نویدنو:17/08/1391  

 

نویدنو17/08/1391 

 

 


«
ای باد بدستان! توفان در دستتان خانه دارد!» (احسان طبری)

رفیق گرامی سپیداری

شما در ارتباط با مقاله ”دیالکتیک انقلاب ملی- دموکراتیک و راه رشد غیرسرمایه داری“ (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1879) می نویسید: «با سلام و تشکر از وقتی که گذاشتید و توضیحاتی که دادید. اینکه نوید نو چه سیاستی برای انتشار مقالاتش بکار بگیرد، مسئولیتش با خودش است. من هیچ مسئولیتی در این رابطه ندارم. تنها یک نویسنده و تحلیلگری هستم که با آن سایت همکاری می کنم.

من به راه رشد سرمایه داری اعتقادی ندارم. این را کلا از ذهنتان دور بریزید. برای راه رشد سرمایه داری که اینجا مطلب نمی نویسند. جاهای نان و آب تری وجود دارد که همه می دانیم. قطعا هدف همه کمونیست ها رسیدن به سوسیالیسم است. آنچه من با آن مخالفم، این است که به جای نادانسته هامان، به صورت مصنوعی، شبه دانسته هایی مربوط به روزگار دیگر بگذاریم و تصور کنیم راه حل همه چیز را داریم. راه رشد سرمایه داری یا سمت گیری سوسیالیستی باید در دوران ما بازتعریف شود. ظاهرا شما هم این را به نوعی پذیرفته اید. اگر رهبری حزب کمونیست را لازمه پیروزی “انقلاب ملی- دموکراتیک” بدانیم، به نظر من باید متوجه بود با آن شرایط فاصله داریم. من این را نمی گویم که چیزی را توجیه کنم، این واقعیتی است که در مقابل ماست که حق نداریم آن را مثله کنیم تا در صندوق الگوهای ما بگنجد. حال که فاصله داریم، چه باید بکنیم؟

فکر کنم نظرات من روشن و صریح است. بهتر است راهکار ارائه دهیم یا بپذیریم، بحث باز شده قابل تاملی است که باید روی آن کار شود. اگر شما هم همین را می گویید و من بد فهمیده ام، باید برداشت های خود را اصلاح کنیم. اگر نه شما می گویید در شرایطی هستیم که می توانیم به زودی رهبری مبارزات مردم ایران را به دست بگیریم، دیگر جای صحبتی نمی ماند. راه رشد سرمایه داری با رهبری نیروهای دموکراتی که اولیانفسکی فورمولبندی کرده بود، بر اساس وجود اتحاد شوروی سوسیالیستی قدرتمند بود. نگوییم نبود … روشن تر از این حرف هاست. (معمولا ما راه رشد غیرسرمایه داری را به این منظور بکار می برده ایم- شما هم همین را می گفته اید. آن زمان خمینی بود … این دوره حتما موسوی شاگرد ایشان.)

من نوشته بزرگان را بدین دلیل مشخص بکار نمی برم (آن مقاله چپ روی استثنا بود، نه قاعده)، زیرا بیشتر افراد خواننده این نوشته ها، برداشت های مشخصی را دارند که به جای صحبت های ما در ذهنشان بالا می آید و البته بخشی از این برداشت ها به روز نیست. اگر تصور کنیم جهان هیچ تغییری از زمان آن بزرگان نکرده، یعنی فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی چیزی را عوض نکرده، البته دیگر مشگلی نیست. ولی چون به باور من کرده، معمولا از آن اجتناب می کنم و کلی کار کرده ام که به زبانی متفاوت بنویسم تا متفاوت بودن آن باعث تفکر تازه شود.

این را هم بگویم که این نوشته های کامنت مانند در زیر نوشته شما، مقاله های تحلیلی با دقت لازمه چنین نوشته هایی نیست. برای این است که خوراکی برای بحث هایتان بدهم، که ظاهرا موفق هم بوده است. پس تقاضا دارم به جای ریز کردن آن ها، بر مفهوم کلی شان تکیه کنید و نقطه نظرات خود را باز هم مدون تر و روشن تر کنید. شما که چنین انگیزه ای دارید و چنین تلاش مستمری را کرده اید، باید این کار را ادامه دهید. به نظر من، اگر ادامه دهیم، این امکان هست که قانون اساسی جمهوری اسلامی را کنار بگذاریم و به راه های تازه ای فکر کنیم. موفق باشید.»

سپیداری گرامی،

۱- پراهمیت ترین نکته برای مبارزه مشترک «کمونیست ها»، که شما خود و من را چنین نامیدید، توافق بر سر خط مشی و برنامه انقلابی است. دستاورد بزرگ حزب توده ایران در مرحله کنونی دستیابی ققنوس وار به چنین خط مشی انقلابی است که در طرح برنامه برای کنگره ششم حزب تبلور یافته است. ارزیابی از مرحله انقلاب به عنوان مرحله ملی- دموکراتیک و اعلام ضرورت تغییرات انقلابی در ایران به عنوان پیش شرط دستیابی به آماج هاى آزادى و عدالت اجتماعى که به نوبه خود پیش شرط ایجاد شدن شرایط ضرور را براى دفاع از منافع ملی و تمامیت ارضی کشور در برابر یورش سیاسى- اقتصادى و نظامى احتمالی امپریالیسم تشکیل می دهد، هسته مرکزى خط مشی انقلابی ”برنامه حداقل کارگری“ (جوانشیر، ”سیمای مردمی حزب توده ایران“، ص ۴۰) را تشکیل می دهد.

دستاوردی که بدون کوشش موفق رهبری حزب در این زمینه ممکن نمی بوده است. برای این کوشش انقلابی باید از رفیق علی خاوری و دیگر رفقای رهبری متشکر بود. برنامه ششمین کنگره به طور قطع با تدقیق های ضروری در جریان برگزاری کنگره به پرچم مبارزه مشترک انقلابی همه توده ای ها، و همچنین و به ویژه دفاع از آن به محک عینی توده ای بودن، تبدیل خواهد شد. بر این پایه است که دیگر هیچ فرد، گروه و جریانی نمی تواند ادعای توده ای- کمونیست بودن داشته باشد، اما برای تحقق این ”برنامه حداقل کارگری“ ، برای تدقیق روزانه آن نکوشد و در مبارزه حزب طبقه کارگر شرکت فعال و خلاق نداشته باشد.

خوشبختانه، همان طور که تصریح کرده اید، شما –  و من هم اذعان دارم  — به «راه رشد سرمایه داری اعتقاد» نداریم و هدف مشترکمان «رسیدن به سوسیالیسم» است. خط مشی انقلابی حزب توده ایران و برنامه پیشنهادی برای ششمین کنگره آن، ارایه خط مشی اتقلابی برای شرایط کنونی ایران است که پیروزی در آن، آن طور که می نویسد، «لازمه پیروزی ”انقلاب ملی- دموکراتیک“» می باشد؛ پیروزی مورد نظر شما و من و همه توده ای ها.

همان طور که شما بیان داشته اید، شرط پیروزی نهایی انقلاب ملی- دموکراتیک، شناخت و درک خط مشی انقلابی حزب طبقه کارگر توسط توده های زحمتکش کارگری و دیگر نیروهای انقلابی و میهن دوست است. مبارزه برای دستیابی به آماج های انقلاب ملی- دموکراتیک  — آزادی، عدالت اجتماعی و دفاع از منافع ملی ایران، میهن خلق های ساکن این سرزمین با منافع ویژه خلقی خود –، در عین حال مبارزه برای احراز هژمونی ضروری نظری حزب طبقه کارگر را در این انقلاب نیز تشکیل می دهد. در حالی که شما بر «فاصله» ما تا این پیروزی (احراز هژمونی برنامه حداقل کارگری) انگشت می گذارید، نگارنده در هماهنگی با ارزیابی حزب از مرحله انقلاب ملی- دموکراتیک پیش رو، مبارزه علمی و هدفمند انقلابی را از طریق تجهیز توده ها برای این پیروزی خواستار است.

به بیانی دیگر، مساله اساسی، پس از توافق نظری بر سر مرحله ملی- دموکرتیک انقلاب، سازماندهی کار تبلیغی- ترویجی- آموزشی برای بسیج و سازماندهی، در مرحله نخست طبقه کارگر، نزدیک ترین متحدان طبقاتی آن، زحمتکشان روستا، و به ویژه زنان، جوانان، روشنفکران، زحمت کشان فکری و خلق های کشور کثیرالمله ایران است. رابطه و اتحاد با خرده بورژوازی و بورژوازی ملی به عنوان متحدان طبقه کارگر جهت دستیابی به آماج های انقلاب ملی- دموکراتیک از ویژگی خاصی برخوردار است. نکته ای که شما نیز درباره حساسیت آن در ارتباط با خطر «انزوای» حزب طبقه کارگر پیش تر در نوشتاری هشدار داده بودید. (به این نکته بازمی گردم)

هنگامی که شما می نویسد: «اگر نه [آنکه] شما می گویید در شرایطی هستیم که می توانیم به زودی رهبری مبارزات مردم را به دست بگیریم، دیگر جای صحبتی نمی ماند …»، همزمان دو اشتباه می کنید. اول، برداشت اراده گرایانه خود را از سخنان من، به من نسبت می دهید. من مدعی نیستم که ما به زودی رهبری مبارزات مردم را به دست خواهیم گرفت! «این را کلا از ذهنتان دور بریزید»! دوم، ایستایی- سکون ذهن خود را، آن را ”ثبات“ بنامیم، به من نسبت می دهید. سکون ذهن و اندیشه، «فاصله» دهشتناک ما را از هدف برجسته می سازد، که پیش تر به آن اشاره شد. این در حالی است که من حرکت، روند شدن را می بینم و مورد نظر دارم. به قول زنده یاد احسان طبری «چشم به راه زایش یک رویدادم» (با پچپچه های پاییز، ص ١١).

شما محق هستید که برای درک «واقعیت در مقابل ما»، برای درک شرایط حاکم، بایستی گردونه زمان را از حرکت بازداشت، تا لحظه تاریخی را با دقت مورد توجه و پژوهش قرار داد. منطق صوری جز این نمی کند و انتظاری دیگر از آن نمی توان داشت. به قول مارکس فیلسوف ها تاکنون جز این، جز برشمردن توصیف گرانهِ «واقعیت در مقابل ما»، نکرده بودند که شما نیز گوشزد می کنید! این در حالی است که اندیشه و منطق دیالکتیکی، آگاهانه، از این مرحله گامی فراتر می گذارد، بایستی بگذارد تا به اندیشه و اسلوب شناخت و درک ”حرکت و تغییر“ تبدیل گردد، تا «دروازه شهرهای ناگشوده را بگشایم!» (احسان طبری همانجا، ص ١٨).

هنگامی که مارکس در همان توصیف عملکرد فیلسوفانه گذشته، مساله اصلی را مساله ”تغییر جهان“ می نامد که وظیفه فیلسوف پایبند به سوسیالیسم علمی است، یعنی وظیفه یک «کمونیست» است که شما خود را چنین عنوان کرده اید، دقیقا منظورش گذار اندیشه او از ”ثبات“ و سکون، به عبارت دیگر از مرحله منطق صوری، و وارد شدن به سرزمین فراخ منطق دیالکتیکی است، یعنی توجه به حرکت، به روند شدن پدیده که تغییر جهان را ممکن می کند. تنها در این لحظه است که اندیشه از قناعت فکری و چسبدندگیِ آسوده خواهانهِ آن گذر می کند و در جستجوی یافتن راه، به تلاش و پژوهش می پردازد. طبری در ”یادداشت ها و نوشته های فلسفی و اجتماعی“ این چسبندگی و تنبلی فکری را در ارتباط با روند ”مردمشِ انسان“، یعنی از دیدگاه انسان شناسانه گونه انسانی (آنتروپولوژی)‌ در ”درباره انسان و زندگی“ (ص ١١٢) چنین خاطرنشان می کند: «طبیعت در جنبش دائمی است و او میل دارد همه چیز را برای مشاهده و مداقه خود متوقف کند … تا درکش آسان تر گردد …». طبری با این تنبلی و قناعت فکری در سروده های زندانش نیز می رزمد، هنگامی که در ”وعده دیدار“ و با «نثر موزون شاعرانه» و با شکوهمندیِ ویژه خود می سراید: «من هر شب با خیش نگاهم، زمین آسمان شب زده را شخم می زنم، تا بشکفد گل اختران …» (١).

از این روی است که من با نظر شما برای تدارک نظری و سازمانی این پیروزی، ازجمله برای بررسی پژوهشگرانه برنامه اقتصاد ملی در خدمت آماج های مردمی و ملی موافقم. پیشنهاد من برای طرح در کنگره در این زمینه که امیدوارم مورد تائید نمایندگان قرار گیرد، ایجاد کمیسیونی برای بررسی جوانب و سازماندهی ضرورتی است که بایستی از درون آن پیشنهاد مشخصی برای اقتصاد ملی در شرایط کنونی ایران بیرون آید و راه رشد با سمت گیری سوسیالیستی را از بحثی انتزاعی، به بحث درباره اقدام های مشخص بدل سازد. این پیشنهادها به طور کلی در طرح برنامه کنونی حزب نیز ارایه شده اند. تدقیقِ تکمیلی این برنامه از طریق پژوهشی علمی می تواند نقش کمکی موثرتری برای فعالیت تبلیغی- ترویجی و به ویژه آموزشی در میان توده ای ها داشته باشد که نیروهای منتقل کننده نظریات حزب به میان طبقه کارگر و دیگر نیروهای میهن دوست هستند و پل های فعالیت حزبی را برای دستیابی به هژمونی اندیشه و نظر توده ای در جامعه ایفا می سازند.

از اینکه پس از مطالعه نوشتار ”دیالکتیک …“، لااقل «نوعی» کوشش برای «بازتعریف» راه رشد غیرسرمایه داری را نزد من مورد تائید قرار می دهید، موجب خوشحالی و امتنان است، اما همان طور که در نوشتارهای پیش نیز متذکر شدم (نگاه شود به ”مشکلات اقتصادی ایران زائیده نظام سرمایه داری است“ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1819)، خوشبختانه نبایستی برای این پژوهش از صفر آغاز نمود، آن طور که شما می پندارید. کار تدارکاتی نظری بزرگی در این زمینه در جنبش کمونیستی جهانی انجام شده است که می توان و بایستی از آن بهره گرفت. من در نوشته گذشته اشاره ای به آن داشتم که ظاهرا هنوز جای شایسته در اندیشه شما نیافته است.

هیئت تحریریه نویدنو می تواند در این زمینه نیز نقش موفق خود را که در ارتباط با طرح پراکنده نظرهای توده ای ها ممکن ساخته است، هدفمند توسعه دهد. برای نمونه می توان با طرح پرسش هایی درباره کار تبلیغی- ترویجی و آموزشی، سمت و سوی هدفمندی را برای نوشتارها توسط توده ای ها و علاقمندان ایجاد نمود و از این طریق یافتن پاسخ به پرسش های مطرح در مرحله کنونی را سازمان داد، ازجمله «بازتعریف» مضمون راه رشد غیرسرمایه داری برای دوران کنونی، دوران فقدان «اردوگاه قدرتمند سوسیالیستی» که شما در هر نوشتتان آن را برجسته می سازید، و همچنین برای شرایط کنونی ایران که رسوایی ضدمردمی بودن برنامه اقتصاد بازار نولیبرال هر روز عریان تر می گردد. زمان آن مدت هاست فرارسیده است که کوله بار نظریات اولیانفسکی را همانند احزاب دیگر کمونیستی و کارگری جهان بر زمین بگذاریم و خود آستین ها را برای ارایه راه بالا بزنیم.  حمله مدافعان نولیبرالیسم به راه رشد غیرسرمایه داری (ازجمله موسی غنی نژاد، نگاه کن به ”تضادهای حل نشده راه رشد غیرسرمایه داری http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1789) که در همین روزها نیز توسط «دکتر اقتصاد» دیگری ادامه داشته است (عباس آخوندی که مستقیما موفقیت نظری حزب توده ایران و ایجاد شدن هژمونی اندیشه آن را در ارتباط با تنظیم راه رشد برای جامعه انقلابی ایران پس از پیروزی انقلاب بهمن ۵٧ و اقتصاد سیاسی متناسب با آن، هدف قرار داده است)، ضرورت یک برخورد نظری نظم یافته را توسط حزب توده ایران و رفقای توده ای در توضیح راه رشد با سمت گیری سوسیالیستی، به منظور «بازتعریف» آن، مورد تاکید قرار می دهد.

باید آن طور که طبری خواستار است، به چسبندگی قناعت جویانه به ارزیابی کتابی در سی سال پیش پایان داد: «آسمان را به آیش رها کنید! زمین را به موران وامدارید! ای باد بدستان! طوفان در دستتان خانه دارد، زمین بر دو عمودتان استوار است، خورشید از نگاهتان می زاید، ابرهای تیره را در سینه هاتان محبوس مکنید، شهد شیرین زمان به کامتان است.» (احسان طبری، ”فرسایش در خزان“، «نثر موزون شاعرانه» سروده های زندان) (برای مطالعه متن کامل نگاه کن به http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1854)

2- سپیداری گرامی

به گفته احسان طبری «محتوا و مضمون است که ماهیت می سازد» (ا ط، با پچپچه های پاییز، دیباچه)، لذا مایه خوشحالی است که نوشته اید «کلی کار کرده ام که به زبانی متفاوت بنویسم». به عبارت دیگر با زبانی متفاوت مضمون سوسیالیسم علمی را ارایه دهم؟ اما باید محتاط بود که مضمون در قالب زبانی جدید گم نشود. برای نمونه، نظر ما در این باره روشن باشد که «فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم» چه چیزی را عوض کرده است؟ به نظر شما، به جز تناسب قوا، کدام واقعیت عوض شده است؟ کدام «واقعیت در مقابل ماست که حق نداریم آن را مثله کنیم»؟ چه کسی، چه چیزی را و چگونه «مثله» کرده است؟

هنگامی که می نویسید: «معمولا ما راه رشد غیرسرمایه داری را به این منظور بکار می برده ایم»، لابد منظور از «ما»، ”سازمان فدائیان خلق ایران- اکثریت“ است و با «شما هم همین را گفته اید»، حزب توده ایران مورد نظر است. این نگارش به شیوه «کامنت» و بدون ارجاع به مرجع را من به نوبه خود نمی توانم بپذیرم. برای من پذیرفتنی نیست که در سندی حزبی که از زیر دست و دید آموزگاران توده ای از قبیل منوچهر بهزادی، احسان طبری، جوانشیر، کیانوری، خاوری و ده ها و ده ها کادر حزبی دیگر گذشته باشد، نقش کمکی وجود و یاری کشورهای سوسیالیستی برای تسهیل دستیابی به آماج های انقلاب ملی- دموکراتیک، مطلق گرایانه، یعنی ضددیالکتیکی، به عنوان تنها عنصر موثر برای پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ ارزیابی شده باشد. برای نمونه جا و نقش ”جبهه متحد خلق“ در این ارزیابی چه بود؟ سطح آگاهی مسلمانان انقلابی، درجه پیگیری آنان، نقش توطئه های امپریالیستی، برای نمونه ترورها در این روند چه بود؟ آیا در چنین ارزیابی، حزب ما بارها نسبت به خطر نیروهای راستگرا هشدار نداده بود؟ نقش مخرب این نیروهای ارتجاعی در انحراف در راه رشد غیرسرمایه داری، چه نقشی بود؟ مگر می توانست زنده یاد احسان طبری، به مثابه آموزگار دیالکتیک ماتریالیستی، همه این عنصرها را ندیده بگیرد و مداوم دل خود و ما را با حرف های اولیانفسکی، تنها کتابی که خوانده بود (؟)، خوش دارد؟

در نوشتار پیشین (”دیالکتیک انقلاب ملی- دموکراتیک …“) هشدار دادم که مطلق سازی غیرمستدل نقش «اردوگاه قدرتمند سوسیالیستی» برای پیروزی راه رشد غیرسرمایه داری، نفی عملی کوشش مردم ونزوئلا برای طی این راه است که خواست ادامه آن را با انتخاب مجدد هوگو چاوز به ریاست جمهوری اعلام داشتند؛ این مطلق سازی غیرمستدل نفی روند پرتضاد رشد اقتصادی- اجتماعی در جمهوری خلق چین به رهبری حزب کمونیست این کشور است؛ نفی کوشش خلق های کوبا، ویتنام، کره شمالی و … برای ادامه این راه رشد در شرایط سخت نبرد طبقاتی در کشور و در صحنه جهانی است!

 هنگامی که می نویسید «نوشته های بزرگان را» بکار نمی برم، کدام «بزرگان» منظور نظرتان است؟ کدام نظرهای آنان را که نزد «بیشتر افراد خواننده این نوشته ها … [که] بخشی از آن ها به روز نیست»، مورد توجه تان است؟ «واقعیت در مقابلی» که شما را وامی دارد سخنان «بزرگان» را همانند تابلویی خشک و مرده بر دیوار ذهنتان آویزان کنید، کدام واقعیت است؟ در حالی که آموزگار چند نسل توده ای در نثر موزون شاعرانه خود که در زندان جمهوری اسلامی با عنوان ”اخگران اسفند“ سروده است، تکلیف می کند آن ها را «در کیف مدرسه کودکان، در لابلای اوراق سپید دفترهایشان» قرار دهیم  و اندیشه و سخن های آن ها را «هر پگاه بر چهره» زنیم، «چو آب» تا برجهاندمان «زخواب»؟ (متن کامل این سروده شکوهمند آموزگار توده ای ها در زندان که سرشار است از خوشبینی تاریخی رزمجویانه، در پایان نوشتار ”دیالکتیک انقلاب ملی- دموکراتیک و راه رشد غیرسرمایه داری انتشار یافته. تکرار آن به خاطر طول کلام ضروری نیست. نگارنده اما امیدوار است هنوز فرصت برای ارایه نوشتاری در ارتباط با ”دیالکتیک سروده های احسان طبری در زندان“ وجود داشته باشد.)

سخنان «بزرگان»، آن طور که گوشه هایی از آن در سطور این نوشتار بازتاب یافت، و شما می کوشید برای آن ها «با کلی کار» جایگزین و «زبانی متفاوت» بیابید و ارایه دهید، آموزش دیالکتیک ماتریالیستی هستند. این سخنان با کدام اندیشه، با کدام «زبان» بایستی تعویض شوند؟ هشدار سیاوش کسرایی  (٩ بهمن ١٣۶۴) را آویزه گوش کرده اید؟

خطـر!

جاده لغزنده و شب تاریک است.

در فراز درّه، ره باریک است.

رهگذر،

در چنین گرده صعب و چنان تنگه هول،

با چراغى که نفس مى بردش دم به دم،

از یورش باد،

کج نیفتى به چپ و راست،     خطـر!

۳- برای «خوراکی» فکری متشکرم. اما با «کامنت»های شما که اذعان دارید «فاقد دقت لازمه مقاله های تحلیلی» هستند، موافق نیستم (صرفنظر از آنکه مقاله طولانی «تحلیلی» شما در دفاع از نظریات رهبر حزب کمونیست آمریکا، و یا توضیحات شما درباره کار تبلیغی و …، جای بسیار فراخی برای سخن می گشاید، «مقاله چپ روی» که جای خود دارد! نگاه کن ازجمله به ”بدون هدف مشخص، جنبش را نمی توان هدایت کرد.  نقش حزب توده ایران در مرحله انقلاب ملی- دموکراتیک پیش رو http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1768).

برای نمونه می توان «کامنت» کنونی را مورد توجه قرار داد. در پاراگراف نهایی ابراز نظرتان درباره نوشتار ”دیالکتیک انقلاب ملی- دموکراتیک و راه رشد غیرسرمایه داری“، به طور ”ضمنی“ و لابد با لبخندی مونالیزآ- گونه در گوشه چپ لب خود، در سطر پایانی «کامنت» می نویسید، «به نظر من، اگر ادامه دهیم [منظور گفتگوی میان شما و من است]، این امکان هست که قانون اساسی جمهوری اسلامی را کنار بگذاریم و به راه های تازه ای فکر کنیم.»

صرفنظر از آنکه خود، درباره «راه های تازه [که باید به آن ها] فکر کرد»، کلمه ای اظهار نکرده اید، در همین یک سطر، سه ”تز“ را مطرح ساخته اید، بدون آنکه کوچک ترین گامی برای مستدل ساختن و اثبات آن ها برداشته باشید. من با محتوا و مضمون «کامنت» شما موافق نیستم که می کوشد در ذهن خواننده مضمونی را تداعی کند که منظور سخن نبوده است. شما از همین شیوه نیز در نوشتار «تحلیلی» همزمانتان با نوشتار توده ای محترم ”آرش“ در نویدنو، به طور غیرمستدل بهره بردید. هیئت تحریریه نویدنو اما صلاح ندانست بررسی نگارنده از نوشتار شما در نویدنو را، در این تارنگاشت بازتاب دهد. توده ای محترم ”آرش“ نیز که خود در پس نامی مستعار پنهان شده است، اما بی محابا تاریخ زندگی من را مورد یورش قرار داده بود نیز صلاح ندانست، پاسخ من را که به توصیه شما به طور خصوصی برای او فرستاده بودم، در نویدنو بازتاب و لااقل به صورت خصوصی دریافت پاسخ من را اطلاع دهد. شیوه نگارش ”کامنت“گونه که برای دسترسی به آن «کلی کار کرده»اید، در آن نوشتارها نیز به کار گرفته شده بود.

اولین تز غیرمستدل شما در سطر پایانی «کامنت» اخیرتان، ادعای شماست که گویا من مدافع قانون اساسی جمهوری اسلامی هستم. این تز نادرست است و به قول طبری «از روزن تنگی» به واقعیت نگریسته است. من مدافع نظر حزب توده ایران در مخالفت با اصل ولایت فقیه در قانون اساسی بوده و هستم. من از اصل های ترقی خواهانه زیربنای اقتصادی متکی بر مبانی انقلاب ملی- دموکراتیک و اصل های ترقی خواهانه حقوق ملت، تساوی حقوق زن و مرد، حقوق خلق های ایران برای تنظیم زندگی خود در چهارچوب کشور واحد و … دفاع می کنم. من از اصل هایی که از برنامه حزب توده ایران برای ”جبهه متحد خلق“ که در شرایط معین و باوجود حضور نداشتن عینی حزب در مجلس خبرگان، به علت برقراری هژمونی نظری حزب توده ایران به قانون اساسی بیرون آمده از دل انقلاب بزرگ بهمن ۵۷ مردم میهن ما راه یافته است، دفاع می کنم! با عبور از این اصل ها، به کجا می خواهید بروید؟ مگر شما پیش تر و در ارتباط با متحدان در شرایط کنونی در نوشتاری ننوشتید که آن ها به راه رشد سرمایه داری باور دارند، پس باید در طرح راه رشد غیـرسرمایه داری محتاط بود، تا دچار انزوا نشد؟

دفاع من از اصل های ترقی خواهانه قانون اساسی بیرون آمده از دل انقلاب بزرگ بهمن مردم میهن ما، انقلابی با سرشت عینی ملی- دموکراتیک، دفاعی مستدل است و در عین حال می تواند ”پل“ ارتباطی با متحدان ”اصلاح طلبی“ در ایران باشد که شما از اتحاد با آن ها در نوشتار پیش گفته دفاع می کنید. تفاوت تنها در آن است که پیشنهاد شما، حزب طبقه کارگر را به دنباله روی لایه هایی از ”آن“ها تبدیل می سازد (همان طور که ”عدالت“چی ها و ”راه توده“ای های قلابی هم برای دستیابی به چنین هدفی می کوشند)، در حالی که پیشنهاد من راه ایجاد هژمونی نظری حزب توده ایران را در انقلاب ملی- دموکراتیک می گشاید!

تز دوم شما که متحدان طبقه کارگر را در نبردهای آینده برای دستیابی به آماج های انقلاب ملی- دموکراتیک مورد تمسخر قرار می دهد، نادرست، غیرمستدل و مضر می دانم. هنگامی که ناپیگیری گذشته آیت الله خمینی، بدون وجود و ارایه هر زمینه معقولی، نسبت به سرنوشت آینده «موسوی شاگرد ایشان» نیز تسری داده می شود، نه تنها اندیشه تحلیلگر در سطح می غلطد، بلکه با تز سوم خود نیز در تضاد قرار می گیرد! اگر «موسوی»ها متحدان طبقه کارگر و حزب آن، حزب توده ایران، در این مرحله انقلاب نیستند، بایستی به نظر شما حزب طبقه کارگر در کجا به دنبال متحد بگردد، تا گویا «دچار انزوا» نشود که در نوشتار پیشین نسبت به آن هشدار می دهید؟

در ”پیام نشست کمیته مرکزی حزب توده ایران به مردم ایران“ با دقت علمی آن اصل های ارتجاعی تحمیل شده به قانون اساسی که با سرشت انقلاب ملی- دموکراتیک بزرگ بهمن ۵۷ مردم میهن ما در تضاد قرار دارند و از سوی حزب توده ایران از ابتدا مردود شناخته شده بودند، نامیده شده است: «پیام ما به آن نیروهایی که پس از گذشت بیش از پانزده سال از آغاز تجربه ”اصلاحات“ در شرایط ادامه حاکمیت ”ولایت مطلقه فقیه“ هنوز از حرکت در ”چارچوب قانون اساسی“ سخن می گویند، روشن است: با پشتوانه کدام تجربه ها در سال های اخیر می توان اکثریت توده های مردم را بار دیگر به ثمربخش بودن چنین سیاست هایی امیدوار کرد؟ مگر همین ”چارچوب های قانونی“، ازجمله: صدور حکم حکومتی، تحمیل نظارت استصوابی شورای نگهبان برگمارده ولی فقیه، و فرمان ولی فقیه مبنی بر دخالت نیروهای انتظامی و سپس فرمان ”سرکوب و منکوب کنید“ او، با اختیارات نامحدود در قانون اساسی کنونی نبوده است که شرایط لگدمال کردن آرای میلیون ها ایرانی در انتخابات سال ۱۳۸۸ را فراهم آورد، موسوی[ها] و کروبی را به حصر امنیتی کشاند و هزاران تن زندانی و صدمه دیده سرکوب خونین رژیم را بر جای گذاشت؟»

موضع گیری حزب توده ایران علیه اصل های ارتجاعی قانون اساسی، به ویژه اصل ولایت فقیه از این روی نیز مستدل است، زیرا این اصل عنصر اصلی تحمیل ”راه شد“ سرمایه داری به میهن ما می باشد. بدون نقش ارتجاعی ”ولایت فقیه“ تحمیل عقب افتاده ترین، ارتجاعی ترین راه رشد اقتصادی، یعنی تحمیل برنامه امپریالیستی نولیبرالیسم به مردم میهن ما ممکن نمی بوده است. این نقش ارتجاعی و سیاست ناشی از آن، نه تنها سیاستی ضدمردمی می باشد، بلکه سیاستی عمیق ضدملی نیز است، زیرا ایران را به نومستعمره سرمایه مالی امپریالیستی بدل می سازد!

سپیداری گرامی، به شما اطمینان می دهم که به توصیه شما درباره «نقطه نظرات خود را باز هم مدون تر و روشن تر کنید» ادامه خواهم داد. این وظیفه و دین من به حزبم و آموزگارانم بوده و همچنین نیاز درونی ام نیز می باشد. «اگر چون ”شاپور نقاش“ … نگاره گر چیره دستی نبود، لااقل فرهاد کوه کنی باشد» (احسان طبری، ”با چپچه های پاییز“، دیباچه)

 

پس از نگارش: در ضمن بایستی به نوبه خود از شما برای نامه سرگشاده تان به رفیق محمد علی عمویی تشکر کنم. شما با این اقدام، نکته پراهمیت تاریخچه مبارزات حزب توده ایران را در زندان های جمهوری اسلامی، به مساله روز تبدیل نمودید. نگارنده پس از دسترسی به اطلاعات لازم، به بررسی این نکته پراهمیت خواهم پرداخت. کوششی که البته می تواند تنها زمینه ای برای بررسی پژوهشگرانه کمیسیون ضروری که بایستی توسط ارگان ذیصلاح حزب توده ایران تعیین شود.

می دانید مصاحبه کننده با خانم آذر جوانشیر کیست؟ مصاحبه در چه تاریخ و کجا انجام شده است؟ بازگویی های خانم جوانشیر از سخنان زنده یاد جواد، به چه زمانی برمی گردد؟ خوشحال می شدم، اگر پاسخی برای این پرسش ها دارید، و یا رفقایی دیگر دارا هستند، در اختیار نگارنده نیز می گذاشتید.

١- وعده دیدار

در انتهاى روز، در هنگامه غروب، با ستگارگان، وعدة دیدار دارم در آسمان.

من هر شب، با خیش نگاهم، زمینِ آسمانِ شب‏زده را شخم مى زنم، تا بشکفد گل اختران، شب، نورشان را با چشم‏هایم مى بویم.

و آنگاه پرپر مى شود گل ستاره‏ها، که فانوس روشن زبرجد، تیغ شعاع برمى کشد از نیام.

شب مى گریزد، گوئى خون اختران مى ریزد، که فلق مى شود سرخ‏فام.

اى آنکه در برابر چشمانم بستر پولادین نهادى!

اى آنکه آسمان ذهنم را بى ستاره مى خواهى!

من، هر شب در آسمان، وعده دیدار دارم با ستارگان.



 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter