نویدنو:09/09/1391  

 

نویدنو09/09/1391 

 

 

نویدنو : آقای علی خدایی که در همان آغاز انتشار نامه سرگشاده با " دری وری " خواندن آن و ردیف کردن هارمونی "نوید" ، "موید" ، "جوید "عملا یقه خود را از پاسخ دادن رها کرد ، عاقبت ناگزیر از موضع گیری شده است . نوید نو این موضع گیری را بعنوان آویزه ای مهم برای آینده دست اندرکاران "ارکستر هماهنگی" که علیه خدایی وراه توده "به صدا درامده " منتشر می سازد ، مگر درس عبرتی باشد برای تک تک ما. چون امروزِ ایشان دقیقا نشان دهنده همان زاویه ای است که اصرار دارد آن را به دیگران نیز تسری دهد . درضمن بر دوستان منتقد نامه سرگشاده هم واجب است که نسبت به "ترفند ژورنالیستی آقای خدایی" ادعایی خود نیز روشنگری لازم را به عمل آورند.

 

سخنان آدمی "بصیر" و"انقلابی" و"آینده نگر"

... خواسته اید یک اشاره ای هم به این ارکستر همآهنگی که علیه شخص من و راه توده به صدا در آمده بکنم که این را هم چندان لازم و مفید نمی دانم. لازم نمی دانم زیرا این افراد بیکار و بیگانه با اوضاع ایران که یگانه سوژه و موضوع روزشان شده دشمنی با راه توده، اگر می خواستند درسی بگیرند حداقل از مقدمه آخرین گفتگوئی که با هم داشتیم درس می گرفتند. مقدمه بخش 88 این گفتگوها را می گویم. مفید هم نمی دانم، به همان دلیل که لازم نمی دانم. زیرا این مخالفان و دشمنان راه توده اهل منطق نیستند. اگر کار دیگری هم از دستشان – به ادعای خودشان برای حزب- بر می‌آمد که می‌رفتند آن کار را می کردند. اگر هم فرض کنید که اینها برای خدمت به حزب دست از سر راه توده بر نمی دارند کاملا اشتباه است.

بگذارید برایتان یک نقل قولی را بخوانم. این نقل قول از مریم فیروز است در کتاب خاطراتی که از او منتشر شده و من فرستاده ام برای تایپ دوباره تا فصل هائی از آن را منتشر کنیم. دلیل انتخاب فصل ها را هم خودم در مقدمه ای که برای این مصاحبه خواهم نوشت، می نویسم.

زنده یاد مریم فیروز در همین خاطرات اشاره به نکاتی می کند که انگار برای امروز و همین وضع کنونی است.

درباره بریده های از حزب می گوید:

«یک عده ای برای منافع شخصی می آیند. اینها آمادگی مبارزه را ندارند، پای سختی که می رسد فرار می کنند. اینها آدم های سطحی و فرصت طلبی هستند. خیلی ها آمدند و رفتند. بعضی ها هم می مانند اما با توقع های بسیار زیادی می مانند. چند سالی کار می کنند، می خواهند همه کاره شوند. وقتی بیرون می روند، درجای امنی می نشینند و شروع می کنند به فحاشی و مزخرف گوئی."

این درباره آنها بود که از حزب می روند و سنگ به طرف آنها پرتاب می کنند که توده‌ای مانده اند.

حالا درباره همین تنگ نظری ها و رقابت ها و رو در روئی ها که گرفتارش هستیم از قول ایشان در همان مصاحبه بخوانید:

«در مهاجرت آدم خیلی تنگ نظر و کوتاه بین و خودبین می شود و منیت ها نقش پیدا می کنند. اگر آدم زود متوجه شود و خود را از این آسیاب که غیر از بدی و بدخواهی در آن نیست بیرون بکشد می تواند زندگی کند، والا منحط می شود. این واقعیت تلخ مهاجرت است.»

من دور این بخش ها خط کشیده ام و برای تایپیست فرستاده ام و خواهش کرده ام اینها را جداگانه تایپ کند و زودتر بفرستد تا بلکه به همین شماره جدید راه توده برسد که اگر رسید حتما برای این شماره آن را در نظر بگیرید.

نه خیال کنید که با خواندن این تجربه‌ها، درسی می گیرند و حتی برای یک لحظه به خود می آیند و به این فکر می کنند که به کجا می روند؟ خیر! از این خوش بینی‌ها نباید داشت. این عده به ستیزشان با راه توده ادامه خواهند داد زیرا همانطور که مریم فیروز گفته، این حکم مهاجرت و دوری از صحنه اصلی کار و پیکار سیاسی است. نه تنها دوری و عدم حضور مستقیم، بلکه در پیوند نبودن با اوضاع ایران و نداشتن درد کار و تاثیر گذاری روی اوضاع و تحولات ایران.

بنابراین، وقت را نباید بیهوده تلف کرد. البته، انتشار دیدگاه هائی نظیر حرف های مریم فیروز قطعا کسانی را که درد رفتن به کمیته مرکزی را ندارند و برای رسیدن به هدف حاضر به هر بی انصافی و بی مروتی و دروغگوئی نیستند تاثیر طبیعی خود را می گذارد. ما هم باید روی این افراد حساب کنیم نه کسانی که به راه توده یا شخص من و دیگر رفقای راه توده به چشم رقیب و حتی دشمن نگاه می کنند و هرچه شما بنویسید و اعلام کنید که ما نه حزبیم، نه مقام حزبی می خواهیم، نه اهل تشکیلات درخارج و یا داخل هستیم، نه رقیب کسی هستیم... به گوششان فرو نمی رود. فعلا راه توده ستیزی برایشان یک "دکان" است.

ببینید. ساده ترین و منطقی ترین فکراینست که آدم اگر درد حزب و درد کار حزبی داشته باشد باید با خودش بگوید:

بالاخره چه سر "من" در حزب و در این کمیته مرکزی بجوشد چه سر هر کس دیگری، آن لحظه ای که فضائی برای کار واقعی در کشور فراهم شود، همه مسائل روشن می‌شود. چنان که دیدیم پس از انقلاب 57 شد. از سیر تا پیاز. حتی عکس و پرونده شهدای توده ای را آوردند تحویل دفتر حزب دادند. اسناد ماجرای شهریاری را از ابتدا تا انتهایش آوردند، کل ماجرای حسین یزدی و ارتباطش با ساواک روشن شد، حتی متقی که در لو رفتن قرار روزبه نقش داشت هم همه چیز را گفت. عباسی هم که زیر شکنجه درباره سازمان نظامی لب باز کرد همه اطلاعاتش را دراختیار حزب گذاشت. چیزی نماند که حزب از دوران کودتای 28 مرداد نداند. می خواهیم بگویم، درد اینهائی که اینطور با راه توده و شخص من ستیز می کنند کار و آینده حزب نیست، دردشان رقابت و تنگ نظری در مهاجرت است و انفعال در ارتباط با ایران. و چون بی خبرند از اوضاع ایران، نمی دانند که حزب ما برای حضور دوباره در جامعه چه راه دشواری را در پیش دارد. مسئله را خیلی ساده تصور کرده اند. حتی اگر با تصورات آن کمیته مرکزی گذشته و آمدن آن رهبری آبدیده و از کوران حوادث عبور کرده به ایران و گشایش دفتر حزب هم باشند در خواب و خیال و رویا هستند. فضای فرهنگی ایران بکلی دگرگون شده، فضای جهانی هم همینطور. دو نسل بعد از انقلاب در ایران حضور دارند که بطور کلی یا اسم حزب ما را نشنیده اند و یا اگر شنیده اند همان مزخرفاتی بوده که حکومت به خوردشان داده است. جمهوری اسلامی ویرانی های بزرگی را در تمام عرصه های فرهنگی و اخلاقی و اقتصادی به بار آورده، ما از نظر کادر و بویژه کادر رهبری بسیار ضعیف تر از زمان انقلاب 57 هستیم. من می توانم برای شما یک لیست تهیه کنم از مشکلاتی که حزب در آینده حضور در داخل کشور در برابر خود دارد. این درحالی است که حزب از همین دو نسل بعد از انقلاب باید نیرو بگیرد. فکر نکنید که همه آنها در دانشگاه ها هستند، خیر. امروز در کارخانه‌ها افراد دارای لیسانس دانشگاهی کار می کنند. راننده تاکسی امروز در ایران دیگر آن راننده تاکسی سال 57 نیست. میوه فروش هم آن میوه فروش نیست. کشاورز هم آن کشاورز نیست. زنان ایران امروز از نوع دیگری هستند. روزنامه و روزنامه نگاری در ایران یک دنیای وسیع شده، رشته های تخصصی در دانشگاه ها تدریس شده که من یقین دارم اطلاعات همه ما از آن ها کم است و انواع تحولات دیگر. به همین دلیل است که میگویم به ساده لوحی آنها که فکر می کنند اگر تاج کمیته مرکزی را روی سرشان بگذارند و یا این تاج را دو دستی نگهدارند به آرزو و دلخواهشان رسیده اند باید کمی خندید. این افراد غرق رویاهای پرورش یافته در مهاجرت اند. دردشان هم درد امروز و فردای حزب نیست، که اگر بود به جای راه توده ستیزی می رفتند روی مسائل ایران کار می کردند، چهارتا مقاله توده ای در باره یکی از رویدادهای جاری در کشور می نوشتند.

برایتان یک نقل قول جالبی را بگویم. نمی دانم در طول این گفتگوی طولانی آن را گفته بودم یا نه. رحمان هاتفی می گفت: وقتی عضویت من در هیات سیاسی و سردبیری ارگان مرکزی حزب به من ابلاغ شد علاوه بر بهزادی و جوانشیر، طبری هم در اتاق کیانوری بود. طبری هنگام تبریک این سمت به من گفت:

رحمان جان! حضور در کمیته مرکزی حزب ما، به برخی ها هویت می بخشد، و حضور برخی ها در رهبری حزب، به این ارگان هویت می بخشد و تو از گروه دومی!

نمی خواهم وارد این بحث شوم که آیا کمیته مرکزی کنونی به کسی هویت می بخشد یا نه و ما دیگر کسانی را داریم که حضورشان در رهبری حزب، به رهبری هویت ببخشد یا نه! امیدوارم، روزی حزب ما دوباره در چنین وزن و موقعیتی قرار بگیرد. چه امثال من و شما زنده باشیم و چه نباشیم.

نگفتم وارد مقدمه نشویم بهتر است؟

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter