نویدنو:30/10/1391  

 

نویدنو30/10/1391 

 

 

چرا علي خدايي در جستجوي ”اعتبار“ است؟

فرهاد عاصمی

«آتش ققنوس بجاست» (احسان طبری ) رزمی یکپارچه علیه برنامه ارتجاع و عمال آن

     

تاریخ، تاریخ نبرد طبقاتی است. این ارزیابی مارکس و انگلس در مانیفست کمونیستی می بایستی اکنون از جایگاه طبقات ستمگر حاکم در جمهوری اسلامی از چه شکل و کدام مضمون برخوردار باشد، تا حافظ منافع آن ها گردد؟

با پاسخ به این پرسش از جایگاه طبقه کارگر و گردان متشکل آن، حزب توده ایران، مرز میان مبارزان واقعی علیه ارتجاع به طور شفاف در برابرحیله گریی های عمال ارتجاع داخلی و خارجی قابل شناخت گشته، سره از ناسره، به قول زنده یاد احسان طبری، «گوهرهای سخن و خرمهره های احساسات پیش پا افتاده» (با پچپچه پاییز، بخش 14) با دقت از هم جدا می شود!

با تحکیم خط مشی انقلابی حزب توده ایران و تنظیم برنامه حداقل کارگری آن، باري ديگر آن آتشی خود می نمایاند که احسان طبری در شعر "معشوق" (*) با استعاره «آتش ققنوس بجاست» ترسيم مي كند. آتشي كه با پرچم کارپایه نظری نبرد طبقاتی طبقه کارگر و پیشاهنگ آن به اهتزاز در آمده است و در آن مرحله انقلاب ملي- دموكراتيك رشد جامعه تعريف و مبارزه عليه ديكتاتوري سرمايه داري واپسنگر مجري برنامه نوليبرال امپرياليستي و برقراري عدالت اجتماعي به سود زحمتكشان به مثابه برنامه كارگري حزب طبقه كارگر تثبيت شده است!

با این دستاورد بزرگ حزب توده ایران، مرحله جدیدی در نبرد توده ای ها علیه توطئه ارتجاع و برنامه آن برای پاره پاره خواستن حزب طبقه کارگر، آغاز شده است. مرحله ای که بایستی با یورش تبلیغی- ترویجی هماهنگ و یک پارچه و یک صدا، به قول طبری «من سراپای قبیله ام» (با پچپچه پاییز، بخش 8)، به باز پس گرفتن مواضعی پرداخته شود که ارتجاع با دستبرد خائنانه و مزورانه بیست و پنج سال پیش به حزب توده ها به چنگ آورد. به این منظور بایستی همه نیروهای صادق، ولی پراکنده را به مبارزه بی امان فراخواند. یک صدایی توده ای ها زیر پرچم حزب توده ایران، گام نخست برای جلب و قانع نمودن متحدان دور و نزدیک، گذرا و اتفاقی برای نبرد کنونی علیه دیکتاتوری نظام سرمایه داری واپسنگر و رژیم ولایی قرون وسطی آن است.

در برابر این شرایط نوین و برومند در جنبش توده ای و علیه اهرم پرصلابت نظری خط مشی انقلابی حزب توده ایران، ارتجاع حاکم و متحدان جهانی آن ساکت نمانده اند. آن ها از کدام ابزارهاي ”نبرد طبقاتی از بالا“ می توانند بهره گیرند؟ باید این ابزارها را شناخت، افشا و رسوا نمود! به طور قطع، ادامه سرکوب فیزیکی توده ای ها و حزب آن ها، ابزار اصلی باقی خواهد ماند! اما لحظه ای هم نبایستی سواستفاده از ابزار نبرد ایدئولوژیک را توسط دشمن طبقاتی فراموش که ارتجاع از آن بهره می گیرد و خواهد گرفت!

این ابزار داری بخش سنتی توده ای ستیزی است. مقاله های به اصطلاح اقتصاددان ها علیه راه رشد مردمی و در خدمت منافع ملی که در اصل های 43 و 44 اقتصادی بیرون آمده از دل انقلاب بزرگ بهمن 57 مردم میهن ما، به رشته تحرير در مي آورند، مانند مقاله ها و مصاحبه های غني نژادها و زيبا كلام ها  (نگاه کن به ”تضادهای حل نشده در ”راه رشد غیرسرمایه داری http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1789 و ”مشکلات اقتصادی ایران زائیده نظام سرمایه داری است! http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1819)، بخش سنتی توده ای و مارکسیست ستیزی سیاست ایدئولوژک ارتجاع داخلی و متحدان خارجی آن را تشکیل می دهد.

پر اهمیت تر در این مرحله اما عملکرد عمال ارتجاع از قبیل علی خدایی و "راه توده" قلابی و ع. سهند با "عدالت"چی های هم نواله خوارش که در پس ادعای دفاع از حزب توده ایران پنهان شده اند، می باشد که بخش دیگر ابزار ایدئولوژیک ارتجاعی را تشکیل می دهد. باید آن را شناخت و با «تدبیر نوازنده پیر» توده ها که باری دیگر «زخمه هستی بر چنگ» (احسان طبری، "معشوق"، شعر زندان) زده است، تا مغز استخوان افشا و رسوا نمود.

ارتجاع نمی تواند با خط مشی انقلابی حزب توده ایران و برنامه حداقل کارگری آن سر سازگاري داشته باشد، از این روی نیز نمی تواند از برنامه پاره پاره کردن حزب توده ایران و ایجاد دسته بندی و برخوردها در جنبش توده ای چشم پوشی کند!

باید این نکته را به مثابه اصلی قطعی از ”منطق“ نبرد طبقاتی از بالا پذیرفت. با شناخت این منطق است که «ماهیت» عملکرد علی خدایی که می خواهد وحدت نظری حزب طبقه کارگر را به دوران نامعلوم آینده و زیر تاثیر «چوب دردناك حوادث و رويدادها» (علي خدايي در پاسخ به نوشتار به ”چند صدايي پايان دهيم“ در همين سايت (http://www.tudeh-iha.com/?p=437&lang=fa) واگذار کند، قابل شناخت و درک می گردد. روشن می شود که چرا او در صدد دست و پا کردن به اصطلاح "اعتبار" از این و آن برای خود می شود. از زنده یاد مریم فیروز وصف زنده یاد رحمان هاتفی را نقل قول می کند، تا شاید بتواند جایی دزدیده و حیله گرانه برای خود در پشت آن دست و پا کند.

او خوب می داند که دست عمویی زیر ساطور دشمن است. اما، «کسان» معروف را که می خواستند و می خواهند حزب توده ایران را به پشتیبانی از «حکومت اوباشان» (کیانوری) وادارند، به سراغ عمویی می فرستد، تا از او برای خود ”اعتبار“ دست و پا کند. غافل از آن که تائید عمویی در شرایط حاکم بر زندگی او، یعنی گرفتار در چنگ حاکمیت استبدادی سرمایه داری واپسنگر، نه تنها قادر به اعتبار بخشیدن به علی خدایی نیست، بلکه افشاگر ماهیت اوست. چنین تائیدی دو نکته را به اثبات می رساند. اول، پرسش کنندگان که به عنوان هواداران ”راه توده“ قلابی به سراغ عمویی رفته اند، همان ماموران امنیتی، همان «کسان» هستند که ساطور را بالای دست عمویی نگه داشته اند. دوم، آن ها به تائید عمویی از این روی نیاز دارند، زیرا در برابر صلابت نظری خط مشی انقلابی حزب خلع سلاح شده اند و از اين روي وابسته به هر پر کاهی براي توجيه عملكرد خود در جهت پاره پاره كردن حزب توده ها هستند. علی خداییِ حیله گر که قادر نیست حتی یک جمله علیه خط مشی انقلابی حزب توده ایران مطرح سازد، چاره ای هم ندارد جز بهره بردن از امکان زیر فشار قرار دادن یک توده ای که ٣٧ سال از عمرش را در زندان های رژیم سلطنتی و ولایی اسیر دو رژیم ارتجاعی بوده است.

خدایی که در یک سرمقاله منکر وجود دیکتاتوری در جمهوری اسلامی می شود، تا علیه شعار جبهه متحد ضددیکتاتوری در برنامه حزب توده ایران، علیه این «گوهر سخن» (با پچپچه پاییز، همانجا)، علیه این «میوه نور» (معشوق، همانجا) به اصطلاح استدلال کند و در سرمقاله دیگر راه نجات رژیم استبدادی را پذیرش ”دولت تفاهم ملی“ هاشمی رفسنجانی اعلام می کند که تائیدی بر وجود استبداد ولایی خامنه ای در سطح سلطنت مطلقه حاکمیت ولایی است (نگاه کن به موضع ”راه توده“ عليه خط مشي انقلابي حزب توده ايران“http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1893)، جز از طریق دریوزگی برای استعلام به اصطلاح اعتبار برای خود در این و آن آستان، به جز با «خرمهره های احساسات پیش پا افتاده» (با پچپچه پاییز، 14)، از کدام امکان دیگری می تواند بهره گیرد؟

اگر علی خدایی و دارو دسته «کسان» پشت پرده در پشت سرش که هرازگاهی در اطاقک تلفن جلسه ”هیئت تحریریه“ برگزار می کند، برای خود از راه دریوزگی به اصطلاح ”اعتبار“ دست و پا می کند، تا سکوت خفقانی خود را در برابر خط مشی انقلابی حزب توده ایران مسکوت بگذارد و بپوشاد، ع سهند و هم نواله هایش در عدالت، سکوت خود را نسبت به خط مشی انقلابی حزب که مبتنی بر تحلیل ماتریالیسم تاریخی از شرایط حاکم بر ایران است، با انتشار اسناد گذشته حزب توده ایران و مقاله های مارکسیست های کشورهای دیگر پنهان می سازند. این شیوه دیگری است که برنامه آن در ”اطاق فکر“ بخش مربوط به مبارزه علیه حزب توده ایران در دستگاه سرکوب ارتجاع حاکم تنظیم شده است. ع سهند یک پای محکم و دایمی آن است.

شیوه دزدانه ارایه اسناد گذشته حزب و یا نظریات مارکسیست های کشورهای دیگر توسط ع سهند و دارودسته همرنگش در ”عدالت“، بارها به ”تف سربالا“ تبدیل شده است. برای نمونه، مقاله زنده یاد منوچهر بهزادی تحت عنوان ”جبهه ضدديكتاتوري- مخالفت ها و پرسش ها“ و یا مقاله چرا ”عدالت“ از عمال امپریالیسم دفاع می کند؟  (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1921).

این شیوه اگر چه در ظاهر متفاوت با شیوه علی خدایی و ”راه توده“ قلابی اوست، اما از نظر مضمون، که به قول طبری «ماهیت» را ایجاد می کند، همان هدف ارتجاعی ایجاد تشتت نظری در جنبش تودهای را دنبال می کند و حزب توده ها را پاره پاره می خواهد. جریان های دیگری نیز به شیوه های دیگر، برای نمونه دفاع از جنبش سبز و ... وجود دارند که بایستی در جایی دیگر به افشای آن ها پرداخت.

با توجه به نکات فوق است که بایستی با قاطعیت اعلام نمود که مبارزه متشکل، یک پارچه و یک صدای توده ای ها زیر پرچم خط مشی انقلابی حزب و برنامه حداقل کارگری آن، مرز میان جریان سره و ناسره را تشکیل می دهد.

هیچ جریان و فرد و شخصیتی مجاز نيست سخنی، تحلیلی، ارزیابی و یا نوشتاری ارایه دهد، بدون آن که موضع خود را نسبت به خط مشی انقلابی حزب توده ایران اعلام کرده و روشن سازد. تاریخ که تاریخ نبرد طبقاتی است، اعتبار واقعی هیچ فرد و گروه و شخصیت را جز با محک موضع آن ها در برابر برنامه حداقل کارگری حزب توده ایران تعیین نخواهد کرد، زیرا هیچ محک دیگری برای شناخت موضع مارکسیستی- توده ای وجود ندارد.  

زمان آن فرا رسیده است که به حیله گرای ها و به انتشار ”راه توده قلابی“ و ”عدالت“ و ... پایان داده شود. به جای دنباله روی از لایه ای از سرمایه داری حاکم، دفاع از خط مشی انقلابی حزب توده ایران و انتقال آماج های برنامه کارگری به درون طبقه کارگر و دیگر توده های زحمتکش وظیفه روز همه توده ای های صادق است!

* معشوق

مىشناسم او را، پسِ سال‏هاى بلند، پسِ هر بند و كمند، پسِ بيداد و ستم، پسِ هر رنج و محن.

چون نوازندة پير، مىنوازد آهنگ، به هزاران تدبير، مىزند زخمة هستى بر چنگ، كه برقصد زهره، كه ببارد باران.

مزرعى دارد سبز، كه دهد ميوه نور، شعرش، گنبدِ ميناىِ بلند، نثرش، طشت بلور.

خانه‏اى دارد گرم، آسمانش صاف، آتشش بىدود، تيغش نور، مىشكافد هر شبِ ديجور، راهش دور، راهيانش پرشور.

راز شيدايىِ بلبل داند، نقش پنهانى مل مىخواند.

به صّلابت، چون شير، به حلاوت، شّكر، به هدايت، پيگير، جامه‏ می  بافد سبز، از براىِ تن عريان كوير، كه زند، تارش نور، كه نهد، پودش آب، بدرّد، پيرهن خواب و سراب.

بيشه ‏اش انبوه است. سر به سر شبكوه است.

يك طرف خانة سيمرغ بپاست، يك طرف آتشِ ققنوس بجاست، يك طرف، بال گشايد بشتاب، يك طرف، نور فشاند مهتاب، چون مِهان گل بنشسته است به بار، وان ميان نغمه زند مرغِ هًزار، نيست يك تن ز هزاران بيكار، يعنى، معشوق ببردست ز عشاق قرار.

مىشناسم او را، پسِ سال‏هاى بلند، با فراوان عنوان، ليك، با يك پيمان، زدمش پيوند به جان، بنهم جان و جهان.

مىشناسم او را، خانه ‏اش، قلب من است، آتشش، درد من است.

            

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter