نویدنو:30/09/1391  

 

نویدنو30/09/1391 

 

 

چرا دخالت گرایی بشر دوستانه یک بن بست است

امان از چپ ضد ضد جنگ

نویسنده : جین بریکمونت – برگردان : هاتف رحمانی

December 04, 2012

از دهه 1990 و به ویژه از زمان جنگ کوزوو در سال 1999،هر کسی که با دخالت های مسلحانه قدرت های غربی وناتومخالفت کند مجبور است با آن چه که می توان آن را چپ ضد ضد جنگ (از جمله  بخش ماورا چپ آن) نامید مواجه شود. در اروپا وبدون شک در فرانسه ،چپ ضد ضد جنگ از جریان اصلی سوسیال دموکراسی ، حزب های سبز وبسیاری از چپ های رادیکال تشکیل می شود. چپ ضد ضد جنگ آشکارا به طرف داری از دخالت نظامی غرب نمی پردازد و حتی د رزمان هایی از آن ها انتقاد می کند (اما همیشه تنها از راهکارها یا به قول معروف اانگیزه های آن ها -  غرب به دلیل عادلانه ای حمایت می کند ،اما ناشیانه وبه خاطر نفت یا دلیل های ژئو استراتژیک ). اما بخش اعظم انرژی آن چپ در" اعلام خطر"  دربرابر مجتمع شدن فرضی آن بخش از چپ صرف می شودکه به صورت استواری مخالف چنین دخالت هایی باقی می ماند. آن ها از ما می خواهند که با "قربانی" ها علیه " دیکتاتورهایی که مردم خودرا می کشند" اعلام همبستگی کنیم ودربرابر ضد امپریالیسم، ضد امریکا گرایی ، یا ضد صهیونیسم زانو نزنیم ، وفراتر از همه  سرانجام در همان سمتی قرار بگیریم که راست افراطی قرار دارد . پس ازجنگ آلبانیایی های کوزوو در سال 1999 ما گفته بودیم  که "ما" باید از زنان افغانی ، عراقی ، کرد و به تازگی مردم لیبی و سوریه محافظت کنیم . 

قابل انکار نیست که چپ ضد ضد جنگ به شدت موثر بوده است . جنگ عراق ، که به افکار عمومی بعنوان مبارزه علیه تهدیدی خیالی قالب شد، براستی مخالفت زود گذری را بر انگیخت ، اما در چپ ، مخالفت بسیار اندکی با دخالت هایی که بعنوان "دخالت بشر دوستانه" معرفی  شد ، مثل بمباران یوگسلاوی برای جداکردن ایالت کوزوو؛ بمباران لیبی برای سرنگون کردن قذافی، یا دخالت کنونی در سوریه وجود داشته است .  هراعتراضی به تقویت امپریالیسم یا در هواداری از ابزارهای مسالمت امیز برای بر خورد با چنین مناقشه هایی به سادگی با  درخواست های "آرتوپی" (  (R2P ، حق یا مسئولیت برای حمایت ، یا وظیفه کمک کردن به یک ملت در معرض خطربه کنار گذاشته شدند .  

ابهام بنیادی چپ ضد ضد جنگ در این مسئله نهفته است که این "ما"یی  که گمان می شود باید دخالت و محافظت کند کیست . می توان از چپ غرب ، جنبش های اجتماعی یا سازمان های حقوق بشرهمان پرسشی را پرسید که استالین برای واتیکان مطرح کرد، " شما چه تعداد راه گروه بندی دارید ؟" حقیقت امر این است که،  تمام مناقشه هایی که "ما" گمان می کنیم باید در آن ها دخالت کنیم درگیری های مسلحانه هستند.  دخالت کردن به معنی  دخالت  نظامی است  وبه همین خاطر، فرد به ابزار های نظامی مقتضی نیازمند است . به روشنی آشکار است که چپ غربی این ابزار ها را در اختیار ندارد. ان چپ باید از ارتش های  اروپایی به جای ارتش امریکا دعوت به دخالت نماید، اما آن ها هرگز بدون حمایت گسترده از سوی ایالات متحده چنین کاری نکرده اند .  پس در حقیقت  پیام واقعی  چپ ضد ضد جنگ عبارت از آن است که :" آی امریکایی ها ، لطفا جنگ کنید نه عشق!" و چون امریکایی ها  ، از زمان افتضاح شان  در افغانستان وعراق  بیش از پیش در فرستادن سربازهای زمینی احتیاط می کنند ، محتوای پیام چیزی غیر از درخواست از نیروی هوایی امریکا برای اقدام به بمباران کشورهایی نیست که نقض حقوق بشردر آن کشورها  گزارش شده است . البته، هرکسی در ادعای آن که حقوق بشر پس از این باید به نیت خیر دولت ، بمب افکن ها ، موشک اندازها و پهپاد های ( هواپیماهای بی سر نشین) امریکایی سپرده شود آزاد است . اما مهم است  درک کنیم که این معنی واقعی  تمام آن درخواست های "همبستگی" و "حمایت" ازجنبش های  شورشی یا تجزیه طلب در گیر در مبارزه های مسلحانه است . این جنبش ها هیچ نیازی به سردادن  شعارها در " تظاهرات همبستگی" در بروکسل یا در پاریس ندارند و چیزی نیست که آن ها خواستار آن هستند. آن ها خواهان دریافت سلاح های سنگین ومشاهده بمباران شدن دشمنان خود هستند . 

چپ ضد ضد جنگ ، اگر صادق بود ، باید در باره این انتخاب صریح می بود ، وآشکارا از امریکا می خواست تا هر جایی را که حقوق بشر نقض می شود بمباران کند، اما پس از آن می بایست پی آمدهای آن را نیز بپذیرد. در واقع ، طبقه سیاسی ونظامی که گمان می شود باید جمعیت های " قتل عام شده از سوی دیکتاتورهایشان" را نجات دهد ، همانی است که جنگ ویتنام را به راه انداخت ، همانی است که تحریم ها وجنگ ها را بر عراق تحمیل کرد ، همانی است که تحریم های مستبدانه ای را بر کوبا ، ایران و هر کشور دیگری  که با مغضوبین آن ها دیدار می کنند تحمیل می کند، همانی است که حمایت بی چون وچرای گسترده ای را برای اسرائیل فراهم می آورد ، که از هر وسیله ای از جمله کودتا برای مخالفت با اصلاح های احتماعی در امریکای لاتین ، از اربنز تا چاوز، بعنوان نمونه  آلنده ، گولارت و دیگران استفاده می کند ، که بی شرمانه کارگران ومنابع سراسر جهان را مورد بهره برداری غارتگرانه قرار می دهد . آدم باید برای  آن که آن طبقه سیاسی ونظامی را ابزار آزادی "قربانی " ها ببیند باید کاملا خیال اندیش باشد ، اما در عمل این همان چیزی است که چپ ضد ضد جنگ  از آن طرف داری می کند، چون  با روابط معین نیروها در جهان ، هیچ نیروی نظامی دیگری قادر به تحمیل اراده خود نیست . 

البته ، دولت امریکا آشکارا از وجود چپ ضد ضد جنگ آگاه است . ایالات متحده خواه نا خواه برای به راه انداختن جنگ  بنا به شانس موفقیت و بنا به تشخیص منافع راهبردی ، سیاسی واقتصادی خود تصمیم می گیرد . وزمانی که جنگی آغاز شد ، آن ها می خواهند به هر قیمتی برنده باشند . درخواست از آن ها  که  در اجرای  دخالت های خیرعلیه آدم بدهای حقیقی تنها از روش های ملایمی که از غیر نظامی ها وتماشاچی ها چشم پوشی کند استفاده کنند  ،بی معنی است . 

مثلا ، آن هایی که به "نجات زنان افغان" فرا می خوانند در حقیقت امریکا  را به دخالت  و بین  سایر چیزها به بمباران غیر نظامی های افغان  وتیراندازی هواپیماهای بی سرنشین  در پاکستان دعوت می کنند . بیهوده است که از آن ها بخواهیم بمباران نکنند ، چون  ارتشی ها وظیفه خود را با  تیراندازی و بمباران انجام می دهند (1) .

یک موضوع مورد علاقه چپ ضد ضد جنگ متهم کردن کسانی که دخالت نظامی را رد می کنند  به "حمایت از دیکتاتور"، به معنی رهبر کشوری است  که اخیرا مورد هدف قرار گرفته است. مسئله آن است که هر جنگی با تلاش های تبلیغاتی وسیعی  توجیه می شود که برسیاه نمایی دشمن ، به ویژه رهبر دشمن مبتنی است. مخالفت موثر با آن تبلیغات مستلزم قرینه سازی جنایت های نسبت داده شده به دشمن و مقایسه آن ها با طرفی است که ما گمان می کنیم باید حمایت کنیم . این وظیفه واجب اما مخاطره آمیز است ، کوچکترین اشتباه به صورت پایان ناپذیری علیه ما استفاده خواهد شد ، در حالی که تمام دروغ های تبلیغات جنگ طلبانه خیلی زود فراموش می شوند .

پیش از این ، در اثنای جنگ اول جهانی ، برتراند راسل وصلح جوهای بریتانیا به "حمایت از دشمن" متهم شدند . اما اگر آن ها تبلیغات محور را محکوم کردند ، خارج از عشق به قیصر المان نبود ، اما  به سبب صلح بود. چپ ضد ضد جنگ محکوم کردن " استانداردهای دوگانه" صلح جوهای استوار را که جنایت های طرف خودی را شدید تر از آن هایی که به دشمن این لحظه نسبت می دهند(میلوسویچ ، قذافی، اسد، وغیره) دوست دارد، اما این تنها  نتیجه الزامی انتخابی عمدی و قانونی است : مقابله کردن با تبلیغات جنگی رسانه ها و رهبرهای سیاسی خودی (درغرب) ، تبلیغاتی که بر سیاه نمایی دائمی دشمن زیر حمله همراه با آرمانی کردن حمله کننده مبتنی است .

چپ ضد ضد جنگ هیچ نفوذی  بر سیاست امریکا ندارد ، اما به معنی آن نیست که تاثیری هم ندارد . لفاظی های خائنانه  آن به خنثی کردن هر جنبش صلح یا ضد جنگ خدمت می کند. همچنین اتخاذ موضع مستقل را،  آن چنان که فرانسه در زمان دوگل ، یا حتی شیراک اتخاذ کرد ، یا سوئد با اولاف پالمه عملی کرد، برای هر کشور اروپایی غیر ممکن می سازد . امروز چنین موضعی به سرعت از سوی چپ ضد ضد جنگ مورد حمله قرار گرفته و از سوی رسانه های اروپایی بعنوان "حمایت از دیکتاتورها" ، "مونیخی" دیگر ، یا "جنایت بی تفاوتی" در بوق می شود .  

آن چه چپ ضد ضد جنگ برای انجام ان تلاش کرده است ویرانی حق حاکمیت اروپایی ها در رابطه با ایالات متحده امریکا و حذف هر موضع مستقل چپ در رابطه با جنگ وامپریالیسم است . این امر بسیاری از چپ های اروپایی را به اتخاذ موضع هایی در کل متضاد با موضع چپ های امریکای لاتین و ملاحظه کشورهایی مثل چین وروسیه  که تلاش می کنند از قوانین بین المللی حمایت کنند ، چنان که به راستی توانستند ، به عنوان رقیب هدایت کرد.  

وقتی که رسانه ها اعلام می کنند که قتل عامی قریب الوقوع است ، ما هم زمان می شنویم که اقدام برای نجات به اصطلاح قربانی های بیشتر"عاجل" است ونمی توان وقت را برای کسب اطمینان از واقعیت ها تلف کرد ، این امر ممکن است در مورد ساختمانی که در همسایگی ما در آتش می سوزد صادق باشد اما چنین فوریتی در رابطه با سایر کشورها دستکاری اطلاعات وخطای خیلی ساده و اغتشاشی را که پوشش خبری خارجی مسلط می کند  نادیده می گیرد . هر چه بحران سیاسی  خارج از کشور باشد ، واکنش آنی " ما باید کاری کنیم" ، عکس العمل جدی در باره آن چه  می توان به جای دخالت نظامی انجام داد را در چپ  به کنار می نهد. برای درک علت های مناقشه چه نوع تحقیق مستقلی می تواند انجام گیرد وراه حل های بالقوه کدامند؟ نقش دیپلماسی چه می تواند باشد ؟ تصویرهای متداول شورشی های معصوم ، برای چپ ازآراستن درگیری های گذشته ، به ویژه جنگ داخلی اسپانیا ، عزیز است وراه  اندیشه را می بندد .  برآورد واقع گرایانه از روابط نیروها و نیز آسیب های شورش مسلحانه را در جهان امروز،خیلی متفاوت از دهه  1930، منبع مطلوب  افسانه های تسلی بخش چپ غرب ، مسدود می کند.    

قابل توجه آن که اکثر  چپ های ضد ضد جنگ درمحکوم کردن انقلاب های گذشته اتفاق نظر دارند ، چون آن انقلاب ها به استالین ، مائو، پل پت وغیره ختم شدند. اما از آن جایی که انقلابی ها اسلام گرا ( مورد حمایت غرب) هستند، از ما انتظار دارند  باور کنیم که همه چیز به نتیجه مطلوب می رسد . در باره " درس گرفتن از گذشته" که انقلاب های خشن الزامی نیستند بهترین یا تنها راه دست یابی به تغییر اجتماعی چیست؟

یک سیاست بدیل باید  180 درجه از سیاست کنونی مورد حمایت چپ ضد ضد جنگ متفاوت باشد. به جای دعوت به دخالت های بیشتر ،ما می توانیم از دولت های خود بخواهیم که شدیدا به قانون های بین المللی ، عدم دخالت در امور داخلی سایر کشور ها و مشارکت به جای مقابله احترام بگذارند. معنی عدم مداخله تنها عدم دخالت نظامی نیست . عدم مداخله اقدام های دیپلماتیک واقتصادی را نیز اجرا می کند : نه تحریم  های یک جانبه، نه تهدید در هنگام مذاکره ، و رفتار برابر حقوق تمام کشورها . به جای محکوم کردن مداوم رهبران کشورهایی مانند روسیه ، چین ، ایران ، کوبا برای نقض حقوق بشر، کاری که چپ ضد ضد جنگ انجام آن را دوست دارد ، ما باید به آن چه آنها باید بگویند گوش کنیم ، با آن ها گفتگو کنیم ، و به شهروندان خودمان در درک راه های متفاوت تفکر در جهان ، ازجمله انتقادهایی که سایر کشورها می توانند به شیوه انجام چیزهای خود ما وارد کنند کمک کنیم .  ترویج چنین درک دو جانبه ای در دراز مدت می تواند بهترین راه بهبود "حقوق بشر" در همه جا باشد .

این امر نمی تواند راه حل های فوری برای سوء استفاده از حقوق بشر یا درگیری های سیاسی در کشورهایی نظیر لیبی یا سوریه فراهم آورد. اما چه می کند؟ سیاست مداخله تنش ها و نظامی گری را در جهان افزایش می دهد. کشورهایی که احساس می کنند هدف آن سیاست ها قرار گرفته اند ، وتعداد آن ها بسیار است ، به هر طریقی که بتوانند از خودشان دفاع می کنند. کارزارهای سیاه نمایی مانع روابط صلح آمیز بین خلق ها ، تبادل فرهنگی بین شهروندها می شود ، وبه صورت غیر مستقیم ایده های لیبرالی بسیاری را که از ادعای  ترویج دخالت طرف داری می کند آرا یش می کند. زمانی که چپ ضد ضد جنگ هر برنامه بدیلی را رها کرد ، در واقع امکان داشتن ناچیزترین نفوذ در امور جهان را از دست داد.

آن چپ در واقع آن چنان که مدعی است "به قربانی ها کمک نمی کند". آن چپ جز برای نابودی  تمام مقاومت  موجود در برابر امپریالیسم وجنگ ، کاری انجام نمی دهد. تنها کاری  که آن ها واقعا انجام می دهند در حقیقت کامیاب  کردن دولت های امریکا است . حساب کردن روی آن ها برای توجه به بهبود خلق های جهان نگرشی کاملا نومیدانه است . این نا امیدی یک وجه از راهی است که اکثر چپ ها با در بر گرفتن سیاست هایی کاملا مخالف سیاست های کمونیست ها ، به ویژه در امور بین المللی ،  که مخالفت با امپریالیسم و دفاع از حق حاکمیت ملی به صورت فزاینده ای به عنوان " پس مانده استالینیسم" سیاه نمایی شده بود،  به "سرنگونی کمونیسم" واکنش نشان دادند .   

دخالت گرایی وساختار اروپایی هر دو سیاست های دست راستی هستند. یکی از آن سیاست ها به راندن امریکایی ها برای سرکردگی جهان ربط دارد. دیگری چارچوبی برای حمایت از سیاست های اقتصادی نئو لیبرال ونابود کردن حمایت اجتماعی است . به صورت تناقض نمایی ، هردو سیاست وسیعا با ایده های "چپگرا" توجیه شده اند: حقوق بشر ، انترناسیونالیسم، ضد نژادی و ضد ملی گرایی . در هر دو مورد ، چپی که راه  خود را پس از سقوط بلوک شوروی گم کرد ، با آویزان شدن به  یک گفتمان " مهربان، بشردوستانه" ، که در نهایت هر تحلیل واقع گرایانه از روابط نیروها را در جهان  از بین می برد،  به رستگاری چنگ زده است . با چنین چپی ، راست به ندرت به هر ایدئولوژی از آن خود نیاز دارد ، چون می تواند آن را با حقوق بشر بسازد . 

با این حال هردو این سیاست ها ، دخالت و ساختار اروپایی ، امروزه در بن بست قرار دارند . امپریالیسم امریکا با مشکل های عظیم ، هم اقتصادی وهم سیاسی رو در رو است . سیاست دخالت آن متحد کردن بیشتر جهان علیه ایالات متحده را پیش برده است . به دشواری کسی دیگر به اروپای "دیگر" ، اروپای اجتماعی  باور دارد، واتحادیه اروپای واقعا موجود ( تنها یک امکان) اشتیاق زیادی در بین افراد زحمتکش بر نمی انگیزد . البته ، شکست آن ها در حال حاضر به سود راست وراست افراطی است ، تنها برای این که  بسیاری از چپ ها دفاع از صلح ، قوانین بین المللی و حق حاکمیت ملی را ، به عنوان پیش شرط دموکراسی متوقف کرده اند .  

جین بریکمونت استاد فیزیک در دانشگاه لووین بلژیک و نویسنده کتاب امپریالیسم بشردوستانه است .

             

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter