نویدنو:05/08/1391  

 

نویدنو05/08/1391 

 

 

فحش نامه ای در خور تامل

نقدی بر نوشتهٔ آقای سیاوش شکیبا

احمد سپیداری

پاسخنامهٔ آقای سیاووش شکیبا به نوشتهٔ اینجانب به نام «نامهٔ سرگشاده به رفیق عمویی» را خواندم. هرچه تلاش کردم برداشتی مثبت از آن بکنم و نکته های ارزشمندی در آن بیابم که نوشته ام را با آن شروع کنم، نیافتم. این نوشته در پشت یک متانت ظاهری و بکارگیری اشعاری هدفمند، از همان ابتدا یک فحش نامه تمام عیار از طرف کسی است که کف بر لب آورده و عوامفریبانه می کوشد نفرت دیگرانی را دامن بزند. اگر در لابلای آن اطلاعات افشاگرانه ای از زبان سخنگوی یک «محفل» مخالف خوان حزبی وجود نداشت، اساسا ارزشی برای پاسخگویی نمی یافت.

ترجیح می دهم ابتدا، به جای پرداختن به حواشی و کنایه های بی منطق و بیمارگونهٔ آن نوشته و ورود به بحث اصلی مورد نظرم، به نامهٔ قبلی ام باز گردم و بر پاسخ آقای شکیبا که گویا اولین بار است با این نام می نویسند، به سئوال و نکتهٔ محوری نامهٔ سرگشادهٔ خود درنگی کنم.

من در نامهٔ خود نوشته بودم که آقای عمویی استدلال درستی برای اظهار نظرش در مورد علی خدایی نیاورده است. اینکه ایشان روبرو کردن علی خدایی با رفیق شهیدمان جوانشیر در زیر بازجویی و به هنگام شکنجه را نشنیده باشد، دلیل رخ ندادن آن نمی تواند باشد. بررسی این مسئله از آن نظر مهم بوده است که علی خدایی دستگیریش را تکذیب کرده و هنوز درست روشن نمی کند چرا و به چه ترتیبی بیرون آمده است.

رفیق عمویی سخنان آذر جوانشیر در یک مصاحبه ویدیویی را به دلیل اینکه ایشان خانمی «ساده و غیر سیاسی» است (خود این نکته در هر دادگاهی شهادت شخص را تقویت می کند) را نادیده می گیرد و آن را به «خصومت» هایی با علی خدایی ربط می دهد[1]. این درست در شرایطی است که علی خدایی به مخمصه افتاده و به دنبال مفری برای بیرون آمدن از بحران هویت خود و گروهش برخواسته است. من درج چنین نوشته ای از طرف رفیق عمویی را، موضعی در حد «دفاع تمام قد از علی خدایی» نامیده بودم و خواستار روشن شدن قطعی نظر رفیق عمویی در اینباره شدم.

سیاوش شکیبا  گویا به سخنگویی از طرف رفیق عمویی پاسخی داده که در خور توجه جدی است. من ترجیح می دهم آن را از میان زیاده گویی ها و پرخاش های حاشیه ای اش بیرون بکشم تا بتوانم ارزیابی درستی از آن داشته باشم:

«....اگر ایشان در مدت زمانی که با رفقایی چون رفیق جوانشیر در یک سلول بودند وبارها و بارها دانسته های خود را با یکدیگر مرور کرده اند، سخنی از موضوعی که سال ها بعد عنوان شده است، نشنیده اند حق ندارند در این باب سخن بگویند ؟... یکی ادعایی کرده است ودیگری گفته است که چیزی در اینمورد نشنیده است

باید دوباره تاکید کنم نامهٔ اینجانب حاوی همین نکته بود که رفیق عمویی منطقا تنها می توانسته بگوید چیزی در این مورد از رفیق جوانشیر نشنیده، اما نمی تواند مدعی شود چون نشنیده، رخ نداده و چون رخ نداده، آن را خصومت با علی خدایی تلقی کند. آقای شکیبا ضمن بیان اینکه استدلال مرا قبول ندارد، عملا استدلال من را پذیرفته، و به طرزی رندانه سخن رفیق عمویی را به

« یکی ادعایی کرده است ودیگری گفته است که چیزی در اینمورد نشنیده»

 تقلیل داده است.

سیاوش شکیبا که مرا متهم به نشناختن حق دیگری در اظهار نظر می کند (درست این اتهام به خودش می چسبد)، باید به جای نوشتن این گزافه گویی ها و دادن درسنامه های حزبی (بعدا به آن ها خواهم پرداخت)، بعنوان سخنگوی رفیق عمویی نامه ای به علی خدایی و راه توده می نوشت و خواستار اصلاح نقل قولها می شد، نه اینکه با رندی کامل گفته های آقای عمویی را توجیه و برای پنهان کردن این کار خود گرد و خاک به پا کند. 

همانطور که قبلا هم گفته ام، من باورهای خود در مورد علی خدایی و راه توده را - به شهادت نوشته های قبلی ام در طی این سال ها - از چنین مصاحبه هایی نگرفته ام. شاید اگر هم نوشتهٔ رفیق عمویی را نمی دیدم اعتنایی به آن ویدیو در حدی نمی داشتم که چیزی بنویسم. 

یادآوری نکتهٔ دیگری را هم مفید می دانم که ظاهرا در درس های حوزه های علنی حزبی این قبیل دوستان از قلم افتاده است. اطلاعات افراد در مورد کارهای مخفی حزبی طبعا چیزی نیست که در بحث های رفیقانه درون سلول با دیگران گفته شود، هر چند که بخش بزرگی از آن ها لو رفته باشد. این کار معمولا در محفل های کاملا بی مسئولیت است که امری مرسوم تلقی می شود. اینکه آن ها «همه چیز را» به هم گفته اند اظهار نظر واقع بینانه ای نیست و با مسئولیت های کاملا متفاوت آن دو رفیق همخوانی ندارد. جوانشیر مسئولیت هایی در رابطه با تشکیلات مخفی حزب داشته و عمویی ظاهرا هیچ مسئولیتی در این رابطه نداشته است. چرا باید رفیق جوانشیر همه چیز را به عمویی گفته باشد؟

چرا آقای سیاوش شکیبا به بهانه طرح چنین استدلال هایی آن هم در کمال ادب و احترام  از طرف احمد سپیداری و مورد سئوال قرار دادن موضوع از آقای عمویی، کلافه می شود. دهانش را باز می کند و لجن پراکنی هایی می کند که انسان حتی شرم دارد بگوید به تمامی شایسته خود ایشان است.

از این مسئله بگذریم، به قول معروف در خانه اگر کس است یک حرف بس است.

اما نوشته سیاوش شکیبا نکات تازه ای را مطرح کرده که در خور تامل است. در واقع این نوشته را می توان اولین بیانیهٔ یک جریان سیاسی مخالف خوان حزبی دانست که ظاهرا مدت ها بدون اعلام موجودیت به فعالیت مشغول بوده است. اما باید دید این جریان سیاسی که اعلام مواضع خود را در پوشش حمله به احمد سپیداری انجام داده، ماهیتش چیست و چه می اندیشد؟

به گفتهٔ سخنگوی این محفل، گروه از «بهترین و فداکارترین و پاک ترین حزبی ها» و « بهترین و پاک باز ترین فرزندان حزب که همه عمر پربار خود را در راه آرمان های شریف خویش گذرانده اند و احترام شخصیت های سیاسی گوناگونی را کسب کرده اند» تشکیل شده است. از آنجا که ارتباط «اعضا (ی آن) با رهبری قطع است» و آن ها «امکان جاری شدن نظریات(شان)» را «در زندگی  حزبی» نمی بینند، این افراد که « نظریات دیگری دارند»، نمی خواهند «از تصمیمات مرکزی اطاعت کنند که نه در انتخابش نقشی داشته اند و نه در تصمیم گیری هایش».

راهی که آن ها برای پیشبرد مبارزهٔ خود برگزیده اند به خاطر «شرایطی ویژه ... که راه حل های ویژه ای را هم می طلبد» بر «کوله بار گرانبهایی از تجربه» متکی است که نمونه اش تجربهٔ رفیق عمویی و دیگر افسران زندانی در زندان های زمان شاه است. سیاووش شکیبا بعنوان سخنگوی این جریان ضمن طعنه زدن به احمد سپیداری «خارج نشین»، توضیحی پیرامون این تجربهٔ گرانبها و «هوشمندانه و خلاقانه» ارائه داده که بهتر است عینا نقل قول کنم:

«در زمان پیش از انقلاب آنگاه که آقای عمویی ودیگر رفقای افسرش در زندان بودند بنا به پیشنهاد رفقای زندانی قرار بر آن گذاشته شد که رفقا در زندان بنا به شرایطی که درآن قرارگرفته اند با تحلیل خودشان از وضع موجود همانگونه که خود صلاح می دانند عمل کنند ورفقای رهبری حزب به گونه ای که لازم است  برای حزب تصمیم گیری نمایند .این شیوه هوشمندانه وخلاقانه رفقا نه تنها مورد باز خواست کسانی چون آقای سپیداری قرار نگرفت بلکه این رفقا پس از آزادی از زندان به بالاترین مدارج حزبی منصوب شدند. » (جالب است که از نظر ایشان آن ها انتخاب نشده بلکه  منصوب شده اند، ولی چون برخی از این ها از « آن» ها هستند ایشان اعتراض به نبود سانترالیسم دمکراتیک ادعایی اش را فراموش می کند.)

ایشان در این نوشته به یک درسنامهٔ دیگر حوزه های حزبی نیز اشاره کرده که مبنای تصمیمشان بوده است:

«در حوزه های حزبی پس از انقلاب نیز به توده ای ها آموزش داده می شد که در زمان قطع ارتباط، هر توده ای باید به مثابه یک حزب عمل نماید .» (این گفته نیز شکلی تحریف شده دارد و آنچه گفته شده و هنوز منطقی هم باقی مانده آن است که «به مثابه یک فرد حزبی عمل کند».  نه آنکه برود تشکیلات دیگری بسازد؟!)

این جریان سیاسی معتقد است :

«مطمئنا نقیصه ای که به این شکل بروز کرده ... درروزی که حزب توده ایران بتواند بر مبنای سانترالیسم دموکراتیک بار دیگر هواداران خود را گرد هم آورد بر طرف خواهد شد، چرا که همگان فرصت می یابند تا در ارگان معین حزبی خود نظرات خود را بیان نمایند واز آن دفاع کنند و نظر نهایی حزب که برخاسته از خرد جمعی است برای همه لازم الاجرا خواهد بود ».

بهتر است برای اینکه ببینیم این بافته ها و آن شاهد مثال از خاطرات رفیق عمویی، در شرایط فعلی جهان به چه شکلی در می آید و تا چه حد و تا چه ابعادی بر شرایط امروز قابل انطباق است، داستان سیاوش شکیبا را بازسازی کنیم.

 تصور کنیم رفقای عزیز حزبی مبارز ما - مثلا در زندان برازجان آن زمان یا قصر تهران- از کامپیوتر و اینترنت پر سرعتی برخودار بودند که نه تنها می توان بر روی آن نامهٔ مردم و کلیهٔ اسناد حزبی و جنبش را خواند، حتی می شود از درون سلول با اسم مستعار نوشته هایی را انتشار داد، یا با هر کس در داخل و خارج از زندان تماس و مبادلهٔ اطلاعات داشت و کمپین هایی براه انداخت و مصاحبه های سیاسی ای ترتیب داد که در سراسر جهان بوسیله رسانه ها پخش شود. آنوقت و در چنین فضایی کسی پیدا شود و پیشنهاد بدهد ما با رهبری و تشکیلات حزب و مواضع آن و ارتباط ارگانیک آن با دهها جنبش مردمی در جهان و از جمله و بویژه جنبش کمونیستی جهانی و دیگر مبارزان در داخل و خارج کاری نداریم، و باید خودمان از درون این «زندان» سیاست گذاری کنیم و پیش ببریم. فرض بگیریم این شخص مطابق با نظرات خود بیانیه ای در رابطه با انتخابات به شکلی کاملا مخالف با مشی حزب و جنبش مردم در آورد و ارائه دهد یا بگوید ابراز نظر قطعی حزب در رابطه با پلیس بودن آن «عباس شهریاری» چون بر ما در زندان هنوز مسجل نشده، به ما ربطی ندارد و اگر شهادت های مستقلی هم پیدا شود، بهتر است برای دهن کجی برویم پای اسناد اعتبار بخشی دوباره به آن را امضا کنیم، و سپس پیشنهاد کند این کار را تا زمانی که امکان حضور ما در رهبری حزب فراهم شود ادامه دهیم.

 براستی در چنین شرایطی، رفقای گرانقدری نظیر ابوتراب باقرزاده ها، شلتوکی ها، ذوالقدرها و ... چه موضعی می گرفتند؟ آیا ین فرد را در جا از بند زندانیان سیاسی بیرون نمی انداختند؟ یا به بهداری زندان برای بستری شدن هدایت نمی کردند؟

سیاوش شکیبا در چنین دورانی از جهان که مبارزهٔ مرگ و زندگی برای میلیارد ها انسان به کارزاری بزرگ تبدیل شده و جنبش های اجتماعی مدرنش همه به ترکیب خلاقانه ای از مبارزات مجازی و واقعی مسلح اند و بسیاری از کنگره های احزاب ها و نهادها و ارتباط های سازمانی اساسا در فضاهای بسیار توسعه یافتهٔ شبکه اینترنت که همه را به هم وصل می کرده و میکند صورت می گیرد، و پرچم سرخ مبارزات احزاب کمونیست دوباره بر صفحهٔ رسانه های جهانی برافراشته می شود، گزاره هایی را پشت سر هم می گذارد و می بافد که حیرت آور است. نمی توانم باور کنم این ها حرف های رفیق عمویی باشد.

انسان از اینهمه نبوغ و خلاقیت شگفت زده می شود؟! حتما اگر احمد سپیداری این نوع رفتار ها را یک جریان سازی انحلال طلبانه بنامد، چیزی در حد خیانت انجام داده که چون فعلا هنوز بعد از سی سال فعالیت سیاسی به سن قانونی نرسیده، با یک درجه تخفیف حکم به شکستن دستش داده می شود. 

آیا براستی باید گریه کرد یا خندید؟ مگر من نوعی یا سیاوش شکیبای بیرون مانده از حزب چه تفاوتی با ده ها کادر حزبی مبارز داریم که چنین مسئولیت های سترگی را بر عهده داشته اند و این بار سنگین و عظیم را در زیر فشارهای طاقت فرسای نیروهای سرکوب فیزیکی و روانی با افتخار تا اینجا بر دوش کشیده اند؟ مگر همه رفقای مبارز درون حزب یک نظر دارند، مگر کسی به چیزی انتقاد و اعتراض نداشته است. مگر همه در خارج اند؟ مگر مبارزات قهرمانانه شبکهٔ مخفی حزب در تمام این سال ها مهر باطلی بر این اندیشه های دست ساز نیست. شماها چه کرده اید که تخمتان دوزرده است و «بهترین و پاک باز ترین» شده اید و بدون «انتصاب» شما به «بالاترین مدارج» هیچ چیز برسمیت شناخته نمی شود؟ چنین کیش شخصیتی را در کدام حوزهٔ حزبی آموزش دیده اید، همین محفلی که از آن نام می برید؟

آیا درسنامه های همین حوزهٔ ضد حزبی است که شما را وا می دارد به خاطر باور به نوعی اشرافیت سیاسی، یک رفیق اکثریتی فعال که ارتباط سازمانی اش را از دست داده و به دنبال راهی برای ادامه مبارزه می گردد، و در حالی که نه تنها هیچ مشکلی با سازمان فدائیان اکثریت اش ندارد، بلکه آن را از صمیم قلب دوست داشته، برای  کمک به امر مبارزه در بدترین شرایط تاریخی حزب به آن می پیوندد و سال های مدید در سخت ترین شرایطی که تصورش را هم حتی ندارید به مبارزه در این راه ادامه می دهد را به شکلی وقیحانه «نوتوده ای» بخوانید و نه تنها او بلکه سازمان فدائیان اکثریت را در دورانی که بزرگ ترین متحد حزب تودهٔ ایران بود و دوران درخشانی از اتحاد عمل با حزب را در تاریخ نوین ایران رقم می زند به جرم سیاست های «فرمانبری و فرمانبرداری» محکوم کنید؟ آیا همین کیش شخصیت ها باعث نمی شود تا آنجا پیش روید تا به اصطلاح در بین تضادهایی که از این شقه کردن های خیالی حزب می سازید، جایگاهی را نصیب خود سازید.

براستی شما خود شخصا در کدام انتخابات اعلام شدهٔ درون گروهی سخنگوی توده ای های داخل کشور شده اید؟ آخرین کنگرهٔ راه توده ای که در تمام این نوشته با احترامی سئوال برانگیز از آن یاد می کنید در چه زمانی برگزار شده است که شما بعنوان میهمان از یک به اصطلاح یک گروه دیگر حزبی در آن حضور یافته باشید؟

نه جناب آقای شکیبا، دوران این حرف های فسیل شده مدت هاست سپری شده است. این درس ها به درد همان تشکیلات خودتان می خورد. اساسنامه این نوع جریان های انحلال طلب را پیش از آنکه شما فکر کنید خوانده ام. یک بند بیشتر ندارد و آن هم بدین قرار است:

در صورتی که فردی از مسئولیت تشکیلاتی اش به هر دلیل کنار گذاشته شود و یا به علت ایجاد خطر امنیتی در ارتباط با جریانی متصل به پلیس سیاسی قطع ارتباط شود، یا سمتی را که خود متصور بدست آوردنش بوده به او نداده اند، حق دارد به جای طرح شکایت در کنگرهٔ بعدی حزب، برای خودش یک جریان تازه راه بیندازد و تا آخر عمر علیه حزب  خنجر بکشد. در چنین اساسنامه هایی است که برخی افراد «اسطوره» می شوند و یا اجازه می یابند برخلاف تمام اسناد حزبی به خودشان «سنوات خدمت» ی بعنوان پیش کسوت بدهند و دیگران را شهروند درجه دوی حزبی به شمار آورند و آنگاه سخن از عدم سانترالیسم دمکراتیک در حزب توده ایران را چاشنی این بذله گویی ها کنند. احمد سپیداری شخص است و نه گروه. هیچ داعیه ای هم جز اینکه صادقانه به کار روشنگری اش بپردازد، ندارد.

نامه شما پر از برچسب هایی است که بد نیست برای نشان دادن حد منطق و انصاف در آن، به برخی از مواردش اشاره کنم. اینکه دیگران به حرف رفیق عمویی برای تحریم انتخابات گوش کردند و یا نکردند را از حرف شما و من نمی توان دریافت. آن را باید از گزارش خبرگزاری های مختلف از حضور عظیم و البته قابل پیشبینی مردم دریافت که ظاهرا بر عکس تلاش های شما و رفیق عمویی بوده است.

اینکه رفیق عمویی کی و چگونه خاطراتش را انتشار دهد به خود ایشان مربوط است، اما اعتبار بخشیدن بدون خدشه به خاطره نویسی های علی خدایی در آن نقل قول راه توده، حتی برای دوران هایی که ایشان به علت حضور در زندان اساسا اطلاع مستقیمی از ماجراها نداشته، چه بخواهد و چه نخواهد، خاطرات ایشان را به خاطرات کارسازی شدهٔ علی خدایی گره می زند و در صورتی که به هر دلیل انتشار نیابد و در زمان حیات ایشان محک نخورد، راه را برای انواع سؤ استفاده های تازه علیه حزب به دست علی خدایی ها، عبدالله شهبازی ها و پرتوی ها و ... باز می گذارد. به نظر می رسد آنقدر خاطرات مشمئز کننده ی ضد حزبی خوانده باشیم که انسان به خودش حق دهد از چنین احتمال هایی بترسد. این پوست خربزه را، تاکنون، دیگرانی زیرپای توده ای ها گذاشته اند.

و آخر اینکه، شما نمی دانید احمد سپیداری چرا از ایران خارج شده، کی بر می گردد، و در اینجا چگونه و تحت چه شرایطی زندگی می کند. انسان وقتی چیزی را نمی داند، همین طور بی حساب دهانش را باز نمی کند و وقتی پاسخی درست به مسائل طرح شده ندارد، نفرت پراکنی نمی کند و درسنامه نمی نویسد.  بهشت دانستن کشورهای سرمایه داری از طرف شما بعنوان کسی که خود را توده ای و چپ می داند نیز عجیب است. برای من زندگی در جوامع سرمایه داری جز جهنمی بیش نیست و اگر جز این بود راه مبارزه برای استقرار یک نظام سوسیالیستی را انتخاب نمی کردم.

آموزش هایی که بعنوان یک «پیشکسوت» به اینجانب دادید را حاوی ارزشی برای فراگیری نیافتم. همین که در نوشته تان تا حدی روشن کرده اید، چه فکر می کنید و در محفل تان چه خبر است، سپاسگزارم. آینده نشان خواهد داد حساسیت های احمد سپیداری نسبت به این اقدام سئوال بر انگیز رفیق عمویی درست بوده است یا نه.

در شمارهٔ اخیر راه توده مقاله ای همسو با سخنان شما وجود دارد که بسیار تکاندهنده است[2]. مقاله در پس توده ای نمایی های نخ نما، با اشاره به فراهم آمدن زمینه برای تاسیس یک حزب تودهٔ جعلی منطبق بر منویات نظام جمهوری اسلامی (بعد از به اصطلاح برخی تحولات!؟)، راهکارهایی را برای تشخیص موافقان و مخالفانش داده است. آینده نشان خواهد داد هدف از اعلام مواضع « گروه» مورد نظر شما در چنین شرایطی در همین راستاست یا نه؟ هنوز برای قضاوت زود است.

 

۲ آبان ۱۳۹۱


 

[1] http://www.rahetudeh.com/rahetude/2012/04sept/2/amou.html

[2] http://www.rahetudeh.com/rahetude/2012/03octobre/3/ahzab.html

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter