نویدنو:11/08/1391  

 

نویدنو11/08/1391 

 

 

درود بر " عمویی ایران "

علی رضا جباری ( آذرنگ )

بسیاری از مبارزان ایران رفیق محمد علی عمومی ، سرباز سالخورده ی میدان نبرد مردم ایران و حزب توده ی ایران را " ماندلای ایران " می نامند و بدین سان اورا با نلسون ماندلا، قهرمان کهنسال آفریقای جنوبی که 25 سال از عمرش را درزندان های رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی گذرانید مقایسه می کنند؛ اما من دیرگاهی است اورا " عمویی ایران" می نامم؛ وبراین باورم که این مبارزبزرگ را تنها با خود او می توان قیاس کرد.

     رفیق محمد علی عمویی، کمی اندکتر ازنصف عمر خود، یعنی 37 سال آن را، درزندان های دهشتبار دو نظام پادشاهی و اسلامی، درزیر شکنجه های دشوارجسمی و روانی سپری کرد و به اعتباراین دوره های طولانی زندان 25 و 12 ساله برای خود آبرویی خرید که حتی اعترافات نامنتظره ی او در زیر تاثیر شکنجه های جسمی، همچون ضربه های کابل، و دستبند قپانی و آویختن از سقف، و داروهای روان گردان که به ویژه در باره ی اعضای کادر رهبری حزب توده ی ایران اعمال کرد ند نیز نتوانست خللی درآن پدید آورد؛ هرچند که تاثیر خود را براو و بسیاری از دیگر همراهانش به صورت اعترافات تکان دهنده به کارهایی ناکرده که حتی برخی از نظریه پردازان جمهوری اسلامی نیز به تازگی به آن اعتراف کرده اند؛ و نیز اعلام " انحلال حزب توده ی ایران" نشان داد.

     محمد علی عمویی و سال های درازپیکار، شکنجه و زندانش تنها به حزب توده ی ایران تعلق نداشته و ندارد؛ اوازآنِ همه ی مردم ایران است و کوشش های پرثمرش برای تحقق استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی،  صلح و توسعه ی پایدار، اهریمنان وابستگی، استبداد، بی عدالتی و جنگ را آماج حمله ی بی امان خویش قرار داده ومی دهد.

     هجومی بی مهابا برکسانی همچون محمد علی عمویی که این روزها شاهد آنیم، و اگرشناختی از هجوم کنندگان داشته با شیم دشواراست بتوانیم گمان بریم که بنا به هدفی خاص آن را سازمان داده اند، بی تردید نمی تواند سال های طولانی و دشوار نبرد این چنین دلاور مردان را از یادها بزداید؛ نام علی عمویی با شناسنامه ی حزب توده ی ایران پیوند یافته است و از تاریخچه ی پرفرازو فرود پیکار حزب توده ی ایران تفکیک پذیر نیست..

     در این نوشته ها، به ناگهان افسانه ی اعلام " انحلال حزب توده ی ایران "، با یکتنه و خودسرانه برای محافل اطراف خود خط و خطوط ترسیم کردن و  به جای خط مشی حزب خود، گفته های خود را تبلیغ کرد ن،  و به نام " یکی از رهبران سابق حزب  " در مقابل مشی توده ای حزب و مبارزات مردم ایستادن، و به جای دعوت به شرکت مشروط در انتخابات 88 همگان را در جلسات مختلف به تحریم آن دعوت کردن و... پیوند خورده است و ازآن پرونده ی جدیدی برای این مبارزکهنسال گشوده شده است.

     من نیز همچون نگارنده ی این نقد ها خود شاهد سخنان محمد علی عمویی در باره ی رفیقان همبند ش و نیز" اعلام انحلال حزب توده ی ایران " از زبان او در پی آیند شکنجه هایی وحشیانه که شکنجه گران به ویژه بر رهبران حزب توده ایران تحمیل کردند بوده ام؛ اما سخنان زنده یاد  

بازرگان  را نیزدر مجلس بدین مضمون به یاد دارم که : اگر روزی دیدید بازرگان را به تلویزیون آوردند و سخنانی دیگر ... از اوشنیدید بدانید من نیستم .

     من نیزهمچون نگارنده ی این نقد ها می دانم که هر آنچه را که بر زبان محمد علی عمویی ظاهر شد سرکوبگران برای نابود ساختن همیشگی حزب توده ی ایران ساختند و پرداختند؛ اما ... این حقیقتی بود که به تدریج و با گذشت زمان و تحمل خسارات روانی سنگین برای فعالان حزبی چه با روش های نرم (پرونده سازی، جعل حقایق، دامن زدن به انشعابات و جریان سازی های متعدد ) ادامه یافت و ادامه دارد؛ اگر چه هرباربه شکست انجامیده است... . "

     همه ی این ها را شاهد بوده ام و ازآن ها آگاهم؛ اما هرگزاین اندیشه به خاطرم راه نیافته است " عمویی ایران "  لحظه ای پس ازآن روزگار دشوار درحقانیت حزب خود تردید به خود راه داده یا سخنانی را که از میان پرده پندارنگارنده ی این متن به بیرون تراویده است بر زبان رانده باشد.

     نگارنده ی نقدها در نگارش این سطور که برای کسی چون عمویی ایران با شناختی که از شخصیت او داریم، به گفته ی خود نگارنده،  دست کمی از" فحش نامه " ندارد نا خواسته تبر بر داشته وبر قامت حزبش فرود آورده است؛ آیا او نمی داند که نزدیک به 60 سال نبرد بی امان عمویی به همراه حزبش را با فرازآورندگان دیوار وابستگی، اختناق، جنگ و بی عدالتی نمی توان از پیشانی حزب توده ی ایران زدود؟

   به گمان من بیشترآن چه نگارنده ی این نقد در باره ی فاصله ی گرفتن عمویی که با همه ی وجود گام در راه مبارزات دمکراتیک مردم ایران و حزب توده ی ایران نهاده است، یا حتی کسانی که گروهاگروه از حزب انشعاب کرده یا در مسیر دور شدن از اندیشه ی حاکم بر حزب پیشروی کرده اند نوشته است ازسه حقیقت نه بیش  مایه می گیرد: 1) نبودن ارتباطات مستقیم و عضوی در شرایط دوری  نیروهای حزبی از یکدیگر، 2) نبود امکان استقرار سانترالیسم دمکراتیک، به منزله ی تنها ضامن سلامت اندیشه ی ی حزب ووجود  رابطه ی عضوی میان اعضا و رهبری آن، 3) دوری رهبری حزب از بدنه ی داخلی آن در شرایط ترور و اختناق که پیامد عمده ی آن نبود امکان بحث و گفتگوهای گسترده برای قانع کردن یکدیگر در باره ی سیاست های اجرایی، تاکتیک ها و راهبرد حزب. ممکن است حزب به لحاظ پیشینه ی نیرومند آرمانی و نظری خویش درک کلی درست از روند رخدادهای تاریخی داشته باشد؛ اما تطبیق آن آگاهی ها با شرایط مشخص نیاز به ارتباط نیرومند عضوی دارد که در شرایط اختناق و دوری به آسانی میسر نیست. در چنین شرایطی به گمان من کافی است که اشخاص با اندیشه ها و آرمان های بنیانی حاکم بر منش حزبی خود در پیوند بمانند و از مسیر اصولی عدالت خواهی، صلح دوستی، آزادی خواهی و استقلال طلبی که پایه های موجودیت احزاب مردمی را در بر می گیرد دورنشوند؛  رسیدن به سیاست های جزئی و تاکتیک های مقطعی باید حاصل درک فرد به فرد افراد یا حاصل تعامل نزدیک میان بدنه ی حزب و رهبری برخاسته از متن آن، بر پایه ی اصل سانترالیسم دمکراتیک، باشد.

     آن چه نگارندده ی این نقد در باره ی مسائل انتخابات 88 به محمد علی عمویی و سهمی بزرگ از توده های روشنفکری داخل کشور به میان آورده، به  باورمن مصداق مهم وجود همین سه عامل، و محصول آن نیز شرایط پس از انتخابات سال 88 در ایران بود که همه شاهد لحظه به لحظه ی آن بودیم.  

     به  گمان من نگارنده ی این انتقادها که پیش ازاین نشانی حاکی ازهدفمندی او در ایراد این چنین ضربه ها به حرکت دمکراتیک مردم ایران ندیده ام، به جای گروش وفادارانه به راهبرد عدالتجویانه و دمکراتیک حزب و کلیت آن، تقید بی چون و چرا ازخط مشی آنی حزب را که درخور بحث و گفتگوی گسترده در شرایط دمکراتیک آرمانی بوده است مقدس انگاشته  و نا خواسته ازآن افزاری برای پراکنش تفرق در صفوف حزب ساخته است.

     من براین باورم که نیروهای سیاسی و روشنفکران منتقد داخل کشوردشواری های برگزاری انتخابات آزاد، سالم و منصفانه را نیک دریافته بودند؛ و محصول انتخاباتی را که در شرایطی همچون انتخابات سال 88، و در محیط سیطره ی تمام عیارنیروهای نظامی برهمه ی  زمینه های کنش اجتماعی، ممکن بود برگزار شود پیش بینی می کردند. چگونگی برگزاری این انتخابات نیز درستی این دیدگاه منتقدان داخلی را به اثبات رسانید و دلیل شرکت مردم دراعتراضات وسیع پس از انتخابات سال 88 نیز همان پیش اگاهی و آمادگی آنان برای برخورد با نتایج چنان انتخاباتی بود؛ و حال، اگر کسانی پس ازبرگزاری انتخابات، با وجود این که درآن انتخابات شرکت نکرده بودند، به حرکت اعتراضی مردم  پیوستند، دلیلش این بود که به گفته ای از محمد علی عمویی که نگارنده ی نقد ازاونقل کرده است: "آزموده را آزمودن خطاست"؛ اما، پس از آشکار شدن زمینه های اعتراض به دستکاری آرا و گسترش اعتراضات توده ای، نیروهای منتقد نیزبه آن  حرکت مردمی پیوستند.

     نگارنده ی متن انتقاد نوشته است: "

    " همه ی امید من این بود که رفیق گرامی ما عمویی شرایط خاص حاصل از آن دوران وحشتناک ( مقصود زمان اعلام انحلال حزب است  -   نگارنده ی این سطور) را پشت سر بگذارد و عملا به سوی حزبی باز گردد که عمرش را در راه آن گذاشته است. "

     " اما رفیق عمویی اعلام انحلال " حزبش "  درآن جعبه ی جادو را هیچ گاه پس نگرفت ورهبری رسمی و برآمده از کنگره اش را  که به شکلی معجزه آسا موفق شد از پس آن فاجعه ی دردناک و کارشکنی های ده ها باره ی نارفیقان نیمه راه، بقای حزب را حفظ کند به رسمیت نشناخت. او در تمام این سال ها اخبار ارتباط و پیوندش با محافل انحلال طلب پیرامون حزب را تکذیب نکرد و ارتباط با بعضی را به یک ارتباط ذهنی و قلبی با حزب ترجیح داد... . "

     نگارنده ی این نقد، ازرفیق محمد علی عمویی انتظار دارد درشرایط تداوم تقلیل یافته ی رخدادهای سال 67 اعلام انحلالی را که در شرایط دشوار شکنجه و داغ و درفش بر زبانش گذاشته اند آشکارا پس بگیرد؛ و حال آنکه خود می داند که به گونه ای ادامه ی همان شرایط دشوار را می گذرانیم؛ با وجود این، رفیق  عمویی تا آنجا که توانسته همان سخنی را که نگارنده ی نقد مایل است از زبان او بشنود با عمل خود بیان کرده است.

اما در باره ی گروه ها و نشریات راه توده.، عدالت، ، حزب دمکراتیک مردم ایران، و... . ده ها گروه و شخص بر جسته که در طول سال های پس از حذف فیزیکی بخشی عمده ازرهبری حزب توده ایران رخ داده است، تنها چیزی که خوب می دانیم این است که این گروه ها از دامن حزب توده ی ایران برخاسته اند و در شرایط دشوار پس از سرکوب حزب به راه های دیگر افتاده اند.. .باورمن بر این است که رهبری حزب توده ی ایران، درشرایط پس ازهجوم نیز می بایست چنان اقتداری را برنیروهای چپ گرا و چپ و پیش ازهمه گروه های منتسب به خود اعمال می کرد که بتوانند مانند سال های پس ازانقلاب به سوی اتحادی پرتوان درصفوف جنبش اصیل چپ ایران گام بر دارند که حتی نشانه های آن را درگروه های بسیار دوراز شیوه ی تفکر آن نیزبتوان بازجست؛ و نیروهای بر خاسته از دامن حزب نیز نمی بایست ازتن سپردن به عزمی همانند دور می ماندند

     من این واقعیت را می پذیرم که شرایط دشوار پس ازهجوم و نبود امکان طرح گسترده ی مسائل و اختلاف نظر های اشخاص و گروه هایی که خود را مستعد رهبری می دانسته اند؛ و مدعاهایشان  پس ازحذف نظری و فیزیکی رهبری توانمند حزب، در شرایط به حد اقل رسیدن سانترالیسم دمکراتیک، به سبب سیطره ی اختناق، از محیط بحث و گفتگوی سازنده به دورمانده، تاثیر خود را دراین رشته تحولات بر جا گذاشته است؛ اما بی تردید شیوه های رو دررو شدن مجموعه ی این گروه ها با یکدیگر و میزان تحمل آن ها نسبت به یکدیگر و اعمال اراده برای رهاسازی حقایق از بطن ابهام ها و سردرگمی ها می توانست عاملی  موثر و کارساز در پیمودن همان راه باشد که حزب در شرایط دشوار پس از انقلاب پیمود. پیمودن چنین راهی شاید می توانست، به جای ایجاد تفرق بیشتردرمیان گروه ها و سازمان های چپ، اخگری فروزان فراراه چپ ایران برگیرد و آن را هرچه بیشتر و زودتربه هد ف والای تامین عدالت اجتماعی در جامعه ی ستمدیده ی ایران نزدیک کند.

     مایه ی احساس شوربختی من، به عنوان یکی ازباورمندان به ضرورت مبرم تامین عدالت اجتماعی در جامعه ی ایران، این  است که شاهد چنین تفرق ویرانگری درمیان نیروهای هم باور خویش در کشورمان باشم.  با ما چه رفته است که، درپهنه  ی ضرورت چون و چرا ناپذیر اتحاد درصفوف کارگران و زحمتکشان و حامیان اندیشگی آنان : " گهی برطارم اعلا می نشینیم؛ و گهی درزیرپای خود را نمی بینیم. "

     و با دوستی که تازه به راه حزب گام نهاده چه رفته است که به خود اجازه می دهد که ، نه حتی خود این گروه های دستخوش پراکندگی، بلکه سرباز کهنسال حزب توده ی ایران و مردم ایران را در مظان اتهام هایی قرار دهد که زندگی او، در لحظه به لحظه ی خود، خلاف آن ها را ثابت کرده است و همواره، جز در شرایط دشوار شکنجه های بی امان، نگهبان میراث های حزب خویش بوده و ازآن سربر نتافته است؟

     به گمان من ما هرگز درمقامی نبوده ایم ونیستیم که بخواهیم حتی ازشریف ترین وباورمندترین راهیان راه مردم قدیس سازی کنیم و هر کارشان را بدو ن چون و چرا بپذیریم؛ همچنان که نمی توانیم و نباید از تشکل های سیاسی مردمی نیز در شرایط کمبود ارتباطات و اطلاعات ، و حتی درشرایط وجود آن، قدیس سازی کنیم؛ اما ما چنین حقی را نیز نداریم و سزاوارنیست که برکسانی که گام درراه بهروزی انسان ها برمی دارند بشوریم و به راحتی، " از آن ها عبور کنیم ." این راه راه آنان که نظر به فردای میهن و جهان و پیروزی کارگران و زحمتکشان ایران و  جهان دارند نیست؛ که بر سر شاخ نشستن و بن بریدن است. به گمان من کلیت اندیشه ی نیروها و شخصیت های مردمی است که باید، همراه با نقد و نظر، نه بی چون و چرا ، پذیرفته و پاس داشته شود.  سانترالیسم دمکراتیک به همین معنی است که متاسفانه ما  این گوهر گرانبها را، به بهانه های گونه گون، آن چنان که باید و شاید پاس نداشته ایم و یکی از دلایل دشواری های فراراه ما نیزدر همین واقعیت نهفته است.

     بی تردید هرکس که دست به اقدام می زند ممکن نیست همواره به دورازخطا بماند و در این اصل هیچ استثنا نمی توان یافت. آیا شکست مقطعی سوسیالیسم واقعی نیز، به دلیل بروز برخی خطاها و براوردهای اشتباه آمیزآن نبوده است؟ آیا این درست است که تنها پیکار در شرایط نابرابر را دلیل عقب نشینی تاریخی گرایشی نو که باید بی هیچ تردید پویا و پیشرو بماند و جای نظام کهن را بگیرد بینگاریم؟ اگر چنیننیست پس چرا نباید پویاتراز آنچه هستیم باشیم و اصول دمکراتیک بحق و بایسته ی خویش را چونان مردمک چشم پاس داریم و به قضاوت مردمی که در صفوف باورمندان به حقانیت عدالت اجتماعی گرد آمده اند تن نسپاریم یا دست کم به آن توجه افزونترنکنیم و آن را در تصمیم گیری های خود دخیل ندانیم؟ چرا باید به هر گام سیاسی حتی درمحدوده ی سیاست های اجرایی یا تاکتیک ها نیز گردن نهیم و با چشمان بسته و بدون آگاهی سیاسی بناشده بر پایه ی تحلیل مشخص از شرایط مشخص گام برداریم و به راهبرد های استوار و معطوف به هدفهای والای راهمان تن نسپاریم و در راه تحقق آنها به شیوه ی خود یا بر اساس اصل مرکزیت دمکراتیک نکوشیم؟ کوشش بیشتر درراستای برقراری و حفظ رابطه ی عضوی می تواند در طول سالیان به این هدف جامعه ی عمل بپوشاند و این نکته ای است که ما کمابیش از آن غافل مانده ایم؛ و شاید ناقد نیزبه کمال براین حقیقت آگاهی نیافته باشد.

محمد علی عمویی، " عمویی ایران "، با گوشت و پوست و استخوان خود با حزب خویش پیوند یافته است. این پیوند استوار ر ا، درپهنه ی  پندار خویش، نگسلیم.

   

 با امید به تحقق آرما نهای والای راهبر به استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی ، صلح و توسعه ی پایدار

با آرزوی مبارزه ی هدفمند مردم سراسر جهان و میهن ما ایران، در راه تحقق این هدف های والای انسا نی

4/8/91 (12/10/25)

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter