نویدنو:25/06/1391  

 

نویدنو:25/06/1391  

 

 

چپ نمایی یک راست رو

انوشه راستگو

  چو رستم به زابلستان خواست شد                                    چپ آواز افکند واز راست شد.

 

  آقای بابک امیر خسروی عضو اخراجی حزب توده ایران در نوشته ای با عنوان "پاسخ امیرخسروی به عمویی " در آغاز نوشته دراز دامان خود چنین می نویسد :

" صادقانه بگویم و اعتراف کنم که برای من، از نظر اخلاقی و احساسی، نقد و زیر پرسش بردن گفته‌های این مبارز نستوه سیاسی طیف چپ که جوانی و عمر گرانقدر خود را در زندان‌ گذرانده است، بسیار دشوار است.

رفیق عمویی انسانی شریف و پاکدامن، ایراندوست و میهن‌پرست و حامی محرومان جامعه است و بدین ملاحظات، ایشان عمیقاً مورد احترام و تجلیل من است. همۀ این ملاحظات است که کار مرا در پاسخ دشوار می‌کند."

ایشان بلافاصله پس از این گفتار ادامه می دهند که :

" اگر ملاحظات اخلاقی فوق‌الذکر در میان نبود، در یک کلمه می‌گفتم آنچه در این مصاحبه می‌خوانیم، تحریف خشن و بازی با واقعیت‌های تاریخی، برای توجیه سیاست‌های نادرست و ویرانگر و ضد ملی رهبری وقت حزب تودۀ ایران در دوران ۲۸ ماهۀ حکومت ملی دکتر محمد مصدق است.

علی رغم همۀ سجایای انسانی آقای عمویی، که جنبه‌هایی از آن را برشمردم، استنباط من از خواندن مصاحبه این است که ایشان به واقع، حزب تودۀ ایران و به ویژه کم و کیف رهبری حزب را بدرستی نمی‌شناسد. از سوی دیگر، چنین به نظر می‌آید که ایشان، بنا به ملاحظاتی نمی‌خواهد در اظهارنظر دربارۀ سیاست‌ها و عملکردهای رهبری حزب تودۀ ایران، پا را از آنچه ایشان از سیاست‌های رهبری حزب تودۀ ایران، در سال‌های ۳۳-۱۳۳۲ در مطبوعات حزبی آموخته بودند، فراتر بگذارد؟ "

وبدینگونه تعارفات پیش گفته را پس می گیرد .

در ادامه ایشان جابجا از کلمات واصطلاحاتی چون " رفیق عمویی در سال‌های اوج جنبش ملی، تقریباً عضو سادۀ حزب بود " و" طی ۲۵ سال زندان دوران شاه کوچکترین تماسی با حزب نداشت" و" با اطمینان می‌توان گفت که اظهارات ایشان ...، گامی چندان فراتر از تکرار همان پلمیک‌های ارزان قیمت رهبری وقت حزب در آن سال‌های سرنوشت‌ساز بر نمی‌دارد.  "   سعی می کند در بحثی که قاعدتا باید با نگاهی دقیق وبدون احساسات وبا رعایت انصاف علمی باشد با کوچک کردن شخصیت آقای عمویی خود را فاتح میدان بیابد وخوانندگانش را تحریک کند واز آنجایی که این بحث با شخصیتی است که نه تنها به گفته ایشان بلکه به باوربسیاری از فعالان سیاسی صادق ایرانی( با دیدگاه های سیاسی گوناگون  وگاه متضاد ) "مبارز نستوه سیاسی طیف چپ " و " انسانی شریف و پاکدامن، ایراندوست و میهن‌پرست و حامی محرومان جامعه است " وبسیاری از دوستداران این مرز وبوم  تشنه شنیدن نظریات ایشان هستند (وآقای بابک امیر خسروی باید دستکم تا این حد از اوضاع ایران مطلع باشند) ؛ بناچار به دوگانه گویی در شکلی که ارائه شد می پردازند . در اینجا قصد دفاع از شخصیت آقای عمویی در مقابل آقای بابک امیر خسروی نیست ؛ چرا که او نه تنها  به چنین دفاعی نیازمند نیست ؛ بلکه دارای چنان زبان گویایی است که در یک مناظره تلویزیونی آقای بابک امیرخسروی را به آسانی برجای خویش نشاند . اما از آنجایی که آقای بابک امیر خسروی گمان می برند که چون سنگ بسته  وسگ رهاست ؛  می تواند پس از ورشکستگی سیاسی ای که نصیبش شده است از این نمد کلاهی برای خویش بدوزد؛ لازم است ایشان را از این خواب گران برهانیم .

آنان که از لحاظ فردی وسیاسی آقای امیر خسروی را می شناسند ؛ از این گونه تناقض گویی های ایشان به هیچ وجه تعجب نمی کنند .  او همیشه کوشیده است تا چپ آواز افکنده واز راست شود .

او که در اولین هجوم حزب الهی ها به دفتر حزب توده ایران رنگ به رخسار نداشت با عجله وشتابان به بهانه ای واهی کشور را ترک نمود و رهسپار محل امن خویش در فرانسه شد وپس از آن هم با دستاویزهای گوناگون از آمدن مجدد به ایران خود داری کرد . پس از ضربه به حزب توده ایران نیز ایشان بلافاصه جبهه عوض کرده واز یک هوادار دوآتشه آقای کیانوری یک شبه به دشمن خونی او تبدیل شد. درنوشته های ایشان در آغازفاصله گرفتن از حزب ؛ او از زاویه چپ از سیاست های حزب درقبال جمهوری اسلامی (سیاست اتحاد ومبارزه )  ودفاع از یک جناح حاکمیت در مقابل جناح دیگر ؛ انتقاد کرد .ولی پس از آنکه  حزب خویش را تشکیل داد به حمایت از جناحی از حکومت (اصلاح طلبان ) پرداخت . طنز روزگار براین واقع شد که این جناح همان جناحی بود که سال ها پیشتر حزب توده ایران آن را شناخته ودر صدد تقویتش در درون جمهوری اسلامی برآمده بود وبه همین جهت از سوی آقای نامبرده ودوستانشان مورد انتقاد قرار گرفته بود .

ایشان در نوشته های اولیه خود از ترس عکس العمل توده حزبی درآغازفاصله گیری از حزب ؛ اعتقاد خود را به سوسیال دموکراسی علنی نکرد وکوشید تا ابتدا کسانی را که تحت تاثیر نظراتش بودند را با بی مسئولیتی از حزب جدا کرده وآنگاه زهر نظرات خویش را به کام آنان بچکاند . نتیجه چنین سیاست ورزی ای چیزی نبود ونیست جز ورشکشتگی سیاسی .

 معتقدان به سوسیالیسم علمی بر این باورند که شخصیت سیاسی انسان ها از شخصیت فردی واجتماعی او جدایی ناپذیراست واین هردو در طول زمان در حال تغییرند ؛ اما تغییری که همواره ریشه در گذشته آنان دارد واز جمله عوامل تاثیر گذار بر این روتد ؛ چگونگی وجایگاه زیست آدمیان است . از این رو اشاره ای گذرا به پیشینه آقای امیر خسروی لازم شد . بدیهی است بینش کسی که  همیشه در شرایطی امن زیسته ودغدغه مرگ وشکنجه خود ویارانش را تداشته است با نگاه آنکه همیشه شمشیر خونچکان جلاد را بر بالای سر خود احساس کرده  و همواره نگران جان یاران خود بوده تفاوتی اینگونه داشته باشد . یکی با بی مسئولیتی خواهان به خیابان ریختن توده حزبی در مقابل دشمن مسلحی می شود که از طرف امپریالیست ها حمایت می گردد ودیگری نگران جان رفقایی که اگر به میدان می آمدند به چه سرنوشتی دچار می شدند . یکی سخنان به ظاهر انقلابی را در خدمت نجات سرنوشت سیاسی خویش قرار می دهد ودیگری مسئولانه دغدغه جان وزندگی رفقایش را دارد .  

اینک که آقای امیر خسروی به عنوان یک " ورشکسته به تقصیر" سیاسی می کوشد با چنین نوشته هایی بار دیگر شرکت ورشکسته خود را نجات دهد ؛ نمی توان ونباید با سکوت ؛ او را در اوهامش  رها کرد.

مخاطب مصاحبه آقای عمویی ؛آن دسته از نیروهایی است که در زمان دکتر مصد ق در قدرت بودند و با وجود برخورداری از همه امکانات دولتی در مقابل کودتا هیچ عکس العملی از خود نشان ندادند ولی پس از مدتی با اعتراض به حزب توده ایران که چرا در مقابل کودتا به مقابله بر نخواسته است نقش مدعی را بازی کردند بی آنکه کوچکترین اشاره ای به نقش خویش در این ماجرا داشته باشند .

آقای عمویی به درستی این سوال را مطرح می کنند که چرا خود شما هیچ عکس العمللی از خود نشان ندادید ؟ به راستی مدعیان دفاع از دکتر مصدق پاسخ این سوال را به مردم ایران بدهکار هستند که چرا حاضر نشدند حتی دریک بیانیه مردم را به مقاومت فرا بخوانند ؟

اگر فرض را هم بر این بگذاریم که سیاست حزب توده ایران در 28 مرداد سیاستی سراپا غلط بود ؛ کسانی که با برخورداری از همه امکانات حکومتی در مقابل کودتا هیچ عکس العمللی از خود نشان ندادند تا زمانی که سیاست های خود را به طور جدی نقد نکرده اند صلاحیت بازی کردن نقش مدعی را ندارند .

اما باز گردیم به مدعی جدیدمان آقای امیر خسروی !  

 ایشان معتقدند که حزب توده ایران در 28 مرداد باید به تنهایی وارد میدان می شد ودر مقابل کودتا چیان می ایستاد . راستی آقای امیر خسروی برمبنای کدام تئوری سیاسی خواهان به میدان فرستادن پیشاهنگ تنها به میدان مبارزه می شوند . (مانند همان کاری که مجاهدین خلق در سال 60 پس از عزل بنی صدر انجام دادند .) آیا برای کودتاچیانی که مطمئن بودند تظاهر کنندگان فقط وفقط از اعضا وهواداران حزب توده ایران تشکیل شده اند ؛ کار سختی بود که بر روی تظاهرات کنندگان توده ای رگبار بگشایند . وآیا اگرچنین اتفاقی رخ داده بود وحمام خون براه افتاده بود ؛ امروزه همین  آقای امیر خسروی از زاویه دیگری رهبران حزب را  مسوول قتل عام توده ای ها معرفی نمی کرد ؟

 ایشان برای اینکه سناریوی خود را قابل قبول بنمایاند می کوشد تا کودتا را تا حد مشاطه گری چند نفر از اراذل واوباش تنزل دهد وفراموش می کند که آمریکا وانگلستان تحت هیچ شرایطی حاضر نبودند تا از ایران دست بشویند . برای شکست کودتا باید مبارزه ای در حد مبارزه مردم ویتنام تدارک دیده می شد ودرآن برهه زمانی برای تدارک چنین امری حتما می بایست با نیروهای ملی

 ائتلافی  (در چهار چوب یک جبهه ) صورت می گرفت .  فراموش نکنیم مبارزه مسلحانه پیروز مند در ویتنام نیز در چهار چوب یک جبهه آزادیبخش انجام گرفت . در واقع در این جا دو دیدگاه که اولی معتقد به مبارزه در چهارچوب یک جبهه ودومی به مبارزه سکتاریستی جدا از توده ها اعتقاد دارد ؛ در برابر هم قرار می گیرند . آیا این دو دیدگاه برای مردم ما آشنا نیست ؟ آیا این دیدگاه

ادعای این نگارنده را مبنی بر راست روی در کنار چپ نمایی ایشان را ثابت نمی کند ؟ ایشان از روی این مساله که تا روز قبل از کودتا از سوی پاره ای از روزنامه های مدعی دفاع از حکومت  مصدق در پاسخ به هشدارهای حزب توده ایران در باره خطر کودتا اینگونه پاسخ داده می شد که  " تنها کودتایی که کشور را تهدید می کند کودتای حزب توده است . " به سادگی می گذرند . آیا در

چنین شرایطی تنها به میدان فرستادن حزب پیشاهنگ امکان درگیر شدن با هواداران تحریک شده این نیروها را در بر نداشت . اگر چنین واقعه ای رخ می داد  امروزه برخورد بسیاری از نیروهای دیگر و ازجمله آقای امیر خسروی با این واقعه چگونه بود ؟

نه آقای امیر خسروی حنای شما دیگر رنگی ندارد . به شما پیشنهاد می کنیم که باقیمانده عمر خود را در پاریس زیبا بگذرانید ودیگر شانس خود را در عرصه سیاست ایران امتحان نکنید . اجازه دهید بار گران سیاست ورزی در این سرزمین بر دوش کسانی قرار گیرد که آماده جانبازی برای این سرزمین هستند . همان ها که از بوته آزمایش سرفراز بیرون آمده اند . شما نه حرف تازه ای در انبان دارید ونه مرد این میدان هستید . همین قدر که تا به امروز به جنبش چپ ایران ضربه وارد کرده اید کافی است . مارا به خیر شما امیدی نیست لطفا شر مرسانید .

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter