نویدنو:23/09/1391  

 

نویدنو23/09/1391 

 

 

پروژه ی " جریان انحرافی " در انتهای راه

نویسنده : رحمان

با آشکار شدن تضاد میان جریان احمدی نژاد- رحیم مشایی با آن بخش از جناح راست افراطی که ولی فقیه آن را نمایندگی می کند، کابینه ی احمدی نژاد و حامیان اوبیش ازبیش زیرفشارویرانگرگروه دوم قرارگرفته اند؛ آن چنان که اکنون می توان گفت فروپاشی گروه موسوم به "جریان انحرافی" ،عنوانی که مخالفان احمدی نژاد وهمراهانش به آن نسبت داده اند، به طور کامل مشهود است. دراین فرایند فروپاشی، موافقان و حامیان پیشین احمدی نژاد بریکدیگر سبقت می گیرند؛ وآنان که با او درپروژه ی کودتای انتصاباتی با به کارگیری مجموعه ی امکانات دولتی و بودجه ی عمومی همکاری تنگاتنگ داشتند و شب و روز درستادهای انتخاباتی تبلیغاتی گسترده به سود او راه می انداختند، اکنون تند ترین وگزنده ترین تیرهای انتقاد را به سوی کابینه ای نشانه رفته اند که خود دربرپایی آن نقش آفرین بودند.

     با نگاهی اجمالی به مضمون انتقادهایی که این مخالفان امروزی و موافقان دیروزی به " دولت دهم " روا می دارند، می توان دریافت که محوراصلی این انتقادها، به ظاهر و به طورعمده، مصایب سربرآورده از بحران فراگیر اقتصادی است که کشورمان با آن رو به رو ست و به ویژه اقشار و طبقات فرودست ومتوسط را تحت فشار گذاشته و در تنگنا قرار داده است. مخالفان احمدی نژاد افزایش نرخ دلار و کاهش ارزش پول، گرانی توانفرسا و کاهش تولید داخلی و وابستگی درامد ارزی به نفت و سرانجام اجرانشدن درست طرح هدفمندی یارانه ها را زمینه هایی می باورانند که " دولت دهم " درایجاد آن ها مرتکب خطا شده است.

     این پرسش را ازمخالفان و منتقدان احمدی نژاد می توان پرسید که آیا بحران اقتصادی و مجموعه ی دشواریها وعوارض  آن ، از جمله بیکاری، گرانی، افزایش نرخ تورم و... نتایج آن، از جمله سقوط اخلاق و وجدان عمومی و افزایش اسفبار فساد  ، فحشا، دزدی، اعتیاد و... در اساس به گردن نظامی نیست که شرایط کنونی را در کلیت آن پدید آورده است؟ واقعیت این است که نظام جمهوری اسلامی وهمه ی نیروهای درون و پیرامون آن مسبب اساسی بحران فراگیراجتماعی- اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اند که گریبان جامعه ی ما را گرفته است و قوای حاکم نمی تواند برای توجیه ناتوانی خویش با قربانی کردن گروه احمدی نژاد با دورغ و ترفند دامن خود را ازبحران کنونی رها کند.

    بهره برداری از نام هدفمند " جریان انحرافی" زمانی کلید خورد که بخش مسلط برقدرت وثروت درنظام اسلامی رقیبی را در سهم خواهی ازقدرت درمقابل خود یافت که برخلاف تصورها وپندارهایش به ظاهرمخالف با روش حکومت آن ازکاردرآمده بود؛ زیرا احمدی نژاد، درمیان همه ی گزینه های آن، تنها کسی بود که توانسته بود ازپس پروژه ی کودتایی انتصاباتی درصحنه ی سیاسی نمایان شود و با بهره گیری از ویژگیهای شخصیش پروژه ای دیگرو بزرگتر به نام پروژه ی اقتدارمطلق و تمامیت خواهی را به دست گروه برنده ی نمایش انتصاباتی به نمایش بگذارد؛ اما این پروژه رو در رو با برخورد های بخشن پلیسی- امنیتی نظام با جنبش مردمی خرداد88، بازتاب مستقیم آن برخوردها درساختارسیاسی، و ایجاد شکافهای جدید درآن ساختار، ممکن نبود بتواند پروژه ی پیشاروی خویش را به انجام رساند. ازهمان آغاز خیز برداشتن گروه احمدی نژاد در زیرچترِ ولی فقیه مشخص بود که او و حامیانش سری سودایی دردستیابی به قدرت دارند؛ و لذا این گروه از یک سو کوششی گسترده را در تقویت و به کارگماری عوامل و افراد وابسته به خود به کارگرفت و ازدیگرسوبا چنگ انداختن به سرمایه های باد آورده ی صندوق ذخیره ارزی وبودجه ی دولتی، و در پیش گرفتن رانت خواری گسترده، به تحکیم پایه ی مالی خود پرداخت. گروه احمدی نژاد- رحیم مشایی به موازات تقویت نیروهای خود به تدریج در اندیشه ی حذف روحانیون سنتی برآمد و دراین اقدام از دانه هایی درشت، مانند رفسنجانی، ناطق نوری، واعظ طبسی و... شروع کرد.

     این اقدام سیاسی با پشتوانه ی فکری مبتنی بر بازگشت به تاریخ وفرهنگ کهن ایرانی و استقرارحاکمیت ملی به میدان آمده بود و آشکار بود که تنها هدف و انگیزه ی آن از طرح این تئوری قبضه ی کامل قدرت سیاسی است. اعضای این گروه، به سردمداری اسفدیار رحیم مشایی، آگاه بودند که اعتبار و پایگاه گسترده ی مردمی روحانیت سنتی ایران پس از تسخیر مواضع قدرت، به سبب طرح و اجرای سیاستهای ارتجاعی واستبدادی، رو به کاستی نهاده است واستمرار نظام اسلامی، با وجود آن، چشم اندازی روشن نخواهد داشت. بنای اندیشه " حکومت ایرانی " بر پایه های حکومت اسلامی، به مثابه ی شبه تئوری این گروه، از یک منظر با هدف فریب توده ها به میدان آمده بود و گروه نامبرده تنها جذب افکارعمومی را درسرمی پرورد که در فضای تنفرسیاسی ازنظام و روحانیت سنتی دامن گسترده بود و ازمنظری دیگر، آراستن حکومت به جامه ی عاریتی " فرهنگ ایرانی" که رحیم مشایی و امثال او به هیچ رو آن را باورنمی داشتند ، به مثابه ی تاکتیک به کارگرفته شد تا هدف اصلی گروه را که چنگ زدن به سرچشمه های قدرت سیاسی بود تحقق بخشد. بنا براین، حتی پیش از دومین بارتکیه زدن احمدی نژاد بر اریکه ی قدرت اجرایی، نطفه ی تضاد میان گروه او و راس اهرم قدرت تشکیل شده بود؛ اما پس از برگذاری انتصابات سال 1388 این تضاد به طورکامل شکل گرفت ودر حرکتی خزنده، به گونه ای آشکار ونهان، درراستای قبضه ی قدرت درمجلس   ، نهادهای امنیتی- نظامی، و دیگر نهادهای نظام حاکم ، قدرت طلبی خود را بر ولی فقیه و پیروانش آشکار کرد.

     در یک سو اصولگرایانی که دل در گرو رئیس جمهور " منتخب "خویش داشتند و اهداف خود را درفرهنگ واژه هایش می جستند، به یکباره خود را با شخصی رو به رو یافتند که برای رسید ن به قدرت به بخشی عمده ازآنان پشت کرده، و در پی عبوراز روحانیت سنتی بود که خود را مالک مطلق کشورمی دانست و قدرت را حق مسلم خود می دید. آن شخص ( احمدی نژاد) خود را منجی کشورومنادی دفاع ازخواسته های مردم و حاکمیت ملی در کشور می باوراند ؛ همواره نزدیک بودن روز رستاخیز را بشارت می داد؛ و خود و کابینه اش را برگزیده ی " آقا " می شناساند که ایشان او را به اصلاح کارها در کشور برگزیده بود. بر همین پایه بود که او مرزبندی خود را با خط ولایت فقیه آشکار کرد.

     در اینجا بود که اصولگرایان پیرو ولی فقیه در یافتند که گرچه احمدی نژاد استعداد وکارایی خود را در همراهی با راس هرم قدرت در سرکوب " فتنه " – بخوان جنبش مردمی – به درستی نشان داده بود نشان دادکه، در سرشت خود، فردی جاه -طلب و جسور است که در جهت قبضه ی قدرت دراندیشه ی استقرار سیطره ی خود بر جایگاه ولی فقیه نیز برآمده است. در گروه احمدی نژاد- رحیم مشایی این اندیشه ریشه داشت که در بلند مدت و میان مدت اختلافاتشان به گونه ای اساسی با اصول    - گرایانی که  توانسته بودند آنان را با خود همراه کنند نیست، بلکه زمانی به اهدافشان خواهند رسید که راس هرم قدرت را به زانو درآورند. به عبارت دیگر، آنان می بایست لایه های تشکیل دهنده ی ساختار سیاسی را در تضاد با رهبری به سوی خویش می کشاندند و از این رهگذر گروه خویش را بر سرنوشت کشورمسلط می سا ختنند.

     درماه های اخیرحملات اصولگرایان سنتی به کابینه ی احمدی نژاد هیچ گاه از واکنش های رئیس جمهور دوره ی دهم و حامیانش به دورنبوده وهمواره با ضد حمله های آنان پاسخ داده شده است. سخنان احمدی نژاد درمجلس که اکثریت اعضای آن  اصولگرایان پیرو ولی فقیه اند؛ برخوردهای تند وتحقیر آمیزاو با نمایندگان و نامه اش به رئیس قوه ی قضاییه، ازسرسختی    او در حفظ موازنه ی قوا درساختار قدرت ودفاع او ازجایگاه قوه ی مجریه و گروه خویش در ساختار حاکمیت نشان دارد. از     این رو، تفاوتی اساسی درروحیه و شیوه ی برخورد سیاسی او با خاتمی وجود دارد؛ وآن این است که رئیس جمهوراصلاحات در مقابل فشار مخالفان خویش  روحیه ی مقاومت و ایستادگی از خود نشان نمی داد؛ در برابرفشارمحافظه کاران گام به گام عقب نشینی کرد و سرانجام تسلیم آن شد؛ اما رئیس " دولت " دوره ی دهم نه تنها در دفاع ازگروه خود دربرابرهجوم حامیان ولی  فقیه منفعل نیست؛ بلکه با جسارت تمام در برابر آنان ایستادگی می کند و گهگاه حمله هایی نیز به انان انجام می دهد. پاسخ او به سخنان رهبر که سران قوا را به سکوت  تا پایان این دوره ی ریاست جمهوری دعوت کرده بود و اختلاف میان روسای قوا را خیانت دانسته بود، بسیارگویا و روشن بود.

     نامه ی احمدی نژاد به رهبر جمهوری اسلامی در ظاهر امر نشانه تائید سخنان ایشان با اعلام همراهی و همکاری دولت وی در انجام وظیفه قانونی است که بردوش خود احساس می کند. او میگوید سختی ها و جفاهایی را که در حق دولتش روا داشته اند با صبر و حوصله تحمل خواهد کرد و در راه حکومت اسلامی گام بر می دارد؛ اما در همین نامه کوچکترین تردیدی به جا نمی گذارد که سکوت دربرابرهجوم مخالفان درون حکومتی را برنمی تابد و حاضربه تمکین درمقابل اصولگرایانی که گروه او را به چالش می کشند نیست. رئیس جمهور منتسب راستگرایان در موضعگیری اخیرخود نشان داد که حاضر به تسلیم و سکوت نیست و تمایلی به خالی کردن میدان ندارد و برای تداوم این چالشها درآینده آماده می شود.

     هرچند احمدی نژاد روحیه اش را دربرابرمخالفان حفظ کرده است و برمواضع خود ایستادگی نشان می دهد، تحولات  سیاسی کشورنشان می دهد که او توان  اداره ی موفقیت آمیزکشور، و مهار بحران فراگیرمسلط برآن را ندارد؛ و به لحاظ   سیاسی نیز درچنان جایگاهی نیست که بتواند دربرابرصفوف آنان حول محور ولی فقیه که در حذف او وگروهش از ساختار قدرت به تفاهم رسیده اند صف آرایی کند.

     لذا به نظرمی رسد که گروه موسوم به " جریان انحرافی "، به رهبری رحیم مشایی- احمدی نژاد، به آخر خط رسیده -است؛ هرچند ولی فقیه می کوشد جراحی این جناح درساختار قدرت را با کمترین هزینه ی ممکن انجام دهد و خود تا پایان دوره ی کنونی ریاست جمهوری با رئیس جمهورمنتصب و تحت حمایت خویش مدارا کند. بدین ترتیب، جراحی این گروه قدرتمدار، چه پیش از پایان دوره ی کنونی ریاست جمهوری و چه پس ازآن، ریزشی نو و کمابیش فراگیررا درساختارهرم قدرت برجا خواهد نهاد وبی تردید بحران مشروعیت را درحاکمیت اسلامی بیشتر دامن خواهد زد و آن نظام را درآستانه ی بحرانی دامنگیرترو دشواری های پیش بینی نشده ی جدی ترقرارخواهد داد؛ دشواری هایی که گذرازآنها چندان نیز به آسانی  میسر نخواهد بود.

18/9/91

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter