نویدنو:15/12/1391  

 

نویدنو15/12/1391 

 

اتحادیه افریقا ، الجزایر ومالی

جنگ غرب علیه توسعه افریقایی ادامه دارد

دان گلیزبروک –برگردان : هاتف رحمانی

افریقا به صورت کلاسیک در جریان مسلط رسانه ای ، بعنوان شرایط بسیار دشواری سرشار از جنگ های بی پایان، قحطی و کودکان درمانده ترسیم می شود که توهمی از قاره ای مطلقا وابسته به صدقه های غربی ایجاد می کند. در حقیقت ، دقیقا عکس آن صحیح است – غرب است که متکی بر صدقه های افریقا است .

این اعانه ها به شکل های مختلف وبه مقدار زیاد می آیند. آن ها سیلاب قاچاق منبع ها را در بر می گیرد، که سودهای حاصل از آن مطلقا از راه مناطق امن مالیاتی راه خود را به بخش بانک داری غرب می یابند (همان طور که کاملا در چشمه های زهر آلود نیکولاس شاکسون مستند شده است ).یکی دیگر سازوکار اجحاف بدهی است  به وسیله آن چه بانک ها به حاکمان نظامی وام می دهند ( اغلب در یک حساب خصوصی با بانک وام دهنده )، کشور را با پرداخت سود گزاف در یک بدهی رشد یابنده تصاعدی گرفتار می کنند. پزوهش اخیر توسط لنوسه اندیکومانا و جیمز کی بویسه اشکار کرد که بیش از 80سنت از هر دلار قرض گرفته شده ای که در یک سال در جریان "پرواز سرمایه"  به کشور قرض گیرنده رفته بود ، اصلا هرگز در کشور سرمایه گذاری نشده بود ، در حالی که در این میان سالانه  20میلیارد دلار به عنوان " خدمات بدهی" این "وام های" اساسا کلاهبردارانه از افریقا بیرون کشیده شده است .

شکل دیگری از اعانه می تواند از طریق غارت معدن ها باشد . کشورهایی مانند جمهوری دموکراتیک کنگو از سوی میلیشای مسلحی غارت می شوند که منبع های کشور را می دزدند و آن ها را زیر قیمت بازار به شرکت های غربی می فروشند، ، همان گونه که به صورت منظم در گزارش های سازمان ملل برجسته می شود، بسیاری از این میلشیا ها از سوی کشورهای همسایه مانند اوگاندا، رواندا و بوروندی هدایت می شوند که به نوبه خود تحت حمایت غرب هستند. سرانجام ، وشاید مهمترین مورد قیمت های پایین رقت آوری هستند که برای مواد اولیه و نیروی کار افریقا که معدن ها را استخراج می کنند ، (محصولات کشاورزی ) را رشد می دهند و( حاصل آن را ) می چینند پرداخت می شود ، که به طور موثری به سوبسیدی افریقایی برای (خفظ) استانداردهای زندگی غربی و سود های شرکت ها بالغ می شود .

این همان نقشی است که از سوی ارباب های اقتصاد سرمایه داری غربی به افریقا نسبت داده می شود : تامین کننده منابع و نیروی کار ارزان . وحفظ کردن این منابع واین نیروی کار ، اصولا ارزان وابسته به یک چیز است: تضمین آن که افریقا عقب مانده وفقیر باقی بماند. اگر افریقا بیشتر موفق شود ، دستمزدها باید اضافه شود ، اگر از نظر فن آوری پیشرفته تر شود ، قادر خواهد بود به مواد اولیه خود از طریق روند تولید پیش از صادرات آن ها ارزش اضافه نماید و به پرداخت قیمت (واقعی) آن ها فشاروارد کند.  

در ضمن ، بیرون کشیدن نفت و معدنی های دزدیده شده به ضعیف نگه داشتن و تجزیه کردن کشورهای افریقایی بستگی دارد. جمهوری دموکراتیک کنگو ، - به عنوان مثال – که معدن های آن سالانه میلیاردها تن منابع معدنی تولید می کنند، تنها در سال مالی جاری توانست درآمد مالیاتی ناچیز 32میلیون دلاری را از معدن کاوان به خاطر جنگ نیابتی به راه انداخته شده علیه آن کشور از سوی ملیشیای موردحمایت غربی جمع آوری کند.  

اتحادیه افریقا ، تاسیس شده در سال 2002 تهدیدی برای همه این مورد ها بود : استعمار قاره افریکای یکپارچه تر و متحد تر می تواند برای استعمارگران دشوار باشد . نگرانی های ویژه برای برنامه ریزان راهبردی غربی جنبه های مالی ونظامی وحدت افریقا است . در سطح مالی ، برنامه ها برای ایجاد بانک مرکزی افریقا (با موضوع پول واحد افریقایی ، دینار با پشتوانه طلا) می تواند به صورت زیادی توانایی امریکا ، بریتانیا وفرانسه را برای استثمار قاره تهدید نماید . جایی که تمام تجارت افریقایی با استفاده از دینار با پشتوانه طلا مبادله شود، می تواند به معنی ان باشد که کشورهای غربی باید در عمل مجبور به پرداخت طلا برای منابع افریقایی شوند ، ونه مثل اکنون ، استراینگ ، فرانک یا دلار هایی را بپردازند  که بالقوه می تواند در هر جایی چاپ شود.  دو نهاد مالی دیگر مطرح شده اتحادیه افریقا –بانک سرمایه گذاری افریقا و صندوق پولی افریقا- می تواند به صورت مهلکی توانایی نهادهایی مثل صندوق بین المللی پول را برای دستکاری سیاست های اقتصادی کشورهای افریقایی از طریق انحصار مالی خود ضعیف نماید. همان طور که ژان پل پوگالا خاطرنشان کرد ، صندوق پولی افریقا ، با سرمایه برنامه ریزی شده 42میلیارد دلاری در آغاز ، " انتظار می رود به طور کامل فعالیت های افریقایی صندوق بین المللی پول را ریشه کن سازد ، که توانست تنهابا 25 میلیارد دلار،  تمام قاره را به زانو در آورد و آن را با خصوصی سازی مشکوک مثل وادار کردن کشورهای افریقایی به حرکت ازملی به انحصارهای خصوصی بلعید."

همراه با این تهدیدهای احتمالی توسعه مالی ، حرکت ها به جبهه نظامی منتقل می شود. همایش 2004اتحادیه افریقا در سیرته ، لیبی ، بر یک منشوردفاع وامنیت عمومی افریقا توافق کرد ، که ماده ای از آن که تصریح می کند: "هر حمله ای علیه یک کشور افریقایی به عنوان حمله ای علیه کل قاره تلقی خواهد شد " ، بازتاب منشور خود ناتو را دربر می گیرد . این منشور درسال 2010با ایجاد یک نیروی ذخیره افریقایی ، با اختیار برای حفظ و اجرای منشور دنبال شد . آشکارا ، اگر ناتو تصمیم به ایجاد هر تلاشی برای واژگون کردن اتحادیه افریقا با زور داشت وقت آن گذشته بود .

با این حال ایجاد نیروی ذخیره افریقا نه تنها یک تهدید بلکه فرصتی را بیان می کرد . در حالی که قطعا امکان آن که نیروی ذخیره افریقا به نیروی اصلی برای استقلال ، پایداری در برابر استعمارنو و دفاع از افریقا در برابر تجاوز امپریالیستی تبدیل شود وجود داشت ، همچنین امکان آن که در راه نا درستی به کار رود ، و نیرو تحت رهبری دیگری ، بتواند تبدیل به ضد خود شود وجود داشت – یک نیروی نیابتی برای مطیع سازی نو استعماری زیر زنجیره فرمان غربی . خطرها آشکارا با احتمال زیاد وجود داشتند – ووجود دارند . 

در ضمن ، غرب پیش از آن تدارک های نظامی خود را برای افریقا ایجاد کرده بود . نزول اقتصادی غرب ، همراه با خیزش اقتصادی چین ،به این معنی بود که غرب به صورت فزاینده ای برای ادامه تکیه بر تهدید های اقتصادی و دستکاری مالی صرفا در راستای حفظ فرمانبرداری و تضعیف قاره ناتوان است. آشکارا به صورت فراگیری در می یافت که این امر می تواند به صورت فزاینده ای غرب را ناگزیر از اقدام نظامی برای حفظ سلطه خود نماید ، کتاب سفید امریکایی در سال 2002 از سوی گروه پیشگامی سیاست نفتی افریقا منتشر شد که " تمرکز جدید وشدید بر مشارکت نظامی امریکا درصحرای جنوبی افریقا ، برای دربر داشتن طرح ساختار فرماندهی جنوب متحد که بتواند ابزار تبیهی اصلی را در حفظ سرمایه گذاری های امریکا ارائه نماید " را پیشنهاد کرد . ساختار در سال 2008، تحت نام افریکام موجودیت یافت . هزینه ها ی– اقتصادی ، نظامی و سیاسی – دخالت مستقیم در عراق و افغانستان ،- هر چند – با هزینه های برآورد شده جنگ عراق به تنهایی بیش از 3تریلیون دلار- به معنی آن است که  تصور می شد افریکام عمدتا بر سربازهای محلی برای انجام مبارزه ومرگ تکیه می کند.  افریکام باید سازمانی می شد که فرمانبرداری ارتش های افریقایی را تحت زنجیره فرماندهی غربی هماهنگ می کرد ، که به کلمه های دیگر ، ارتش های افریقایی به نیابت غربی،  چرخش می کرد. 

بزرگترین مانع این برنامه خود اتحادیه افریقا بود ، که به صورت قاطعی هر حضور نظامی امریکا در خاک افریقا را در سال 2008با ناچار کردن افریکام به مستقر کردن ستاد فرماندهی خود در اشتوتگارت رد کرد . المان  پس از آن که رئیس جمهور بوش علنا قصد خود را برای استقرار ستاد فرماندهی در خود افریقا اعلام کرده بود به صورت تحقیر آمیزی تغییر جهت داد . بد تر از آن در سال 2009 ، زمانی که سرهنگ قذافی – مدافع دو آتشه سیاست های ضد امپریالیستی قاره – به ریاست اتحادیه افریقا انتخاب شد رخ داد . لیبی ، از قبل تحت رهبری او به بزرگترین بخشنده مالی به اتحادیه افریقا تبدیل شده بود و اکنون در حال پیشنهاد سرعت دادن به روند  یکپارچگی افریقایی ، از جمله ارتش ، پول و گذرنامه  واحد افریقایی بود .

سرنوشت او اکنون برای همگان اشکار است . پس از سرهم کردن یک تجاوز به کشور او بر پایه بسته ای از دروغ ها که بدتر از آن دروغ هایی بود که در باره عراق می گفتند ، ناتو لیبی را به کشور شکست خورده ویران شده ای فرو کاست و شکنجه و اعدام رهبر آن را آسان کرد، و بدین گونه دشمن شماره یک خود را ا صحنه روزگار پاک  کرد . زمانی به نظر می رسید که اتحادیه افریقا اهلی شده بود. سه عضو آن – نیجریه ، گابون و افریقای جنوبی – در شورای امنیت سازمان ملل به طرف داری از دخالت نظامی رای دادند ، و رئیس جدید آن – ژان پینگ – برای به رسمیت شناختن دولت جدید تحمیل شده از سوی ناتو  و برای فروکاهی دست آوردهای سلف سابق خود عجله داشت . از این رو حتی نشست  اتحادیه افریقا را از یک دقیقه سکوت برای قذافی پس از قتل او ممنوع کرد .

 هر چند این امر دوام نیافت . به ویژه افریقای جنوبی ها ، به سرعت از حمایت خود برای دخالت پشیمان شدند ، هر دو رئیس جمهور زوما وامبکی ماه بعد انتقاد آتشینی از ناتو کردند.زوما – به درستی – استدلال می کرد که ناتو با ممانعت از اتش بس و مذاکره هایی که از سوی قطعنامه سازمان ملل خواسته شده بود ، و از سوی اتحادیه افریقا میانجیگری شده بود ، و از سوی قذافی موافقت شده بود ، غیر قانونی عمل کرده بود . امبکی بسیار جلوتر رفت و استدلال کرد که شورای امنیت سازمان ملل ، با نا دیده گرفتن پیشنهاد های اتحادیه افریقا ،  "با خلق های افریقا کاملا تحقیر آمیز" رفتار کرده بود و "قدرت های غربی اشتیاق خود را برای دخالت در قاره ما ، از  جمله از طریق نیروهای مسلح ، برای تامین منافع خودشان بدون توجه به دیدگاه های ما بعنوان افریقایی بالا برده بودند."

یک دیپلمات در اداره رابط بین المللی وزارت خارجه افریقا جنوبی گفت که " بسیاری از کشورهای جامعه پیشرفت جنوب افریقا به ویژه افریقای جنوبی ، زیمبابوه ، آنگولا،تانزانیا، مامیبیا و زامبیا که در مبارزه رهایی جنوب افریقا نقش کلیدی بازی کردند ، از شیوه ای که ژان پینگ با بمباران لیبیایی ها توسط جت های ناتو برخورد کردند راضی نبودند." در جولای 2012 پینگ بر کنار شد  - با حمایت 37کشور افریقایی – و دکتر انکوسازانا دلامینی زوما ، وزیر امور خارجه پیشین افریقای جنوبی ، " زن دست راست " تابو امبکی – و به وضوح نه عضوی از اردوی تسلیم شدگان پینگ جایگزین او شد . اتحادیه افریقا دوباره در کنترل نیروهای متعهد به استقلال واقعی قرار گرفت .

اگرچه ، قتل قذافی تنها یکی از عضوهای قدرتمند اتحادیه افریقا را از بین نبرد ، بلکه محورامنیت منطقه ای در منطقه ساحل – صحرا را نیز به قتل رساند. با استفاده از ترکیب  محتاطانه ای از زور ، چالش های ایدئولوژیک و گفتگو ، لیبی قذافی در راس یک سامانه امنیتی بین المللی  بود که از به دست آوردن پایگاه  از سوی میلشیاهای سلفی جلوگیری کرده بود، همان طور که مورد تایید کریستوفر استیونس سفیر امریکا در سال 2008قرار گرفته بود : " دولت لیبی  به صورت پر تکاپویی عملیات برای از هم گسیختن جریان های رزمنده خارجی ، از جمله دیده بانی بسیار قوی از هوا وزمین قلمرو را تعقیب کرده است ، جاذبه ایدئولوژیک اسلام رادیکال را کند کرده است ... لیبی با کشورهای همسایه در صحرا و منطقه ساحل برای ریشه کن کردن دسته های رزمنده خارجی  و حرکت تروریست های بین المللی همکاری می کند . معمر قذافی اخیرا یک موافقت نامه وسیعا قابل اجرایی را با رهبر های قبیله تارق لیبی ، چاد ، نیجر، مالی والجزیره را مورد مذاکره قرار داد که طبق آن باید آن ها درخواست های جدایی طلبانه و قاچاق ( سلاح و افراط گراهای بین المللی ) را در مبادله با کمک های توسعه و حمایت مالی ترک کنند ... برآورد ما آن است که جریان رزمنده های خارجی از لیبی به عراق و جریان بر عکس کهنه سربازها به لیبی به خاطر همکاری دولت لیبی با سایر کشورها کاهش یافته است..."

این "همکاری با سایر کشورها " به CEN-SAD ( جامعه کشورهای ساحل صحرا) اشاره دارد، سازمانی که از سوی قذافی در سال 1988با هدف تجارت آزاد ، جابجایی آزاد خلق ها و توسعه منطقه ای بین 23کشور عضو آن ، البته با تمرکز اصلی بر صلح و امنیت تاسیس شد. ونیز در مقابله  با نفوذ میلیشیاهای سلفی ، جامعه کشورهای صحرا – ساحل در درگیری های بین اتیوپی  واریتره نقشی کلیدی در میانجیگری ایفا کرد ، ودر داخل منطقه رودخانه مانو، و نیز مذاکره برای راه حل پایدار برای شورشی های چاد . جامعه کشورهای صحرا- ساحل در تریپولی مستقر بود و لیبی به صورت قطعی نیروی مسلط در گروه بود ، در واقع عمدتا حمایت جامعه کشورهای صحرا – ساحل پشت انتخاب قذافی بعنوان رئیس اتحادیه افریقا در سال 2009بود. 

اثربخشی بیشتر این سامانه امنیتی ، ضربه دو گانه ای برای سرکردگی غربی در افریقا بود : نه تنها افریقا را به صلح و رونق نزدیک تر کرد ، بلکه هم زمان دستاویزکلیدی برای دخالت غربی را از بین برد . امریکا " مشارکت ضد تروریستی سراسر صحرای " ( TSCTP) خود را تاسیس کرده بود ، اما همان گونه که معتصم قذافی (مشاور امنیت ملی لیبی) در واشنگتن برای هیلاری کلینتون در سال2009شرح داد ، "جامعه کشورهای صحرا – ساحل مستقر در لیبی و نیروی آماده باش شمال افریقا ماموریت TSCTP را خنثی کرد . تا زمانی که قذافی در قدرت بود و یک سامانه امنیتی قدرتمند وموثر را هدایت می کرد ، میلیشیای سلفی در شمال افریقا نمی توانستند بعنوان یک  " خطر تهدید کننده " توجیه کننده دخالت و اشغال غربی برای نجات بومی های بی چاره ، مورد استفاده قرار گیرد . با دسترسی واقعی به آنچه غرب ادعای خواستن آن را می کرد ( اما همه جا از دسترسی به آن شکست می خورد ) – خنثی کردن "تروریسم اسلامگرا" – لیبی امپریالیست ها را از یک بهانه کلیدی برای جنگ آن ها علیه افریقا محروم کرده بود. هم زمان ، آن ها میلیشیا را از انجام دادن دیگرعملکرد تاریخی آن ها برای غرب – بعنوان نیروی نیابتی برای بی ثیات کردن کشورهای مستقل سکولار باز داشته بودند ( که به صورت کامل در کتاب عالی موضوع های سری مارک کورتیس مستند شد ). غرب از جوخه های مرگ سلفی در کارزار ها ی بی ثبات سازی  اتحاد جماهیر شوروی و یوگسلاوی به صورت موفقیت آمیزی حمایت کرده بود ، ومی تواند همین کار را بر علیه لیبی وسوریه انجام دهد .  

با ترسیم دوباره ناتو از لیبی بعنوان کشوری شکست خورده ، این سامانه امنیتی متلاشی شده است . نه تنها میلیشیای سلفی با آخرین ابزارهای پیش رفته نظامی از سوی ناتو مجهز شده بودند ، بلکه به آن ها برای چاپیدن اسلحه خانه های دولت لیبی آزادی کامل داده شده بود ، و مجهز به پناهگاهی شده بودند که از آن برای سازمان  دادن حمله هایی در سراسر منطقه استفاده می کردند . امنیت مرزها فرو پاشید ، با چشم پوشی اشکار دولت جدید لیبی و حامی های ناتویی آن ، همان طور که  این گزارش لعنتی  ازشرکت خبرگیری جهانی بنیاد جیمس تاون یادآور می شود :  " ال ویق یک پایگاه راهبردی مهم برای رژیم قذافی بود، که نزدیک مرزهای نیجر ، چاد و الجزایر واقع شده بود .  از زمان شورش ، پایگاه به کنترل رزمند ه های قبیله توبو در آمده است تحت نام صوری فرمانده ارتش لیبی و فرماندهی مستقیم شرف الدین برکه ازایی فرمانده توبو ، که شکایت می کند که : در طی انقلاب ، اداره کردن این پایگاه از اهمیت راهبردی کلیدی بر خوردار بود. ما آن را آزاد کردیم . اکنون احساس بی خیالی می کنیم . ما ابزار بسنده ، اتوموبیل و اسلحه برای حفظ مرز نداریم. با این که بخشی از ارتش ملی هستیم ، حقوق نمی گیریم ."     

گزارش نتیجه می گیرد که " شورای ملی حاکم (GNC) و سلف آن ، شورای ملی انتقالی (TNC) ازتامین امکانات مهم نظامی در جنوب شکست خورده اند و اجازه داده اند امنیت مرزی در بخش بزرگی از جنوب به صورت موثری در دستان گروه های قبیله ای که برای پیگیری قاچاق سنتی خود معروف هستند "خصوصی " شود. در عوض ، این امرامنیت زیر ساخت های نفتی لیبی  وامنیت همسایگان آن را به خطر انداخته است . چنان که فروش وانتقال سلاح های لیبی به صنعت کوچک در عصر پسا قذافی تبدیل شده است ... مبالغ هنگفتی از وجه نقد قابل دسترس برای القاعده در مغرب اسلامی می توانند به باز کردن درهای بسیاری در یک منطقه فقیر وتوسعه نیافته قادر باشند . اگر تهاجم تحت هدایت فرانسه در مالی شمالی در تبعید کردن میلیشای اسلامی موفق شود ، در حال حاضر شانس اندکی برای جلوگیری از تاسیس پایگاه های جدید از سوی چنین گروه هایی در صحرای نامسکون دارای کنترل ضعیف لیبی وجود دارد . مادامی که غیبت یک کنترل مرکزی ساختارهای امنیتی در لیبی وجود دارد ، داخل آن ملت به عرضه  تهدید امنیتی به بقیه ملت های منطقه ادامه خواهند داد. "

قربانی آشکاراین بی ثباتی مالی بوده است . این که سلفی ها بر مالی چیره شده اند ، نتیجه مستقیم اقدام های ناتو در لیبی بدون هیچ تردیدی با هر تحلیل جدی است . یک نتیجه بی ثباتی مورد حمایت ناتو برای ناتو آن است که الجزایر – که 200.000نفر شهروند خود را در جنگ داخلی مرگبار با اسلام گراها در دهه 1990از دست داد – اکنون از سوی میلیشیاهای به شدت مسلح سلفی هم در مرزهای شرقی حود ( لیبی) و هم در مرزهای جنوبی خود ( مالی) محاصره شده است . متعاقب نابود سازی لیبی و سرنگونی مبارک ، الجزایر اکنون تنها کشوردر شمال افریقا است که هنوز توسط حزب ضد استعماری که استقلال خود را از ستمگرهای اروپایی کسب کرده است اداره می شود . این روح استقلا ل طلبی هنوز در گرایش الجزایر نسبت به افریقا واروپا به خوبی آشکار است . در جبهه افریقا ، الجزایر حامی قدرتمند اتحادیه افریقا ، با یاری 15درصد از بودجه آن  است ، و با تعهد 16میلیارد دلاری برای تاسیس صندوق پولی افریقا ، تاکنون بزرگترین یاری کننده صندوق بوده است . در رابطه آن با اروپا ، هرچند ، بدون تناقض از بازی کردن نقش ، فرمانبردار مورد انتظار آن خود داری کرده است .

الجزایر وسوریه تنها کشورها در اتحادیه عرب بودند که علیه بمباران لیبی وسوریه از سوی ناتو رای دادند ، و الجزایر به صورت خوبی به اعضا خانواده قذافی با احساس حمله ناتو پناهندگی داد. اما برای برنامه ریزان راهبردی اروپایی ، شاید نگران کننده تر از همه این ها آن است که الجزایر – همراه با ایران وونزوئلا- همان چیزی است که آن ها "باز" اوپک ، متعهد به پیش بردن چانه زنی دشوار برای منایع طبیعی خود می خوانند .همان طور که مقاله برانگیزنده ای اخیرا در فا ینشیال تایمزشرح داد ، " ملی گرایی منبع " آغاز شده است ، با پی آمدی که "نفت بزرگ در الجزایر ترش شده است (و) شرکت ها از دیوان سالاری  سخت گیرانه ، شرایط مالی دشوار و رفتار قلدرانه سوناتراچ ( Sonatrach) گروه انرژی دولتی ، که در اکثر فعالیت های اقتصادی نفت وگاز مشارکت دارد  شاکی هستند ". مقاله به یادآوری آن که الجزایر یک "  مالیات بادآورده  بحث بر انگیز" را در سال 2006 اجرا کرد ادامه می یابد وگفته یک مدیر غربی را در الجزیره نقل می کند که "شرکت های (نفتی) ...ان مشکل را با الجزایر داشته اند". یادآوری آن که همان روزنامه لیبی را نیز آشکارا یک سال قبل از تجاوز ناتو به "ملی گرایی منبع "  - که به نظر می رسد  برای خوانندگان فاینشنال تایمز رشت ترین جرم ها است -  متهم کرده بود آموزنده است .

البته ، "ملی گرایی منبع " دقیقا آن معنی را می دهد که – منابع یک ملت اصلا برای سود و توسعه خود ملت (نه شرکت های خارجی ) مورد استفاده قرار می گیرد – و در ان مصداق  الجزایر در واقع  همان طور که متهم شد گناهکاراست . صادرات نفت الجزایر سالانه بر 75میلیارد دلار بالغ می شود ، بخش اعظم این در آمد برای سرمایه گذاری در هزینه های گزاف بهداشت ومسکن ، همراه با 23میلیارد وام اخیر و برنامه اعانه عمومی برای تشویق کسب وکار های کوچک مورد استفاده قرار می گیرد. در واقع ، سطح های بالای هزینه های اجتماعی از سوی بسیاری از افراد برای آن که چرا قیام به شیوه "بهار عربی" در سال های اخیر در الجزایر به راه نیفتاده است  دلیل کلیدی تلقی می شود.

این گرایش به "ملی گرایی منبع " در نمایش اخیر استراتفور ، شرکت اطلاعات بین المللی نیز ذکر شده بود ، که نوشت که " مشارکت خارجی در الجزایر به خاطر سیاست های  بازدارنده تحمیل شده از سوی دولت نظامی به شدت ملیگرایانه متحمل دشواری بزرگی شده است ".این به ویه نگران کننده بود ، ان ها استدلال کردند ، چون اروپا نزدیک است به یک وابسته کامل تر بر گاز الجزایر تبدیل شود چون ذخایر دریای شمال در حال اتمام است : " توسعه الجزایر به عنوان یک صادرکننده عمده گاز یک الزام اقتصادی وراهبردی برای کشورهای اروپایی است چون محصول تولید دریای شمال در دهه آینده وارد کاهش نهایی می شود . الجزایر از قبل یک تامین کننده مهم انرژی برای قاره است ، اما اروپا به گسترش دسترسی به گار طبیعی برای خنثی کردن کاهش ذخایر طبیعی خود نیاز خواهد داشت ". ذخایر دریای شمال بریتانیا وهلند برآورد می شود تا پایان دهه به آخر برسد ، وذخایر نروز به کاهش شدید از 2015  به بعد داخل شود. مقاله استدلال می کند با وحشت اروپا از وابستگی  بیش از اندازه به گاز روسیه وآسیا ، الجزایر – با برآورد 4.5 تریلیون متر مکعب ذخیره گاز طبیعی ، همراه با ذخایر گاز 17تریلیون متر مکعبی ساحل – حیاتی خواهد شد .

اما بزرگترین مانع برای کنترل این منابع برای اروپا دولت الجزایر – با "سیاست های بازدارنده" و "ملی گرایی منبع " خود - باقی می ماند. بدون گفتن بی درنگ آن ، مقاله با پیشنهاد آن که یک الجزایر "شکست خورده" بی ثبات می تواند نسبت به الجزایر تحت حاکمیت دولت مستقل "بازدارنده" ترجیح داشته باشد ، نتیجه می گیرد که  توجه کنیم " گرفتاری موجود عمده انرژی اتحادیه اروپا در کشورهای پر خطری مثل نیجریه ، لیبی، یمن وعراق حاکی از یک روا داری سالم برای مشکل های بی ثباتی وامنیتی است ". به عبارت دیگر ، در یک عصر امنیت خصوصی ، نفت بزرگ دیگر نیازمند ثبات یا محافظت کشور برای سرمایه گذاری های آن نیست ، منطقه های فاجعه می توانند تحمل شوند ، اما کشورهای قوی ، مستقل نمی توانند تحمل شوند.بنا بر این ، در منافع راهبردی امنیت انرژی غربی مشاهده الجزایر تبدیل شده به کشوری شکست خورده ، همان گونه که  عراق ، افغانستان  ولیبی بوده اند قابل درک است .

با درنظر داشتن این امر ، دیدن آن که چگونه ظاهرا سیاست متناقض مسلح کردن میلیشیای سلفی در یک بار( لیبی) و بمباران کردن آن ها در دفعه بعد ( مالی) در واقع عقلانی عمل می کند روشن است . هدف های بمباران فرانسه ، به زبان خودش ، در "پیروزی دوباره جامع" مالی ،که در عمل به معنی راندن تدریجی شورشی ها به سمت شمال از سراسر کشور – به عبارت دیگر، مستقیما به الجزایر- است  . بنا براین ویران کردن خودسرانه سامانه امنیتی لیبی محور ساحل – صحرا منافع بسیاری برای آن هایی داشته است که آرزومند دیدن مطیع باقی ماندن افریقا به نقش تامین کننده عقب مانده مواد اولیه ارزان خود هستند. آن ها آن میلیشیا ها را بر ای  ویران کردن الجزایر ، تنها کشور عمده شمال افریقای سرشار از منابع ، که به اتحاد اصیل افریقایی و استقلال متعهد است مسلح کرده اند، اموزش داده اند وقلمرویی را برای  تمرکزآنان بر الجزایر تدارک دیده اند . با انجام چنین کاری ، برخی از افریقایی ها رانیز وادار کرده اند  که –  بر خلاف  رد  جمعی نه چندان قبل افریکام  از سوی آن ها -  چنین کنند ، تا جایی که ، اکنون به دعوت از غرب برای " جلو گیری" از این میلیشیا ها نیاز دارند . همانند یک  گوش بری دفاع کلاسیک مافیا ، غرب با رها کردن نیروهای زیادی از آن کسانی که مردم به دفاع  از خود در برابر آن ها نیازمند هستند، دفاع خود را " ضروری " می سازد . اکنون فرانسه مالی را اشغال می کند، امریکا در حال تاسیس پایگاه جدید هواپیماهای بی سرنشین در نیجر است ودیوید کامرون در حال سخن گفتن در باره تعهد خود به "جنگ علیه ترور" جدید ، در گستره شش کشور، واحتمالا برای دهه های آینده است .   

با این حال همه چیز برای جبهه امپریالیست ها خوب نیست . البته غرب  در واقع  امیدوار بود از اعزام سربازهای خود به طور کلی اجتناب نماید . هدف اولیه آن بود که الجزایر بتواند جذب شود ، با همان حقه ای فریب بخورد که به صورت موفقیت آمیزی علیه اتحاد شوروی در دهه 1980به کار گرفته شد ، یک نمونه قدیمی ترآن حمایت  بریتانیا وامریکا از قیام خشونت بار فرقه ای در مرزهای دشمن خود ، و تلاش برای کشاندن  کشورهدفشان به جنگی ویرانگر در واکنش به آن بود .جنگ اتحاد شوروی در افغانستان سرانجام نه تنها شکست خورد بلکه اقتصاد کشور و اعتماد به نفس را  در روند خود ویران کرد، وعامل کلیدی پشت خود ویرانگری بلاعوض اتحاد شوروی در سال 1991بود. هر چند الجزایر ، از افتادن در این دام اجتناب کرد ، و پلیس خوب – پلیس بد عادی - کلینتون وهولاند، تشکیل دهنده " فشار برای اقدام" در الجزیره در اکتبر گذشته  با تلاش فرانسه  برای جذب کردن دوماه بعد تر تعقیب شد – البته به نتیجه ای نرسید. در ضمن ، بیشتر از چسبیدن به بخشنامه ، نایب های سلفی پیش بینی ناپذیر غرب از پایگاه خود در مالی شمالی نه شمال به سوی الجزایر آن چنان که (غرب) قصد آن را داشت ، بلکه جنوب به سمت باماکو، به سرنگون کردن رژیمی متحد غرب که تنها با کودتایی کمتر از یک سال پیش منصوب شده بود تهدید کردند . فرانسه برای به شمال راندن آن ها و پشت به سمت کشوری که هدف واقعی آن ها از آغاز بود ، مجبور به دخالت شد .اکنون ، این تهاجم به نظر می رسد سطح معینی از حمایت بین افریقایی هایی داشته است که از نایب های سلفی غرب بیشتر از سربازهای خود غرب می ترسند. زمانی که اشغال به درازا کشد ، اعتبار و تعداد چریک ها را بالا می برد ، خواهیم دید که تا چه زمانی طول می کشد .     

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter