نویدنو:22/07/1391  

 

نویدنو22/07/1391 

 

 

آیا روسیه قادر به تحمل تندبادها وتوفان ها خواهد بود؟

گنادی زیوگانوف-برگردان: هاتف رحمانی

دبیرکل حزب کمونیست فدراسیون روسیه

 

دهه ها تبلیغات غربی بر طبل کوبیده اند که اتحاد جمهوری های شوروی و"اقمار" آن باید به خاطر ستیزه در جهان وپیدایش نقطه های آزارنده در نقشه زمین سر زنش شوند . سیاست پیشگان غربی ورسانه ها با بی پروایی ادعا می کنند که اتحاد شوروی نقشه های توسعه طلبانه ای را می پرورد . از زمان سرنگونی اتحاد شوروی 20سال گذشته است . آیا جهان امن تر شده است ؟

ما امروز شاهد چیستیم؟ سیاره در حال فرو رفتن عمیق تر در مرداب هرج ومرج و خشونت است . ستیزه های اجتماعی ومذهبی حاد بین دولتی بیش از همه زمان ها در حال شعله ور شدن هستند. در اروپای قبلا کامیاب اقدام های اعتراضی توده ای علیه متصدیان بورژوادر حال آرایش است تا نه تنها پرولتاریا بلکه به اصطلاح طبقه متوسط لطمه ژرفنده بحران جهانی را به سبب طمع ورزی الیگارشی جهان تحمل نکنند.

با این حال حاد ترین وخشن ترین ستیزه ها در خارج از اروپا درحال طغیان هستند. تنش ها در اطراف ایران سال ها شکل گرفته است و حتی تهدید به دخالت نظامی شفاهی بیشتری علیه آن کشور وجود دارد . جمهوری دموکراتیک خلق کره تحت فشار دائمی است .

در قلب افریقا ، در جمهوری کنگو ،جنگ داخلی فروکش نکرده ای سال ها ادامه یافته است . سیاست احمقانه غرب در رابطه با لیبی نه تنها یکی از موفق ترین دولت های قاره را نابود کرد ، بلکه پی آمد های شومی برای کشورهای همسایه داشت . بعنوان مثال ، مالی شمالی به دست متعصب های مذهبی افتاده است و از هر لحاظ از عضویت قاره خارج شده است . روند مشابهی در افریقای شرقی در حال انجام است که شکاف سودان منجر به وضعیت مقابله  مسلحانه دائمی بین بخش های شمالی وجنوبی آن گشت .  

در حال حاضر خاورمیانه محل تمرکز رخ داد های توفانی است .بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم آن منطقه به منبعی از تنش های دائمی و جنگ های بسیاری شد چون اسرائیل ورئیس های غربی آن از همراهی با قطع نامه های سازمان ملل دایر برمتوقف کردن اشغال سرزمین های عربی، بازگشت فلسطینی های آواره به سرزمین مادری و ایجاد دولت مستقل فلسطینی سرباز می زنند . در ضمن  در طی دو سال گذشته تقریبا تمام کشورهای خاورمیانه وشمال افریقا به درجه های متفاوتی بی ثبات بوده اند . امروز جنگ داخلی برادر کشانه ای در سوریه  به راه انداخته شده است .

افغانستان وعراق منطقه های بی ثباتی عظیم هستند . در ترکیه کرد ها در حال راه اندازی مبارزه مسلحانه ای برای آزادی ملی اند ، وبه تازگی رابطه بین جمهوری خلق چین و ژاپن بر سر ستیزه های ارضی به شدت خراب شد ه است.

همه این رخ داد ها تصادفی نیستند .البته هر یک از این ستیزه ها دلیل های داخلی خود را دارند. اما منبع اصلی بی ثباتی جهان سیاست قدرت های غربی است که تلاش می کنند سناریو توسعه نو استعماری را بر تمام بشریت تحمیل نمایند .

جهان دوباره در یک نقطه عطف تاریخی قرار دارد. بر خلاف ادعاهای خوش بینانه اخیر که رکود اقتصادی تمام می شود ، سرمایه داری عمیق تر وژرفتده تر در بحران همه جانبه ای غوطه ور می شود . این امر ناگزیر است چون دلیل های اصلی بحران از بین نرفته اند . این بار بحران اروپا را هدف گرفته است که دسته کاملی از کشورها با ورشکستگی مواجه اند.نخبگان حاکم تلاش می کنند بار بحران را به دوش توده های مردم انتقال دهند . تضاد ها بین منش جمعی تولید مدرن و تصاحب خصوصی نتایج آن تشدید می شود . 

جهان به کدام سو حرکت خواهد کرد ؟ نیازی به  گفتن نیست که ، نخبگان جهان برای نجات سامانه سرمایه داری سازمان اجتماعی تحت سلطه "میلیون طلایی" که در پول ومصرف انگلی غوطه می خورد تلاش خواهند کرد . گفته می شود که عضو های دور اندیش تر طبقه های ممتاز درک وپذیرش آن را که غرب جهان را به پایان مرگباری می راند آغاز کرده اند .

فرانز مانتفرینگ رهبر حزب سوسیال دموکرات المان می گوید : " در 1990 وقتی که کمونیسم واقتصاد برنامه ریزی شده آن به زانو در آمد ، ما با این اعتقاد که اکنون اقتصاد بازار اجتماعی سرانجام پیروز شده است بی جهت خوشی کردیم . در واقع ، پس از آن یک سرمایه داری متفاوتی همراه با سوء استفاده ها وبدون اجزا اجتماعی اش در سراسر جهان توسعه یافت . کمونیسم فشار با انضباطی را بر سرمایه داری اعمال می کرد. شکل کنونی سرمایه داری که احساس مسئولیتی در برابر انسان وجامعه ندارد باید به زباله دان انداخته شود . سوء استفاده از سرمایه مالی لجام گسیخته باید متوقف گردد." 

کریستیان دموکرات کولررهبر سابق اف آر جی گفت که " سرمایه داری آنگلو ساکسون " سفته باز و ماجرا جو فرو ریخته است . " پول در آوردن بدون قاعده ، بدون مسئولیت و وجدان متلاشی شده است ." (حرف های)  او از سوی رهبران سایر کشور های اروپایی پژواک می یابد . رئیس جمهور امریکا ،از آنچه تشنج های بحران تکان دهنده تمام جهان از آن سرچشمه می گیرد سخنی نمی گوید ، هر گز بر نیاز به تغییر فراگیر ، عمیق و تغییر بنیادی اصرار نمی کند.  اوباما (صرفا) " گربه های چاق" (کنایه از ثروتمند های بزرگ- مترجم )  را که حتی در اوج بحران اقتصادی ثروت مند تر می شوند متهم کرده است . 

بنا بر این ، رهبر های هوشیار غرب بیش از پیش در می یابند که مدل "اقتصاد کنترل نشده خود تنظیم گر" به بن بست رسیده است ولازم است دور انداخته شود .هر چند خط های راهنمای سیاست خارجی همیشه از سوی رهبران رسمی تعیین نمی شوند. نو محافظه کار ها در تشکیلات امریکایی پنهان شده اند که منافع انحصار های چند ملیتی سلطه جو تر و بانک های علاقمند به کنترل جهانی بر بازار ها وفرمان های دیکته شده سیاسی را بیان می کنند .

آن ها متقاعد شده اند که  هر دو این هدف ها می تواند با نیروی نظامی ، که به صورت فزاینده ای از سوی حمله اطلاعاتی وتبلیغاتی حمایت می شود به دست آید. اصل دیگر در استراتژی نئوکان ها هرج ومرج مدیریت شده است . به نظر می رسد که تمام رخ داد های اشاره شده در بالا خود انگیخته اند . اما یک ارتباط ژرفی بین آن ها وجود دارد چون تمام آن ها به درجه های متفاوتی راهبرد طبقاتی متجاوز ترین حلقه های غربی را در تلاش برای تحت سلطه در آوردن کل جهان نشان می دهد . 

غرب حامی اصلی تروریسم بین المللی است که برای پیش برد هدف های جهانی اش مورد استفاده قرار می دهد . اعتقاد رشد یابنده ای در جهان وجود دارد که حادثه 11 سپتامبر 2001- حمله هوایی در نیو یورک- از سوی ساختار های قدرت امریکایی طراحی شد تا بهانه ای برای " تهاجم جهانی علیه تروریسم بین المللی" فراهم آورد که (مراد آن )در حقیقت توسعه اقتصادی ، نظامی واطلاعاتی جهان امریکایی است .

با این حال ، مقوله جهان تک قطبی پیش چشمان ما در حال خرد شدن وفروریختن است . حتی زیبیگنیو برژینسکی، که مدافع جهانی سازی امریکایی است ، در کتاب اخیر خویش  ناگزیر از پذیرش شکست " رویای امریکایی" است . تمام مطالب بالا به معنی توسعه هماهنگ نیروهای مولد ، سطح مسئولانه ای از مصرف ، گرایشی صرفه جویانه به طبیعت ، رفاه و ترقی برای هرکس وهمه است .

مخالفت جهانی فزاینده ای با جهانی سازی به سبک امریکایی وجود دارد . در حالی که پس از فرو پاشی اتحاد شوروی در اوایل دهه1990 به نظر می رسید که دیگر هیچ وزنه تعادلی برای طمع حاکم و تجاوزکاری غرب نمی تواند وجود داشته باشد ، اما یک مرکز بدیل سیاسی واقتصادی با نفوذ اخیرا با شکل گیری اتحاد بریک( برزیل ، روسیه، هند،وچین) پدیدار شده است . این کشور ها محل سکونت بیش از نیمی از جمعیت جهان وسبب بخش همواره رشد یابنده اقتصاد جهان هستند . پیوستن افریقای جنوبی به اتحاد "کمان جنوبی" اتحاد را کامل کرد.قدرت رشد یابنده اقتصادی ، سیاسی و نظامی آن گروه از کشورها نه تنها نفوذ بین المللی آن را افزایش می دهد ، بلکه برای اولین بار از زمان فروپاشی اتحاد شوروی ، مانعی در راه گسترش غربی،  جلو گیری از تلاش برای اعاده نظم نو استعماری جهان  قرار می دهد.

لازم به ذکر است که بر خلاف  اتحاد شوروی وکشورهای بلوک سوسیالیستی ، که بدیل سیاسی و نظامی قدرت مندی را برای غرب تامین می کرد اما در مرحله برابری اقتصادی با رقبای ما شکست خورد ، چین امروز به طور پیوسته به "کارگاه جهان " تبدیل می شود که حتی به  بازار های جدید از جمله بازار های  اروپا و امریکا وارد می شود . همراه با اقتصاد های به سرعت رشد یابنده هند وبرزیل اساسا وضعیت جدیدی را در جهان ایجاد می نماید . 

مهم است که سامانه جهانی مبتنی برسازمان ملل متحد ،که با مشارکت فعال اتحاد شوروی ایجاد شد ، دوران انتظار را تحمل کرده است .بر خلاف تمام تلاش ها از سوی امریکا ومتحدان آن برای به دست گرفتن اداره آن سازمان جهانی ، سازمان ملل هنوز عنصر کلیدی در تثبیت روابط بین المللی است . اصل تعادل قوا در شورای امنیت که از سوی موسسین بنیان گذار آن ، از جمله رهبر های شوروی مطرح شد ، جلو گیری از اقدام های آشکار تجاوز در بخش امپریالیسم مالی را امکان پذیر می سازد .   

با تجزیه اتحاد شوروی و در پیش گرفتن سیاست هوادار غرب از سوی گروه یلتسین ، از جمله اندری کوزیروف وزیر خارجه رسوا ، نقش شورای امنیت سازمان ملل به شدت کاهش یافت . این وضعیت زمان طولانی ادامه یافت ، که امریکا ومتحدان آن را برای به راه انداختن رشته ای از اقدام های گستاخانه تجاوز علیه یوگسلاوی ، عراق ، افغانستان و لیبی قادر ساخت . با این حال  در نتیجه تغییرتعادل قوا سامانه تجاوز قانونی از طریق سازمان ملل برای اولین بار در عرض دو دهه عمل نکرد .این به وتو پیش نویس قطع نامه هایی که می توانست به غرب برای دست یازی به دخالت نظامی علیه سوریه حق دهد از سوی روسیه وچین  ربط دارد . 

از این رو امریکا ومتحدان آن برای ایجاد سامانه جدید و موازی اداره  جهان در شکل گسترش ناتو وسازمان تجارت جهانی تلاش می کنند . هدف آن ها به دست گرفتن اداره سیاره به وسیله نیروی نظامی زمخت ، اما با حفظ وژرفش روابط اقتصادی نا عادلانه و عدم مبادله برابر بین شمال ثروتمند صنعتی شده و جنوب جهانی است که منابع عظیم طبیعی را در اختیار دارد . 

شکی وجود ندارد که سازمان تجارت جهانی ، برخلاف اظهارات رسمی در باره از بین بردن موانع تجارت بین المللی ، در واقعیت به هدف های استعماری به قدمت قرن ها خدمت می کند.آن ها برای به دست آوردن منابع طبیعی ونیروی انسانی از جنوب به قیمت ارزان و فروختن کالاها ی شمال به قیمت بالای افسانه ای تلاش می کنند . این امر از طریق سامانه ای از دادگاه های جهانی که کاملا تحت سلطه نماینده های غرب هستند به دست آمده است . و رهبر های متمردی که عدالت چنین شیوه هایی را به مبارزه می طلبند به احتمال قوی به سرنوشت اسلوبودان میلوسویچ ، صدام حسین ومعمر قذافی تن می دهند . 

در بستر ژرفش بحران سرمایه داری و خیزش حتمی اعتراض ها ادم می تواند تصور کند که کشورهای بر جسته امپریالیستی برای محدود کردن نفوذ کمونیست ها و حزب های چپ گرا تلاش خواهند کرد. آن ها آزار و انتقام علیه رهبر این حزب ها را تشدید خواهند کرد. کشورهای اروپای شرقی ، به ویژه ، برای نمایش وفاداری به عموسام سر از پا نمی شناسند. آن ها آشکارا از باندرا وسایر هم دست های هیتلر به عنوان رزمنده ها علیه کمونیسم تجلیل می کنند ، برای فاشیست های زنده مانده بقعه یاد بود بنا می کنند ، نشانه های شوروی وکمونیسم را ممنوع می سازند . با وجود تمام این اقدام ها ، جنبش کمونیستی وچپ گرا به صورت قابل ملاحظه ای وضعیت خود را در سطح جهانی وملی تقویت کرده اند .انتخابات پارلمان ها و مجالس قانون گذاری محلی در بسیاری از کشورها بیش از پیش آن را ثابت می کند .

در ضمن، درک آن که موضع نخبگان روسی در مسائل بین المللی تا چه حدی موافق منافع ملی روسیه است اهمیت دارد . ما شاهدیم که سیاست خارجی روسیه به صورت برجسته ای دارای منشا طبقاتی است . این امر به صورت پایداری فروگذاری منافع کشور به خاطر جاه طلبی های شخصی ومنافع خودخواهانه گروه حاکم را نشان می دهد . از اوایل دهه 1990 "نخبگان" روسی مشتاق  تبدیل شدن به بخشی از "تشکیلات " غربی بوده اند. (روسیه) در ابتدا (از غرب) دور نگه داشته شد اما سپس دقیقا اجازه داده شد وارد باشگاه غرب شود ، اما تنها بعنوان شریک کوچک واغلب بی حق . نخبگان روسی تمام این را تحمل می کنند. نمی تواند جور دیگری باشد چون ، همان طور که همه می دانند ، نه تنها الیگارش های روس ، بلکه بوروکرات های برجسته نیز پول های خود را در بانک های غربی نگه داری می کنند ، فرزندان خود را به دانشگاه های غربی می فرستند ، تعطیلات خود را در محل های تعطیلات غربی می گذرانند ، و "محل های اماده  فرود ی" را به شکل آپارتمان ها ، ویلاها و قلعه ها در کشورهای غربی دارند .

حقیقت معروفی است که هرسیاست خارجی موفقی باید بر سه بنیان استوار باشد : حس وطن دوستانه در جامعه ، اقتصاد قدرت مند و نیروهای مسلح مقتدر. روسیه هیچ یک از این سه جزء را ندارد . گفتگو در باره احساس های وطن دوستانه،  در تمام  20سال پس از کودتای اوت – دسامبر 1991 ، گروه حاکم در واقع در حال ریشه کن کردن وطن پرستی بوده است . در واقع کلمه مهم " میهن پرست" معنی توهین آمیزی یافته است . یک روند محو کردن احساس علاقه به کشور ، سنت هاو رسم های  مردم وتحمیل ارزش های بیگانه هنوز هم ادامه دارد .   

وضعیت اقتصاد روسیه به خوبی معلوم است . روسیه به منبعی از مواد خام برای صنعت غربی واخیرا شرقی تبدیل شده است . اقتصادی نیمه استعماری که به شدت به درخواست بخشی از کشورهای توسعه یافته وابسته است ، ونا چیز ترین نوسان در اقتصاد جهانی پی آمد های بسیار نا گواری برای روسیه دارد . علاوه بر این ، بخش اصلی دارایی ها پیش از این از قلم رو کشور ما خارج شده بود ودر مناطق دور از دسترس قرار دارد .

در مورد نیروهای مسلح، آن ها عملا توانایی رزمی خود را در نتیجه "اصلاح های" مداوم در طول سال ها از دست داده اند . سهم سلاح های مدرن در بهترین حالت 10درصد است . سپاه افسر ها دچار تلفات بسیاری شده است . اصلاحات تحت هدایت سردیوکوف وزیر دفاع به اخراج ده ها هزارنفر از افسران ورزیده وآموزش دیده از ارتش منجرگشته است . آدم می تواند به  شمردن جزئیات ویرانی خود آگاهی ملی، نابودی صنعت وکشاورزی  ادامه دهد . پیام روشن است : با ادعای صرف تصمیم به تقویت منافع ملی به هیچ چیزی نمی توان دست یافت .    

شخص مجبور است در نظر داشته باشد که حتی امپراتوری مدرن ، ایالات متحده امریکا ، با قدرت اقتصادی ، نظامی و سیاسی عظیم خود به متحد هایی نیاز دارد . امریکایی ها با قدرت برای تضمین آن که هر یک از اقدام های سیاست خارجی آن ها وسیع ترین حمایت ممکن را در جهان کسب کند کار می کنند .  روسیه ، بر عکس ، در سال های اخیر تمام متحد های سنتی خود را با پشتکار دور کرده است . امروز ما عملا تنها یک متحد راهبردی قابل اتکا داریم ، بلاروس. اما آن مردم برادر بارها وبارها تحت فشار قدرتمند عناصر هوادار غرب در نخبگان حاکم روسیه قرار داشته اند. شخص احساس می کند که این نیروهای با نفوذ در راس قدرت در صورتی که الکساندر لوکاشنکو رئیس جمهور بلا روس از قدرت برکنار شود  می توانند اصلا خوشحال باشند، واقدام های اقتصادی دولت روسیه حاکی از تلاش هایی برای ایجاد پیش شرط هایی برای بد تر کردن استاندارد های زندگی در بلاروس و برای رشد احساس های اعتراضی در آنجا است .

در نهایت ، شخص می تواند با اطمینان اعلام کند که جهان وارد منطقه ای از تند باد ها وتوفان ها شده است . اگر کشتی بزرگ روسیه ناگزیر از حرکت با اطمینان در داخل آن منطقه است،  برای آن که در جهت درستی هدایت شود به خدمه ای ماهر ، فن آوری قابل اتکا و اطمینان مسافر ها نیاز دارد . اکنون جامعه به صورت فزاینده ای به آن  که ما در جهت درستی حرکت می کنیم شک دارد. ما عمیقا متقاعد شده ایم که تنها اگر نیروهای مردمی وطن پرست تحت هدایت حزب کمونیست روسیه به قدرت برسند کشور ما به کسب  دوباره وضعیت قدرت بزرگ ، احترام رقیب ها و اعتماد دوستانش قادر خواهد بود .

سرچشمه : سولید نت 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter