی خود را به ایدئولوژی حاکم از این طریق بدل سازد که هدف خود را در پشت این نظر پنهان کند که گویا به خاطر بهبود زندگی کارگران و توسعه امکان اشتغال آن ها، خواستار لغو قانون کار و تسهیل اخراج کارگران است! به عبارت دیگر این ایدئولوژی ضدانسانی توانسته است هدف خود را برای تشدید استثمار کارگران و دیگر مزدبگیران یدی و فکری و از این طریق تشدید انباشت سود وسرمایه در لباسی «بیگانه» پرده پوشی کند. این نکته مضمون تئوری «بیگانه شدن» مارکس درباره روندها و ساختارهای جاری در جامعه سرمایه داری است.
این ایدئولوژی محیل، خواست تسهیل اخراج را با این ”نظر“ توجیه می کند که ”الزامات جهانی“، تقلیل مخارج تولید هر تکه تولید شده را به سرمایه تحمیل می کند، و بی توجهی به آن، یعنی بی توجهی به ”الزامات جهانی“، با ورشکستگی سرمایه دار و نابودی امکان کار کارگر همراه خواهد بود که پیامد آن البته تشدید بیکاری در کشور و توسعه فقر و درماندگی و … کارگران و همه مردم از کار در می آید.
به عبارت دیگر، زنجیره ”استدالی“ ایدئولوژی امپریالیستی، به کوشش خود پایبند می ماند، عملکرد خود را عملکردی در خدمت کارگران و همه خلق بنمایاند! موضع قاطع، مصمم و در عین حال فاشیست مآبانه تبلیغ و تحمیل نظر نظام سرمایه داری که نشان «آگاهی طبقاتی اوست»، توانسته است انسان زحمتکش و حتی لایه های میانی جامعه را خلع سلاح ایدئولوژیک کرده، آن ها را به «گروگان های ایدئولوژی خود بدل سازد» (ورنر زپمان، ”به حاشیه راندن و حاکمیت“، ص ٢٠٨). تبلیغات امپریالیستی، همراه با تهدید و ارعاب و همچنین با اعلام مداوم اینکه «راه دیگری وجود ندارد» (تکه کلام خانم مرکل، صدراعظم آلمان) موجب آنچنان قطب بندی در جامعه شده است که مردم زیر فشار، به تبلیغات آن باور یابند و در انتخابات به نمایندگان مجری برنامه «ریاضت اجتماعی» رای دهند. باید از شیوه قاطع اجرای «نبرد طبقاتی از بالا» از این حاکمیت آموخت و برپایه نسخه قاطع و مصمم آن «نبرد طبقاتی از پایین» را سازماندهی نمود. حلقه های این زنجیره موذیانه ”استدلال“ را می توان به همه صحنه های برنامه ”آزادی سازی اقتصادی“ توسعه داد که به خاطرممانعت از طول کلام، به همین سطح بسنده می شود.

بررسی روند تسهیل اخراج کارگران را از زاویه دیگری ادامه دهیم. تقسیم کارگران به گروه دارای قرارداد رسمی کار و کارگران ”پیمانی“ در این نکته پایان نمی یابد که ”پیمانی“ ها را می توان از امروز به فردا اخراج نمود، بلکه به درد این کار نیز می خورد که کارگران رسمی را نیز زیر فشار قرار داده و زمان کار بیش تر و سرعت کار سریع تر و ارتقای بازدهی در کار از آن ها خواسته شود. شرایط کار در محل کار را به ضرر کارگران سخت تر سازد، تا حد حذف زمان دستشویی رفتن از زمان کار تولیدی.
به عبارت دیگر، گروه بندی میان کارگران رسمیِ و پیمانی، نه تنها ابزار تشدید انباشت سود و سرمایه در بخش تولید و خدمات بوده، بلکه همچنین به ابزار اِعمال حاکمیت سرمایه در سطح کل جامعه نیز تبدیل گشته و عمل می کند. ایجاد قشربندی در طبقه کارگر و تقسیم آن ها به رسمی و پیمانی، تنها ابزار فشار به کارگران نیست. بلکه با ایجاد ارتش بیکاران، و بیکارانی که پس از مدت زمانی تبدیل به حاشیه جامعه راندهِ شدگانی می گردند که می تواند با ”پول سیاهی“ (برای نمونه احمدی نژاد پرداخت یارانه های نقدی را «پول مهدی» نامید) به هرنوع رفتار ”لومپنی“ و علیه منافع کارگران و همه مردم تن دهد، به ابزار اِعمال حاکمیتی بدل می شود که هدفش برقراری هژمونی خود به عنوان هژمونی حاکم است. تنها از راه اِعمال چنین سیاستی که به قشربندی میان کارگران منجر می شود، می تواند سرمایه بکوشد حاکمیت خود را تضمین و برای مدت زمانی تداوم بخشد. تنها مزد نازل کارگران در کشورهای پیرامونی، ابزار اعمال حاکمیت ضدانسانی سرمایه نیست، حتی در شرکت فولکس واگن در آلمان نیز تنها کمتر از نیمی از کارکنان شرکت از مزد منطبق با شرایط کار با قرارداد رسمی بهره مند می شوند (ورنر زپمان، همانجا، ص ١۶۵). سیاست قشربندی میان مزدبگیران و آن هایی که بایستی برای گذران زندگی نیروی کار فکری خود را به فروش برسانند، از ابعاد وحشتناک و ضدانسانی هولناکی برخوردار شده است. استثمار نیروی کار در ساختارهای جدید ”شرکت های زیر مجموعه“، نمونه ای از این امر است. این شرکت های زیرمجموعه که اغلب توسط کارمندان اخراج شدهِ شرکت مادر پایه ریزی می شود، به ابزار تشدید استثمار نیروی کار طبقه یدی و فکری بدل شده است. شرکت آی بی ام آمریکایی برنامه ریزی ”نرم افزار“ها را به صورت مزایده به کسانی واگذار می کند که ارزان ترین قیمت را برای تولید خود، ارایه دهند (ورنر زپمان، همانجا ص ١۶۶)
در این سطور از طرح این جنبه تشدید بیکاری در جامعه سرمایه داری که پیامد رشد نیروهای مولده می باشد، به منظور جلوگیری از طول کلام، چشم پوشی می شود. تنها بایستی خاطر نشان نمود که رشد نیروهای مولده به طور عینی و قانونمند با توسعه بیکاری توده ها در نظام سرمایه داری همراه است و ضرورت تقلیل ساعات کار با حفظ سطح دستمزد حتی در این نظام استثمارگر به ضرورتی اجتناب ناپذیر بدل شده است.
ایدئولوژی امپریالیستی برای تضمین حاکمیت نظام سرمایه داری تنها به بکار گیری این ابزارها قناعت نمی کند. اکنون ابزار مسئولیت فرد برای خود و خانواده اش، جایگزین اندیشه مساوات طلبی بورژوازی دوران روشنگری شده است (ورنر زپمان، همانجا ص ١٩٩). وظیفه تضمین شده در قانون اساسی جامعه سرمایه داری مبنی بر تامین کار، دسترسی به آموزش و فرهنگ، سرپرستی پزشکی و بهداشتی شهروندان، و دیگر آماج های مدنی و قانونی به عنوان وظیفه عمومی- دولتی تلقی نمی شود، بلکه به موضوع سودورزی سرمایه مالی سوداگر بدل شده است. «کنترل دولتی» از طریق ابزارهای دید و شنودی، کنترل پست و ارتباطات اینترنتی و … تصویب قوانین سرکوب کننده اعتراض و مقاومت مردم توسط ارتش و نیروهای امنیتیِ اضافه بر پلیس، به تصویب رسیده اند.
دولت بلیر در انگلستان در سال ٢٠٠۵، به بهانه ”مبارزه با تروریسم“ قانونی از مجلس گذراند که برگزاری دادگاه های مخفی را ممکن ساخته است. این دادگاه ها به طور قانونی مجازند ادعانامه دادستان علیه فردی را بدون جلب و حتی اطلاع فرد، بدون حق دفاع فرد از خود، بدون حضور فرد در دادگاهی، مورد بررسی قرار داده و حتی فرد را محکوم کنند. آنوقت در زمان مورد نظر مقامات امنیتی- پلیسی، اقدام به دستگیری فرد می شود. روزنامه جهان جوان (۶ ماه مه ٢٠١٣) از موردی خبر داد که پسری که پدر خود را از محل نگهداری اجباری او توسط اداره اجتماعی که به خاطر ناتوانی جسمی به آنجا منتقل شده بود، خارج نمود تا نزد خود از او نگهداری کند، در موقع خروج از محل، دستگیر و به زندان فرستاده شد. دستگیری بر مبنای حکمی بود که دادگاهی بدون اطلاع پسر علیه او صادر نموده بود، زیرا اداره اجتماعی از خواست پسر برای نگهداری پدر اطلاع داشت و با آن مخالفت کرده بود. صرفنظر از علت مشخص اختلاف میان پسر فرد سالمند و اداره اجتماعی، این مورد موجب افشای این امر شد که قانونی که گویا به منظور ”مبارزه با تروریسم“ وضع شده بود، می تواند حتی برای موارد شخصی و مدنی نیز توسط محافل دولتی و حتی شهری به کار گرفته شود. از این نمونه می توان کلیت عملکرد سلطه نظام سرمایه داری را شناخت و نقش کنترل نامحدود توده مردم را دریافت. Big Brother دیگر مفهومی انتزاعی و مجرد نیست، واقعیت عینی در حاکمیت نظام سرمایه داری است! مدت هاست که حفظ ”حقوق بشر“ در جامعه سرمایه داری دوران افول به شوخی ترش مزهِ نعش این حق بدل شده است.

بدیهی است که با تشدید این چنانی انباشت سود و سرمایه، همان طور که ارقام هم نشان می دهد (حجم نقدینگی در بورس ها در جهان از سال ١٩٩٧ تا ٢٠٠٧ از ۶ بلیون به ۶۵ بلیون دلار افزایش نشان می دهد)، نقدینگی نجومی ای در دست طبقه حاکم در نظام امپریالیستی انباشت شود که مایل است با آن در قمارخانه ”بورس“ به بازی بپردازد و با سرمایه سوداگر خود همه ثروت های مردم جهان را بخرد و بر همه صحنه های خدماتی سودآور دست بگذارد و آن را ”خصوصی سازی“ کند.
در این صحنه نیز، این اصل ایدئولوژیکی توسط مداحان و مبلغان سرمایه دنبال می شود که برای نمونه تهیه آب آشامیدنی، یا برق رسانی، یا بیمارستان ها تحت رژیم سرمایهِ ”خصوصی“، گویا بهتر و ارزان تر سازمان داده می شوند. دروغی که رسوا شده است و با مبارزه مردم در کشورهای متروپل، روند بازگرداندن تامین بخش های مختلف نیاز زندگی روزمره مردم، از آب آشامیدنی، جمع آوری زباله، خدمات بیمارستانی و بهداشتی به ارگان های عمومی، شهری و دولتی آغاز شده است و با موفقیت پیش می رود. برای نمونه، در شهر محل اقامت من در آلمان، نیمی از موسسه شهرداری برای خدمات شهری که خصوصی سازی شده بود، با مبارزه مردم، بازگردانده شد. این مبارزه به طور عمده از طریق مبارزه ایدئولوژیکی به پیروزی رسید که با جمع آوری امضاء از شهروندان که همراه بود با بحث ها و گفتگوهای وسیع در سطح شهر و برگزاری جلسه های متعدد و تظاهرات ممکن شد.
به عبارت دیگر، هدف ”خصوصی سازی“ در برنامه نولیبرال امپریالیستی که به خاطر تشدید انباشت سود و سرمایه در پشت تبلیغ ایدئولوژی دروغین ”بهتر، ارزان تر، و… توسط بخش خصوصی“ دنبال می شود. پیامدهای آن، ازجمله گران تر شدن خدمات، یا تقلیل چشم گیر پستخانه ها در شهر، یا محدودیت زمان و وسعت کارکرد اتوبوس های شهری و … که برای مردم زودتر قابل لمس و درک است، به کمک مبارزه افشاگرانه، ترویجی و … حزب های کارگری و کمونیستی و چپ و گروه های ایجاد شده مقاومت مدنی مردم در شهر محل اقامت من توانست هدف اقتصادی نهفته در پشت برنامه ”خصوصی سازی“ توسط حزب های دست راستی را در مجلس شهری نشان دهد، با جمع آوری امضاء علیه برنامه ”خصوصی سازی“ سرمایه سوداگر مالی امپریالیستی، آن را رسوا کرده و به عقب براند.

با آنچه به اختصار بیان شد، می توان تشخیص داد که مبارزه علیه برنامه نولیبرال سرمایه داری امپریالیستی از دالان مبارزه علیه صورتبندی اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری می گذرد. به سخنی دیگر، نمی توان مبارزه علیه برنامه و ایدئولوژی نولیبرال امپریالیستی را با موفقیت به سرانجام رساند، بدون روشنگری علیه ساختارهای نظام سرمایه داری، بدون مبارزه و افشاگری علیه کوشش این نظام برای پرده پوشی علل واقعی اقتصادی برنامه ضدمردمی خود. این روشنگری در ارتباط با متحدان طبقه کارگر از لایه های میانی جامعه نیز ضروری است که دیرتر مورد توجه جداگانه قرار خواهد گرفت.
بر این پایه است که حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران در خط مشی انقلابی و برنامه حداقل کارگری خود مصوب کنگره ششم، پیوند مبارزه علیه نظام سرمایه داری و برنامه نولیبرال امپریالیستی را به تصویب رسانده است.
جریان های سوسیال دمکرات راست و با ظاهر و نمای ”چپ“، همانند ”راه توده“ و ”عدالت“ آگاهانه مبارزه علیه نظام سرمایه داری را به فراموشی سپرده اند. نکته جالب این نکته است که به ویژه ”عدالت“ می کوشد با چاپ نظریات ضد سرمایه داری از کشورهای جهان، با سیلی، صورت خود را ”سرخ“ نگهدارد و خود را “چپ” بنمایاند، در حالی که در ارتباط با شرایط ایران، نه تنها همانند ”راه توده“ در سکوت محض به تائید نظام سرمایه داری حاکم بر ایران می پردازد، بلکه فراتر از آن، خواستار آنست که حزب طبقه کارگر ایران از دولت احمدی نژاد که اجرای برنامه نولیبرال امپریالیستی را به برنامه رسمی دولت خود بدل نموده است، در برابر دیگر لایه های حاکمیت سرمایه داری به دفاع بپردازد و در عوض سیاست مستقلِ انقلابیِ حزب توده ایران را بدور اندازد. آن ها می خواهند دنباله روی از ارتجاع حاکم را به سطح برنامه حدقل کارگری حزب توده ایران ارتقا دهند.
بایستی با هر نوع گرایش سوسیال دمکرات در ایران از این روی به مبارزه نظری- تئوریک پرداخت، زیرا در کشوی میز ”اطاق های فکرِ“ مبلغان و مداحان نظام سرمایه داری، صفحات بیشتری به جز نسخه های اجرا شده ”راه توده“ و ”عدالت“ وجود دارد.

در نوشتار بعدی، این پرسش مورد بررسی قرار خواهد گرفت که با توجه به ضرورت برپایی اتحادهای اجتماعی در مرحله های مختلف رشد نبرد طبقاتی در جامعه، دیالکتیک پیوند نبرد ضدسرمایه داری و علیه برنامه نولیبرالیسم امپریالیستی از چه تناسبی برخوردار بوده و چگونه می توان این تناسب را شناخت و درک کرد! در مرحله نبرد ضددیکتاتوری در ایران مبارزه ضدسرمایه داری مجاز است؟

بر گرفته از توده ای ها

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter