نویدنو:20/11/1391  

 

نویدنو20/11/1391 

 

 

آرتوپی(R2P) و جلوگیری از کشتار جمعی

نیت های خیری که راه جنگ را فرش می کند

دیانا جانسون – برگردان: هاتف رحمانی

پاریس

مخالفت با نسل کشی به نوعی صنعت خانگی در ایالات متحده امریکا تبدیل شده است .

"مطالعات کشتار جمعی" همه جا به طور ناگهانی در دانشگاه ها باب شده است . پنج سال پیش ، یک "نیروی موظف پیشگیری ازکشتار جمعی " احتمالی به سرکردگی مادلین البرایت وزیر امورخارجه پیشین و ویلیام کوهن وزیر دفاع پیشین ، هردو از کهنه سرباز های دولت کلینتون به راه انداخته شد .

کتاب مقدس این کارزار کتاب " یک مسئله جهنمی" سامانتا پاور است. تز خانم پاور آن است که دولت امریکا ، با آن که  مثل همه دارای  نیت خیر است ، اما برای دخالت در "متوقف کردن کشتارجمعی" خیلی کند عمل می کند. پیشنهاد خانم پاور پیشنهاد ی است که دولت امریکا از آن استقبال می کند ،و حتی خانم پاور را بعنوان مشاور کاخ سفید به کار می گیرد.    

چرا دولت امریکا چنین مشتاقانه از جنگ صلیبی علیه "کشتار جمعی" حمایت کرده است؟

دلیل آشکار است . از آنجایی که هولوکاست به مرجع تاریخی همه گیر در جامعه های غربی تبدیل شده است ، مقوله "نسل کشی" وسیعا وبه سادگی به عنوان بزرگترین شر برای پریشان کردن سیاره پذیرفته می شود . باور می شود که "کشتارجمعی" بدتر از جنگ باشد .

ازاین جهت برای گروه های نظامی – صنعتی آمریکا، و برای نخبگان سیاست خارجی که برای یافتن زمینه ای قابل پذیرش جهت دخالت نظامی درهر جایی که انتخاب می کنند، درآن ارزش عظیمی نهفته است . 

درگیری فکری دائمی با "کشتار جمعی" بعنوان موضوع اولیه انسان دوستانه در جهان امروز جنگ را نسبی می کند. داوری نهایی دادگاه نورمبرگ را وارونه می کند که :

جنگ اساسا چیز شری است . پی آمد های آن تنها به کشورهای متخاصم محدود نمی شود ، بلکه همه جهان را تحت تاثیر قرار می دهد. از این رو،آغاز کردن یک جنگ تجاوزکارانه ، نه تنها جنایتی بین المللی است ، بلکه خدای جنایت جهانی است که تنها ازسایر جنایت های جنگی آن جا متمایز می شود که در داخل خود کل شر انباشته را در بر می گیرد.  

در عوض ، جنگ به رفتار شجاعانه ای برای نجات تمام جمعیت ها از "کشتار جمعی" تبدیل شده است .

هم زمان ، حق حاکمیت ملی ، که به عنوان حصاری برای جلوگیری از تجاوز ملت های قوی به ملت های ضعیف تربر قرار شده است ، که به معنی جلوگیری از تجاوز و" راه انداختن جنگ" است ،( با این بهانه )  که چیزی غیر از پشتیبانی از حاکم های شر (دیکتاتورها) که تنها جاه طلبی آن ها " قتل عام مردم خودشان است" نیست  به سخره گرفته می شود .

این ساختمان مرامی پایه ای برای اصول (دکترین) مورد حمایت غربی ، تحمیل شده بر سازمان ملل کم یا زیاد علاقمند به "آر تو پی " است . آرتوپی  کلمات دو پهلوی اختصاری برای "حق " و "مسئولیت"  برای محافظت از مردم  در برابر دولت های خودشان است . 

این امر در عمل می تواند به قدرت های مسلط آزادی عمل کاملی برای دخالت نظامی در کشورهای ضعیف تر را در راستای حمایت از هر آن شورشی های مسلحی که می پسندند اعطا کند.  اکنون به نظر می رسد این اصول پذیرفته باشد ، این اصول حتی می تواند هم چون انگیزه ای به  گروه های مخالف در تحریک سرکوب دولتی در راستای دعوت به "محافظت" خدمت نماید . 

یکی در میان بسیار نمونه های این صنعت خانگی برنامه ای موسوم به "جهان بدون کشتار جمعی" در مدرسه حقوق ویلیام میچل در شهر زادگاه من ، سنت پل ، مینسوتا است ، که الن جی کندی مدیر اجرایی آن اخیرا مقاله ای در میناپولیس استار تریبون نوشت که  ابتذال همیشگی  ظاهرا معنا دار ، اما گمراه کننده آن کار زاررا به تمامی شرح  می دهد. 

غلط انداز، و بیش از هر چیز دیگر، گمراه کننده . ان (مقاله) دور کردن توجه افراد خیر خواه  را از علت اساسی روزگار ما که وارونه کردن راندن به سمت جنگ جهانی است هدف گرفته است . 

حانم کندی "کشتار جمعی" را درحصار قانونی تعبیه شده تلاش کردن برای جلوگیری از جنگ تجاوز کارانه ، یعنی حق حاکمیت ملی ، مورد انتقاد قرار می دهد . علاج او برای کشتار جمعی ظاهرا از میان بردن حق حاکمیت ملی است .  

"بیش از 350سال مفهوم "حق حاکمیت ملی" برتری خود را بر تفکر "حق حاکمیت فردی" حفظ کرد . دولت ها به طوراساسی ، با وجود نقض حقوق بشری که در داخل مرزهای خود مرتکب می شدند از دخالت خارجی مصونیت داشتند. نتیجه آن پدیده کشتار جمعی " باز ویک باردیگر" اززمان  هولوکاست ، با میلیون ها فرد بی گناه کشته شده در کامبوج ، رواندا، کنگو، گواتمالا ، آرژانتین ، تیمور شرقی – این لیست دراز است – بوده است . "

در واقع ، هیتلر جنگ جهانی دوم را دقیقا با نقض حق حاکمیت ملی چکسلواکی و لهستان به راه اناخت ، بخشی در راستای –ادعای او – متوقف کردن نقض حقوق بشری بود که آن دولت ها به اصطلاح علیه قوم المانی که انجا زندگی می کردند مرتکب می شدند. آن جنگ برای باطل کردن این دستاویز (حق حاکمیت ملی) و"نجات نسل های آینده از به راه انداختن جنگ" بود که سازمان ملل بر پایه احترام به حق حاکمیت ملی بنا شده بود .   

البته ، هیچ شانسی وجود ندارد که سازمان ملل حق حاکمیت خود را واگذار خواهد کرد ، بلکه از تمام کشورهای دیگر دعوت می شود تا حق حاکمیت ملی خود را – به ایالات متحده امریکا– تسلیم نمایند .

خانم کندی فهرست خود را با گروه بندی دل بخواه  رخ داد های مختلف تحت  برچسب  واحد "کشتار جمعی" ،بیشتر طبق جایگاه آن ها در حکایت رسمی امریکا از درگیری های معاصر ، طولانی می کند.

اما واقعیت قابل توجه آن است که بدترین این قتل عام ها – کامبوج ، رواندا و خود هولوکاست- در طی جنگ ها و در  نتیجه جنگ ها رخ دادند.

گردآوری ،تبعید وکشتار سامانه مند یهودی های اروپایی در زمان جنگ جهانی دوم عملی شد . یهودی ها " دشمن داخلی" المان اعلام شدند. جنگ محیط تمام عیاری برای این چنین جنون نژاد پرستانه است . فرا تر از همه ، حتی در خود امریکا ، در طی جنگ جهانی دوم ، ازخانواده های ژاپنی تبار امریکا سلب مالکیت شد ، آن ها جمع آوری و به اردوگاه ها فرستاده  شدند. نتیجه قابل مقایسه نبود ، اما بهانه ها مشابه بود. 

در رواندا ، قتل عام وحشتناک پاسخ به تجاوز از سوی نیروهای توتسی از اوگاندا کشور همسایه و ترور رئیس جمهور کشور بود. زمینه (قتل عام)  تهاجم وجنگ داخلی بود.

قتل عام کامبوج قطعا خطای "حق حاکمیت ملی" نبود. در حقیقت ، آن قتل عام دقیقا نتیجه مستقیم نقض حق حاکمیت ملی کامبوج از سوی امریکا بود . سال ها بمباران مخفیانه  روستاهای کامبوج ،که با سرنگونی مهندسی شده دولت کامبوج از سوی امریکا پیگیری شد ، راه را برای غلبه  رزمندگان نا امید شده خمر سرخ بر کشور باز کرد، که خشم خود را در برابر ویرانی منطقه های روستایی بر جمعیت بیچاره شهری ، که  آن ها را هم دست دشمن های خود می دیدند، خالی کردند . قتل عام خمر سرخ پس از شکست امریکا در هندوچین از ویتنامی ها به اجرا در آمد. وقتی که ، ویتنامی ها  پس از عصبانیت از تاخت وتاز مسلحانه ، برای سرنگونی خمر سرخ دخالت کردند ، عمل آن ها از سوی امریکا در سازمان ملل محکوم شد .  

برخی از خون بار ترین رخ داد ها جایی در فهرست "کشتارجمعی" خانم کندی ندارند. مفقود شده کشتار بیش از نیم میلیون نفر از اعضا حزب کمونیست اندونزی در سال 1965و1966 است . چون دیکتاتورمسئول ، سوهارتو، " یک دوست ایالات متحده امریکا" بود و فربانی ها کمونیست ها بودند.

اما در عین نادیده گرفتن بیش از نیم میلیون کشته در اندونزی ، خانم کندی  بوسنی را در فهرست خود قرار می دهد . در مورد بوسنی، بالاترین برآورد قربانی ها 8.000نفر ، همه  مرد های در سن سربازی بود. در واقع ، دادگاه جنایت های بین المللی وابسته به ناتو، (آی سی تی وای) رای داده است که کشتار سال 1995 سربرنیسا"نسل کشی " بود. برای رسیدن به این رای ، با وجود این واقعیت که به اصطلاح مرتکبین کشتار، اززنان و کودکان چشم پوشی کردند ، دادگاه جنایی بین المللی،  جامعه شناسی را پیدا کرد که ادعا می کرد چون جامعه مسلمان سربرنیسا جامعه ای پدرسالار بود ، کشتار گروه مردها در یک شهر واحد به "کشتار جمعی" بالغ شد ، چون زن ها نمی توانستند بدون مردها باز گردند . این داوری باور نکردنی برای حفظ "بوسنی"  بعنوان نمایشگاه  الف درمورد (کشتارجمعی) برای دخالت نظامی ناتو ضروری بود .    

عموما چشم پوشی می شود که سربرنیسا شهری  پادگانی بود که در سال 1995 ، مردهای مسلمان همه بومی های  آن شهراصلا چند قومی نبودند و حمله ها یی را برای محاصره کردن روستاهای صرب مجاور ترتیب داده بودند. هیچ یک از رسانه های غربی توجه زیادی به  گواهی رهبرهای مسلمان سربرنیسا نکردند که شنیده بودند علیجا عزتبگوویچ رهبر حزب اسلامگرا ، به صورت محرمانه گفت که رئیس جمهور کلینتون گفته بود که کشتار حداقل 5.000 مسلمان برای کشاندن  " جامعه جهانی" به جنگ داخلی بوسنی به طرف مسلمان ها لازم است . رهبر های آن مسلمان ها اعتقاد دارند که عزت بگوویچ  عمدا در راستای به راه انداختن کشتاری از سوی  صرب های کینه توزسربرنیسا را  بی دفاع گذاشت .

به هر حال آن حکایت حقیقت دارد، وبه خطر جدی پذیرفتن اصل آرتو پی اشاره می کند. عزت بگوویچ رهبر حزبی بود که می خواست دشمن های خود را با کمک ارتش خارجی شکست دهد . دنیا سرشار از چنین رهبر های قومی ، مذهبی یا فرقه های سیاسی است . اگر آن ها بدانند که "تنها ابر قدرت دنیا" ممکن است به کمک آن ها بیاید،  یک باره می توانند دولت موجود را به "قصابی مردم خود" متهم نمایند ، آن ها برای آن که دولت را به ارتکاب کشتار مورد نیاز تحریک نمایند انگیزه بالایی دارند . 

تعدادی از صلح بان های پیشین سازمان ملل تایید کرده اند که نیروهای مسلمان بوسنی " بمب گذاری رسوای بازار" علیه غیر نظامی های سارایوو را در راستای مقصر نشان دادن دشمن های صرب خود و جلب حمایت بین المللی انجام دادند.

آن ها چگونه توانستند چنین چیز وحشتناکی را انجام دهند؟ خوب ، اگر رهبر کشوری می تواند خواستار"کشتار جمعی مردم خود "باشد ، چرا رهبر یک گروه شورشی نمی تواند اجازه دهد تعدادی از "مردم خود" در راستای کسب قدرت قتل عام شوند؟ به ویژه ، اتفاقا ، اگر  از سوی برخی ازقدرت های خارجی – مثلا قطر- برای تحریک قیام  به صورت سخاوتمندانه ای به آن ها پرداخت شود. 

یک خطر عمده دکترین آرتوپی آن است که فرقه های شورشی را به  تحریک سرکوب ، یا ادعای اذیت وشکنجه  ، تنها برای کشاندن نیروهای خارجی به سمت خود تشویق می کند. مسلم است که رزمنده های ضد قذافی در باره تهدید قذافی علیه بن غازی ، در راستای تحریک جنگ فرانسه تحت رهبری ناتو علیه لیبی ، به طور برجسته ای اغراق کردند.

آرتو پی اصولا برای ایجاد یک افکار عمومی مایل به  پذیرش دخالت امریکا وناتو در کشورهای دیگر خدمت می کند. آن اصول به معنی اجازه دخالت دادن به روسیه یا چین ، مثلا برای حفاظت ازخدمتکارها در عربستان سعودی از بریده شدن  سرشان نیست ، یا حتی خیلی کمتر اجازه به نیروهای کوبایی برای تعطیل کردن گوانتانامو و پایان دادن به نقض حقوق بشر امریکا در خاک کوبا هم نیست .

دخالت امریکا پرونده قابل پیگیری " حمایت کردن " ازمردم ندارد. در دسامبر 1992، یک گردان تکاوران دریایی در " عملیات احیا امید"در سومالی پیاده شدند . امید احیا نشد ، اما تکاورها توسط بومی ها کشته شدند و  4ماه در داخل کشور تحت تعقیب بودند. تصور یک دخالت موثر درجایی که هیچ تلاشی برای دخالت انجام نگرفته بوده است – مثلا در رواندا – آسانتر از انجام آن در دنیای واقعی است .  

امریکا با تمام قدرت نظامی اش ، قادر به ساختن دنیا باب میل خود نیست . در عراق و افغانستان شکست خورده است . ادعا می شود  "جنگ 1999 کوزوو" یک پیروزی است – البته تنها با نادیده گرفتن جدی آن چه در استان کوزوو از زمانی که  به وسیله ناتو از صربستان غصب و به دست نشانده های البانی تبار واشنگتن واگذار شد ،  جریان داشته است . "پیروزی " در لیبی  در نظر همگانی خیلی سریع تردر حال حل شدن است .

خانم کندی ، مثل تمام طرف دار های آرتوپی، به ما نصیحت می کند که "بار دیگر" به یک هولوکاست اجازه ندهیم . در واقعیت " باردیگر" هولوکاست دیگری وجود نداشته است . تاریخ رخ داد های یگانه ای ارائه می کند که تمام انتظار های ما را به مبارزه می طلبد. 

اما ، مردم از من می پرسند ،  اگر چیزی که وحشتناک است رخ داد چه ؟  آیا جهان می تواند منتظرباشد ونظاره کند؟

منظور از "جهان" چیست؟ ساختمان ارمانی غربی تصور می کند که جهان باید به  حقوق بشر فکر کند ، اما  تنها غرب به صورت واقعی به آن فکر می کند. آن تصور شکاف ژرفنده ای بین غرب  و بقیه جهان  ، که چیزها را به آن شیوه نمی بینند ایجاد می کند . برای اکثریت جهان واقعی ، غرب بعنوان یک علت مصیبت های  بشری دیده می شود و نه درمان.   

لیبی ، وقتی که قدرت های ناتو اصول آرتوپی را نه برای حفاظت مردم از بمباران به وسیله نیروی هوایی خود شان ( ایده نهفته در پشت "منطقه پرواز ممنوع" قطعنامه سازمان ملل)، بلکه برای بمباران کشور توسط ناتو در راستای قادر کردن شورشی ها به  کشتن رهبر و نابود کردن رژیم استفاده کردند ، نقطه عطفی را مشخص کرد. آن رخ داد روسیه وچین را ، اگر کوچکترین شکی هم داشتند ، متقاعد کرد "آرتوپی"  حقه ای است که برای پیشرفت برنامه سلطه جهانی به کار می رود. و آن ها تنها ومنزوی نیستند.  غرب در حال منزوی کردن خود با حباب تبلیغات قدرتمند خود است . تقریبا ، شاید اکثریت جهان دخالت غربی را ناشی از هیجان نفع اقتصادی شخصی ، یا ناشی از منافع اسرائیل مشاهده می کنند.احساس مورد تهدید قدرت امریکا بودن ،کشورهای دیگر را به ساختن ارتش دفاعی و سرکوب رزمنده های مخالف خود ، که ممکن است بعنوان دستاویزی برای دخالت خارجی مورد استفاده قرار گیرند تحریک می کند.

با جار زدن "کشتار جمعی" زمانی که هیچ کشتار جمعی وجود ندارد ، امریکا در حال جار زدن گرگ و از دست دادن اعتباراست . این امر نابود کننده اعتماد واتحادی است که می تواند برای گردآوردن اقدام بشردوستانه  بین المللی در صورت نیاز حقیقی ضروری باشد .

 

دیانا جانسون نویسنده جنگ صلیبی احمق ها : یوگسلاوی ، ناتو وفریب های غربی است .  

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter