نویدنو:05/11/1391  

 

نویدنو05/11/1391 

 

نامه به یک دوست قدیمی

شاهین پر شکسته

صادق شکیب

 

درد آور است قصه شاهین تیز بال                                    زاغی به حیله گر آردش فرود

با سلام و تقدیم ارادات قلبی و پرشور ترین آرزو های خیر خواهانه

نامه ی ارسالی واصل و بسی مایه ی خرسندی خاطرم گردید . پس از سالیان درازی که از شما خبری نداشتم ، خوش حال شدم در صحت و سلامتی بسر می برید . ولی بی تعارف مطالبی که از نظرات و نحوه ی زندگیتان نوشته اید ، بی نهایت متعجب و متأسف شدم . برای من همواره دست به قلم بردن ونوشتن هر نوع مطلبی از سخت ترین کارها  می باشد . چرا که همیشه خواهان ادای مقصود با عمق معنای واژگان هستم . موردی که در وانفسای زندگی با این مشکلات ، مشقات و تلخ کامی ها ، کار را صد چندان دشوار می کند . بالاخص  کلمات از مفهوم اصلی و بار معنایی خویش در طی این سالیان ، بی رحمانه همچو خود زندگی تهی شده اند (( یا کرده اند )) و این مسئولیت آدمی را در بیان انگیزه ها و اهداف به طور توصیف ناپذیری بیشتر می نماید. ولی ادب حکم نمی کرد نامه ی شما را بی جواب گذارم ، و از مواردی که سخن گفته اید نظرم را برایتان ابراز ننمایم .

من و شما اینک که بس مدت مدیدی است از هم دور افتاده ایم ، روزی از نزدیک ترین دوستان یکدیگر بودیم . خاطرات فراوانی در جوانی با هم داشته ایم . عقاید مشترک اجتماعی هر روزه بیش تر از پیش ما را به هم نزدیک می کرد . وقتی به ایام گذشته می اندیشم که با چه شور و شوقی سرنگونی حکومت شوم دیکتاتوری شاه را آرزو می کردی و با چه انرژی جوشانی در این راه با از جان گذشتگی فعالیت می نمودی دچار شعفی وصف ناپذیر می شوم . آن روز ها اطمینان داشتم ، هر گاه به چنگ ساواک بیفتی و راهی شکنجه گاه مخوفشان گردی ، ایمان و اعتقاد به آرمان های انسانی را نخواهند توانست در وجودت زایل کنند . اراده و سر سختی ات در باور هایت به آزادی و عشق به توده های زحمت کش و آرمان انسانی آنچنان در وجودت ریشه دار و عمیق می بود که با رویی گشاده همه ی دشواری و سختی ها را تحمل می کردی . گواه من همانا شهامت و جسارتت در فعالیت های سیاسی بود . خوف و ترس بر تو راهی نداشت . برای همین همیشه خطرناک ترین وظایف را در مبارزه بر عهده می گرفتی . در اکثر مواقع ضمن صحبت با دوستان از تو به عنوان الگوی متانت ، فروتنی ، شجاعت و فداکاری سخن می رفت . چه پیگیرانه مطالعه می کردی ، عشقت به خرد ، دانش و دانستن به راستی تحسین بر انگیز بود . پس از پیروزی انقلاب شور خدمت به مردم در تو بیش تر از قبل شعله ور شد . لحظه ای آرام و قرار نداشتی . خستگی معنایی برایت نداشت . آری برای همین ، دوستان از ته دل شیفته ی خصوصیات و منش انسانیت بوده احترام خاصی برایت قایل می شدند . پس از حوادث و رویداد های اوایل دهه شصت که جدایی ها و پراکندگی ها پیش آمد . دورادور شنیدم ساکن اهواز شده ای و در شرکتی مشغول به کار .

اینک واژه های نامه ات در برابر دیدگانم با کژتابی رژه می رود . از گذشته ها نوشته ای که به اشتباه می رفتی . از خوش گذرانی ها و لذت هایی که با همکاران پول دارت می بری با آب و تاب سخن ها گفته ای . در مزیت ثروت مند شدن و رفاه و راحت طلبی قصه ها بافته ای ، آخرالامر در تمسخر عقاید جوانیت به اصطلاح طنزی نوشته مرا دعوت به هم فکری با خود نموده ای .

سنجیده و اندیشیده صراحتاً حضورتان مطالبی را معروض می دارم :

مرگ آدمی در سکون ، رخوت و بی حرکتی است . بر همین اساس انسان هر لحظه در حرکت پیش رونده ی زندگی بایست بر یافته ها و دانستنی هایش  افزوده همگام با زمان به پیش رفته بر وسعت و دامنه ی دانش و آگاهی اش بیافزاید . وگر نه از قافله ی توفندۀ زندگی که با گام هایی شتاب ناک میل به تحول دارد ، عقب مانده در تنهایی و بی کسی گندیده و می پوسد . دوست عزیز به بلندای تاریخ بوده اند همچو شما کسانی که رفیقان نیمه راه شده اند ،  که سرانجامشان ارتداد و وازدگی بوده است . ولی کمتر کسی از این مرتدین صادقانه به ضعف اراده ی خود اذعان می نمایند . اکثراً با استدلالاتی به توجیه استحاله و مسخ شخصیت خود می پردازند . این امر بالاخص در دوره ی شکست و عقب گرد شیوع می یابد . نیک به یاد می آورم با چه احترامی از وارطان ها ، کتیرایی ها و سورکی ها سخن میگفتی . حنیف نژاد ها را می ستودی . بالاترین افتخار را برایشان در این می دانستی تا آخرین دم زندگی دلاورانه و تزلزل ناپذیر به آرمان و عقاید بشر دوستانه ی خود وفادار ماندند . ولی اینک این نامه ات و استهزاء کسانی که در اعتقادات انسانی اشان راسخند .... بی پرده گویم آن دوستانی را که گستاخانه شماتت کرده ای چرا برخلاف حضرت عالی (( به خود )) نمی اندیشند ! افراد شریفی هستند شوریده وار عاشق ، جز مبارزه در راه مردمان زحمت کش ، آزادی و عدالت تفکری برمخیله اشان نگنجیده . سعادت مندان و نیک بختان واقعی با همه ی سختی ها و مرارت هایی که در راه پیشبرد عقایدشان متحمل می شوند آنانند ، نه جنابعالی که الکی خوش بودن را معنای زندگی یافته ای .

در پایان مایلم شما را دعوت به ژرف اندیشی و باز نگری عمیق در خویشتن خودتان نمایم . یقیناً با شناختی که از خصوصیات و خصلت های انسانی ات دارم ، تو را کاملاً از دست رفته نمی دانم . امید است شخصیت پاک و انسانی خود را در اعماق وجودت باز یافته از کج راهه ی منتهی به بی راهه ی نا کجا آباد نجات یابی ....

با آرزوی ان که روزی دست همدیگر را با هم دلی صمیمانه بفشاریم .

با درود دوست خیر خواه شما                       

Sadeg.shakib@yahoo.com

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter