نویدنو:25/06/1391  

 

نویدنو:25/06/1391  

 

 

آن چه باید ار بهروز خلیق آموخت !

فرهاد عاصمی

دوست گرامی

و عنوان ”مسئول هیئت سیاسی- اجرایی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)“،

رفیق عزیز بهروز خلیق!

بازتاب سه ”گفتگو“ی  پراهمیت شما در ارتباط با استراتژی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) «در امر اتحادها» برای مرحله کنونی و انتقادهای قابل تاملی که به خط مشی انقلابی حزب توده ایران در گذشته و حال ابراز نموده اید، نگارنده را بر آن داشت، ”گفتگو“های سه گانه شما را با دقت مطالعه کنم.

نکته پراهمیتی که بلافاصله توجه مرا به خود جلب نمود، نکته ای است که در ”گفتگو“ی شماره ٨ ابراز کرده اید. شما در پاسخ به پرسش طرح شده در ارتباط با باور «سازمان [که] سیاست تشکیل بلوکهای اتحاد را در حال حاضر امکان پذیر میداند»، اشاره به «هشت جریان جمهوریخواه» می کنید که سازمان شما با آن ها «وارد همکاری» شده و «تلاش زیادی برای تداوم همکاری بین نُـه جریان صورت گرفته است. علیرغم مشکلات، این همکاری تداوم یافته است. کوشش ما این است که بر تعدادمان افزوده شود و همکاری ها گسترش بیشتری پیدا کند.»

در ادامه سخن، شما بر نکته پراهمیتی انگشت می گذارید و نگارنده آن را شایسته توجه ویژه ارزیابی کرده و مایلم آن را به عللی که دیرتر به آن پرداخته خواهد شد، برجسته نمایم. شما خاطر نشان می کنید که: «شکل گیری چنین اتحادی، نشانگر وجود اشتراک در برنامه آن [بلوک] ها است. …»

آنچه که می توان و بایستی از سخنان شما در ارتباط با شکل گیری اتحادهای اجتماعی آموخت، اهمیت توجه به «وجود اشتراک در برنامه»، به عبارت دیگر تـوجـه به مضمون و محتوای هدف های اقتصادی- اجتماعی اتحادها می باشد که بایستی پس از پیروزی در نبرد در پیش رو تحقق یافته و پیاده شود. با توجه به نظر شما می توان پذیرفت که

اول-  مضمون مورد نظر بایستی در شکل و قالب متناسب، در مورد مشخص بحث، مساله شکل حکومت، ارایه شود. مضمون و شکل متناسب آن وحدتی دیالکتیکی را تشکیل می دهند و از هماهنگی درونی برخوردار هستند.

سوتفاهمی که برای شما درباره مضمون شعار ”جبهه ضددیکتاتوری“ حزب توده ایران در آستانه انقلاب بزرگ بهمن ۵٧ مردم میهن ما و در خط مشی انقلابی کنونی حزب توده ایران ایجاد شده است، همان طور که در ”گفتگو“ ٨ و ٩ بیان کرده اید، ظاهراً ریشه درابهـامـی دارد، که در ذهن درباره مضمون این شعار وجود  داشته و یا هنوز هم وجود دارد: «این شعار سلبی و ناظر بر وضعیت امروز است و با فردای طرد استبداد رابطه برقرار نمی کند. به بیان دیگر مشخص نمی کند که چه نوع حکومتی [تکیه از من] را می خواهد جایگزین استبداد کند.» (”گفتگو“ ٨) و در ”گفتگو“ی ٩ اضافه می کنید: «… این شعار مشخص کننده شکل حکومت جایگزین به جای استبداد مذهبی نیست.»

پرسشی که مطرح است این پرسش است که آیا در انتقال مطلب مورد نظر شما برای انتشار، سهل انگارانه کمبودی وجود دارد و نکته پراهمیتی که شما در ارتباط با «وجود اشتراک برنامه» و مضمون مورد توافق «بلوکها» مطرح کرده اید، به متن منتقل نشده است و یا آن که موضع سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) درباره ضرورت «وجود اشتراک برنامه»،  مضمون «مشترک» اقتصادی- اجتماعی «برنامه» را مورد نظر نداشته و این «اشتراک» را تنها به شکـل حکومت محدود می پندارد؟

خطر ایجاد شدن سوتفاهم درباره دو پرسش فوق که به «پاسخ رسمی از جانب حزب ما» (ن ک «اثرگذاری برنامه ”آلترناتیوسازی“ بر نیروهای سیاسی و هدف جمهوری خواهی»، نامه مردم شماره ٨٩٢، ۶ شهریور ١٣٩١ http://www.tudehpartyiran.org/detail.asp?id=1731) نیز راه یافته و گوشزد شده است، از یک سو اشاره ای نقادانه است به سخن شما: «بهروز خلیق می گوید که هدف کلیدی و شعار اصلی برای همکاری نیروها در مبارزه با رژیم حاکم باید بر مبنای ”جمهوری خواهی“ و ”سکولاریزم“ باشد» و از سوی دیگر، ناله ای دردمندانه است که از بی توجهی به محتوای «برنامه» حزب ما ناشی می شود که در جمله: «متاسفانه بی دقتی و یا به طور گزینشی نقل قول ها را ارائه دادن …»، تظاهر می کند. گزینشی که در آن متاسفانه مضمون مورد نظر در طرح برنامه حزب توده ایران مورد توجه کافی قرار نگرفته است.

دوم- درک مضمون پدیده، تنها با توجه به کلیت قانونمند و الزامیِ روند شدن و وجود آن ممکن است.

شعار ”جبهه ضددیکتاتوری“، چه در دوران پیش از انقلاب بهمن ۵٧ و چه اکنون، شعاری آویزان در خلاء نیست. شعاری ”تاریخی“ است! یعنی از بار ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی معینی برخودار است. درک مضمون شعار، تنها در چهارچوب ارزیابی کلیت شرایط ”تاریخی“ حاکم بر آن ممکن است.

شعار ”جبهه ضددیکتاتوری“ در دوران انقلاب بهمن ۵٧ که به اهرم پرتوان سرنگونی رژیم سلطنتی- ساواکی تبدیل شد، تنها با رشد قانونمند و الزامی خود به ”جبهه متحد خلق“ می توانست پاسخگوی وظایف طرح شده در مرحله انقلابی رشد جامعه ایران باشد. ارتباط درونی دو شعار ”جبهه ضددیکتاتوری“ و ”جبهه متحد خلق“، کلیت جداناپذیری را برای مرحله انقلاب ملی- دموکراتیک بهمن ۵٧ تشکیل می داد. بی توجهی به رابطه دیالکتیکی این دو شعار، محدود و خلاصه پردازی این رابطه به «همه با هم»، امکان شناخت علل پرتضاد و مختلف ناتوانی در برپایی ”جبهه متحد خلق“ را به وجود نمی آورد.

ناتوانی در برپایی ”جبهه متحد خلق“ که حزب توده ایران، سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) و نیروهای بسیار دیگری برای تحقق آن جانفشانانه کوشیدند، یکی از علل شکست انقلاب بود. بررسی علل این ناتوانی و کلیه علل شکست انقلاب وظیفه این سطور نیست و می توان در صورت لزوم به طور جداگانه به آن پرداخت.

در شرایط کنونی نیز می بایستی با ارایه برنامه مشخص راه رشد آینده کشور، شرایط ضروری به منظور برپایی جبهه متحدی برای تحقق آن را تدارک دید، تا پیروزی در نبرد ضددیکتاتوری، آن طور که در کشورهای عربی شمال آفریقا عملی شد، به بیراه نرفته و تغییرات به تغییرات صوری تعویض «شکل حکومت» پایان نیابد. «بلوکهای» ایجاد شده باید دارای برنامه مشخص برای تغییرات اقتصادی- اجتماعی آینده بوده و تنها به تعیین شکل حکومت «سکولار» و … قانع نباشند. تنظیم چنین برنامه مشخص می تواند موضوع بررسی و کار مشترک در بلوک ها باشد.

واقعیت مضمون ”تاریخی“ پدیده ها را شما در برخورد به رضا پهلوی می آموزید، هنگامی که شما پسر محمد رضا شاه مخلوع را مؤدبانه مورد تمسخر قرار می دهید که در سالروز بیستمین تولدش سوگند می خورد که من «شاه ایرانم»!

شما از این روی محق هستید، زیرا او این ”تاریخی“ بودن تاریخ سرزمین باستانی ایران رادرک نمی کند. پسر، فراموش نکرده است که پدر، لااقل به امید ترمز انقلاب، اعتراف کرد: ”مردم من پیام شمار را دریافت نمودم!“، اما نمی خواهد حتی برای ظاهرسازی ”دموکرات منشی“ خود هم شده، حکم قانونیِ رای همه پرسی قریب به اتفاق مردم را بپذیرد و خود را هنوز «بنا به قانون» شاه می داند!

درک شعار ”جبهه ضددیکتاتوری“ در گذشته و اکنون، تنها از طریق درک مرحله ”ملی- دموکراتیک“ انقلاب مردم میهن ما ممکن است. با قرار دادن این شعار در این متن تاریخی است که مضمون تحولات ضروریِ در پیش، راه رشد آینده کشور و همچنین طیف متحدان برای تغییرات اقتصادی- اجتماعی قابل شناخت و درک می شود. مرز جدایی میان نیروهای راست و سلطنت طلب و به ویژه آنانی که شما به درستی «نیرو و گرایشی که برای انجام تحولات سیاسی در کشور بر دخالت کشورهای خارجی تکیه دارد» می نامید، با جنبش مورد خواست و هدف ”جبهه ضددیکتاتوری“ به روشنی و صراحت دیده می شود. از این فراتر، با قرار دادن ”شعار جبهه ضددیکتاتوری“ در متن تاریخی مرحله ملی- دموکراتیک انقلاب مردم ایران که در طرح برنامه برای ششمین کنگره در پیش حزب توده ایران توضیح داده شده است، راه رشد آینده کشور نیز لااقل در سیمای اصلی و خطوط تعیین کننده آن، قابل شناخت و درک می گردد. زیرا:

- اگر باید مضمون ملی انقلاب، به معنای استقلال اقتصادی- سیاسی- فرهنگی و … ایران از نظام سرمایه داری جهانی شده امپریالیستی درک شود،  – نظامی که در آن سیطره سرمایه مالی کنسرن های فراملی برقرار و کشورهای امپریالیستی می کوشند سرزمین خلق های دیگر جهان را در یک روند ”باروک امپریالیستی“ به کشورهای نومستعمره خود بدل سازند –، آنوقت بایستی هم مبارزه علیه برنامه نولیبرال ”خصوصی سازی و آزاد سازی اقتصادی“ که ابزار برقراری سیطره سرمایه مالی امپریالیستی بر کشورهای دیگر جهان می باشد، در مرکز برنامه اقتصادی- اجتماعی هر اتحاد ملی و میهن دوستانه که تشکیل شود، قرار داشته باشد! پذیرش اصل مبارزه با برنامه نولیبرال امپریالیستی، مرز جدایی پرصلابتی را میان جبهه انقلاب و ضدانقلاب تشکیل می دهد!

- اگر باید مضمون دموکراتیک انقلاب را به معنای مقاومت همه لایه ها و طبقات میهن دوست در برابر دیکتاتوری ارزیابی نمود، آنوقت بایستی هم خواست آزادی های دموکراتیک و قانونی به منظور برپایی سازمان های دموکراتیک و احزاب سیاسی- طبقاتی، در مرکز آن حزب طبقه کارگر، سازمان ها دموکراتیک زنان و مردان روشنفکر- دانشجویان، خواستاران تساوی حقوق کامل میان زن و مرد، مدافعان حق ملی خلق های ساکن ایران و …، نقش مرکزی را در برنامه اقتصادی- اجتماعی هر اتحاد ملی و میهن دوست ایفا کند.

سخنان پرطمطراق علی خامنه ای علیه آمریکا و «دیکتاتوری چند کشور غربی» در جلسه کشورهای غیرمتعهد در تهران در هفته گذشته، از این روی که نقش ارتجاعی و تجاوزگر امپریالیسم را افشا نمود، سخنان بی محتوا نبود، بلکه از آن روی این سخنان بی محتوا، فاقد صداقت و نفوذ بود، زیرا تنها نمایشی مزورانه و پُـرگویـی انشاگونه رئیس کشور خفقان زده ای را به نمایش می گذاشت که حاکمیت سرمایه داری و رژیم ولایی- امنیتی آن اقتصاد کشور را به زائده نظام اقتصادی سرمایه داری امپریالیستی بدل نموده و با سرکوب فاشیست مآبانه همه میهن دوستان، با قتل و محکومیت های اعدام و زندان، با برپایی بازداشتگاه های تجاوز و مرگ و با ایجاد «زندان های مخفی» و غیرقانونی برای مبارزان و رهبران جنبش مردم، شرایط اجرای برنامه اقتصادی امپریالیسم را ایجاد کرده و اعمال این سیاست ضدمردمی و ضدملی را پینوشه وار به مردم میهن ما تحمیل نموده است.

 بدیهی است که مضمون باید با بیانی صریح، روشن، شفاف، دقیق، همه جانبه، به عبارت دیگر علمی ارایه گردد. البته باید مضمون و محتوای هدف را در شکل و قالبی ارایه داد که حتی المقدور مانع ایجاد شدن سوتفاهم باشد. نکته ای که همان طور که در سرمقاله پیش گفته نامه مردم برجسته شده است، به طور قطع در طرح برنامه برای کنگره ششم حزب توده ایران مورد توجه قرار خواهد گرفت.

اما در عین حال باید خواستار آن بود و این تمنا را نیز داشت که دوستاران حزب توده ایران، نظریات حزب طبقه کارگر را در متن تاریخی ارایه آن و بدون انتخاب گزینشی نکاتی جدا از کلیت آن مورد بررسی انتقادی قرار دهند و از این طریق نقش کمکی بیش تری برای تدقیق خط مشی انقلابی حزب توده ایران ایفا سازند.

«بلوک» سوسیالیستی

درست در این ارتباط است که اشاره به نکته ای دیگر در سخنان شما، ضروری به نظر می رسد. شما در برخورد به نظریات بهزاد امیدی برجسته می سازید که «ما [سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)] از اندیشه سوسیالیستی فاصله نگرفته ایم …»! این نکته ای خوشحال و خرسند کننده بوده و زمینه مشترک پراهمیتی را برای توسعه دیدگاه ها و روابط ایجاد می کند. آیا به ایجا کردن «بلوک مدافعان سوسیالیسم» نیز اندیشیده شده است؟ آیا چنین بلوکی وجود دارد؟ آیا برپایی آن ضروری نیست؟

این نکته به ویژه از این روی نیز باید برجسته گردد، زیرا در تائید نظر شما هیچگاه نبایستی با نقض اصول و قوانین دموکراتیک، جایگاه اندیشه و پراتیک سوسیالیستی محدود و پایمال گردد، آن طور که متاسفانه انجام شده است و یا شاید هنوز اینجا و آنجا نیز بتوان تظاهری از آن ارایه داد.

آنچه که اما می توان در این ارتباط برای تعمیق درک علل شکست در «جنگ جهانی سرد سوم» (دومینکو لوزوردو، ”فرار از تاریخ؟ انقلاب روسی و چینی از دیدگاه امروزی“ ISBN 978-3-910080-72-0 ) بیان نمود، این نکته است که نمی توان علت این شکست را، آن طور که بیان شده است، در «ناکارائی» «سوسیالیسم واقعا موجود» خلاصه نمود. این خلاصه پردازیِ غیرمستدلی است که بایستی دارندگان اندیشه سوسیالیستی به ویژه از این روی از آن دوری کنند، زیرا امکان شناخت علل واقعی شکست را از آن ها سلب کرده و از این راه، امکان شناخت و انتخاب راه ضروری و در عین حال پرخطر و ناهموار را برای نوسازی سوسیالیستی جامعه از آن ها سلب می کند. شاید بتوان در زمانی دیگر به این بحث بازگشت.

خطر سلب کردن امکان شناخت راه درست از مدافعان سوسیالیسم از طریق خلاصه پردازیِ تضادهای چندلایه و متفاوت موجود در راه برپایی سوسیالیسم، ازجمله در این باور نیز خود را نشان می دهد، هنگامی که آنچه که اکنون در جمهوری خلق چین می گذرد، تنها به نکات انتقادی درستی که شما طرح نموده اید، محدود و خلاصه شود. نکاتی که بدون برطرف شدن آن ها، به ویژه بدون رشد حقوق دموکراتیک و آزادی های قانونی سوسیالیستی، و همچنین دفع خطر سیاسی- اجتماعی ناشی از رشد روابط سرمایه داری و ایجاد شدن لایه های ثروتمند در چین، راه رشد ”مدل چینی“ نیز نمی تواند احتمالاً پاسخ نهایی را برای تحکیم مبانی رشد سوسیالیستی ارایه دهد.

در این سطور جای پرداختن همه جانبه به این مساله نیست، اما نکته ای که از نظر نبرد تاریخی میان اندیشه سوسیالیستی و ضد آن در شرایط کنونی که نولیبرالیسم فرا رسیدن ”پایان تاریخ“ را تبلیغ می کند، پراهمیت است، توجه به این نکته می باشد که کشورهای امپریالیستی که خواستار حفظ کشور چین به مثابه کشور عقب مانده ای با نیروی کار ارزان بودند و کوشیدند همه موانع را برای انتقال تکنولوژی مدرن به این کشور ایجاد کنند، در هر دو عرصه با شکست روبرو شده اند. سطح درآمد زحمتکشان در این کشور با گام های بلند رشد می کند (ازجمله در چند سال اخیر ٢۵٠ میلیون نفر دیگر – برابر جمعیت کشورهای اروپای غربی – از زیر مرز فقر خارج شده اند)، سازمان های کارگری جدید بوجود می آیند و همچنین تکنولوژی مدرن نه تنها به چین راه یافت، بلکه راه مستقل رشد خود را نیز یافته است.

از توجه شما متشکرم

فرهاد عاصمی

پس از نگارش: نوشتار پیش از انتشار در صفحه ”توده ای ها“ (http://www.tudeh-iha.com/?lang=fa) با این باور در اختیار گذاشته شد، تا اگر نکته ای برای تصحیح- تغییر مورد نظرتان است، لطفا اطلاع دهید.

 

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter